بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - نسخه قابل چاپ +- مهاجرسرا (https://www.mohajersara.org/forum) +-- انجمن: آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-4.html) +--- انجمن: ویزاهای مهاجرتی آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-29.html) +---- انجمن: ویزای نامزدی و ازدواج (https://www.mohajersara.org/forum/forum-32.html) +---- موضوع: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ (/thread-5388.html) صفحات
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
192
193
194
195
196
197
198
199
200
201
202
203
204
205
206
207
208
209
210
211
212
213
214
215
216
217
218
219
220
221
222
223
224
225
226
227
228
229
230
231
232
233
234
235
236
237
238
239
240
241
242
243
244
245
246
247
248
249
250
251
252
253
254
255
256
257
258
259
260
261
262
263
264
265
266
267
268
269
270
271
272
273
274
275
276
277
278
279
280
281
282
283
284
285
286
287
288
289
290
291
292
293
294
295
296
297
298
299
300
301
302
303
304
305
306
307
308
309
310
311
312
313
314
315
316
317
318
319
320
321
322
323
324
325
326
327
328
329
330
331
332
333
334
335
336
337
338
339
340
341
342
343
344
345
346
347
348
349
350
351
352
353
354
355
356
357
358
359
360
361
362
363
364
365
366
367
368
369
370
371
372
373
374
375
376
377
378
379
380
381
382
383
384
385
386
387
388
389
390
391
392
393
394
395
396
397
398
399
400
401
402
403
404
405
406
407
408
409
410
411
412
413
414
415
416
417
418
419
420
421
422
423
424
425
426
427
428
429
430
431
432
433
434
435
436
437
438
439
440
441
442
443
444
445
446
447
448
449
450
451
452
453
454
455
456
457
458
459
460
461
462
463
464
465
466
467
468
469
470
471
472
473
474
475
476
477
478
479
480
481
482
483
484
485
486
487
488
489
490
491
492
493
494
495
496
497
498
499
500
501
502
503
504
505
506
507
508
509
510
511
512
513
514
515
516
517
518
519
520
521
522
523
524
525
526
527
528
529
530
531
532
533
534
535
536
537
538
539
540
541
542
543
544
545
546
547
548
549
550
551
552
553
554
555
556
557
558
559
560
561
562
563
564
565
566
567
568
569
570
571
572
573
574
575
576
577
578
579
580
581
582
583
584
585
586
587
588
589
590
591
592
593
594
595
596
597
598
599
600
601
602
603
604
605
606
607
608
609
610
611
612
613
614
615
616
617
618
619
620
621
622
623
624
625
626
627
628
629
630
631
632
633
634
635
636
637
638
639
640
641
642
643
644
645
646
647
648
649
650
651
652
653
654
655
656
657
658
659
660
661
662
663
664
665
666
667
668
669
670
671
672
673
674
675
676
677
678
679
680
681
682
683
684
685
686
687
688
689
690
691
692
693
694
695
696
697
698
699
700
701
702
703
704
705
706
707
708
709
710
711
712
713
714
715
716
717
718
719
720
721
722
723
724
725
726
727
728
729
730
731
732
|
RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - soheilk - 2012-08-22 بچه ها، این اولین پیام من تو این تاپیکه...سلام :دی نیلو هرچی بیشتر در مورد نامزدت (همسرت) صحبت میکنی، بیشتر از خودم بدم میاد من توی آمریکا هستم و نامزد من توی ایران...الان بیشتر از 7 ماهه که ما این پروسه رو شروع کردیم و بیشتر از 8 ماه از آخرین دیدنمون میگذره (3 هفته تعطیلات کریسمس رفته بودم ایران)...الان پروندمون رسیده به ابوظبی و 23 مهر وقت مصاحبشه...توی این 8 ماه، مثل خیلی از شما، کلی زندگی ما بالا و پایین داشته (البته اگه اسم چت و صحبت تلفنی و skype و oovoo و اینارو زندگی بذارید!)...باید اعتراف کنم که خیلی از این مشکلات (حتی میتونم بگم همه) تقصیره من بوده...میدونم که خود نامزدم این صفحات رو میخونه، به خاطر همین هیچ دروغی نمیگم...خیلی هاش تقصیره من بوده...این راهی که ما شروع کردیم، یعنی جدایی در اول زندگی، (همون زمانی که همه زوجها کنار هم کلی با خوشی سر میکنند)، باعث شده که خیلی تاحالا فشار روی نامزد من بیاد...میدونم که شاید خیلی زمان ببره که وقتی بیاد اینجا بتونم همه این فشارهایی رو که بهش وارد کردم و تحمل کرده رو جبران کنم... من کاری به زندگی شما دوستان عزیز ندارم، قصه هرکی مخصوص خودشه...باور کنید اصلا هم قصد دخالت ندارم...ولی من فقط خواستم یه چیزی رو از طرف پارتنر آمریکایی همه شما بگم، چون احساس میکنم که یک مقدار این تاپیک داره یک جانبه میشه...مطمئنم من خیلی کوچکتر از اونی هستم که بخوام به کسی توی زندگی نصیحتی بکنم...حالا نمیدونم که این هم یک تصادفه که هم نامزد من و هم اکثر افرادی که توی این تاپیک از طولانی شدن این پروسه و ندیدن همسرشون و نیومدن طرف مقابلشون گله دارند، از بانوان محترم هستند...ولی دوستان من، اینو خیلی خوب میدونم که خیلی از ما با علم و شناخت قبلی از طرف مقابلمون پا توی این راه گذاشتیم...هرکدوممون ورای بحث مهاجرت، یک چیزی (شاید صد چیز) توی طرف مقابلمون دیدیم و انتخاب کردیم که میخوایم تا آخر عمرمون کنار اون فرد باشیم...تفاهم، علاقه، عشق یا هرچی که اسمش رو میزارید...باز هم تاکید میکنم، من از زندگی هیچکدوم از شما دوستان عزیز خبری ندارم و نمیدونم که همسرتون/نامزدتون چرا اینهمه وقت توی آمریکاست و نمیاد بهتون سری بزنه...هرکسی یک داستانی داره، یکی آمریکاییه و ویزا نمیتونه بگیره، یکی از نظر مالی براش امکان پذیر نیست که بیاد، یکی توی آمریکا سرکار میره و نمیتونه مرخصی بگیره، یکی دانشجو و نمیتونه از دانشگاه مرخصی بگیره و هزارتا دلیل دیگه...من اصلا قصد توجیه این داستانها رو ندارم یا اینکه نمیخوام چون از جنس مذکر هستم، از باقی ذکور دفاع کنم و بگم که هردلیلی میارن واقعا درسته، نه!...دوستان من، اینو بدونید که همونقدری که شمایی که توی ایران هستید از طولانی شدن، بی برنامگی و نامشخص بودن این پروسه کلافه شدید، اون فردی که توی آمریکا هست هم شده...این بلاتکلیفی برای هردو طرفه...فکر نکنید که چون فردی که توی آمریکاست هرروز سر کار میره، دانشگاه میره یا خانوادش دوروبرشن، هیچ غمی نداره! فکر نکنید که هیچ کمبودی توی زندگیش احساس نمیکنه! اون فرد اگه کمبودی احساس نمیکرد که نمیومد با شما ازدواج کنه! قبل از شما هم همون کار و دانشگاه و خانوادشو داشت!!! بخدا ما هم و خانواده ما هم و دوستان ما هم اینجا کلافه شدند از این وضع! میدونم که پروسه خیلی از دوستان از حد عادی خیلی طولانی تر شده، میدونم حرفای افرادی که دور و بر شما تو ایران هستند چقدر میتونه روتون اثر داشته باشه، میدونم که دیدن پیشرفت و معلوم بودن زندگی دوستان نزدیکتون چقدر روی شما تاثیر داره...همه اینها رو میدونم...اما دوستان من، یادتون نره که همه این سختیها و دوریها و بحثهای از راه دور و ناراحتیها، نهایت نهایت نهایت 1 سال دیگه تموم میشه...به این فکر کنید که از 1 سال دیگه "تا آخر عمرتون" کنار نزدیکترین فرد زندگیتون خواهید بود...به تجربه هایی که باهم خواهید داشت فکر کنید، به اینکه یک عمر خوشی و شادی بعد از این دوره گذرا در انتظارتونه...بخدا به نظر من اگه به انتهای روشن این راه فکر کنید، تحملش براتون خیلی راحت میشه...آره 1 سال دوری زیاده، 2 سال دیگه خیلی زیاده، ولی بخدا تصور اینکه چند ماه دیگه، هرروز صبح که چشماتونو باز میکنید، صورت همسرتونو قراره ببینید به قدری امید بخشه که تحمل این مدت باقی مونده مثل آب خوردن میشه...تحمل کنید دوستان، تحمل کنید...اینکه از الان شروع کردید فکر کردن به آینده، بچه، زبان بچه، پیدا کردن کار توی آمریکا، ادامه تحصیل، همه اینا فوق العادس! این بحث ها و فکرها میتونه باعث بشه که این مدت باقی مونده راحتتر سپری بشه... (چقدر حرف زدما ) پ.ن: من آخرشم نفهمیدم "گذاشتن" رو کجا با کدوم یکی از "ز" یا "ذ" ها بنویسم :دی راستی، باید بگم که خانواده من اصالتا اهل تبریز هستند و هنوز هم یک مادربزرگ و عمه من در تبریز هستند، بخاطر همین واقعا از اتفاقی که توی آذربایجان افتاد شدیدا متاثر شدیم...وقتی که خبر رو شنیدیم، دائما با تبریز در ارتباط بودیم و میشنیدیم که چجوری مردم از ترس زلزله های بعدی، چند شب توی ماشینهاشون میخوابیدند...میشنیدیم که وضع امدادرسانی و غیره چجوری بوده...نیلو جان مطمئن باش همه ایرانیها دلشون با آذربایجانه...اینشالله بو جوننر جدر گوتولار و جینه خوشلوخ هاممیمیزا گیدر (حالا تکلیفه من که هم میخوام به بچه مون انگلیسی، هم فارسی، هم ترکی و هم یک زبان دیگه یاد بدم چیه؟ از کی توصیه میکنید شروع کنم؟...البته خانم من ترکی بلد نیستند و من خودم باید این وظیفه خطیر رو به عهده بگیرم) RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - Yasaman mc - 2012-08-22 سهيل جون مشكل جنس مذكر نيست،مشكل نيت بعضى از اقايونه كه باعث ميشن چشم و دل خانوما از اقايونه بترسه.بله كسى كه واقعا وقتى ميگه دوست دارم از ته دل باشه و واقعا جدى بگه اين پروسه واسش به اندازه طرف مقابلش سختشه.ولى متاسفانه بعضى ها عمق كلمه عشق و نميفهمن،مفهوم "من ____( n ماه) منتظرتم" رو نميفهمن.به هرحال رابطه از راه دور يه مظيت (اينم از سوتى زيه من،انقدر ديكتم خراب شده كه نگو:-d ) هاى هم داره كه بعضيها،چه طرف ايرانى وچه طرف امريكايى ازش سواستفاده ميكنن. Ps. ميگن زبون اول بچه بايد زبانى باشه كه پدر مادرش بهش صحبت ميكنن.شما از فارسى شروع كن موفق ميشى انشاالله RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - manoun - 2012-08-22 سهیل جون اول مرسی از بابت حرفات و دوم اینکه به به یه همشهری هم پیدا کردم! و مرسی که نگرانی. راستی امروز باز یکی اومد 4.3 بود! ما دیگه زیر 4 رو زلزله محسوب نیمکنیم! DD والا به خدا من از این دوری نمینالم. درد من چیز دیگس. ما هنوز هیچ کاری نکردیم. هنوز یه بار هم همو از نزدیک ندیدیم اما دو ساله دوستیم. درد من اینه که بابا جون یا منو میخوای یا نمیخوای. همش نمیشه که با زبون بگی میخوام اما کاری نکنی. دوست دارم عاشقتم گفتن خوبه اما یه کاری بکن که آدم دیگه شک نکنه به حرفات. آخه شما جای من باشید چی میگین به این. نه به اون موقعی که جفت پاشو کرده بود تو یه کفش که الا و بلا (یاسی من دیکتم از الان افتضاح هست خدا بداد روزی برسه که بیام اونجا! چه شود!!!) ویزای ازدواج و وقتی میگفتم بابا جون من از ازدواج بین المللی میترسم. چون میترسم موقع برگشتن به ایران تو دردسر بیفتم. و نه به الان که میگه حالا بذار همو ببینیم تا ببینیم چه میشه! همش هم میدونم داره لوس میشه ها. اگه جربزه اش (درسته املاش؟) رو داشت تا الان خیلی وقت بود تموم کرده بودیم رابطه مون رو. اما خوشش میاد اذیت کنه. انگاری من خیلی داره بهم خوش میگذره. گاهی بهش میگم تو داری ازدواج میکنی اما من دارم هم ازدواج میکنم و در عین حال مهاجرت هم میکنم میدونی چقدر سخته؟ در جواب میگه برا منم سخته!!!!!! اصلا نمیگیره اون مورد دوم منو که من دارم از کل زندگیم تا الان میگذرم به خاطر اون! سهیل سعی کن دو تا زبان رو همزمان به بچت یاد بدی. مثل خودمون که فارسی و ترکی رو با هم یاد گرفتیم. مامان من باهام ترکی حرف میزد اما اسم حیوون ها و رنگ ها و اعداد رو فارسی میگفت و من کم کم معادل ترکی اونا رو یاد گرفتم. بچت انگلیسی رو یاد خواهد گرفت. شما سعی کن یه تعادلی بین فارسی و ترکی نگه داری. اگه اولش اصلا اصلا باهاش ترکی حرف نزنی بعدا سخت میشه. چون تو محیطشم نیست خیلی براش سخت میشه. اما زورشم نکن. من که به شخصه فقط فارسی یادش میدم چون بجز من همه باهاش انگلیسی حرف خواهند زد و نمیخوام هم بچه رو هم خودم رو گیج کنم. بازم بذار از استادام راجع به این مسئله بپرسم و جواب علمی تر بدم. یکی از دلایلی که فارسی رو انتخاب کردم اینه که هم بتونه با همه ی ایرانی ها ارتباط داشته باشه و هم اینکه نوشتار فارسی رو هم یاد بگیره. نوشتار ترکی با الفبای عربی رو من که خیلی بلد نیستم حالا شما رو نمیدونم. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - girl - 2012-08-23 سلام الهه جان. خوبی عزیزم؟ چند وقت پیش حالت خوب نبود الان بهتری؟! RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - الهه سابق - 2012-08-25 (2012-08-23 ساعت 20:31)girl نوشته: سلام الهه جان. خوبی عزیزم؟ چند وقت پیش حالت خوب نبود الان بهتری؟!مرسی عزیزم. همون جورم. میدونی عین یه موج سینوسی شدم. یه وقت خوب و با انرژی و انگیزه، یه وقت خیلی وحشت زده و آزرده خاطر. الان در حال حاضر از اون وقتاست که روی قله موج سینوسی ام. یعنی خوب. یهو فردا چشم باز میکنم میبینم دوباره حالم بده. همین الان از سفر برگشتم و رسیدم تهران. وااای. دیشبو پریشب نمیدونم چه مرگم شده بود که همش فکر میکردم بزودی تهران زلزله میشه. تا صبح بدترین چیزارو تصور میکردم و میگفتم باید به همسرم بگم من آمریکا نمیام و .... ولی الان خوبم. میدونی تعادل روحی ندارم تو چطوری دوست گلم؟ RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - manoun - 2012-08-25 والا الهه بیشتر این مردا (آقایون جبهه نگبرن منظورم نامزد خودمه) هستن که تعادل روحی ندارن و رو ما هم تاثیر میذاره. ما الان دو هفتس چت نکردیم و ریخت همو ندیدیم! فکر کن! تازه دیروز داشت خودشو جر میداد که الا و بلا ویزای ازدواج الان میگه دوست دختر نمیخوام! حالا این تعادل روحی نداره یا تو آخه عزیزم!؟! RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - shani - 2012-08-25 (2012-08-25 ساعت 16:31)girl نوشته: منم تعادل روحی ندارم. یه روز خیلی خوبم یه روز خیلی بد!! حد وسط ندارم ولی احساس کلیم نا امیدیه. باید بگذره دیگه. الان نزدیک 1 ماهه که خبری نیست. همسرمم خیلی بیخیال شده. اگه 10 سال دیگه هم کار من طول بکشه نمیاد ایران. این موضوع داره دیوونم میکنه گاهی اوقات مردها یه دفعه غیبشون میزنه و خوششون میاد از نامزد یا همسرشون یک مدت دور بمونن. کلا این حالت توی وجودشونه و استثنا هم نداره! توی این دوره غیبت!، بهتره که آدم اصلا گیر نده که آی کجایی چرا پیدات نیست چرا توجه نمیکنی به من... چون اثر خیلی منفی داره احساس راحتی دیگه نداره و فکر میکنه به واسطه این رابطه نامزدی یا ازدواج آزادی فردی اش دیگه بر باد رفته! (این مسئله آزادی خیلی مهمه که هیچ کدوم از طرفین احساس گیرافتادن توی دام رابطه نکنن چون رابطه رو تا حدی خراب میکنه). بهتره اصلا عین خیالت نباشه خودش دلش تنگ میشه با علاقه بیشتر از قبل برمیگرده. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - الهه سابق - 2012-08-25 (2012-08-25 ساعت 09:18)manoun نوشته: والا الهه بیشتر این مردا (آقایون جبهه نگبرن منظورم نامزد خودمه) هستن که تعادل روحی ندارن و رو ما هم تاثیر میذاره. ما الان دو هفتس چت نکردیم و ریخت همو ندیدیم! فکر کن! تازه دیروز داشت خودشو جر میداد که الا و بلا ویزای ازدواج الان میگه دوست دختر نمیخوام! حالا این تعادل روحی نداره یا تو آخه عزیزم!؟!عزیزم یه کم آرامشتو حفظ کن. از این اختلافا و بالا پایینا خیییلییی پیش میاد گلم. ولی میگذره. کارتون چقدر طول میکشه حدودا؟ RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - manoun - 2012-08-26 (2012-08-25 ساعت 18:10)shani نوشته:والا شانی جون لین دوست پسر من هر موقع صحبت از اومدن میشه اینجوری چرت میزنه. البته نه راستش کال خیلی چرت و پرت میزنه. من واقعا اعصابم داغون شده. حالا شما میگی یعنی طبیعیه؟! یه روز خودشو جر میده واسه ازدواج یه روز میگه دوست دختر نمی خوام و چه و چه! واقعا دارم دیونه میش. از استرس همه جای بدنم درد میکنه. وضعیت روحی که هیچی وضعیت جسمیم به هم خورده. همشم یه استرس گند با هامه که بیام اینجا و بگم سلام منو به آمریکا برسونید ما رابطه مون بهم خورد. الان تو وضعیتی هستم که نه راه پس دارم نه راه پیش. زیادی هم که به حال خودش بذارم میدونی چی میگه؟ میگه تو که عین خیالت نبود!(2012-08-25 ساعت 16:31)girl نوشته: منم تعادل روحی ندارم. یه روز خیلی خوبم یه روز خیلی بد!! حد وسط ندارم ولی احساس کلیم نا امیدیه. باید بگذره دیگه. الان نزدیک 1 ماهه که خبری نیست. همسرمم خیلی بیخیال شده. اگه 10 سال دیگه هم کار من طول بکشه نمیاد ایران. این موضوع داره دیوونم میکنه (2012-08-25 ساعت 18:49)elahenadafy2 نوشته:(2012-08-25 ساعت 09:18)manoun نوشته: والا الهه بیشتر این مردا (آقایون جبهه نگبرن منظورم نامزد خودمه) هستن که تعادل روحی ندارن و رو ما هم تاثیر میذاره. ما الان دو هفتس چت نکردیم و ریخت همو ندیدیم! فکر کن! تازه دیروز داشت خودشو جر میداد که الا و بلا ویزای ازدواج الان میگه دوست دختر نمیخوام! حالا این تعادل روحی نداره یا تو آخه عزیزم!؟!عزیزم یه کم آرامشتو حفظ کن. از این اختلافا و بالا پایینا خیییلییی پیش میاد گلم. ولی میگذره. کارتون چقدر طول میکشه حدودا؟ الهه جون باز شما ازدواج کردین منو بگو که هنوز نامزدم نکردیم. خیلی ها میگن بهتر به هم بزن! اما اولا که کار ساده ای نیست دومندش این نشد یکی دیگه من یکی که نمیدونم چی رو پیشینیم نوشته که هر چقدر هم از یارو سر تر باشم بازم منم که سواری میده (دور از جون شما ها. دارم خودم میگم. خوشم نمیاد اینجوری حرف بزنم اما اوضاع روحی و جسمیم چیزی ماورای گند هست. قرار هست اکتبر بیاد اما با این برنامه ای که این شروع کرده احتمالا بهم بخوره کل رابطه و اصلا نیاد اگه هم بیاد معلوم نیست چی بشه. وااااااااااااااااای یعنی دارم میسوزم. تا دیروز داشت خودشو جر میداد در حد تیم ملی که الا و بلا ازدواج در همون دیدار اول الان کم مونده منکر من بشه! اصلا هم نه زلزله ها تاثیری داشت درش و نه پایان نامه ی من. اینجوری که این داره رفتار میکنه فکر بهش برخورده که تو زلزله ها نمردم! آخی چه حیف! وااااااااااااااااای ااعصابم گنده گنده. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - الهه سابق - 2012-08-26 عزیزم خیلی متاسفم که اینجوری شده. آرامشتو حفظ کن. یه مدت یه کم کمتر سراغش برو ببین چکار میکنه؟ (ببین کی داره به کی میگه!!! خودم عمرا اینجور سیاست به خرج دادنا رو بلد نیستم) RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - Yasaman mc - 2012-08-26 كاشكى من يه راه حلى بلد بودم كمكتون كنم،ولى اينو ميتونم بگم شماهايى كه منتظر مصاحبه يا noa2 هستين،صبر داشته باشين.روز مصاحبه بعد از مصاحبه واقعا خندتون ميگيريه وقتى فكر ميكنين انقدر خودتون و كشتين واسه اين ده دقيقه كه خيلى هم راحت ميگذره RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - mercedeh2011 - 2012-08-27 بچه ها کجایید که امشب وقت مصاحبه ام رو متوجه شدم ...... 9 ژانویه - 20 دی ماه (فکرش رو بکن من تو اون سرما باید برم آنکارااااااااااااااااااااااااااااااااااااا) ولی همین که تکلیفم روشن شد ............ بازم خدا رو شکر ............... دق کردم البته یه سری اتفاقات بسیار عجیبی هم رخ داده بوده از جمله اینکه اونا به من ایمیل زدن و گفتن که 24 جولای وقت مصاحبه دارم و من ندیدم و دقیقا در این تاریخ متأسفانه حال بابایی من بد شده بوده و من یک هفته تمام بیمارستان بودم؛ یعنی واقعا این رو حکمت خدا می دونم بازم هووووووووووووووووووورررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااا اصلا ناراحت نیستم که اینقدر دیره ولی ............. دروغ چرا ............ از سرماش ناراحتم RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - فردا - 2012-08-27 (2012-08-27 ساعت 22:58)mercedeh2011 نوشته: بچه ها کجایید که امشب وقت مصاحبه ام رو متوجه شدم ...... 9 ژانویه - 20 دی ماه (فکرش رو بکن من تو اون سرما باید برم آنکارااااااااااااااااااااااااااااااااااااا)خیلی تبریک می گم.خوشحال شدم.از خدا می خوام هرچه زودتر کارای همه جور بشه به خصوص elahendafy2 و girl عزیز که واقعن از صبوریشون درس گرفتم. نگران سرما نباش.زمستون آنکارا دلنشین.اون موقع گرمای افکار خوبِ توی ذهن و دلتِ که حسابی گرمت می کنه. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - shani - 2012-08-28 فردا جون رفتی امریکا یا ایرانی؟ واقعا ما رو با تاپیکت سرگرم کردی. دستت درد نکنه RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - امیر مهاجر - 2012-08-28 لطفا از کلمات مناسبتری برای ابراز ناراحتیهاتون استفاده کنید! بعضی نوشته ها در شأن این فروم نیست. لطفا رعایت کنید. |