(2013-03-19 ساعت 14:10)alisarvareharchiabi نوشته:  

(2013-03-18 ساعت 06:08)الهه سابق نوشته:  مرسی کاملا جونم، ایشالا
وای از دست تو رابین با این طنزت. همیشه از دستت میخندم
خوب دم عیده و هزارتا کارو این حرفا دیگه. الانم بیشتر توی تاپیک های سفر به ابوظبی بچه های لاتاری پرسه میزنمو بعدشم میام یه سر میزنم ببینم تو کلیر شدی یا نه.
الان بهترین فرصته واسه ترک اعتیاد به مهاجرسرا چون شوهرم ازم قول گرفته که ویزامو گرفتم دیگه نباید بیام اینجا. خوب مرده دیگه، حساسه، چمیدونم والا. مردا به اف بی و مهاجرسرا و کلا سایتهای اجتماعی بدجوری واکنش نشون میدن. البته واسه خانوماشون. به قول تو فکر میکنن اینجا جن داره یا همه ایدز و هپاتیت دارن ما هم که دیگه چاره ای جز اطاعت نداریم

دو تا خواهر دارم تو مهاجرسرا و دو تا برادر مثل شیر پشتم هستن منم خیلی دوسشون دارم یکیشون الهه خانومه یکی شاپرک... من آرزومه یه بار هم شده این عزیزان رو از نزدیک ببینم ... اما الهه خانوم اگر قسمت نشد انشاالله تو بهشت همدیگرو میبینیم هم شما رو هم دریمر و آقای فروزن مایند رو و هم شاپرک...

(2013-03-18 ساعت 03:02)kamela نوشته:  

(2013-03-17 ساعت 13:37)alisarvareharchiabi نوشته:  

(2013-03-17 ساعت 04:48)kamela نوشته:  ما پارتی گرفتیم..اقا همه دعوتینااااااااااا...توی کوچه هم میریم دیوونه بازی به معنای واقعی...مجرد که بودم با دوستام میرفتیم میدون محسنی ..خودتون میدونین چه خبره دیگه..اصلا نمیترسیدیم..همیشه هم زانوهام و دستامون زخمی میشد...ازدواج که کردم شوهرم نزاشت بریم..ولی کلا ادم که توی دلش میره نمیترسه..خلاصه 4سالی هست بعد ازدواج دیوونه بازیها کمی ارومتر شده..4شنبه سوریتون مباااااااااارک..خوووووووش بگذره این روز دوست داشتنی.

کاملا خانوم شما اسمتون رو نوشتین کلاس زبان یا نه ؟ در مورد چهارشنبه سوری گفتین من همیشه از رو آتیش پریدم هیچوقت از این ترقه و دینامیت خوشم نمیومد قلبم هم ضعیفه سکته میزنم hahaha ولی کلن همگی پیشا پیش عیدتون مبارک ...مخصوصن الهه خانوم و شاپرک و دریمر و آقای فروزن مایند ....

علی جان..نه من کلاس زبان نمیرم...من چندین سال کلاس کیش رفتم و تا مقطع خیلی بالاش هم ادامه دادم..وقتی هم رفتم آمریکا خیلی خیلی کاربردش رو حس کردم..چون هرچی میفهمیدم و یا صحبت میکردم از همون کلاسهایی بود که رفتم...ولی با اینهمه کلاس و لغت وقتی رسیدم آمریکا تا 6 ماه عین ادمهای بی سواد بودم و وقتی کسی باهام صحبت میکرد میخاستم زار زاررر کریه کنم.از 10 کلمشون 2تاش رو میفهمیدم..من در یک خانواده کاملا آمریکایی چندین ماه زندگی کردم.خیلی از این نظر که متوجه نمیشدم بهم سخت میگذشت.بعد از چند ماه گوشم به لحجشون عادت کرد و کاملا متوجه میشدم چی میگن...خودم هم از اول میتونستم صحبت کنم باهاشون..چون اونا با دقت گوش میدن و میفهمن منظور ما چی هست و چی میخایم.کلا میخام بگم ادم چه بره کلاس چه نره مدتها و ماهها طول میکشه تا گوشش رو به لحجه تند و سریع اونها که نصف لغات رو هم میخورن عادت بده...تنها چیزی که در کلاسها بهم کمک کرد لغات بود..فقط لغت و لغت همین.به نظر من کسی کلاس هم نره چیزی تغیر نمیکنه ولی کسی که کلاس نمیره حتماااااا باید خودش لغت حفظ کنه و فیلم ببینه.کسی که این کار رو بکنه کلاس رفتن نمیخاد.

---

(2013-03-17 ساعت 19:59)wait for visa نوشته:  واقعا سخت میگذره . الان 9 ماهه همسرم رو ندیدم و تا 2-3 ماه اینده هم قطعا خبری از رفتنم نیست .
منتظره وقت مصاحبه ام که معلوم نیست کی میاد نامه اش .
اما مطمئنا سال 92 سال خوبی هست و من واسه همه آرزوی وصال و خوشبختی دارم .

شما مدارکتون کی در ان وی سی کامل شد؟؟

(2013-03-19 ساعت 19:31)wait for visa نوشته:  

(2013-03-18 ساعت 03:02)kamela نوشته:  

(2013-03-17 ساعت 13:37)alisarvareharchiabi نوشته:  

(2013-03-17 ساعت 04:48)kamela نوشته:  ما پارتی گرفتیم..اقا همه دعوتینااااااااااا...توی کوچه هم میریم دیوونه بازی به معنای واقعی...مجرد که بودم با دوستام میرفتیم میدون محسنی ..خودتون میدونین چه خبره دیگه..اصلا نمیترسیدیم..همیشه هم زانوهام و دستامون زخمی میشد...ازدواج که کردم شوهرم نزاشت بریم..ولی کلا ادم که توی دلش میره نمیترسه..خلاصه 4سالی هست بعد ازدواج دیوونه بازیها کمی ارومتر شده..4شنبه سوریتون مباااااااااارک..خوووووووش بگذره این روز دوست داشتنی.

کاملا خانوم شما اسمتون رو نوشتین کلاس زبان یا نه ؟ در مورد چهارشنبه سوری گفتین من همیشه از رو آتیش پریدم هیچوقت از این ترقه و دینامیت خوشم نمیومد قلبم هم ضعیفه سکته میزنم hahaha ولی کلن همگی پیشا پیش عیدتون مبارک ...مخصوصن الهه خانوم و شاپرک و دریمر و آقای فروزن مایند ....

علی جان..نه من کلاس زبان نمیرم...من چندین سال کلاس کیش رفتم و تا مقطع خیلی بالاش هم ادامه دادم..وقتی هم رفتم آمریکا خیلی خیلی کاربردش رو حس کردم..چون هرچی میفهمیدم و یا صحبت میکردم از همون کلاسهایی بود که رفتم...ولی با اینهمه کلاس و لغت وقتی رسیدم آمریکا تا 6 ماه عین ادمهای بی سواد بودم و وقتی کسی باهام صحبت میکرد میخاستم زار زاررر کریه کنم.از 10 کلمشون 2تاش رو میفهمیدم..من در یک خانواده کاملا آمریکایی چندین ماه زندگی کردم.خیلی از این نظر که متوجه نمیشدم بهم سخت میگذشت.بعد از چند ماه گوشم به لحجشون عادت کرد و کاملا متوجه میشدم چی میگن...خودم هم از اول میتونستم صحبت کنم باهاشون..چون اونا با دقت گوش میدن و میفهمن منظور ما چی هست و چی میخایم.کلا میخام بگم ادم چه بره کلاس چه نره مدتها و ماهها طول میکشه تا گوشش رو به لحجه تند و سریع اونها که نصف لغات رو هم میخورن عادت بده...تنها چیزی که در کلاسها بهم کمک کرد لغات بود..فقط لغت و لغت همین.به نظر من کسی کلاس هم نره چیزی تغیر نمیکنه ولی کسی که کلاس نمیره حتماااااا باید خودش لغت حفظ کنه و فیلم ببینه.کسی که این کار رو بکنه کلاس رفتن نمیخاد.

---

(2013-03-17 ساعت 19:59)wait for visa نوشته:  واقعا سخت میگذره . الان 9 ماهه همسرم رو ندیدم و تا 2-3 ماه اینده هم قطعا خبری از رفتنم نیست .
منتظره وقت مصاحبه ام که معلوم نیست کی میاد نامه اش .
اما مطمئنا سال 92 سال خوبی هست و من واسه همه آرزوی وصال و خوشبختی دارم .

شما مدارکتون کی در ان وی سی کامل شد؟؟

من ایمیل تکمیل مدارکم تاریخش 4 فوریه است 2013