بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - نسخه قابل چاپ +- مهاجرسرا (https://www.mohajersara.org/forum) +-- انجمن: آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-4.html) +--- انجمن: ویزاهای مهاجرتی آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-29.html) +---- انجمن: ویزای نامزدی و ازدواج (https://www.mohajersara.org/forum/forum-32.html) +---- موضوع: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ (/thread-5388.html) صفحات
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
192
193
194
195
196
197
198
199
200
201
202
203
204
205
206
207
208
209
210
211
212
213
214
215
216
217
218
219
220
221
222
223
224
225
226
227
228
229
230
231
232
233
234
235
236
237
238
239
240
241
242
243
244
245
246
247
248
249
250
251
252
253
254
255
256
257
258
259
260
261
262
263
264
265
266
267
268
269
270
271
272
273
274
275
276
277
278
279
280
281
282
283
284
285
286
287
288
289
290
291
292
293
294
295
296
297
298
299
300
301
302
303
304
305
306
307
308
309
310
311
312
313
314
315
316
317
318
319
320
321
322
323
324
325
326
327
328
329
330
331
332
333
334
335
336
337
338
339
340
341
342
343
344
345
346
347
348
349
350
351
352
353
354
355
356
357
358
359
360
361
362
363
364
365
366
367
368
369
370
371
372
373
374
375
376
377
378
379
380
381
382
383
384
385
386
387
388
389
390
391
392
393
394
395
396
397
398
399
400
401
402
403
404
405
406
407
408
409
410
411
412
413
414
415
416
417
418
419
420
421
422
423
424
425
426
427
428
429
430
431
432
433
434
435
436
437
438
439
440
441
442
443
444
445
446
447
448
449
450
451
452
453
454
455
456
457
458
459
460
461
462
463
464
465
466
467
468
469
470
471
472
473
474
475
476
477
478
479
480
481
482
483
484
485
486
487
488
489
490
491
492
493
494
495
496
497
498
499
500
501
502
503
504
505
506
507
508
509
510
511
512
513
514
515
516
517
518
519
520
521
522
523
524
525
526
527
528
529
530
531
532
533
534
535
536
537
538
539
540
541
542
543
544
545
546
547
548
549
550
551
552
553
554
555
556
557
558
559
560
561
562
563
564
565
566
567
568
569
570
571
572
573
574
575
576
577
578
579
580
581
582
583
584
585
586
587
588
589
590
591
592
593
594
595
596
597
598
599
600
601
602
603
604
605
606
607
608
609
610
611
612
613
614
615
616
617
618
619
620
621
622
623
624
625
626
627
628
629
630
631
632
633
634
635
636
637
638
639
640
641
642
643
644
645
646
647
648
649
650
651
652
653
654
655
656
657
658
659
660
661
662
663
664
665
666
667
668
669
670
671
672
673
674
675
676
677
678
679
680
681
682
683
684
685
686
687
688
689
690
691
692
693
694
695
696
697
698
699
700
701
702
703
704
705
706
707
708
709
710
711
712
713
714
715
716
717
718
719
720
721
722
723
724
725
726
727
728
729
730
731
732
|
RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-03 (2014-02-27 ساعت 00:32)rs232 نوشته: من تا حدودی کاملیا و نگرانی های او را درک می کنم. در این هشت سالی که در آمریکا هستم می توانم بگویم که آمریکا خوبی هایش خیلی خوب است و بدی هایش هم می تواند خیلی بد باشد. وقتی که شما بچه دارید و قرار است که او به مدرسه برود باید در محله بسیار خوبی زندگی کنید و متاسفانه این کار هزینه زیادی می طلبد و شما باید کار و درآمدی به مراتب بالاتر (حدود دو برابر ) از درآمد میانگین مردم آمریکا داشته باشید. شاید با پولی که شما بتوانید در شمال شهر تهران زندگی کنید و بچه خودتان را به بهترین مدرسه بفرستید نتوانید در یک محله متوسط آمریکا زندگی کنید و فرزند شما با کسانی ممکن است مواجه شود که در خانواده سالمی زندگی نمی کنند. مخصوصا در شهرهای بزرگ این خطرات بیشتر است ولی اگر در یک شهر کوچک در حد روستا در آمریکا زندگی کنید می توانید با هزینه بسیار کمتر فرزند خودتان را در شرایط سالمی پرورش دهید و کنترل بیشتری به او داشته باشید. ولی زندگی در شهرهای کوچک هم به اندازه کافی برای کسانی که از ایران می آیند جذاب نیست و بیشتر آنها دچار کسالت و افسردگی می شوند. من خودم دارم در یک شهر کوچک در نزدیک سنفرانسیسکو زندگی می کنم که محیط خیلی سالمی دارد ولی اگر بخواهم به خود شهر سنفرانسیسکو بروم با این هزینه و درآمد فعلی می توانم در یک محله ناامن و خراب شهر خانه بگیرم و زندگی کنم. خوب من هر چقدر هم که در کار و درآمد موفق باشم نمی توانم در کنار خانه یک ثروتمند آمریکایی در یک محله خوب سنفرانسیسکو خانه بگیرم و کل درآمد یک ماه من کفاف یک هفته زندگی در آنجا را هم نمی دهد. بنابراین شرایط آدم ها و نوع انتخاب محل زندگی در آمریکا بسیار مهم است مخصوصا اگر فرزندی دارید و می خواهید که در یک محیط سالم بزرگ شود و درس بخواند. همخانه سابق من یک دختر سیزده ساله داشت و من حتی تمام هم کلاسی های او را هم می شناختم و چون شهر ما بسیار کوچک است احتمال این که مثلا یک نفر از این بچه ها عضو یک گنگ بشود صفر است چون اصلا گنگی در اینجا وجود ندارد. ولی در شهر سنفرانسیسکو در بعضی محله ها حتی عبور کردن از آنجا هم باید با سلام و صلوات باشد و اگر شما در آن حوالی زندگی کنید به هرحال ممکن است فرزند شما به هر طریقی به دام آنها بیفتد. من یک خانواده را می شناسم که در سنفرانسیسکو پسرش معتاد هروئینی تزریقی شده است و من حتی تا آن زمان نمی دانستم که در آمریکا هم هروئین وجود دارد! خلاصه نگرانی های کاملیا در مورد فرزندش بی علت نیست و از طرفی هم ممکن است به خاطر کار و حرفه نتوانند به شهر کوچک تری بروند. بنابراین شاید اگر من هم جای ایشان بودم ایران را گزینه بهتری برای تربیت فرزندم می دانستم چون اگر از محیط زندگی خود کاملا مطمئن نباشم موضوع خیلی جدی تر از مشکلات ناچیزی مثل روابط نامشروع بین پسر دختر و این قبیل تضادهای فرهنگی است. البته اعتیاد در ایران هم بیداد می کند ولی اگر کسی بتواند در محله های خیلی خوب شهرهای ایران زندگی کند این خطرات به حداقل می رسد. آرش خان سلام،ببخشید شما همون آرشی هستین که وبلاگ"نظرات آرش در مورد آمریکا"رو دارین؟ببخشید اگر اینطور نیست چون من فقط حدس زدم RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-03 (2014-02-28 ساعت 22:28)سی سی نوشته: سلام دوستای خوبم. سی سی جان سلام عزیزم :من سفرنامتو خونده بودم قبلا!یادت هست چقدر دوست داشتی تا ویزا بگیری؟پس صبرکن بعدا ز دو سه ماه انشالاه عادت میکنی!این چیزهاییکه ازشون زیاد خوشحال نبودی همون تفاوت فرهنگیه و غیر قابل تحمل نیست فقط باید عادت کرد و یاد گرفت!قوی باش عزیزم.منکه اینارو میگم نمیدونم وقتی انشاله خودم برم چطوری میشم؟یادت باشه اونموقعیکه حتما جا افتادیو و حتمازندکی خوب و استیبلی داری شما هم دلداری بدی بهم الان هم جور دیگه نیاز به دلداری دارم چون دوری از همسر و فکر اینکه با بچه کوچولوم چه کارهاییو پیش رو دارم برام فکرای زیادیو به ارمغان میاره!ولی الان فقط احساس شدیدی برای رفتن دارم همونجوریکه شما داشتی!پس حالا خدارو شکر کن که تونستی بری دوست من)))فعلا به اب و هوا و پوستت فکر کن تا چیزهای خوب بعدی به امید خدا RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-03 (2014-03-01 ساعت 04:43)rs232 نوشته:اوووووهآرش خان ازعنوان"اقدامات مقتضی" که شما به همسرت میگی متوجه شدم همون آرش هستی که نظراتشو در مورد آمریکا میخوندم!(2014-03-01 ساعت 03:32)سی سی نوشته:(2014-02-28 ساعت 23:04)rs232 نوشته: اشتباه گفتید اصلا نترسید. در مجموع اصلا نگران نباشید چون خیلی زود راه می افتید.ممنون دوست خوبم. دقیقا همینطوره که میگید. مثلا چند روز پیش رفته بودیم محاوره هاش میبینید یادداشت بردارید و نگهشون دارید. خلاصه هرکاری الان انجام بدید بعدا کلی به خودتون به خاطر انجام دادنش افتخار خواهید کرد... از دستتون خیلی میخندیدم!نمیدونم چی باعث شد که این حدسو بزنم ولی فهمیدم که یکم هوشو حواسم باقیه RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - amjad - 2014-03-03 ایشون همون آرشن ولی فکر میکنم اسمشونو تغییر دادن به سفید برفی خدارو شکر نگفته زیبای خفته! کسانی که هنر نوشتن دارن -حالا به هر صورتی چه روی کاغذ و چه در دنیای مجازی - همونطور که عواطف و احساسات و منظور خوشون رو به بهترین نحو میتونن بیان کنن ، متقابلا زمانی که نوشته دیگری رو میخونن هم ، برداشت بهتری از روحیات و تاحدودی خلق و خوی نویسنده خواهند داشت. خوشبختانه در مهاجر سرا نویسنده خوب داریم ، کسانی که بی غرض مینویسند، صداقت دارن -ولو خلاف نظر ما بگن- و سعی در انتقال تجربه در نوشته هاشون کاملا مشخص مشکلات موجود در وضعیت امثال ما که قصد مهاجرت داریم ، چیزی نیست که همه مردم اونو تجربه کرده باشن و جائی هم نیست که بتونی بهش مراجعه کنی وبا چند ساعت مشاوره و یا گرفتن یه نسخه ، مشکلتو حل کنی ، از طرفی راهنمائی و نصیحت نزدیکانی که وضعیت شمارو اصلا تجربه نکردن هم جز تجدید مسئله نتیجه دیگه ای نداره ! ناگزیر رجوع میکنید به جائی که تجربیات مشابه شما رو دارن وسعی میکنید از اونها کمک بگیرید . البته اگر واقعا دنبال کمک گرفتن هستید ؟ شاید افرادی باشن که فرق بین کمک گرفتن و تکدی رو نمیدونن واز این رو سعی میکنن یک تنه به جنگ مشکلاتشون برن ! که خوب از قبل نتیجه اونو میشه پیش بینی کرد! به نظر من با این خلق وخوئی که تعداد معدودی !!!!! از ما ایرانیها داریم ، وجود فضائی که بدون اینکه دیده و شناخته بشیم ، بتونیم از خصوصی ترین مکنونات قلبی و مشکلات خاصی که بااونها دست به گریبانیم ، صحبت کنیم و راهنمائی بگیریم اونم مجانی ، خیلی ارزشمند ! نیست؟ دست اخر من فکر میکنم در شرایطی که برای هر انسانی بحران روحی ، حس بازنده بودن و سرخوردگی بوجود میاد بهترین تصمیم ، تصمیم نگرفتن ! RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - Rock - 2014-03-03 (2014-03-01 ساعت 17:28)baba manam sanaz نوشته: به به ببه به به! من مبودم اينجا چه رونقى گرفته،كيا اومدن ارش خان،يامي جان بقيه قدم رنجه فرمودين. در مورد زیرنویش باید بگم اگر فیلم رو دانلود میکنید، نسخه ی ShAanig خودش دارای زیرنویس انگلیسی به طور پیش فرض روی فیلم هست. اما اگر فیلم رو میخرید روی DVD نمیشه کاریش کرد. به دلیل تغییر دادن فرمت آن و ریختن روی DVD، حال اگر فیلم را دانلود کردید، حالا هر نسخه ای که بود، و فرمت های رایج مووی را داشت، شما باید زیرنویس انگلیسی را دانلود کرده و درگ و دراپ کنید در آنکه از سایهایی این امکام وجود دارد. آدرس سایت رو هم براتون پ.خ کردم. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - rs232 - 2014-03-04 از این که لطف کردید و ما مردان پر حرف را در این تاپیک بانوان تحمل می کنید سپاسگزارم. من دوستان مهاجرسرایی خودم را خیلی دوست دارم و از گفتگو با همه شما لذت می برم ولی خواهشمندم که القاب عجیب و گنده به خیک من نبندید چون ممکن است که دچار خود برتر بینی کاذب شوم و این امر به من مشتبه شود که نکند پخی هستم و خودم خبر ندارم. یامی عزیز هم که تقریبا پای ثابت گفتگوی من است و نکته جالب در مورد تمام دوستان این محیط مجازی این است که با وجود این که ما نظرات متفاوتی در زمینه های مختلف مهاجرتی داریم ولی به خاطر شیوه درست گفتگو حاصل آن بسیار مفیدتر از این است که همگی فقط یک نظر را داشته باشیم و موافق همدیگر باشیم. در مورد تربیت فرزندان حرف های زیادی وجود دارد که البته جای آن در اینجا نیست و کتاب های زیادی در این مورد وجود دارد که می توانیم به آنها مراجعه کنیم و از خواندن آنها استفاده کنیم. حتی در منابع علمی تربیت فرزندان نیز نظرات متفاوتی وجود دارد که به نظر من هیچ قطعیتی در آنها وجود ندارد و باز هم ممکن است که یک نفر تنها با علم و تجربه شخصی خودش بتواند فرزندانش را به درستی تربیت کند. در دوران قدیم شیوه های سنتی تربیت فرزندان با توجه به فرهنگ حاکم در جامعه بسیار کارساز بود و مخصوصا در کشورهایی مثل ایران که زندگی گروهی در آن جریان داشت جامعه به عنوان مقیاس بزرگ تری از خانواده نقش زیادی را در تربیت فرزندان به عهده می گرفت ولی امروز با توجه به دوران گذر چنین جوامعی در جهت مدرنیزه شدن مسئولیت بیشتری بر دوش خانواده است و آنها باید آگاهی خودشان را نسبت به تربیت فرزندان همگام با جامعه ای که در آن زندگی می کنند بالا ببرند. متاسفانه مهاجرت از کشوری مثل ایران به کشور پیشرفته ای همچون امریکا یک جهش زمانی مضاعفی را در امر تربیت فرزندان ایجاد می کند که خلا و یا فاصله نسلی میان والدین و فرزندان را چندین برابر می کند. یک پدر و مادر ایرانی که در امریکا بچه دار می شوند و یا بچه خردسالشان را در امریکا تربیت می کنند هر چقدر که با فرهنگ و زبان و امور تربیتی امریکا بیگانه باشند به همان اندازه نیز با روحیات فرزند خود بیگانه خواهند شد و میزان درک متقابل میان آنها و فرزندانشان کاهش پیدا خواهد کرد. ولی با وجود تمام این فاصله های نسلی میان والدین و فرزندان خطری که امر تربیت فرزندان را در خانواده های مهاجر ایرانی تهدید می کند همچنان چیز دیگری است که من می خواهم نظر شما دوستان عزیز و مخصوصا بانوان گرامی را به آن جلب کنم. به نظر من بزرگترین خطری که خانواده های مهاجر ایرانی را در امر تربیت فرزندان خود تهدید می کند خطر ریزش تربیتی است که متاسفانه در بیشتر خانواده های مهاجر رخ می دهد. ریزش تربیتی واقعه ناخوش آیند و مخربی است که به علت سست شدن یکی از پایه های اساسی تربیت فرزند بر طبق موازین و ارزش های جامعه صورت می گیرد. در این ریزش تربیتی, فرزند اعتماد و باور خود را نسبت به والدین از دست می دهد و دیگر آنها را واجد شرایط تربیت خود نمی داند. بر خلاف باور عمومی این ریزش تربیتی حاصل گفتار و یا دستورهای تربیتی از جانب والدین نیست بلکه حاصل عملکرد و رفتار آنها است که به شیوه ناخودآگاه عمیق ترین تاثیر را بر روی فرزندان می گذارد. یک فرزند همواره والدین خود را با افراد دیگر جامعه مقایسه کرده و رفتار و مهارت های اجتماعی آنها را ارزیابی می کند و اگر آن خانواده مهاجر باشد متاسفانه خیلی زود فرزند آنها متوجه عدم مهارت های اجتماعی والدین می شود و این مسئله زمینه عدم اعتماد به آنها را برای فرزند رقم می زند و به دنبال آن اگر به هر دلیلی ارزش های جامعه حتی به خاطر تفاوت فرهنگی توسط والدین آنها نقض شود ریزش تربیتی رخ می دهد و کنترل امور تربیتی به کل از اختیار والدین خارج می شود. اگر بخواهیم به طور خیلی ساده و خاص عوامل ریزش تربیتی یک خانواده ایرانی را که به امریکا آمده اند بررسی کنیم می توانم به نکات زیر اشاره کنم. 1- دروغ. اگر یک فرزند در امریکا ببیند که پدر و یا مادر او به هر دلیلی و با آگاهی و قصد قبلی چیزی را به کسی می گوید که خلاف واقع است یکی از اصلی ترین زمینه های ریزش تربیتی در او شکل می گیرد. او هرگز نمی تواند بپذیرد که والدین او دروغگو هستند و اگر چنین اتفاقی بیفتد او بر طبق موازین جامعه امریکایی اعتماد و باور خود را نسبت به آنها از دست خواهد داد و در پی آن دیگر هیچ امر تربیتی دیگری چاره ساز نخواهد شد. برای یک کودک در امریکا اصلا مهم نیست که شما روزی صد بار بگویید دروغ بد است بلکه مهم آن است که هرگز در زندگی خود دروغ نگویید. در ایران این مسئله تا حدودی قابل ترمیم است زیرا دروغ مصلحتی در جامعه و فرهنگ ایرانی پذیرفته شده و حتی تا حدودی اجباری است و هر دروغی را می توان برای کودک توجیه کرد ولی در امور تربیتی امریکا چنین چیزی امکان پذیر نیست زیرا دروغ در هر شکل و صورتی که باشد زشت است و فرد دروغگو غیر قابل اعتماد است. 2- پرخاش و خشونت گفتاری و فیزیکی. یکی دیگر از مهم ترین عوامل ریزش تربیتی در خانواده های ایرانی مهاجر به امریکا پرخاش و خشونت کلامی است که اگر احیانا به خشونت فیزیکی نیز منجر شود اثرات ویرانگر بیشتری به همراه خواهد داشت. در ایران به سر و کله هم کوبیدن و یا صدا را بلند کردن و داد و بیداد لااقل در زمان ما بسیار عادی بود و ما همیشه شاهد دعواهای فیزیکی بودیم. بنابراین اگر پدر و مادر ما با کسی دعوا می کردند برای ما بسیار عادی بود و ممکن بود که ما هم در حمایت از آنها از خودمان خشونت نشان دهیم. ولی در امریکا خشونت گفتاری و مخصوصا خشونت فیزیکی فقط مختص مردم خلافکار و مجرم است و برای یک کودک در امریکا چنین تعریف می شود که خشونت جرم است و فقط یک مجرم از خودش خشونت نشان می دهد. بنابراین اگر والدین ایرانی بنا به سنت های خودشان حتی یک خشونت در حد پس گردنی و یا پیچاندن گوش که برای ما مثل نوازش بود انجام دهند کودک آن را با معیارهای ایرانی نمی سنجد بلکه آن را با معیارهای غالب جامعه امریکا می سنجد و بنا بر آن والدین را مجرم می داند و حکم عدم صلاحیت آنها را برای تربیت خود صادر می کند. 3- نیرنگ و حیله و یا به قول ما زرنگ بازی. هر رفتاری که از جانب ما زرنگ بازی به حساب می آید برای کودکی که در امریکا بزرگ می شود یک خلاف و عدم احترام به حقوق شهروندان دیگر به حساب می آید. بسیاری از ما ممکن است یک اشتباه محاسباتی فروشنده را اگر به نفع ما باشد نادیده بگیریم و بعد به دوستمان بگوییم که آن یارو مثلا این قیمت را برای من کم زد و من هم به روی خودم نیاوردم. شاید این مسئله برای ما خیلی کم اهمیت باشد و یا شاید ما برای خودمان توجیهی داریم که مثلا این شرکت های بزرگ فروشنده آنقدر سر ما را کلاه می گذارند که اگر من هم یک جایی سود کنم جبران یک درصد آن هم نمی شود. ولی این مسئله به ظاهر کم اهمیت بر روی ذهن یک فرزند تاثیر بسیار مخربی می گذارد. یا اگر شما خارج از صف در جایی وارد شوید و یا در هنگام رانندگی زودتر از حق خودتان حرکت کنید شاید به نظر شما اهمیتی کمی داشته باشد ولی این حرکت ها تاثیر مهیب و غیر قابل برگشتی را بر روی کودکان خواهد گذاشت به طوری که حتی اگر شب و روز بنشینید و از احترام به حقوق دیگران سخنرانی کنید تصویر آن حرکت های غیر ارزشی در آن جامعه از ذهن کودک پاک نخواهد شد و به مرور اعتماد خودش را نسبت به شما از دست خواهد داد. 4- نقض حریم خصوصی و محدودیت های فرهنگی. به کودک در جامعه امریکا آموزش داده می شود که همواره می تواند در چارچوب های تعریف شده اجتماعی حریم خصوصی خودش را حفظ کند. والدین حق دارند که به خاطر مسئولیتشان در قبال تربیت فرزندان و با توجه به محدوده سنی فرزند تا قبل از هجده سالگی تا حدودی به حریم خصوصی آنها وارد شوند ولی مشکل در آنجا ایجاد می شود که تعریف محدوده حریم خصوصی یا باندری در جامعه ایران و جامعه امریکا در سنین مختلف رشد فرزند بسیار متفاوت است. از طرف دیگر یک فرزند در امریکا خودش را محق داشتن آزادی هایی می بیند که در جامعه وجود دارد ولی ممکن است با موازین سنتی یک خانواده ایرانی مقایر باشد و طبق منطق و معیار جامعه امریکا این آزادی از او سلب شود. تشدید و عدم توجه کافی به این تناقض های فرهنگی می تواند منجر به ریزش تربیتی شود مخصوصا در زمانی که فرزند به سن بلوغ خود نزدیک تر می شود. البته عوامل دیگری هم وجود دارد که ممکن است امر تربیت کودک را برای یک خانواده مهاجر بسیار مشکل و یا حتی ناممکن سازد و اگر کسی که فرزند دارد به این نکته ها توجه نکند هرگز نمی تواند مهاجرتی موفق را برای خود و خانواده اش رقم بزند. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-04 خدایا صبر!وای که امشب چقدر داغونم!پسرم هم که با قد و قواره کوچولو همش کارت تلفن می اورد امشبو و میگفت به بابا زنگ بزنیم!حالا من هی باید بگم مامان جان!الان اینجا شبه و اونجا صبحه!!!بابایی سر کاره.....وای دوستان خوبم چکارکنم؟نمیشه این ایمیگریشن یکم اوناییو که بچه کوچولو دارن هل بده جلوتر؟دیوونه دارم میشم -------------------------------------------------------------------------------- این آهنگه توی سرم میچرخه که میگه:باران میبارد امشب/دلم غم دارد امشب:,( RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - romance33 - 2014-03-04 (2014-03-04 ساعت 03:03)sepideh jan نوشته: خدایا صبر!وای که امشب چقدر داغونم!پسرم هم که با قد و قواره کوچولو همش کارت تلفن می اورد امشبو و میگفت به بابا زنگ بزنیم!حالا من هی باید بگم مامان جان!الان اینجا شبه و اونجا صبحه!!!بابایی سر کاره.....وای دوستان خوبم چکارکنم؟نمیشه این ایمیگریشن یکم اوناییو که بچه کوچولو دارن هل بده جلوتر؟دیوونه دارم میشمسپیده جان اندکی صبر سحر نزدیک است. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05 (2014-03-04 ساعت 03:03)sepideh jan نوشته: خدایا صبر!وای که امشب چقدر داغونم!پسرم هم که با قد و قواره کوچولو همش کارت تلفن می اورد امشبو و میگفت به بابا زنگ بزنیم!حالا من هی باید بگم مامان جان!الان اینجا شبه و اونجا صبحه!!!بابایی سر کاره.....وای دوستان خوبم چکارکنم؟نمیشه این ایمیگریشن یکم اوناییو که بچه کوچولو دارن هل بده جلوتر؟دیوونه دارم میشم سپیده جان من دقیقا میدونم چی میگی...روزی چند بار بزار بچه با اسکایپ باباش رو ببینه و باهاش کلی حرف بزنه...نقاشیاش رو نشون بده و دردو دل کنه. بزار حس کنه پیشش هست.اینکه با اسکایپ همدیگرو ببینن خیلی خوبه...منم همین مشکل رو دارم..دخترم تاحالا 2بار توی خواب باباش رو صدا زده و من دلم ریش شده....یکبار دعواش کردم و زد زیر گریه و گفت بابام کجاست میخوام توی بغل بابام گریه کنم....ادم واقعاااا داغون میشه..ماها خیلی باید تحملمون بالا باشه...این روزا هم میگذره به سرعت ولی حتما سعی کن روزی چند بار باباش رو ببینه. RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05 ساناز جون ممنونم ازت عزیزم....امیدوارم برای شما هم به زوودی همونی که میخوای پیش بیاد...همیشه به یاد همتون هستم RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - baba manam sanaz - 2014-03-05 سلام كاملا جان،الهى دختر گلتو ببر بيرون پارك اينا سرگرم كن ميدونم ميگي پس شب چي!اميدوارش كن كه بابا مياد ميريم اينجا اونجا كلي خوش ميگذره. شما كجايي الان؟خونه گرفتين اره؟ولى اينو ميدونم كه شما خانم با اراده ايي هستي و ميتوني از پسش بر بياي و ميدونم كه يكم به ايران و اقوام وابستگي داري بخصوص همسرتون كه چندين سال پيش هم هستين و مثل من نيستين كه هنوز زندگي مشترك رو تجربه نكردم.ايشالا ميگذره.حالا در چه مرحله ايي هستين اسپانسر جور شده منتظر وقت سفارتين؟اگه كارى از دست ما بر مياد بگو. راستى ديگه از اونجا بگو خب؟چيكارا ميكني اين روزا؟اينجا بر ماچه ميگذردهست بگو هر چه دلت ميخواد يا باعث راهنماييمون ميشه.راستي زبانت چطوره را افتادي؟ RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - denag - 2014-03-05 کامیلا جون مبارک باشه کلیر شدن همسرت دیگه تموم شد، ولی من جای تو باشم هم ایمیل میزنم، هم میگم همسرم بره سفارتو رو سرشون خراب کنه که اصلا من کی کلیر شدم که هیچ شماره ای ازم تو سایت نزدین؟! حتما بپرس کی کلیر شده و کی اکسپایر میشه، چون اون یک سال که اعتبار مصاحبه س، اگه تاریخ انقضای کلیرنس زودتره، سریعتر بره بنده خدا! خیلی بی مسئولیتن... یعنی خیلیییییییها!!! اصلا خودت که میدونی، من چی میگم! هم خوشحال شدم هم اعصابم به هم ریخت... RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05 ساناز جون ممنونم ازت ...والا خیلی سرگرمش میکنم...ولی خوب بچس دیگه دلش تنگ میشه..دختر هم هست و لوس باباشه......من در واشنگتن دی سی در یکی از تقریبا بهترین جاهاش خونه گرفتم..ولی با اینکه جای خوبی من اینجارو دوست ندارم...به قول شاعر ..این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست!!!!من زبانم خیلی هم بد نبست...کارای اداری و نامه های اداری اصلاااا از پسشون بر نمیام....ولی گلیم خودم رو خوب از اب میکشم.....من صبح تا شب بیرون و موزه و پارک و فروشگاه و....هستم و همش با مردم حرف میزنم و به خودم امیدوار شدم....اونا که خیلی خوب منظور منو میفهمن و منم با کمی دقت در لحجشون خیلی خوب میفهمم چی میگن....با همه فروشنده ها دوست شدم و کلی باهاشون حرف میزنم..از دفعه قبل که امریکا بودم واقعا بهترم.....اسپانسر هم جور شده و مدارکش امادست شکر خدا...منم برای دمسایل مدارکی جور کردم....الان حساب بانکیم و کارتش هست..خرید هایی که کردم رو فیشش رو نگه داشتم که شماره کارت بانکم توشه....در کتابخانه عضو شدم و کارتش رو برای همسرم میفرستم ولی اینجا روی کارت کتابخانه اسم رو نمینویسن ولی بارکد داره..به هر حال با اینکه اسمم روش نیست برای همسرم میفرستم....دیگه نمیدونم چی بفرستم که بهشون ثابت بشه اینجام.....اهان راستی قبض مبایلم هم هست..خانه ای رو هم که اجاره کردم اجاره نامه نداره چون اون خانوم برانکه تکس نده باهام قرارداد نبست..اینجا هم خیلی سرده و دیشب کلی برف اومد.... RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05 denag جان عزیزم والا اصلاااا نمیدونم جریان چی!!!!شوهرم میگه وقتی خانومه برگه صورتی رو داده دستش گفته مدارک رو با خودت بیار و ویزاتو بگیر..ولی توی برگه صورتی دور مراحل اداری خط کشیده شده و نوشته باید صبر کنید تا مراحل اداری طی بشه...دیروز ایمیل دادن که مراحل اداری شما طی شده و منتظر نباشید و مدارکی رو که خواستیم بیارید و تا 17 اپریل هم وقت دارید بیارید....منم خودم موندم که پس این شماره کیس ما چرا هیچ وقت در سایت ظاهر نشد!!!!خیلی نگران و اصلا خوشحال نیستم و میترسم یک دردسر جدید باشه....واقعاااااااااا بی مسیولیت هستن و بر عکس چیزی که از خودشون نشون میدن خیلی نا مرتب هستن و به مردم اهمیت نمیدن...ما 1ساله سرکاریم......میترسم زیاد پیگیرش بشم و بدتر بشه..برای همین دیگه به سفارت ایمیل نمیدم...ولی همسرم فردا به عباس سویل زنگ میزنه و بهش میگه بره سفارت و سوال کنه....حالا عباس زیرو روش رو در میاره بهمون میگه..اگر بهش بگن مراحلشون طی شده و مدارک رو بیارن برای ویزا همسر من زودی میره... RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - denag - 2014-03-05 پس اگه خانمه هم اینجور گفته شاید از اول اصلا چک نخورده بوده و اون خطی که کشیده اشتباه بوده!!!!! همینم بی مسئولیتیه دیگه... اَه!!!.... نگران نباش، درست شده. فقط زودتر مدارک رو بفرست برای همسرت که بره سفارت. اگه خودت یا دخترت دکتر رفتین، رسید اونجا رو بده، عکس بگیرین با چیزی که زمان و مکان رو نشون بده، مثلا با روزنامه تو یه جا که معلوم باشه تو دی سی هستی و اینجور چیزا. همینهایی هم که الان داری خیلی خوبه، فیشهای خرید تاریخ دارن! برای اجاره خونه هم نگران نباش، اگه خواستن همسرت بگه پیش یه آشنایی زندگی میکنین. بلیط و کارت پرواز هم خوبه. دیگه معلومه اونجایی... نگران نباش. آها! راجع به آنکارا! همسر من هفته پیش کلیر شد، گفت تعطیلات عید بریم. از 20 اسفند بلیطها رو چک کردیم نبود تا 7 فروردین. اگر میتونن بعد از تعطیلات برن که هیچی، ولی اگر تعطیلات میخوان بن بگو اقدام کنن برای بلیط. از هیچی نترس... دیگه آخرشه. تموم شد، مطمئن باش |