مهاجرسرا
بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - نسخه قابل چاپ

+- مهاجرسرا (https://www.mohajersara.org/forum)
+-- انجمن: آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-4.html)
+--- انجمن: ویزاهای مهاجرتی آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-29.html)
+---- انجمن: ویزای نامزدی و ازدواج (https://www.mohajersara.org/forum/forum-32.html)
+---- موضوع: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ (/thread-5388.html)

صفحات 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-03

(2014-02-27 ساعت 00:32)rs232 نوشته:  من تا حدودی کاملیا و نگرانی های او را درک می کنم. در این هشت سالی که در آمریکا هستم می توانم بگویم که آمریکا خوبی هایش خیلی خوب است و بدی هایش هم می تواند خیلی بد باشد. وقتی که شما بچه دارید و قرار است که او به مدرسه برود باید در محله بسیار خوبی زندگی کنید و متاسفانه این کار هزینه زیادی می طلبد و شما باید کار و درآمدی به مراتب بالاتر (حدود دو برابر ) از درآمد میانگین مردم آمریکا داشته باشید. شاید با پولی که شما بتوانید در شمال شهر تهران زندگی کنید و بچه خودتان را به بهترین مدرسه بفرستید نتوانید در یک محله متوسط آمریکا زندگی کنید و فرزند شما با کسانی ممکن است مواجه شود که در خانواده سالمی زندگی نمی کنند. مخصوصا در شهرهای بزرگ این خطرات بیشتر است ولی اگر در یک شهر کوچک در حد روستا در آمریکا زندگی کنید می توانید با هزینه بسیار کمتر فرزند خودتان را در شرایط سالمی پرورش دهید و کنترل بیشتری به او داشته باشید. ولی زندگی در شهرهای کوچک هم به اندازه کافی برای کسانی که از ایران می آیند جذاب نیست و بیشتر آنها دچار کسالت و افسردگی می شوند. من خودم دارم در یک شهر کوچک در نزدیک سنفرانسیسکو زندگی می کنم که محیط خیلی سالمی دارد ولی اگر بخواهم به خود شهر سنفرانسیسکو بروم با این هزینه و درآمد فعلی می توانم در یک محله ناامن و خراب شهر خانه بگیرم و زندگی کنم. خوب من هر چقدر هم که در کار و درآمد موفق باشم نمی توانم در کنار خانه یک ثروتمند آمریکایی در یک محله خوب سنفرانسیسکو خانه بگیرم و کل درآمد یک ماه من کفاف یک هفته زندگی در آنجا را هم نمی دهد. بنابراین شرایط آدم ها و نوع انتخاب محل زندگی در آمریکا بسیار مهم است مخصوصا اگر فرزندی دارید و می خواهید که در یک محیط سالم بزرگ شود و درس بخواند. همخانه سابق من یک دختر سیزده ساله داشت و من حتی تمام هم کلاسی های او را هم می شناختم و چون شهر ما بسیار کوچک است احتمال این که مثلا یک نفر از این بچه ها عضو یک گنگ بشود صفر است چون اصلا گنگی در اینجا وجود ندارد. ولی در شهر سنفرانسیسکو در بعضی محله ها حتی عبور کردن از آنجا هم باید با سلام و صلوات باشد و اگر شما در آن حوالی زندگی کنید به هرحال ممکن است فرزند شما به هر طریقی به دام آنها بیفتد. من یک خانواده را می شناسم که در سنفرانسیسکو پسرش معتاد هروئینی تزریقی شده است و من حتی تا آن زمان نمی دانستم که در آمریکا هم هروئین وجود دارد! خلاصه نگرانی های کاملیا در مورد فرزندش بی علت نیست و از طرفی هم ممکن است به خاطر کار و حرفه نتوانند به شهر کوچک تری بروند. بنابراین شاید اگر من هم جای ایشان بودم ایران را گزینه بهتری برای تربیت فرزندم می دانستم چون اگر از محیط زندگی خود کاملا مطمئن نباشم موضوع خیلی جدی تر از مشکلات ناچیزی مثل روابط نامشروع بین پسر دختر و این قبیل تضادهای فرهنگی است. البته اعتیاد در ایران هم بیداد می کند ولی اگر کسی بتواند در محله های خیلی خوب شهرهای ایران زندگی کند این خطرات به حداقل می رسد.

مثلا خود من در ایران نمی توانستم در محله خوبی زندگی کنم و اگر در آنجا بچه دار می شدم می بایستی او را به یک مدرسه دولتی بفرستم ولی الآن اگر در آمریکا بچه دار شوم با توجه به مدرسه های بسیار خوب اینجا شرایط فرزند من به مراتب بهتر از ایران خواهد بود. خوب درست است که وسط جنگل و در میان غاز و بوقلمون و آهو و ماهی و درخت زندگی می کنیم و بلند مرتبه ترین ساختمان شهر ما هم از دو طبقه تجاوز نمی کند و ساعت هفت شب هم همه جا تعطیل است و کلا شهر در خواب است ولی در عوض امنیت و آرامش دارد و کنترل فرزند هم در چنین محیط کوچکی بسیار راحت تر از شهر بزرگی مثل نیویورک و یا سنفرانسیسکو است که بچه با یک بلیط اتوبوس بتواند خودش را به بدترین مناطق شهر برساند. بهرحال اگر بچه من در میان این دار و درخت ها تارزان و یا زبل خان هم بشود باز خیلی بهتر از این است که به خاطر زندگی در یک شهر بزرگ آمریکا عضو یک باند مواد مخدر شود! بعد که هجده سالش تمام شد دیگر مسئولیت ما به عنوان والدین پایان یافته است و خودش برای ادامه تحصیل می تواند به هر شهر بزرگی که کالج معروفی داشته باشد برود و ما را به خیر و او را به سلامت.

آرش خان سلام،ببخشید شما همون آرشی هستین که وبلاگ"نظرات آرش در مورد آمریکا"رو دارین؟ببخشید اگر اینطور نیست چون من فقط حدس زدمSmile



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-03

(2014-02-28 ساعت 22:28)سی سی نوشته:  سلام دوستای خوبم.
یک هفته از اومدن من به آمریکا گذشت!

با هواپیمایی امارات به سان فرانسیسکو وارد شدم و بعدشم با ماشین با نامزدم اومدیم ساکرامنتو. اوضاع اجتماعی داخل هواپیما (!) فوق داغون بود. تمام راه رو به خاطر آلودگی هوای تنفسی نتونستم بخوابم و تا میومدم بخوابم به خاطر بوهای ناخوشایند بیدار می شدم. هیچوقت نمیدونستم بوی بد هم میتونه آدم رو از خواب بیدار کنه!!! البته ناگفته نماند که منم تا حدودی بد شانسی اوردم هاااا.... در کل به نظرم تنها سفر نکنید. خوبه که با یک هم وطن قرار بگذارید که در طول سفر با هم باشید. ماسک هم یادتون نره بردارید با خودتون. ممکنه احتیاج بشه.

بعد از پیاده شدن از هواپیما، هوای خوب کلی به دلم نشست. واقعا تمیز بود. بوی پاکی رو میشد حس کرد. ترافیک هم سبک سبک. برای من که بچه تهررون بودم این یکی از شگفتی ها محسوب میشه. توی این یک هفنه هم اتفاقات جالبی برای سیستم بدنیم افتاد! تهران مدام احساس خواب آلودگی داشتم. همش دنبال یه گوشه ای واسه چرت زدن بودم. اینجا به جز دو روز اول که کمی جت لگ داشتم، شب ساعت 11 خوابم میگیره و صبح 7 بیدار میشم. عصر هم که میشه چندان نیازی به خواب احساس نمی کنم. میدونم که یک هفته زمان خیلی کمیه و شاید عجیب به نظر برسه، اما پوستم هم دیگه کدر نیست. طوری که اصلا احساس نمیکنم الان باید با صد تا لایه کرم رنگش رو عوض کنم.

اما در مورد مردم اینجا: خیلی خیلی با ماها فرق دارن و هرچند خیلی مدل خوبی دارن اما برای من پذیرشش سخته. در حد اطلاعات یک هفته اینها رو میگم بنابر این خیلی دقیق نیست و این فقط نگاه یک تازه وارده:
1. من تو ایران یاد گرفته بودم که با صدای بلند در جمع صحبت نکنم... اما اینها وقت حرف زدن هوار میکشن... [عکس: 172821_578321_Laie_91B.gif]

2. من تو ایران یاد گرفته بودم که وقتی با کسی حرف میزنم توی خیابون زود نیشمو بندم که وقت نگاه به نفر بعدی یهو اون آدم فکر نکنه داشتم به اون میخندیدم و به دنبالش مزاحمت ایجاد کنه تو ... تو چشم کسی هم زل نمیزدم... اما اینها زل میزنن تو چشت همراه با لبخند و به احتمال زیاد سلام هم میکنن که باید جواب بدی... کلا باید بشاش و خنده رو باشی وگرنه فکر میکنن یه چیزیت هست... [عکس: 416721_390421_Laie_81.gif]

3. تو ایران اگر شما وقتی با کسی که نمیشناسید برخورد می کنید مثلا توی فروشگاه ازش سوال خصوصی نمی پرسید، چون نمیخواهید فضولی کنید. اما اینجا مردم به دنبال برقراری ارتباط هستند. مثلا میرید یه چیزی می خرید بعد وقتی میرید حساب کنید فروشنده می پرسه اینا برای کسی خریدید؟ برای کی؟ میخواهید برید خونه ش؟ اولین باره؟ ... ... ... و از این قبیل. کلا ماها تو زندگی هامون یک عالمه جنبه های پنهان و خصوصی داریم و یاد گرفته ایم که تو این جنبه ها سوال نکنیم اما اینها اینجوری نیستن. از این جنبه های پنهان ندارن و بنابر این این سوالها فضولی محسوب نمیشه...

چیزی که دلم میخواد توجه کنید بهش اینه که توی یک همچین جامعه ای که مردم انقدر وراج هستن چه مصیبتیه اگر زبان ندونید [عکس: 517321_LaieA_052.gif]

نمیدونم من رو چقدر می شناسید. من کارشناسی ارشد یکی از رشته های علوم پزشکی بودم. زبانمم خیلی خیلی از نظر خودم خوب بود. کلی کلاس و اینها رفته بودم از 5 سالگی با اجاز ه تون... اما اینجا اصلا نمیتونم ارتباط برقرار کنم. وقتی باهام حرف میزنن نمیفهمم چی میگن با اینکه فیلم که میبینم میفهمم. نامزدم میگه به خاطر استرسه ولی گمان نکنم. جواب مناسب هم اصلا نمیتونم بدم. خلاصه گیج گیجم. روزی سه چهار بار هم به برگشتن فکر میکنم. این فکر که باید تا برگشت نامزدم بشینم توی خونه در حالیکه تو ایران میتونم برم سرکار و با دوستام گردش و اینها داغونم میکنه. دوری از خانواده 4 نفری که داشتیم هم که نگو...

فعلا باید برم... خوش باشید دوستای گلم

سی سی جان سلام عزیزم :من سفرنامتو خونده بودم قبلا!یادت هست چقدر دوست داشتی تا ویزا بگیری؟پس صبرکن بعدا ز دو سه ماه انشالاه عادت میکنی!این چیزهاییکه ازشون زیاد خوشحال نبودی همون تفاوت فرهنگیه و غیر قابل تحمل نیست فقط باید عادت کرد و یاد گرفت!قوی باش عزیزم.منکه اینارو میگم نمیدونم وقتی انشاله خودم برم چطوری میشم؟یادت باشه اونموقعیکه حتما جا افتادیو و حتمازندکی خوب و استیبلی داری شما هم دلداری بدی بهم Smile الان هم جور دیگه نیاز به دلداری دارم چون دوری از همسر و فکر اینکه با بچه کوچولوم چه کارهاییو پیش رو دارم برام فکرای زیادیو به ارمغان میاره!ولی الان فقط احساس شدیدی برای رفتن دارم همونجوریکه شما داشتی!پس حالا خدارو شکر کن که تونستی بری دوست منSmile)))فعلا به اب و هوا و پوستت فکر کن تا چیزهای خوب بعدی به امید خداSmile



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-03

(2014-03-01 ساعت 04:43)rs232 نوشته:  
(2014-03-01 ساعت 03:32)سی سی نوشته:  
(2014-02-28 ساعت 23:04)rs232 نوشته:  اشتباه گفتید اصلا نترسید. در مجموع اصلا نگران نباشید چون خیلی زود راه می افتید.
ممنون دوست خوبم. دقیقا همینطوره که میگید. مثلا چند روز پیش رفته بودیم محاوره هاش میبینید یادداشت بردارید و نگهشون دارید. خلاصه هرکاری الان انجام بدید بعدا کلی به خودتون به خاطر انجام دادنش افتخار خواهید کرد...

سی سی جان, اتفاقا اقدامات مقتضی (همسرم) هم همین مشکل شما را دارد و با این که زبانش خوب است ولی چون من همه چیز را بلدم همواره پشت من قایم می شود. من بیشتر وقت ها سعی می کنم او را در موقعیتی قرار دهم که مجبور شود خودش صحبت کند. و وقتی که مثلا نوبت پول دادن او در فروشگاه فرا رسید از او دور می شوم و پشت یک جایی قایم می شوم تا خودش صحبت کند. بعضی وقت ها هم که فروشنده چیزی می گوید و او متوجه نمی شود دور برش را نگاه می کند و وقتی که من را نمی بیند هول می شود و من را صدا می زند و بلند می گوید برفی! (چون من زیادی سفید هستم من را برفی صدا می کند!) من هم از پشت لباس ها می پرم بیرون و مشکل را حل می کنم. ولی سی سی جان یک هفته و یک ماه و یک فصل هنوز خیلی زود است و خودت پس از یک سال به تمام چم و خم کار وارد می شوی و کم کم به لهجه مردم هم عادت می کنی ولی باید یک مقداری صبور باشید تا زمان بگذرد. امیدوارم که نامزد کنونی و یا همسر آینده شما هم آنقدر مهربان و فهمیده باشد که مشکلات شما را درک کند و اجازه دهد تا با گذشت زمان جا بیفتید.
اوووووهSmileآرش خان ازعنوان"اقدامات مقتضی" که شما به همسرت میگی متوجه شدم همون آرش هستی که نظراتشو در مورد آمریکا میخوندم!
از دستتون خیلی میخندیدم!نمیدونم چی باعث شد که این حدسو بزنم ولی فهمیدم که یکم هوشو حواسم باقیهCool



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - amjad - 2014-03-03

ایشون همون آرشن ولی فکر میکنم اسمشونو تغییر دادن به سفید برفیBig Grin خدارو شکر نگفته زیبای خفته!
کسانی که هنر نوشتن دارن -حالا به هر صورتی چه روی کاغذ و چه در دنیای مجازی - همونطور که عواطف و احساسات و منظور خوشون رو به بهترین نحو میتونن بیان کنن ، متقابلا زمانی که نوشته دیگری رو میخونن هم ، برداشت بهتری از روحیات و تاحدودی خلق و خوی نویسنده خواهند داشت.
خوشبختانه در مهاجر سرا نویسنده خوب داریم ، کسانی که بی غرض مینویسند، صداقت دارن -ولو خلاف نظر ما بگن- و سعی در انتقال تجربه در نوشته هاشون کاملا مشخص
مشکلات موجود در وضعیت امثال ما که قصد مهاجرت داریم ، چیزی نیست که همه مردم اونو تجربه کرده باشن و جائی هم نیست که بتونی بهش مراجعه کنی وبا چند ساعت مشاوره و یا گرفتن یه نسخه ، مشکلتو حل کنی ، از طرفی راهنمائی و نصیحت نزدیکانی که وضعیت شمارو اصلا تجربه نکردن هم جز تجدید مسئله نتیجه دیگه ای نداره !
ناگزیر رجوع میکنید به جائی که تجربیات مشابه شما رو دارن وسعی میکنید از اونها کمک بگیرید . البته اگر واقعا دنبال کمک گرفتن هستید ؟
شاید افرادی باشن که فرق بین کمک گرفتن و تکدی رو نمیدونن واز این رو سعی میکنن یک تنه به جنگ مشکلاتشون برن ! که خوب از قبل نتیجه اونو میشه پیش بینی کرد!
به نظر من با این خلق وخوئی که تعداد معدودی !!!!! از ما ایرانیها داریم ، وجود فضائی که بدون اینکه دیده و شناخته بشیم ، بتونیم از خصوصی ترین مکنونات قلبی و مشکلات خاصی که بااونها دست به گریبانیم ، صحبت کنیم و راهنمائی بگیریم اونم مجانی ، خیلی ارزشمند ! نیست؟
دست اخر من فکر میکنم در شرایطی که برای هر انسانی بحران روحی ، حس بازنده بودن و سرخوردگی بوجود میاد بهترین تصمیم ، تصمیم نگرفتن !



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - Rock - 2014-03-03

(2014-03-01 ساعت 17:28)baba manam sanaz نوشته:  به به ببه به به! من مبودم اينجا چه رونقى گرفته،كيا اومدن ارش خان،يامي جان بقيه قدم رنجه فرمودين.
كاملا جان خوبى اميدوارم كه كار شوهرتون زود درست بشه و بيان پيشتون تا در كنار هم باشين و تصميم واسع رندگس بگيرين.كه ارزو ميكنم هر جا باشي خوشحال و موفق باشين.
من نميتونم اظهار نظر كنم چون اونجا زندگي نكردم ولى استفاده ميكنم از نظراتون ممنون.[/size]
سي سي جونم خوبى خوشي؟خوش حالم كه به سلامت رفتى پيش همسرت شادو خوش باشي.مرسي كه امدني اينجا واسم تعريف كردي تا شايد مني كه زبان نمي خونم شايد سر عقل بيام كه همش مسافرتم ٥ماه يه كلمه هم نخوندم!فكر كنم ارش خان تو يكي از نوشته هاش نوشته بود كه "اگه ٥ماه مونده بياين امر يكا و شما روزي ١بار زبان ميخونين پس موضوع مهاجرتو جدي نگرفتين"!!منم ديگه!روز كه ويزارو ايشالا بعد٢ماهWink[size=medium] گرفتم اون موقع تازه باورم ميشه كه باباااا دارم ميرم هااا چه غلطى كردم نخوندم!!
ولى خب نميدونم چه جورى بخونم تنبلى نكنم اخه بايد زور باشه نباشه نميخونم!وقت ثبت نامه اموزشگاهم ميگذره ديگه ميره تا ٢ماه.بچه ها فيلم زدم به لپتاپ از فلش دوستم زير نويس فارسيشو چه جوري انگليسي كنم؟روش كليك ميكنم ساب تايتلو ميزنم نميشه اخه؟
اقا به اين سوال على اقايى ما جواب بدين لطفن!تو از هر درى سخنى " هم پرسيده بود بنده خدا ،جواب بدين تكليفشو روشن كنه Tongue
بازگشت جان اين شقايق ما زبل خان همه جا حضور داره ماهم دوسش داريم زياد.منم زبل خانم ولى بيرون سايت!Big Grin يخو ميبيني صدام از يه شهر امد ٢ساعت بعد از يه جا ديگه!بعد به شوهرم ميگم پوسيدم از بس خونه نشستم!Big Grin خب ادم بيكار چيكار كنه اخه اين همه سال همش منتظريم!Sad
Sad

در مورد زیرنویش باید بگم اگر فیلم رو دانلود میکنید، نسخه ی ShAanig خودش دارای زیرنویس انگلیسی به طور پیش فرض روی فیلم هست. اما اگر فیلم رو میخرید روی DVD نمیشه کاریش کرد. به دلیل تغییر دادن فرمت آن و ریختن روی DVD، حال اگر فیلم را دانلود کردید، حالا هر نسخه ای که بود، و فرمت های رایج مووی را داشت، شما باید زیرنویس انگلیسی را دانلود کرده و درگ و دراپ کنید در آنکه از سایهایی این امکام وجود دارد. آدرس سایت رو هم براتون پ.خ کردم.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - rs232 - 2014-03-04

از این که لطف کردید و ما مردان پر حرف را در این تاپیک بانوان تحمل می کنید سپاسگزارم. من دوستان مهاجرسرایی خودم را خیلی دوست دارم و از گفتگو با همه شما لذت می برم ولی خواهشمندم که القاب عجیب و گنده به خیک من نبندید چون ممکن است که دچار خود برتر بینی کاذب شوم و این امر به من مشتبه شود که نکند پخی هستم و خودم خبر ندارم. یامی عزیز هم که تقریبا پای ثابت گفتگوی من است و نکته جالب در مورد تمام دوستان این محیط مجازی این است که با وجود این که ما نظرات متفاوتی در زمینه های مختلف مهاجرتی داریم ولی به خاطر شیوه درست گفتگو حاصل آن بسیار مفیدتر از این است که همگی فقط یک نظر را داشته باشیم و موافق همدیگر باشیم.

در مورد تربیت فرزندان حرف های زیادی وجود دارد که البته جای آن در اینجا نیست و کتاب های زیادی در این مورد وجود دارد که می توانیم به آنها مراجعه کنیم و از خواندن آنها استفاده کنیم. حتی در منابع علمی تربیت فرزندان نیز نظرات متفاوتی وجود دارد که به نظر من هیچ قطعیتی در آنها وجود ندارد و باز هم ممکن است که یک نفر تنها با علم و تجربه شخصی خودش بتواند فرزندانش را به درستی تربیت کند. در دوران قدیم شیوه های سنتی تربیت فرزندان با توجه به فرهنگ حاکم در جامعه بسیار کارساز بود و مخصوصا در کشورهایی مثل ایران که زندگی گروهی در آن جریان داشت جامعه به عنوان مقیاس بزرگ تری از خانواده نقش زیادی را در تربیت فرزندان به عهده می گرفت ولی امروز با توجه به دوران گذر چنین جوامعی در جهت مدرنیزه شدن مسئولیت بیشتری بر دوش خانواده است و آنها باید آگاهی خودشان را نسبت به تربیت فرزندان همگام با جامعه ای که در آن زندگی می کنند بالا ببرند.

متاسفانه مهاجرت از کشوری مثل ایران به کشور پیشرفته ای همچون امریکا یک جهش زمانی مضاعفی را در امر تربیت فرزندان ایجاد می کند که خلا و یا فاصله نسلی میان والدین و فرزندان را چندین برابر می کند. یک پدر و مادر ایرانی که در امریکا بچه دار می شوند و یا بچه خردسالشان را در امریکا تربیت می کنند هر چقدر که با فرهنگ و زبان و امور تربیتی امریکا بیگانه باشند به همان اندازه نیز با روحیات فرزند خود بیگانه خواهند شد و میزان درک متقابل میان آنها و فرزندانشان کاهش پیدا خواهد کرد. ولی با وجود تمام این فاصله های نسلی میان والدین و فرزندان خطری که امر تربیت فرزندان را در خانواده های مهاجر ایرانی تهدید می کند همچنان چیز دیگری است که من می خواهم نظر شما دوستان عزیز و مخصوصا بانوان گرامی را به آن جلب کنم.

به نظر من بزرگترین خطری که خانواده های مهاجر ایرانی را در امر تربیت فرزندان خود تهدید می کند خطر ریزش تربیتی است که متاسفانه در بیشتر خانواده های مهاجر رخ می دهد. ریزش تربیتی واقعه ناخوش آیند و مخربی است که به علت سست شدن یکی از پایه های اساسی تربیت فرزند بر طبق موازین و ارزش های جامعه صورت می گیرد. در این ریزش تربیتی, فرزند اعتماد و باور خود را نسبت به والدین از دست می دهد و دیگر آنها را واجد شرایط تربیت خود نمی داند. بر خلاف باور عمومی این ریزش تربیتی حاصل گفتار و یا دستورهای تربیتی از جانب والدین نیست بلکه حاصل عملکرد و رفتار آنها است که به شیوه ناخودآگاه عمیق ترین تاثیر را بر روی فرزندان می گذارد.

یک فرزند همواره والدین خود را با افراد دیگر جامعه مقایسه کرده و رفتار و مهارت های اجتماعی آنها را ارزیابی می کند و اگر آن خانواده مهاجر باشد متاسفانه خیلی زود فرزند آنها متوجه عدم مهارت های اجتماعی والدین می شود و این مسئله زمینه عدم اعتماد به آنها را برای فرزند رقم می زند و به دنبال آن اگر به هر دلیلی ارزش های جامعه حتی به خاطر تفاوت فرهنگی توسط والدین آنها نقض شود ریزش تربیتی رخ می دهد و کنترل امور تربیتی به کل از اختیار والدین خارج می شود.

اگر بخواهیم به طور خیلی ساده و خاص عوامل ریزش تربیتی یک خانواده ایرانی را که به امریکا آمده اند بررسی کنیم می توانم به نکات زیر اشاره کنم.

1- دروغ. اگر یک فرزند در امریکا ببیند که پدر و یا مادر او به هر دلیلی و با آگاهی و قصد قبلی چیزی را به کسی می گوید که خلاف واقع است یکی از اصلی ترین زمینه های ریزش تربیتی در او شکل می گیرد. او هرگز نمی تواند بپذیرد که والدین او دروغگو هستند و اگر چنین اتفاقی بیفتد او بر طبق موازین جامعه امریکایی اعتماد و باور خود را نسبت به آنها از دست خواهد داد و در پی آن دیگر هیچ امر تربیتی دیگری چاره ساز نخواهد شد. برای یک کودک در امریکا اصلا مهم نیست که شما روزی صد بار بگویید دروغ بد است بلکه مهم آن است که هرگز در زندگی خود دروغ نگویید. در ایران این مسئله تا حدودی قابل ترمیم است زیرا دروغ مصلحتی در جامعه و فرهنگ ایرانی پذیرفته شده و حتی تا حدودی اجباری است و هر دروغی را می توان برای کودک توجیه کرد ولی در امور تربیتی امریکا چنین چیزی امکان پذیر نیست زیرا دروغ در هر شکل و صورتی که باشد زشت است و فرد دروغگو غیر قابل اعتماد است.

2- پرخاش و خشونت گفتاری و فیزیکی. یکی دیگر از مهم ترین عوامل ریزش تربیتی در خانواده های ایرانی مهاجر به امریکا پرخاش و خشونت کلامی است که اگر احیانا به خشونت فیزیکی نیز منجر شود اثرات ویرانگر بیشتری به همراه خواهد داشت. در ایران به سر و کله هم کوبیدن و یا صدا را بلند کردن و داد و بیداد لااقل در زمان ما بسیار عادی بود و ما همیشه شاهد دعواهای فیزیکی بودیم. بنابراین اگر پدر و مادر ما با کسی دعوا می کردند برای ما بسیار عادی بود و ممکن بود که ما هم در حمایت از آنها از خودمان خشونت نشان دهیم. ولی در امریکا خشونت گفتاری و مخصوصا خشونت فیزیکی فقط مختص مردم خلافکار و مجرم است و برای یک کودک در امریکا چنین تعریف می شود که خشونت جرم است و فقط یک مجرم از خودش خشونت نشان می دهد. بنابراین اگر والدین ایرانی بنا به سنت های خودشان حتی یک خشونت در حد پس گردنی و یا پیچاندن گوش که برای ما مثل نوازش بود انجام دهند کودک آن را با معیارهای ایرانی نمی سنجد بلکه آن را با معیارهای غالب جامعه امریکا می سنجد و بنا بر آن والدین را مجرم می داند و حکم عدم صلاحیت آنها را برای تربیت خود صادر می کند.

3- نیرنگ و حیله و یا به قول ما زرنگ بازی. هر رفتاری که از جانب ما زرنگ بازی به حساب می آید برای کودکی که در امریکا بزرگ می شود یک خلاف و عدم احترام به حقوق شهروندان دیگر به حساب می آید. بسیاری از ما ممکن است یک اشتباه محاسباتی فروشنده را اگر به نفع ما باشد نادیده بگیریم و بعد به دوستمان بگوییم که آن یارو مثلا این قیمت را برای من کم زد و من هم به روی خودم نیاوردم. شاید این مسئله برای ما خیلی کم اهمیت باشد و یا شاید ما برای خودمان توجیهی داریم که مثلا این شرکت های بزرگ فروشنده آنقدر سر ما را کلاه می گذارند که اگر من هم یک جایی سود کنم جبران یک درصد آن هم نمی شود. ولی این مسئله به ظاهر کم اهمیت بر روی ذهن یک فرزند تاثیر بسیار مخربی می گذارد. یا اگر شما خارج از صف در جایی وارد شوید و یا در هنگام رانندگی زودتر از حق خودتان حرکت کنید شاید به نظر شما اهمیتی کمی داشته باشد ولی این حرکت ها تاثیر مهیب و غیر قابل برگشتی را بر روی کودکان خواهد گذاشت به طوری که حتی اگر شب و روز بنشینید و از احترام به حقوق دیگران سخنرانی کنید تصویر آن حرکت های غیر ارزشی در آن جامعه از ذهن کودک پاک نخواهد شد و به مرور اعتماد خودش را نسبت به شما از دست خواهد داد.

4- نقض حریم خصوصی و محدودیت های فرهنگی. به کودک در جامعه امریکا آموزش داده می شود که همواره می تواند در چارچوب های تعریف شده اجتماعی حریم خصوصی خودش را حفظ کند. والدین حق دارند که به خاطر مسئولیتشان در قبال تربیت فرزندان و با توجه به محدوده سنی فرزند تا قبل از هجده سالگی تا حدودی به حریم خصوصی آنها وارد شوند ولی مشکل در آنجا ایجاد می شود که تعریف محدوده حریم خصوصی یا باندری در جامعه ایران و جامعه امریکا در سنین مختلف رشد فرزند بسیار متفاوت است. از طرف دیگر یک فرزند در امریکا خودش را محق داشتن آزادی هایی می بیند که در جامعه وجود دارد ولی ممکن است با موازین سنتی یک خانواده ایرانی مقایر باشد و طبق منطق و معیار جامعه امریکا این آزادی از او سلب شود. تشدید و عدم توجه کافی به این تناقض های فرهنگی می تواند منجر به ریزش تربیتی شود مخصوصا در زمانی که فرزند به سن بلوغ خود نزدیک تر می شود.

البته عوامل دیگری هم وجود دارد که ممکن است امر تربیت کودک را برای یک خانواده مهاجر بسیار مشکل و یا حتی ناممکن سازد و اگر کسی که فرزند دارد به این نکته ها توجه نکند هرگز نمی تواند مهاجرتی موفق را برای خود و خانواده اش رقم بزند.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - sepideh jan - 2014-03-04

خدایا صبر!وای که امشب چقدر داغونم!پسرم هم که با قد و قواره کوچولو همش کارت تلفن می اورد امشبو و میگفت به بابا زنگ بزنیم!حالا من هی باید بگم مامان جان!الان اینجا شبه و اونجا صبحه!!!بابایی سر کاره.....وای دوستان خوبم چکارکنم؟نمیشه این ایمیگریشن یکم اوناییو که بچه کوچولو دارن هل بده جلوتر؟دیوونه دارم میشم
--------------------------------------------------------------------------------
این آهنگه توی سرم میچرخه که میگه:باران میبارد امشب/دلم غم دارد امشب:,(



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - romance33 - 2014-03-04

(2014-03-04 ساعت 03:03)sepideh jan نوشته:  خدایا صبر!وای که امشب چقدر داغونم!پسرم هم که با قد و قواره کوچولو همش کارت تلفن می اورد امشبو و میگفت به بابا زنگ بزنیم!حالا من هی باید بگم مامان جان!الان اینجا شبه و اونجا صبحه!!!بابایی سر کاره.....وای دوستان خوبم چکارکنم؟نمیشه این ایمیگریشن یکم اوناییو که بچه کوچولو دارن هل بده جلوتر؟دیوونه دارم میشم
--------------------------------------------------------------------------------
این آهنگه توی سرم میچرخه که میگه:باران میبارد امشب/دلم غم دارد امشب:,(
سپیده جان اندکی صبر سحر نزدیک است.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05

(2014-03-04 ساعت 03:03)sepideh jan نوشته:  خدایا صبر!وای که امشب چقدر داغونم!پسرم هم که با قد و قواره کوچولو همش کارت تلفن می اورد امشبو و میگفت به بابا زنگ بزنیم!حالا من هی باید بگم مامان جان!الان اینجا شبه و اونجا صبحه!!!بابایی سر کاره.....وای دوستان خوبم چکارکنم؟نمیشه این ایمیگریشن یکم اوناییو که بچه کوچولو دارن هل بده جلوتر؟دیوونه دارم میشم
--------------------------------------------------------------------------------
این آهنگه توی سرم میچرخه که میگه:باران میبارد امشب/دلم غم دارد امشب:,(

سپیده جان من دقیقا میدونم چی میگی...روزی چند بار بزار بچه با اسکایپ باباش رو ببینه و باهاش کلی حرف بزنه...نقاشیاش رو نشون بده و دردو دل کنه. بزار حس کنه پیشش هست.اینکه با اسکایپ همدیگرو ببینن خیلی خوبه...منم همین مشکل رو دارم..دخترم تاحالا 2بار توی خواب باباش رو صدا زده و من دلم ریش شده....یکبار دعواش کردم و زد زیر گریه و گفت بابام کجاست میخوام توی بغل بابام گریه کنم....ادم واقعاااا داغون میشه..ماها خیلی باید تحملمون بالا باشه...این روزا هم میگذره به سرعت ولی حتما سعی کن روزی چند بار باباش رو ببینه.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05

ساناز جون ممنونم ازت عزیزم....امیدوارم برای شما هم به زوودی همونی که میخوای پیش بیاد...همیشه به یاد همتون هستم


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - baba manam sanaz - 2014-03-05

سلام كاملا جان،الهى دختر گلتو ببر بيرون پارك اينا سرگرم كن ميدونم ميگي پس شب چي!اميدوارش كن كه بابا مياد ميريم اينجا اونجا كلي خوش ميگذره. شما كجايي الان؟خونه گرفتين اره؟ولى اينو ميدونم كه شما خانم با اراده ايي هستي و ميتوني از پسش بر بياي و ميدونم كه يكم به ايران و اقوام وابستگي داري بخصوص همسرتون كه چندين سال پيش هم هستين و مثل من نيستين كه هنوز زندگي مشترك رو تجربه نكردم.ايشالا ميگذره.حالا در چه مرحله ايي هستين اسپانسر جور شده منتظر وقت سفارتين؟اگه كارى از دست ما بر مياد بگو.
راستى ديگه از اونجا بگو خب؟چيكارا ميكني اين روزا؟اينجا بر ماچه ميگذردهست بگو هر چه دلت ميخواد يا باعث راهنماييمون ميشه.راستي زبانت چطوره را افتادي؟



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - denag - 2014-03-05

کامیلا جون مبارک باشه کلیر شدن همسرت Smile دیگه تموم شد، ولی من جای تو باشم هم ایمیل میزنم، هم میگم همسرم بره سفارتو رو سرشون خراب کنه که اصلا من کی کلیر شدم که هیچ شماره ای ازم تو سایت نزدین؟! حتما بپرس کی کلیر شده و کی اکسپایر میشه، چون اون یک سال که اعتبار مصاحبه س، اگه تاریخ انقضای کلیرنس زودتره، سریعتر بره بنده خدا! خیلی بی مسئولیتن... یعنی خیلیییییییها!!! اصلا خودت که میدونی، من چی میگم! هم خوشحال شدم هم اعصابم به هم ریخت...


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05

ساناز جون ممنونم ازت ...والا خیلی سرگرمش میکنم...ولی خوب بچس دیگه دلش تنگ میشه..دختر هم هست و لوس باباشه......من در واشنگتن دی سی در یکی از تقریبا بهترین جاهاش خونه گرفتم..ولی با اینکه جای خوبی من اینجارو دوست ندارم...به قول شاعر ..این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست!!!!من زبانم خیلی هم بد نبست...کارای اداری و نامه های اداری اصلاااا از پسشون بر نمیام....ولی گلیم خودم رو خوب از اب میکشم.....من صبح تا شب بیرون و موزه و پارک و فروشگاه و....هستم و همش با مردم حرف میزنم و به خودم امیدوار شدم....اونا که خیلی خوب منظور منو میفهمن و منم با کمی دقت در لحجشون خیلی خوب میفهمم چی میگن....با همه فروشنده ها دوست شدم و کلی باهاشون حرف میزنم..از دفعه قبل که امریکا بودم واقعا بهترم.....اسپانسر هم جور شده و مدارکش امادست شکر خدا...منم برای دمسایل مدارکی جور کردم....الان حساب بانکیم و کارتش هست..خرید هایی که کردم رو فیشش رو نگه داشتم که شماره کارت بانکم توشه....در کتابخانه عضو شدم و کارتش رو برای همسرم میفرستم ولی اینجا روی کارت کتابخانه اسم رو نمینویسن ولی بارکد داره..به هر حال با اینکه اسمم روش نیست برای همسرم میفرستم....دیگه نمیدونم چی بفرستم که بهشون ثابت بشه اینجام.....اهان راستی قبض مبایلم هم هست..خانه ای رو هم که اجاره کردم اجاره نامه نداره چون اون خانوم برانکه تکس نده باهام قرارداد نبست..اینجا هم خیلی سرده و دیشب کلی برف اومد....


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - kamela - 2014-03-05

denag جان عزیزم والا اصلاااا نمیدونم جریان چی!!!!شوهرم میگه وقتی خانومه برگه صورتی رو داده دستش گفته مدارک رو با خودت بیار و ویزاتو بگیر..ولی توی برگه صورتی دور مراحل اداری خط کشیده شده و نوشته باید صبر کنید تا مراحل اداری طی بشه...دیروز ایمیل دادن که مراحل اداری شما طی شده و منتظر نباشید و مدارکی رو که خواستیم بیارید و تا 17 اپریل هم وقت دارید بیارید....منم خودم موندم که پس این شماره کیس ما چرا هیچ وقت در سایت ظاهر نشد!!!!خیلی نگران و اصلا خوشحال نیستم و میترسم یک دردسر جدید باشه....واقعاااااااااا بی مسیولیت هستن و بر عکس چیزی که از خودشون نشون میدن خیلی نا مرتب هستن و به مردم اهمیت نمیدن...ما 1ساله سرکاریم......میترسم زیاد پیگیرش بشم و بدتر بشه..برای همین دیگه به سفارت ایمیل نمیدم...ولی همسرم فردا به عباس سویل زنگ میزنه و بهش میگه بره سفارت و سوال کنه....حالا عباس زیرو روش رو در میاره بهمون میگه..اگر بهش بگن مراحلشون طی شده و مدارک رو بیارن برای ویزا همسر من زودی میره...


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - denag - 2014-03-05

پس اگه خانمه هم اینجور گفته شاید از اول اصلا چک نخورده بوده و اون خطی که کشیده اشتباه بوده!!!!! همینم بی مسئولیتیه دیگه... اَه!!!.... نگران نباش، درست شده. فقط زودتر مدارک رو بفرست برای همسرت که بره سفارت. اگه خودت یا دخترت دکتر رفتین، رسید اونجا رو بده، عکس بگیرین با چیزی که زمان و مکان رو نشون بده، مثلا با روزنامه تو یه جا که معلوم باشه تو دی سی هستی و اینجور چیزا. همینهایی هم که الان داری خیلی خوبه، فیشهای خرید تاریخ دارن! برای اجاره خونه هم نگران نباش، اگه خواستن همسرت بگه پیش یه آشنایی زندگی میکنین. بلیط و کارت پرواز هم خوبه. دیگه معلومه اونجایی... نگران نباش.
آها! راجع به آنکارا! همسر من هفته پیش کلیر شد، گفت تعطیلات عید بریم. از 20 اسفند بلیطها رو چک کردیم نبود تا 7 فروردین. اگر میتونن بعد از تعطیلات برن که هیچی، ولی اگر تعطیلات میخوان بن بگو اقدام کنن برای بلیط.
از هیچی نترس... دیگه آخرشه. تموم شد، مطمئن باش Smile