(2015-02-05 ساعت 21:30)pouya007 نوشته:  با سلام خدمت دوستان میخواستم یه سوالی بپرسم اینکه به جز لاتاری و راه های ذکر شده در مهاجرسرا راه دیگه ای برای مهاجرت وجود نداره؟ من واقعا نیاز دارم طی حداقل دوسال آینده از ایران برم. واقعا دیگه بریدم با هیچکدوم از فرهنگ ها و رسوم اینجا سازگار نیستم و از همه بدم میاد خسته شدم از بس مردم تو زندگیم دخالت کردن. واقعا معیارهای زندگی تو اینجا خیلی ابتدایی و بی معنی هستش.

(2015-02-05 ساعت 21:30)pouya007 نوشته:  با سلام خدمت دوستان میخواستم یه سوالی بپرسم اینکه به جز لاتاری و راه های ذکر شده در مهاجرسرا راه دیگه ای برای مهاجرت وجود نداره؟ من واقعا نیاز دارم طی حداقل دوسال آینده از ایران برم. واقعا دیگه بریدم با هیچکدوم از فرهنگ ها و رسوم اینجا سازگار نیستم و از همه بدم میاد خسته شدم از بس مردم تو زندگیم دخالت کردن. واقعا معیارهای زندگی تو اینجا خیلی ابتدایی و بی معنی هستش.

(2015-02-05 ساعت 09:56)hedyhoney نوشته:  

(2015-01-31 ساعت 23:37)ProEngineer نوشته:  

(2015-01-31 ساعت 15:52)hedyhoney نوشته:  شکست مهاجرتی لامصب از صدتا شکست عشقی توی هندوستان هم بد تره خییییییییلی شکستش شکسته
فقط زبان اونم دوتا زبان یکی زبان انگلیش اون یکی زبان ارتباطات اجتماعی در دیار غربت

داداش از امضات خیلی خوشم اومد

یه سرچ زدم و مشخص شد که شعر از کسی نیست جز حافظ

منم اینو پیش کش میکنم به همه دوستان که خیـــــلـــــی خــــیـــــلی حال داد بهم.......

فقط اون پایین بزنید شروع کنه به خوندن شعر، بعدشم حتما حتما روی تعبیر شعر کلیک کنید که کلی بهتون صفا میده......

http://www.1doost.com/hafez/phrase/291.htm

قربون معرفتت داداش.منم از عکست خیلی خوشم اومد
به امید برنده شدنت بی صبرانه در این سرای با کسی چشم انتظارم

(2015-02-06 ساعت 00:00)Hadi_20 نوشته:  

(2015-02-05 ساعت 21:30)pouya007 نوشته:  با سلام خدمت دوستان میخواستم یه سوالی بپرسم اینکه به جز لاتاری و راه های ذکر شده در مهاجرسرا راه دیگه ای برای مهاجرت وجود نداره؟ من واقعا نیاز دارم طی حداقل دوسال آینده از ایران برم. واقعا دیگه بریدم با هیچکدوم از فرهنگ ها و رسوم اینجا سازگار نیستم و از همه بدم میاد خسته شدم از بس مردم تو زندگیم دخالت کردن. واقعا معیارهای زندگی تو اینجا خیلی ابتدایی و بی معنی هستش.

نمی دونم ولی منم همچین حسی رو دارم متاسفانه و یکی از دلایل خارج شدن هم همینه و اینکه خیلی از رفتار و اعمال آدمای اینجا برای من قابل تحمل و قابل درک نیست و خودم رو یه غریبه می دونم اینجا.من فکر می کنم دلیلی که در خارج ایرانی ها وقتی همدیگرو می بینند روشونو برمیگردونند هم همین مساله باشه که دیدن هموطن هاشون در خارج یادآور اون فرهنگ و منش و شاید رفتارای دردآور در ایران باشه که تجربه کردند.
متاسفانه روابط بین آدما تو ایران یه مقوله ی خیلی پیچیده ای است.به سادگی از یه چیز پیش پا افتاده سوتفاهم پیش میاد.قضاوت ها در مورد آدما کاملا اشتباه و بعضی وقتا هم برعکس است
آدمی که بیشترین سعی رو می کنه که اصول اخلاقی رو رعایت کنه بدتر از همه متهم به زیرپا گذاشتن اصول اخلاقی میشه.نگاه تبعیض آمیز به آدما دروغ گفتن در مورد مسائلی که اصلا هیچ سود و مصلحتی هم برای طرف درکار نیست و انتظار و توقع بیجا از آدما همیشه چیزی است که منو آزار داده.اینجا بهتره به کسی کمک نکنید جدی میگم چون کسی که کمک نمی کنه اتفاقا ارج و قربش هم بالاست ولی برعکس کسی که کمک می کنه باعث به وجود آمدن یک توقع میشه که اون موقع درصورت ناتوانی دربرآوردن خواسته طرف مقابل حتی به شما تهمت هم زده میشه