دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - نسخه قابل چاپ +- مهاجرسرا (https://www.mohajersara.org/forum) +-- انجمن: مهاجرت (https://www.mohajersara.org/forum/forum-49.html) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (https://www.mohajersara.org/forum/forum-59.html) +--- موضوع: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) (/thread-2319.html) صفحات
1
2
|
دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - payam_prz - 2010-03-04 سلام داشتم تصاویر سایت pic4ever.com را نگاه میکردم که به سرم زد با اونایی که میدونم بهشون بر نمیخوره یه شوخی کرده باشم...... بقیه هم اگر شباهتی دیدند و یا نظری داشتند و یا دلشون خواست داستانی تعریف کنند، لطفا تعارف نکنند. ..... متاسفانه در هر پست بیشتر از ده تصویر نمیشه لینک داد برای همین من تیکه تیکه میفرستم و آخرش همه را با هم ادغام میکنم. آره ادمین جون ما کارمونو بلدیم آرش: این پسر دوست داشتنی وقتی که حوصله داره و تایپ میکنه محشره: و وقتی حوصله نداره و میره ماهیگیری نباید طرفش رفت: اما همیشه اینقدر بی تحرک نیست چون در حین ماهیگیری حرفه ای واقعا زحمت میکشه و خیلی عرق میریزه: اما همه اینا قابل مقایسه با وقتی نیست که میره دیسکو و در واقع داستان ما از همینجا شروع میشه که آرش سوار ماشینش میشه و میره به یک دیسکوی باحال: وای عجب شلوغ پلوغه امشب چه شود... آرش تصمیم میگیره امشب یه کارایی بکنه... و بعد از کمی دید زدن میبینه که یک دختر جیگربلا داره و اینجاست که آرش تمام تخصص خودشو به کار میگیره و شروع میکنه و کم کم بیشتر خودمونی میشه و حسابی خودشو برای روابط دیپلماتیک آماده میکنه که ناگهان: حالا دیگه باید دو تا شات بیشتر سفارش داد..... شب با حواس پریشون و رنگ پریده میره خونه و میخواد برای فراموشی غم و قصه هاش با ویولون جدیدش یه چیزی بزنه اما غافل از اینکه نصفه شبه و دوست پسر خانم صاحبخونه بیدار میشه و و وقتی میبینه با داد و بیداد کارش درست نمیشه از پنجره میاد تو و بیچاره آرش حالا باید بخوابه ولی مگه میشه....؟ و بالاخره با هزار تا جون کندن ساعت پنج صبح خوابش میبره و دو ساعت بعد با صدای زنگ ساعتش بیدار میشه که دوشنبه صبح بره سرکار عجب زندگی داریما.... خلاصه آرش هی به بدشانسیش فکر میکنه و هی غصه میخوره اما قصه ما نباید غمگین تموم بشه... همیشه در این جور مواقع یک اتفاق خوب میافته. مثلا فرض کنیم صدرا با اسبش میاد که آرش را از غصه دربیاره و این میشه داستان بعدی ما.... RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - honareirani - 2010-03-04 وااای ی ی ی ی که چه باحال بود! مُردم از خنده! دستت درد نکنه پیام جون! RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - ChairMan - 2010-03-04 خیلی جالب بود پیام. مواظب باش ندزدنت. البته بچه ها بگم اینا سرقت ادبیه ها !!!!!!!!!!!!!!!!!! فقط اسم شخص رو عوض کردند /من میدونم . من آمار دارم .آمار رسمی توی اینترنت و وزارت سرقت که شواهدش موجوده. ولی پیام جان جدای از این حرف و حدیث ها خیلی خیلی حال کردم دمت گرم . خوشحالم که عمو سام شاگردهای خوبی تربیت کرده. RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - یه مهاجر - 2010-03-04 واااااااااااای خیلی بانمک بود مثل این داستانهای کوتاهی که مامانامون وقتی کوچیک بودیم با تخیل خودشون برامون تصویر میکردن ..............پیام جان بازم قصه بگووووو نوید تو هم که همیشه دنبال رسوا کردن و ارائه آمار از این و اونی.نکنه برنامه های بگم بگم ؟؟؟ رو زیاد می بینی LOL RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - Ali Sepehr - 2010-03-04 پیام جون خیلی باحال بود ، شدیدا منتظر قسمت بعدی این سریال هستیم RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - lexington - 2010-03-04 پیام جان بسیار باحال بود و این دم عیدی یه زنگی از دلمون برداشتی. بقول اصفهانی ها که برای هرچیزی یه جور قسم میخورند و قسم میدهند« خداوکـــیلی دمت گرم» من یکی کاملاً اعلام آمادگی میکنم ببینم که اگه بخوای اسم و شخصیت ذهنی مرا در داستانت بکار ببری، چه حالی به دوستان میدی؟ همین الان اعلام میکنم هرچه که شخصیت داستانی من خنده دار تر باشه و دوستان رو بیشتر بخندونه؛ من یکی خوشحال تر میشم. هیچ ترتیب و آدابی مجو و ببینم این دم عیدی چی به دوستان عیدی میدی. پیروز باشید...بدرود RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - یه مهاجر - 2010-03-04 اقامعلم باید تو نوبت وایسین سری بعد نوبت داستان صدراست.البته بد هم نگفتینا اینجوری کار خود پیام عزیز راحت تر میشه دیگه مجبور نیست از امریکا بیاد ایران دوباره از ایران بره امریکا برای بخش سوم داستان RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - indmehdi - 2010-03-04 Very Nice!!! خیلی باحال بود. البته با توجه به خیل عظیم متقاضیان، باطلاع میرساند؛ پیام نمیتونه برای همه متقاضیان بنویسه. چون تصویر ذهنی از افراد لازمه (منظورم اینه مثلاً آرش رو همه میشناسن و تقریباً فعالیت های روزانش رو از خودش بهتر میدونن). به هر حال مبلغ #%*&) دلار به حساب 000000 واریز نموده و شماره فیش را وارد کنین! RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - laili - 2010-03-04 قابل توجه خانمهائی که فکر میکنند همسران محترم پای این قوطی جادوئی دارند کار میکنند و زحمت میکشند .....و در دل آنها رو تحسین میکنند که از 24 ساعت شبانه روز همسرم 18 ساعت کار میکنه ...اونهم چه کاری ...کارهای فکری که کلی هم انرژی از آدم میگیره و برای کمک به این امر طاقت فرسا و پر زحمت حتی لیوان آب پرتقال و چای و قهوه رو در کنار دست آنها میگذارند و همسران مهربان از اونجائی که مشغول کارهای مهم مهم هستند و وقتی برای تشکر ندارند با تکان سر و لبخندی سریع از آنها تشکر میکنند....که وقتی بیشتر از این نگاه گذرا و کش آمدن لب ندارند بس که کارشان سخت و پیچیده است RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - rs232 - 2010-03-05 خیلی باحال بود پیام جان دقیقا زندگی من را به تصویر کشیدی آیکونهایی هم که استفاده کردی بامزه بود. ممنون. کلی خندیدم. RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - ChairMan - 2010-03-13 پیام بقیه داستان چی شد ؟ منتظریم ببینیم صدرا با اسبش میخواهد بیاد چی کار کنه ؟ RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - Ali Sepehr - 2010-04-04 انگار پيام رفته حاجي حاجي مكه و خبري ازش نيست. پيام زنده اي؟؟؟؟ RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - ChairMan - 2010-04-04 1-پیام به لقاح الله پیوست . (تاپیک احضار روحش هم موجود است ) 2-خدا بیامرز یه کاری کرد دیگه باقیش رو کم آورد . آقا جان نمیتونه ادامه بده حرفیه ؟؟؟؟؟؟؟؟ 3-الان اون دنیا هم داره آتیش بازی میکنه . یه بار که احضارش کردم میگفت که اونجا نامردا ................. و م........ ت........... و ........ د ...........ن . ا چرا هرچی من مینویسم نقطه نقطه میشه ؟ نکنه روح پیام نمیزاره بگم ؟ RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - soltan - 2010-04-12 فعلا صدرا هنوز نریسده به اول داستان اسبش زپرتیه خوبدست خودش که نیست پیام منتظره صدرا برسه تا شروع کنه RE: دوستان با جنبه وارد شوند. (بدون نکات مهاجرتی) - shahin82 - 2010-04-15 صدرا: مردی برای تمام فصول گفتیم که آرش خیلی غمگین بود که خیلی اتفاقی صدرا وارد زندگیش شد. آرش برای صدرا ماجرای زندگیشو تعریف کرد و صدرا هم که میدید میتونه یه دوست خوب داشته باشه خواست که بهش کمک کنه. صدرا داستان زندگی خودشو برای آرش تعریف می کنه: صدرا کوچک بود و در تمام دوران بچگی مجبور بود تا سرکوفت های پدرش رو تحمل کنه . همه مسخرش می کردن گوشه گیر شده بود . در سن 15 سالگی برای اولین عاشق شد . عاشق زن همسایه شده بود که . ولی این رابطه به جایی نرسید . به خاطر شکست عشقی که خورده بود و دوستای ناباب کم کم خلاف رو شروع کرد . مخدر شده بود تنها رفیقش و حرکتای خاک تو سری . کم کم داشت دیوونه میشد .ولی بعد چند سال متوجه شد که راهشو اشتباه رفته و دوباره شروع کرد به درس خوندن . کارش شده بود درس و پای کامپیوتر نشستن . از اینجا بود که با مهاجرسرا آشنا شد و عشق آمریکا رفتن در وجودش شعله کشید . کلی هم دوست پیدا کرد و شکل زندگیش عوض شد. توی دانشگاه بود که با یه دختر خانم آشنا شد. با اولین نگاه فهمید که نیمه گم شدش رو پیدا کرده. وقتی فهمید که اون دختر گرین کارت داره داشت از خوشحالی میترکید . فرداش رفت و گرفتش و به تمام آرزوهاش رسید . آرش بعد از اینکه داستان زندگی صدرا رو شنید یکم با خودش فکر کرد . و دیگه نتونس جلوی خودش رو بگیره . همینطور داشت میخندید که ناگهان صدای زنگ خونه اش رو شنید! یعنی کی میتونه باشه؟؟ . در و باز کرد. یه خانم بود! به آرش گفت: این بچه شماس!!! و این داستان ادامه دارد... ایشالا که کسی ناراحت نشده باشه فقط شوخی بود! |