مهاجرسرا
بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - نسخه قابل چاپ

+- مهاجرسرا (https://www.mohajersara.org/forum)
+-- انجمن: آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-4.html)
+--- انجمن: ویزاهای مهاجرتی آمریکا (https://www.mohajersara.org/forum/forum-29.html)
+---- انجمن: ویزای نامزدی و ازدواج (https://www.mohajersara.org/forum/forum-32.html)
+---- موضوع: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ (/thread-5388.html)

صفحات 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732


بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - فردا - 2012-07-28

سلام.
این موضوع رو نوشتم برای اینکه به نظرم اومد ما نه تنها نیازمند بهره گیری از راهنمایی ها و اطلاعات مفید وکارآمد در مورد مهاجرتمون هستیم،بلکه نیازمند محیط دیگه ای هم هستیم که بتونیم اوقاتی رو با افرادی بگذرونیم که شرایطی شبیه خودمون رو تجربه می کنن و این شانس رو داشته باشیم که از شرایط روحی و ذهنی افراد دیگه باخبر بشیم و همینطور در مورد احساسات ، نگرانی ها و آنچه از لحاظ روحی و روانی پشت سر گذاشتیم یا میذاریم بگیم.

حتی در مورد واکنش های اطرافیانمون.مثل نگرانی های خانوادگی،واکنشهای منفی یا مثبت دیگران نسبت به رفتن ما و یا حتی اینکه از وقتی قرار به رفتن شده رفتار دیگران چقدر باهامون تغییر کرده.(اعم از مثبت یامنفی) و همینطور در مدت انجام پروسه مهاجرت ، نگرش و شناختمون نسبت به خودمون ،زندگیمون و پیرامونمون چه تحولاتی داشته.

و بعد از اون شروع کنیم به گفتن ایده هامون، اینکه چه کارهایی رو در طول مدت انتظارمون انجام میدیم و چندتای اون ها اثر مثبت روی زندگی حال و آینده ما داره.
برای مثال چقدر زبان خوندیم یا می خونیم،تصمیم داریم توی آمریکا چه کاری انجام بدیم،درس بخونیم یا کار کنیم. درچه رشته ای و یا چه شغلی... در چه شهری... ویا اینکه به نظرتون برای زندگی در این محیط جدید، نیازمند چه مهارتهای رفتاری و اجتماعی تازه ای هستیم و......

علاوه بر این دوستانی که در امریکا بسر میبرن ،دیگران رو از راهنمایی هاشون بی بهره نگذارند.

با تشکر و احترام.
فردا



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - الهه سابق - 2012-07-28

مرسی از فردای عزیز
راستش این قضیه آمریکا رفتن بدترین بخش زندگی منه. از شما چه پنهون از روزی که ازدواج کردم سرکوفت این پاسپورت لعنتی شوهرم از طرف خانوادش رو سر من بوده و هست و تهمتهای ناروا که من بخاطر گرین کارت ازدواج کردمو از این قبیل مزخرفات.
چی بگم دوستان؟ خیییلی زور داره که یه موی تنت هم راضی به رفتن نباشه ولی بعد از 6 سال هنوز تمام مدت تهمت این قضیه روت باشه که تو واسه گرین کارت ازدواج کردی!!
خلاصه روزای بدیه. همه فامیل همش به آدم نیش و کنایه میزنن، دائم میپرسن پس کی میری، پس کی میری؟ شوهرت اونجا فلان میکنه، چنان میکنه. اه اه اه از این اخلاق ما ایرانیا....



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - girl - 2012-07-28

من خدارو شکر هم خانواده خوبی دارم و هم خانواده همسرم خیلی خوبن. یکی از بزرگترین مشکلاتم شنیدن حرفای نا امید کننده از دوستام و فامیلامون بوده که تو یه دوره ای واقعا ناراخت میشدم الان بهتر شدم.یه مدت نسبت به این سوال که پس چی شد گارد می گرفتم ولی الان دیگه واسم مهم نیست که کی چی میگه.


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - فردا - 2012-07-29

فکر کنم دیگه نوبتی هم باشه ، نوبت خودمه.
من هم ازین حرف و حدیث ها زیاد شنیدم که واسه پاسپورت ازدواج کردم و ... البته از طرف دوستان و فامیل های خودم !

و اینکه کی میری و چرا نمیری و پس چی شد.تازه اینجا بود که متوجه شدم مردم چقدر امریکا رفتن براشون مهمه.
رفتار بعضی ها که قبلا زیاد مصالمت آمیز نبود یهو مهربانانه شد! و خلاصه خیلی چیز ها که همتون مشابه اون رو زیاد شنیدین.
اما چیزی که این وسط برای خودم جالب بود اینکه بارها از خودم پرسیدم نکنه حالا که دیگران هی جو میدن منم جوگیر بشمو فکر کنم حالا چه خبره؟!
با اینکه این انتظار مثل یه بچه شیطون زل زده توی چشمامو اعصابم رو بهم ریخته ولی باز هم از خدا می خوام وقتی این انتظار تموم بشه که منم جنبه این داستان رو پیدا کرده باشم و به قول خودمون جو گیر نشم.
حرف های زیادی دارم که براتون بگم ...



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - wushu kung fu - 2012-07-29

تاپیک قشنگی ولی بهتر بود توی گفتگوی آزاد بود تا فقط مخصوص کیس های نامزدی نباشه خوب منم داستانی رو میگم که هیچ ربطی به کیس نامزدی نداره !

این مهاجرتم داستانی داره برا خودش امروز که داشتم مسابقات المپیک رو که میدیدم و دیدم چطوری آمریکایی ها شناگر آمریکایی رو تشویق میکردن یا وقتی کاروان آمریکا وارد گود شد چطوره میشل اوباما تشویقش میکرد ولی یه کاروانی دیگه که خوب میدونید کجا هست در مظلومیت کامل اومده رفت نه کسی براش بلند شد و نه کسی دست زد دوربین رو ی کاروان آمریکا 3 دقیقه بود ولی رو همین کشوری 2 ثانیه بیشتر نبود خوب این چه ربطی به مهاجرت داره ؟؟؟؟؟

اگه کسی نکته ریز باشه میفهمه که واقعا چه ربطی داره !! دیگه حتی کسی حال نداره همین کشور رو تشویق کنه که دلایلش رو میدونید ولی باور کنید دیدن داد زدنای آمریکای ها برای بازیکناشون واقعا جالب بود ! که من یهو به خودم اومدم گفتم من آمریکاییم یا ایرانی ؟؟؟ ( گرچه هنوز آمریکا نرفتم ) ولی این سوالی که باید همه از خودشون بپرسن چه کسای که قصد رفتن دارن چه کسای که دارن میرن و چه کسای که آمریکان میدونن که نه میشه خودشون رو آمریکای بنامن نه دیگه ایرانی یعنی دقیقان میشیم یه پرنده بی وطن !
که نمیدونم واقعا در پی چی هستیم !



وطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن...................



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - فردا - 2012-07-29

(2012-07-28 ساعت 16:42)elahenadafy2 نوشته:  مرسی از فردای عزیز
راستش این قضیه آمریکا رفتن بدترین بخش زندگی منه. از شما چه پنهون از روزی که ازدواج کردم سرکوفت این پاسپورت لعنتی شوهرم از طرف خانوادش رو سر من بوده و هست و تهمتهای ناروا که من بخاطر گرین کارت ازدواج کردمو از این قبیل مزخرفات.
چی بگم دوستان؟ خیییلی زور داره که یه موی تنت هم راضی به رفتن نباشه ولی بعد از 6 سال هنوز تمام مدت تهمت این قضیه روت باشه که تو واسه گرین کارت ازدواج کردی!!
خلاصه روزای بدیه. همه فامیل همش به آدم نیش و کنایه میزنن، دائم میپرسن پس کی میری، پس کی میری؟ شوهرت اونجا فلان میکنه، چنان میکنه. اه اه اه از این اخلاق ما ایرانیا....
دوست خوب، یک راست رفتی سر یکی از مطلب اصلی.یکی از هدف های من برای ایجاد این موضوع ،انجام یه جور آسیب شناسی خیلی ساده وعامیانه از رفتار ما ایرانی ها بود.
در واقع با یک تحلیل محتوای ساده از نوشته ها می شه به نتیجه های زیادی رسید.البته به شرطی که نوشته ها به اون تعداد برسه که قدرت تعمیم اماری پیدا کنه.ولی فکر می کنم همین چیزهای ساده ای که اینجا می نویسیم مفاهیم بزرگی رو در خودش پنهان کرده که دست کم برای خودمون آموختنی های زیادی در بر داره .
در رابطه با این اصطلاحی که گفتید؛ -"رفتار ایرانی ها" - باید بگم همیشه یک سوال برای من وجود داره.چرا اغلب ملیت ها و اقوام دنیا در غربت ترجیح می دن در کنار هم باشن ولی اغلب ایرانی ها در چنین شرایطی از هم فرار می کنن؟بابت این ادعا هیچ امار رسمی و علمی ندارم وتنها اتکای من در این مورد به سخنان افرادی که سال ها خارج از کشور زندگی کردن و تعدادشون هم کم نبوده و بیشترشون هم چنین نظری دارن.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - فردا - 2012-07-29

(2012-07-29 ساعت 02:12)wushu kung fu نوشته:  تاپیک قشنگی ولی بهتر بود توی گفتگوی آزاد بود تا فقط مخصوص کیس های نامزدی نباشه خوب منم داستانی رو میگم که هیچ ربطی به کیس نامزدی نداره !

این مهاجرتم داستانی داره برا خودش امروز که داشتم مسابقات المپیک رو که میدیدم و دیدم چطوری آمریکایی ها شناگر آمریکایی رو تشویق میکردن یا وقتی کاروان آمریکا وارد گود شد چطوره میشل اوباما تشویقش میکرد ولی یه کاروانی دیگه که خوب میدونید کجا هست در مظلومیت کامل اومده رفت نه کسی براش بلند شد و نه کسی دست زد دوربین رو ی کاروان آمریکا 3 دقیقه بود ولی رو همین کشوری 2 ثانیه بیشتر نبود خوب این چه ربطی به مهاجرت داره ؟؟؟؟؟

اگه کسی نکته ریز باشه میفهمه که واقعا چه ربطی داره !! دیگه حتی کسی حال نداره همین کشور رو تشویق کنه که دلایلش رو میدونید ولی باور کنید دیدن داد زدنای آمریکای ها برای بازیکناشون واقعا جالب بود ! که من یهو به خودم اومدم گفتم من آمریکاییم یا ایرانی ؟؟؟ ( گرچه هنوز آمریکا نرفتم ) ولی این سوالی که باید همه از خودشون بپرسن چه کسای که قصد رفتن دارن چه کسای که دارن میرن و چه کسای که آمریکان میدونن که نه میشه خودشون رو آمریکای بنامن نه دیگه ایرانی یعنی دقیقان میشیم یه پرنده بی وطن !
که نمیدونم واقعا در پی چی هستیم !



وطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن...................
اتفاقا موضوع خیلی خوب و جالبی رو مطرح کردید.وفتی داشتن طلای شنا رو به شناگر امریکایی می دادن وسرود ملی امریکا نواخته شد و پرچمش برافراشته،دقیقا همین سوال رو از خودم پرسیدم که ایا ازین به بعد باید به احترام سرود ملی،پرچم وافتخارات این سرزمین بایستم؟!! واینجا بود که ...من درد در رگانم حسرت در استخوانم ،چیزی نظیر اتش در جانم پیچید ....



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - manoun - 2012-07-31

دارم به این نتیجه می رسم من یا زیادی حساس و ترسو هستم یا مشکلات روانی دارم! خیلی خلاصه بگم که من 1 سال و 11 ماه با یه پسر آمریکایی دوستم و هنوز همدیگه رو ندیدیم اما تصمیم ازدواج داریم یه چند مدتی هست و این آقاهه دنبال جمع کردن پول بود تا سه ماه بیاد ترکیه و ازدواج کنیم و چه و چه که الان میگه نامزدی. حالا از این بگذریم. این که آخر عاقبت ما بشه یا نشه یه طرف من با یه مشکل روحی مواجه هستم که داره واقعا خوردم میکنه. آقاجون من به صورت خیلی مدام نمیتونم از فکر این که بعد رفتنم چه بر مادرم خواهد گذشت بیام بیرون! من تک فرزندم و مامانم هم از لحاظ روحی خیلی حساسه و راستش همچین راضی به این ازدواج هم نیست که البته شاید بیشترش به خاطر ترس حرف فامیل باشه و غیره! من تصمیم دارم بلافاصله بعد اینکه گرینکارتم اومد یا سیتیزن شدم برا مهاجرت مامان و بابام اقدام کنم. (خونواده ی پولداری نیستم. بابام کارمند بازنشسته اس). اما همه ترسم از اینه که اگه نشه چی؟ این حرفا رو قبلا به "ی" یکی دیگه از بچه های مهاجرسرا گفتم. پیشنهاد داد با پسره به هم بزنم! اما بدبختی اینه من خیلی دوست پسرمو دوست دارم. تا حدی که حاضرم تو خود ایرن (که اصلا هم از اینجا راضی نیستم با این شرایط گل و بلبلش) باهاش زندگی کنم. (این البته توهمه ها. چون اون بیچاره میترسه بیاد اینجا منو ببینه چه رسد به این که بیاد اینجا زندگی کنه.) تصمیم دارم برم پیش یه روانشناسی چیزی اما گفتم به شماهام بگم ببینم اگه کسی تو شرایط من هست پیشنهادی یا راه حلی برای مبارزه با این احساس وحشتناک داره یا نه. چون دوست پسرم احتمالا اوایل پاییز داره میاد و یعنی دیگه من واقعا باید تصمیمم رو بگیرم به زودی. از طرفی هم رابطه مون طولانی شده و باور کنید از استرس میترسم پام به آمریکا نرسیده بمیرم! تو یه آنچنان دوراهی موندم که نه راه پس دارم نه راه پیش.


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - الهه سابق - 2012-07-31

دوست عزیزم
به خاطر شرایطی که داری خیلی متاسفم. من هم دقیقا همین مشکلو دارم ولی وضعیت من اینطوره که من ازدواج کردم ولی شما هنوز نامزدید.
کاملا درکت میکنم و من هم یه چشمم اشکه و یه چشمم خون. بدیش اینه که از طرف دیگه چون میخوام پیش شوهرم باشم، میخوام کارام زودتر انجام بشه. خیلی بده، خیلیییی



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - rs232 - 2012-07-31

از فردای عزیز تشکر می کنم که این تاپیک زیبا و مفید را ایجاد کرده است. هر چقدر که ما از تجربیات یکدیگر با خبر شویم بهتر است و به ما کمک می کند تا مخصوصا در زمینه ازدواج و نامزدی در راه مهاجرت و یا مهاجرت به خاطر نامزدی و ازدواج هوشیارتر باشیم.

مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد را می شود به چندین بخش مختلف تقسیم کرد.من چند تا از آنهایی که به عقلم می رسد را می نویسم و شما هم ادامه آن را بنویسید.

1- مشکلات قبل از مهاجرت.

الف) تصمیم گیری: ازدواج به خودی خود یک مسئله حساس و مهم در زندگی آدم است و وقتی که چنین واقعه مهمی با مهاجرت به خارج از ایران قاطی شود یک آشی برای آدم پخته می شود که یک وجب روغن بر روی آن جمع شده است. در چنین حالتی آدم مجبور است با یک تیر دو نشان بزند و هم برای مهاجرت و دوری از عزیزان خود تصمیم گیری کند و هم برای ازدواج و زندگی کردن با یک انسان جدید برنامه ریزی ذهنی و روانی داشته باشد.

ب) مشکلات ارتباطی: کارشناسان خانواده اعتقاد دارند که برای ایجاد یک رابطه عشقولانه واقعی حتما نیاز به برقراری رابطه چشم در چشم است. البته الآن در عصر ارتباطات چت و ایمیل و مکالمات تلفنی هم تا حدودی کارایی دارد ولی هنوز خیلی ها اعتقاد دارند که این نوع ارتباط نمی تواند تضمین کننده رضایت طرفین پس از ملاقات حضوری در زیر یک سقف باشد. ولی به هرحال برای عروس و داماد فرامرزی راهی به غیر از این وجود ندارد که با ابزار موجود بتوانند به یک طریقی ارتباط کاملی با طرف مقابل برقرار کنند و مطمئن شوند که مهر آنها در قلب طرف مقابل تپانده شده است. ولی اجرای این شگرد و حفظ آن تا پایان راه مخصوصا زمانی که پروسه مهاجرت طولانی شود بسیار دشوار است.

ج) مشکلات اجتماعی: یکی از خرد کننده ترین مشکلاتی که برای یک عروس و یا داماد مهاجر پیش می آید حرف و کنایه های مردم و حتی اعضای فامیل و خانواده است. بعضی از این حرف ها مخصوصا برای چزاندن و از روی حسادت گفته می شود و بعضی دیگر از این حرف ها نیز دلسوزانه است ولی به هرحال در هر دو حالت حاصلی جز خرد شدن اعصاب و در بعضی مواقع حاد قاطی کردن سیم های مغز فرد مهاجر در بر ندارد.

...

2- مشکلات پس از مهاجرت.

الف) زندگی در زیر یک سقف: بسیاری از نامزدها این موضوع مهم را نادیده می گیرند و گمان می کنند که به راحتی با هر کسی می توانند کنار بیایند ولی پس از مهاجرت تازه متوجه می شوند که این موضوع به این سادگی ها هم نیست. مشکلات شیمیایی میان دو فرد می تواند سرچشمه بروز بسیاری از مشکلات دیگر شود و زندگی را به کام آنها تلخ و یا حتی ناممکن سازد.

ب) بی کس و کاری: یکی از بزرگترین مشکلات مهاجران ازدواجی این است که دچار ناامیدی و به دنبال آن افسردگی می شوند زیرا حتی اگر یک مشکل بی اهمیت پیش بیاید آنها نمی توانند گزینه رفتن به خانه پدری را در ذهن داشته باشند مگر این که بخواهند موجی از سرکوفت ها و حرف های مردم را تحمل کنند و از تمام مزایای مهاجرت نیز برای همیشه چشم بپوشند. ممکن است در ایران اگر آن فرد قهر کند و به خانه پدر برود پس از دو روز برگردد ولی در امریکا دیگر چنین گزینه ای برای زندگی او وجود ندارد. در نهایت فرد مهاجر خودش را بی کس و کار احساس می کند.

ج) مشکلات موازنه قدرت: وقتی مشکلات مهاجرتی با ازدواج قاطی شود شرایط نامطلوبی را برای فرد مهاجر به همراه می آورد چون او همیشه در موازنه قدرت فردی خواهد بود که نفهم است و هیچ چیزی از جامعه و زبان و مردم امریکا نمی داند و در عوض آن کسی که طرف امریکایی است در تمام زمینه ها صاحب نظر است و نظرات شخصی خودش و چرت و پرت های اضافه را هم به عنوان رسم و رسوم امریکا به خورد طرف مقابل می دهد و آن بنده خدای مهاجر هم چاره ای جز قبول کردن ندارد. در ضمن پاسپورت امریکایی و یا الطاف وی مبنی بر خارج کردن طرف مقابل از ایران نیز همچون چماق همیشه بالای سر او است.

د) افسردگی و غربت زدگی: حتی اگر بهترین حالت ازدواج را در نظر بگیریم و دو طرف از هر نظر شرایط مساعدی برای دیگری داشته باشند مشکلات معمول مهاجرت به سراغ فرد مهاجر خواهد آمد و ممکن است مشکلاتی را برای زندگی خانوادگی آنها ایجاد کند. مثلا ممکن است زن و یا شوهر مهاجر هر روز آبغوره بگیرد و یا این که ممکن است گوشه گیر شود و نخواهد با دوستان طرف که هیچ علاقه ای به دیدن آنها ندارد معاشرت کند. تفاوت فرهنگی و عدم مهارت اجتماعی او را هر روز منزوی تر می کند و ترجیح می دهد تا کمتر دیده شود و این مسئله ممکن است برای طرف امریکایی مشکل زا باشد. به هرحال افسردگی ناشی از مهاجرت به ازدواج ربطی ندارد و هر کسی کم و بیش پس از مهاجرت دچار آن می شود که البته پس از گذشت یک سال و یا بیشتر ممکن است تا حدودی بر طرف شود.

....

در مجموع به نظر من همه ما باید لااقل با خودمان کاملا روراست باشیم و باید دقیقا بدانیم که مهاجرت ما به امریکا چند درصد در تصمیم گیری ما در زمینه ازدواج موثر بوده است. اگر بگوییم که صد درصد و یا صفر درصد موثر بوده است باید بدانیم که یک جای کار ما ایراد دارد. اگر پنجاه به پنجاه باشد آن وقت ما فقط باید پنجاه درصد احتمال موفقیت را برای خودمان در هر کدام از زمینه ها در نظر بگیریم و اگر مثلا کسی ده درصد مهاجرت و نود درصد ازدواج در تصمیم گیری او موثر بوده است باید بداند که فقط ده درصد احتمال موفقیت در مهاجرت برای او وجود دارد زیرا او انگیزه و زمینه های کافی را برای تحمل سختی های مهاجرت ندارد و کسی که ده درصد به مهاجرت فکر کند یعنی اصلا علاقه ای به مهاجرت ندارد و ترجیح می دهد نامزد او به ایران بیاید و در آنجا با همدیگر زندگی کنند. اگر کسی نود درصد به مهاجرت فکر کند باید این انگیزه و سهم مهاجرتی خودش را در تصمیم گیری همیشه در نظر داشته باشد و سعی کند حتی در صورت شکست ازدواج کاری کند که مهاجرت او به سامانی برسد. اگر کسی با خودش کاملا روراست باشد لااقل توقعات خودش را هم در حد سهم این دو موضوع در تصمیم گیری تنظیم می کند و با مشکلات آن راحت تر کنار می آید.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - manoun - 2012-07-31

شرایط منم بدیش اینه که واقعا میترسم با لفت دادن ماجرا آخرش جا بزنم. فکر کنم اون روانشناسه رو برم بهتره. گاهی از خدا میپرسم حالا ما مثل اکثر آدما عاشق یه همشهریه خودمون میشدیم چی میشد آخه مثلا! من از استرس گاهی احساس میکنم الانه که کلم منفجر بشه! خدایا صبرمون بده.


RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - shahrzad_a - 2012-07-31

(2012-07-31 ساعت 02:52)manoun نوشته:  شرایط منم بدیش اینه که واقعا میترسم با لفت دادن ماجرا آخرش جا بزنم. فکر کنم اون روانشناسه رو برم بهتره. گاهی از خدا میپرسم حالا ما مثل اکثر آدما عاشق یه همشهریه خودمون میشدیم چی میشد آخه مثلا! من از استرس گاهی احساس میکنم الانه که کلم منفجر بشه! خدایا صبرمون بده.

حتما این کار رو بکن اما نه برای اینکه جوابی که دوست دارین رو بشنوین برای اینکه واقعا عمل کنین. خیلی حرفها تو سرم بود که بگم اما دیدم بهترین پیشنهاد رو خودتون دادین . حتما پیش روانشناس برین و حرفهای دکتر هلاکویی در مورد این نوع ازدواج رو ( با اینکه دوستش ندارم اما دراین مورد حرف حساب میزنه) گوش بدین. گود لاک ! راستی چند سالتونه ؟



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - manoun - 2012-07-31

أکتر هلاکویی رو نمیشناسم متاسفانه. من 25 سالمه و دارم ارشدم رو تو رشته ی مترجمی زبان انگلیسی میگیرم. راستش تو ایران دوست داشتم تو دانشگاه مدرس باشم. حالا الان دوساله نمیدونم با این مدرکم اونجا میتونم چی کار کنم. البته به عنوان مترجم میتونم کار کنم اما شغل رویاهای من چیز دیگه بود. هرچند نامزدم دائم میگه که بیا و دکترات رو اینجا بگیر (با این وضع مالیش هم در حد خیلی معمولیه اما همیشه میگه) ولی بازم نمیدونم حتی در این صورت چی میشه. اینم یکی از مسائلی هست که گاهی بهش فکر میکنم. از طرفی هم معتقده بچه رو نباید روزی 8 ساعت گذاشت تو مهد کودک و بچه محبت پدر و مادر میخواد و کلا من کمی سر در گم میشم در این مورد. اما مشکل اصلیم همچنان تنها گذاشتن مامانمه. احساس میکنم بچه ی نمک نشناسی هستم و دارم پدر و مادرو درست زمانی که بیشتر از همه بهم احتیاج دارن تنهاشون میذارم.
کسی اینجا میدونه آیا بعد سیتیزن شدن میتونیم پدر و مادرمون رو هم ببریم یا نه؟

online عزیز نامزد من قراره بیاد ترکیه. با این اوضاع ایران میترسم بکشمش اینجا یه بلایی سرش بیارن. یه بار رفتم ببینم از ایران میشه براش ویزا گرفت میدونین چه پاسخی گرفتم؟ اینکه بله اما بایددددددددددددددددددد تو هتل ساکن بشه یعنی من نمیتونستم بیارمش خونمون و از طرف دیگه یک مامور از لحظه ای که از هواپیما پیاده میشه تا لحظه ای که سوار میشه همیشه پیشش خواهد بود! خوب اینا رو میشنوه حق داره نخواد بیاد ایران. برام خودم هم امنیتش بیشتره بریم ترکیه ببینیم همو. پدر و مادر من در جریان هست. من از بابت سرکوفت نگران نیستم اما چون هم من و هم نامزدم کمی تا قسمتی نیمه ابری ضد طلاق هستیم گاهی احساس میکنم این راهی که دارم میرم هیچ راه برگشتی نداره.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - فردا - 2012-07-31

من هم از rs232 تشکر می کنم به خاطر مطرح کردن موارد علمی به زبون ساده.
خیلی خوبه که همه مون بتونیم واقع بین باشیم.
دوستان همراه ازتون ممنونم که تجربات و حس خودتون رو راحت مطرح می کنید.
تا الان به طور کلی 3 مساله در رابطه با مهاجرت توسط شما دوستان مطرح شده.
1- رفتار اطرافیان (کنش هایی از نوع ایرانی) نسبت به فرد مهاجر
2-مساله هویت برای فرد مهاجر
3- و مورد آخر تصمیم گیری برای فرد مهاجر که توسط manoun مطرح شد.
می خوام پیشنهاد کنم سعی کنیم با جهت دهی به مفاهیم مطرح شده ، به یک نتیجه گیری کلی برسیم.
در اولین فرصت ذهنیت خودم رو در باره مسایل مطرح شده می نویسم.
به نظرم میاد ریشه همه این مسایل در تاریخ تربیتی ما ایرانی ها لالا کرده باشه.اونم چه لالایی!!
اما در مورد چیزی که خانم manoun گفتن مطلبی رو می خوام بگم واینکه روانشناس اگر کارشو بلد باشه به شما نخواهد گفت که این تصمیم رو بگیرید یا منصرف بشید.سعی می کنه تا به عنوان یک فرد بی طرف پیا مد های مثبت یا منفی تصمیم شما رو بررسی کنه و اون رو بی رو دربایستی براتون بشکافه.در مورد مساله شما این نیاز وجود داره که شما در درجه اول مفهوم علاقمندی رو بر مبنای معیار تون مرور کنید.یعنی اینکه ببینید شما برای علاقمند شدن به یک فرد (مرد) چه میزان هایی رو برای خودتون داشتید که هیچ مرد دیگه ای در اطراف شما شامل اون شرایط نبوده. آیا این معیار ها با تغییر افراد تغییر می کنن؟آیا شما معیار های ثابتی دارید یا شاید بعضی از اون ها قابل تغییر باشن ولی در کل ثابت هستند و شما در انتخابتون به اون ها وفادار هستید؟


و مورد مهم دیگه اینکه ما ادم ها برای علاقمندی معمولن نیاز به میزانی برای مقایسه معیار هامون داریم.اگر الویت معیارهای شما فرهنگ وارزشهای تربیتی طرفتون بوده،توجه کنید که شما در این محیط قدرت قیاس ندارید، چون اساسن اینجا فرهنگ وارزش ها متفاوت هست.بنابراین اطلاعاتی که شما برای شناخت فرد نیاز دارید منحصر میشه به رابطه شخصیه شما و ناگزیر شما توان سنجش تون رو در جمع دیگران از دست می دید.شما نیاز دارید تا فرد مقابل رو در میان افراد دیگه و البته در محیط اصلی خودش بسنجید.در خلوت خودتون به این سوالات پاسخ بدید.ببینید به چه جوابی می رسید.
از اون جا که ما ایرانی ها همیشه با تابوی ارتباط با جنس مخالف مواجه بودیم حد بلوغ عاطفی در ما دیر اتفاق می افته و بدتر اینکه در اغلب اوقات ناقص اتفاق میوفته.دلیلش هم اینکه رسیدن به بلوغ عاطفی نیاز به آموزش دادن داره.
بعد از سیتی زن شدن می تونید برای مادر و پدرتون اقدام کنید.بعد از ازدواج ،سیتی زن شدن شما چیزی حدود 3 سال طول می کشه و طبق قانون فعلی نزدیک به 9 تا یکسال از اون تاریخ ،زمان میبره تا خانوادتون رو شامل بشه.البته بهتره دوستانی که وارد تر هستند راهنمایی کنن.من این ها رو فقط شنیدم.



RE: بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟ - manoun - 2012-07-31

فردای عزیز
هدف من از رفتن به روانشناس شاید رسیدن به آرامش روانی باشه. چون همونطور که گفتید با یک شخصی که بی طرف هست مسائلم رو در میون میزارم. اون به من نمیگه برو یا نرو. من دنبال پیدا کردن این جواب نیستم. اما میتونه بهم کمک بکنه تا آرامش بیشتری داشته باشم. معیار علاقه مندی هم در مورد ازدواج با کسی که قبل از ازدواج باهاش دوست بودیم با خواستگار فرق میکنه. چون پای مسائل عاطفی مطرح نیست. عشق کوره و این یه حقیقت محضه. آدمی که عاشقه مسلما خیلی کوتاه میاد شاید حتی خیلی زیاد کوتاه میاد. تفاوت فرهنگی هم مسئله ای نیست که برام مهم باشه چون بین من و دوست پسرم اصلا محسوس نیست دست کم. من از بچگی زبان خوندم و راستش با فرهنگ ایرانی بیشتر مشکلات دارم تا با فرهنگ اونا. اونجوری عادت کردم. نمیشه زبان رو بدون یاد گرفتن فرهنگش یاد گرفت. این مسئله تا حدی هست که دوست پسرم به زبون آورده که هیچ تفاوت فرهنگی رو احساس نمیکنه. تنها و تنها مشکلی که من دارم بهش میگن فکر و خیال. مثلا با خودم فکر میکنم مامانم بعد من چقدر تنها میشه. (حتی اگه هر روز باهاش چت کنم) یا بعد اینکه بچه دار بشم از دوری تنها نوه چقدر عذاب میکشه. یعنی اگه یه خواهر یا برادر داشتم خیلی برام آسون تر بود. الانشم اگه مطمئن باشم که میشه پدر و مادرم رو برد اونجا برام آسونتر میشه. دوست پسرم تاکید داره که حتما اونا میتونن ویزیت ویزا بگیرن و بعد حتی مهاجرت کنن به اونجا اما من ته دلم اونقدر به این مسئله شک دارم که ته دلم می ترسم که اگه نشه چی؟ شاید دو سال پیش به این چیزا حتی فکر هم نمیکردم اما هرچی سن آدم میره بالا آدم وسواسی تر میشه به گمانم.