کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی
سلام دوستان

ما هم این هفته یکشنبه مصاحبه شدیم و ویزای یکضرب گرفتیم
سعی می کنم نکات این سفر رو خلاصه بنویسم :


1- ما چهارشنبه عصر پرواز داشتیم و سه شنبه متوجه شدیم آژانس هنوز ویزای دوبی رو نگرفته !! اول سکته کردم و بعد مدیریت بحران
پرواز رو به جمعه جابجا کردیم و سه شنبه غروب برای ویزای فوری اقدام کردیم و پرواز رو به جمعه صبح منتقل کردیم. پنج شنبه ظهر ویزای دوبی حاضر شد.
حتما از دریافت ویزا 10 روز فبل از سفر مطمئن بشید.

2- با NMC ابوظبی و میدایست در مورد نیاز به گزارش پرشکی فوری تلفنی صحبت کردیم، NMC ابوظبی قولی نداد ولی جمعه عصر وقت داد.
مید ایست هم گفت اگر شنبه صبح اول وقت بیایید، شنبه آخر وقت نتیجه را می گیرید. با توجه به هزینه دوبرابری میدایست و اقامت ما در ابوظبی
NMC ابوظبی را انتخاب کردیم

2- جمعه صبح با ماهان به دوبی رفقتیم بدون تاخیر. با 50 درهم برای دونفر با تاکسی رفتیم به ایستگاه اتوبوس بر دوبی و با 50 درهم برای دونفر
اتوبوس بدون معطلی به ابوظبی رفتیم و با 35 درهم به هتل رسیدیم. یعنی جمعا 135 درهم بدون هیچ معطلی.

3- هتل در ابوظبی از TripAdvisor.com انتخاب کردیم. هتل Holliday Inn ابوظبی ،
به قیمت 3 میلیون تومان برای 5 شب (دو نفر) که تنها 10 دقیقه با سفارت (15 درهم)و
20 دقیقه با NMC ابوظبی (35درهم) فاصله دارد.
بهترین تصمیم این سفر گرفتن هتل در ابوظبی بود چرا که باعث کم کردن رفت و آمد و استرس ما به میزان زیادی شد.
پرواز را ولی مجبور بودیم از دوبی بگیریم ، چون ماهان هر روز به دبی پرواز دارد و جابجا کردن پرواز ماهان دوبی بسیار ساده تر از پروازهای ابوظبی است

4- پس از استراحت ساعت 6 برای معاینه به nmc ابوظبی رفتیم (ایمیل برای وقت گرفتن ccauh@nmc.ae) و ظرف دو ساعت معاینه شدیم آزمایش خون دادیم، عکس سینه انداختیم
و با صحبت با دکتر George Mathew James آزمایش خون Urgent انجام شد که به فردا برسد

5- شنبه ساعت 8 شب گزارش پزشکی رو تحویل گرفتیم .( کرایه تاکسی 35درهم)

6-یکشنبه برای مصاحبه رفتیم ساعت 7:40 راه افتادیم و 7:50 دم سفارت بودیم شماره 16 به ما داده شد.
چون نصف شب راه نیفتاده بودیم ، برخلاف بقیه دوستان سرحال و پر انرژی بودیم.

7- نوبت ما که شد ، ابتدا در اولین باجه مدارک را تحویل دادیم ، مدارک استاندارد + 90 میلیون گواهی موجودی بانک پاسارگاد
در باجه بعدی خانومی که مصاحبه می کرد در مورد کارم و برنامه ام در آمریکا به فارسی چند جمله پرسید. با توجه به اینکه معافی پزشکی داشتم
و سابقه کار دولتی هم نداشتیم ، ویزای یکضرب گرفتیم.گفتند سه شنبه ساعت 14 برای دریافت ویزا بیایید.

8- پرواز برگشت ماهان را از دوشنبه به سه شنبه شب جابجا کردیم.

9- سه شنبه دوباره ساعت دو رفتیم و نوبت گرفتیم و ظرف نیم ساعت پاسپورت های ویزا دار و پاکت های اداره مهاجرت ( که نباید باز شود) را گرفتیم

10- دو بازار عالی مارینا مال و ابوظبی مال را رفتیم که گشتن آنها رسما هرکدام یک روز وقت میگیرد و کالا با همه نوع قیمت هم از پایین تا بالا در هردو پیدا می شود
پایین مارینا مال Carrefour دارد برای خریدهای خورده ریز. طبقه بالای مارینا مال هم یک رستوران با قلیان عالی دارد. کلا غذا گران است و مثلا در این رستوران برای دو نفر
غذا و یک قلیان و چای حدود 200 درهم تمام می شود.

11- یک عصر هم ساحل Albatteen ابوظبی رفتیم که بسیار زیبا و آرامش بخش بود ولی برای برگشت تاکسی نداشت.

12-هرجای ابوظبی باشید به شماره 600535353 زنگ بزنید فوری ده دقیقه ای تاکسی برایتان می آید، شارژ اضافه هم نمی گیرد.
هرجای دوبی باشید 042080808 زنگ برنید برایتان تاکسی بدون شارژ اضافی میفرستند اما ممکن است نیم ساعتی معطل شوید

13- ما سیم کارت du در فرودگاه گرفتیم ، با اجرای سایفون روی گوشی ها وایبر راحت کار می کند و می توانید با ایران چت کنید
شماره خودتان رو پشت جعبه هست مثلا 052818940 ، به جای 0 اول 020971 بگذارید، میشود 02097152818940 و به خانواده در
ایران بدهید، می توانند ارزان با شما تماس بگیرند. شارژ را با *135*# و اعتبار اینترنت را با *138*# چک کنید

14- موفق باشید
سلام
بالاخره نوبت من هم شد که سفرنامه خودم رو بنویسم.گفتم که تا قبل از اینکه به ایران برسم بنویسمش که داغ داغ باشه الانم که شروع کردم به نوشتن تو هواپیما هستم.
من علیرضا هستم . 28 سالمه .ارشد کامپیوتر.شغل نه دولتی نه خصوصی .سربازی هم وزارت دفاع رفتم.
راستی من به همراه خودم یه کیس یه نفره رو تشکیل دادیم
مثل همه بچه ها که قبول شدن باورشون نمیشد منم باورم نشد.وقتی فرمها رو ایمیل میکردم گفتم اصلا نمی بینند.وقتی تاییدیه ایمیل برام اومد گفتم اشتباه شده بابا جدی نگیر.کارنت که شدم گفتم بی خیال نامه مصاحبه که اومد گفتم اوه اوه مثل اینکه جدیه!!!
کلا آدم تنبلی هستم .اینو گفتم تا بدونید چرا یه هفته به مصاحبه تازه رفتم دنبال تور.خوب اواخر ژانویه بود حراج ها ادامه داشت و هتل ها قیمتاشون زیاد شده بود.پروازهای چارتری به دبی اکثرا پر بود.اینجا بود که دیدم بین پروازهای سیستمی ایران و پروازهای خارجی تفاوتشون 300هزارتومن بود.(یک پله به ابوظبی نزدیک شدم).مرحله بعدی هتل های خوب دبی اکثرا پر شده بودند و باید میرفتیم هتل های معمولی اما ابوظبی هنوز هتل های خوبش جا داشت(اینم قدم دوم نزدیک شدن به ابوظبی). نکته سوم کلا آدم ماجرا جویی هستم و کارهایی که از قبل معلوم هست رو دوست ندارم و دوست دارم خودم یک چیز رو کشف کنم.تو هیجان قرار بگیرم(اینم قدم صدم نزدیکی به ابوظبی)
این شد که رفتم و پرواز گرفتم به ابوظبی(القطریه)یک میلیون پرواز شد با یک توقف 1 ساعته در قطر.
کلا نمیشه پرواز القطریه رو با پروازهای ایران مقایسه کرد.راحت تر.امن تر
به نظر من در مقایسه با پروازهای ایرانی که با آیه الکرسی بلند میشه با وان یکاد میشینن خیلی فرق دارن وبرای من این خیلی مهمه و از پروازم بسیار راضیم (البته هنوز پرواز به زمین نشسته و امیدوارم همین طوری راضی بمونم.)
اما ابوظبی:هتل انتخابی من سیتی سیزن بود البته میتونستیم هتل های نزدیک سفارت رو بگیریم که به علت دوری از مرکز شهر منطقی به نظر نمیومد.یکبار رفتم سفارت و برگشتم از هتل با تاکسی رفت و برگشت شد 40 درهم ولی اگه نزدیک سفارت گرفته بودم هر دفعه باید برای رفتن به هرجایی 40 درهم میدادم.ما که اکثرا پیاده میرفتیم و کلا همه چیز نزدیک هتل بود.هتل بسیار خوب بود.با اینکه 4 ستاره بود ولی ما که بسیار راضی بودیم از طریق آژانس خریدم که برای 5 روز 1 اتاق 2 نفره شد1750000.که اگه خودم بوک میکردم میشد 1250000(تنبلی دیگه گذاشتم روزای آخر)
اما در مورد ابوظبی:دوستان گفتن اگه با شلوارک بری بیرون پلیس میگیرتتون والله ما اونجا اونقدر بی ناموسی دیدیم که نگو.شاید منظور بوده پلیس پرسیده چرا اصلا شلوارک داری
م.ش.ر.و.ب خیلی خیلی کمیاب است تهران بیشتر گیرتون میاد فقط توفری شاپ هست.هتل هم نداره(امیدوارم برای نتیجه مدیکالتون هم که شده بیخیال این یه قلم بشید)
ابوظبی شهر بسیار آرام منظم و تقریبا تمیز. مرکز شهرش پر از برج. فروشگاه کمتر از دبی داره ولی همه مارکها هستند با همون تخفیفات. قیمتها در ابوظبی بد نبود.کلا شهر گرونی نیست. تاکسی ها با ورودی 3.5 درهم شروع میشن. ما چون هتلمون مرکز شهر بود اگه تاکسی سوار میشدیم 6 درهم میشد. مترو نداره اما اتوبوساش به همه جا میبردن و بسیار خوب و مناسب هستند. قیمت اتوبوساش 2 درهم بود.
اما مدیکال: همونطور که میدونید نیاز به وقت گرفتن نیست. ان ام سی اموظبی کل هزینه هاش 375 درهم هست که از همه ارزونتره. من واکسیناسیون کامل بودم. ازم پرسید آبله مرغون گرفتی منم گفتم اره و اونم قبول کرد
اصلا اصراری به واکسن زدن نداشتن. فقط یه دکتر معاینه میکنه که اونم خانم دکتر شتی است فکر کنم همسر یا مادر آقای شتی رئیس کل ان ام سی های امارات باشه.اشتباه من رو نکنید که صبح ساعت 8 برید .نیازی نیست ساعت 10 یا 11 هم برید کارتون نیم ساعت طول میکشه و یه ربع هم معاینه خانوم دکتر. ابتدا که میرید پرستار هندی میاد قد و وزنتون رو میگیره و واکسن ها تون رو وارد فرمهاشون میکنه .بهتون 2 تا برگه میده اول میرید طبقه همکف عکس قفسه سینه میگیرید بعدش میرید طبقه m ازتون خون میگیرن بعدش برمیگردید طبقه دوم منتظر خانوم دکتر میشید. فرداش هر ساعتی برید آزمایشاتون آماده است(من 8 صبح رفتم آماده بود.ان ام سی ابوظبی 2 تا ساختمون نزدیک به هم داره اونی که بر خیابونه آزمایشات و خانوم دکتر و اونی که داخل پارکینگ قرار داره واسه جواب مدیکاله. اونجا فقط میخوان کاراتون راه بیوفته. تقریبا دکتر فقط ازم سوال میپرسید و وارد فرم میکرد (به خودتون اعتماد میکنند)
کلا من مدیکالم رو بسیار راحت بسیار ارزان و بسیار باحال گذرانیدم. گفتم چون دیدم بعضی از دوستان دبی واکسن میخورن یا دوستانی که میرن دبی بعضی جاها تا 900 درهم هم ازشون گرفتن.
اما مصاحبه:
من قبل از سفر و در طول سفر اصلا استرس نداشتم. راستش رو بخواین برام خیلی عجیب بود ولی بود. خیلی از دوستان قبل از سفر با خودشون هماهنگ میکنند که اگه آفیسر چی پرسید چی بگن یا اینکه این مسئله رو چه جوری بیان کنند. من اصلا اینجوری نبودم و پیش خودم قرارگذاشتم هرچی پرسید راستش رو بگم. برام مهم نبود چی میشه مهم این بود دروغ نباید گفت. اینقدر بی استرس بودم که شبش تا ساعت 1 داشتم خرید میکردم و ساعت 2.5 رسیدم هتل تا وسایل هامو واسه مصاحبه آماده کنم ساعت شد3.30. گفتم اگه خواب نمونم خیلیه!!
به مسئول هتل سپردم ساعت 6 بیدارم کنه. اونم بیدارم کرد. تا لباس پوشیدم و تاکسی گرفتم فکر کنم 7 رسیدم سفارت(22 درهم). دیدم بنده خداهایی رو که با این مسافربرها اومده بودند که خیلی اذیت شده بودند معلوم نبود از کی اونجا بودند یه جورایی اونجا احساس غرور میکردم. به لطف همه شما دوستان اونجا من همه چیز میدونستم همه کارام درست انجام شده بود کمترین هزینه رو داده بودم و از همه مهمتر کار خودم بود نه وکیل و نه کس دیگه ای
تا ساعت 7.40 به صحبت های واقعا ... چند هموطن ... گوش دادم. یه دوستی از رشت هم برای لاتاری اومده بود بنده خدا سربازی رفته بود و فکر میکرد همون روز ویزاشو میگیره. یه کیس ازدواجی اومده بودند که از اون راه برن خارج؟! فکر کن.
کلا همه چیز جالب بود!
اونجا روی صندلی میشینید تا یه آقای هندی و یه همکارشون بیان پاسپورتها رو نگاه میکنند. سپس به صف میشید.2 نفر 2 نفر میرید داخل واسه چک حفاظتی. من سعی کرده بودم با خودم فلز جات نبرم اما اومدم از گیت رد بشم گیت شروع کرد به فریاد. گفتم یا خدا این دیگه چیه!!!!!!! چیز خاصی نبود دکمه های فلزی کت لعنتی بود. کلی ترسیده بودم. کیفم رو گذاشتم رو رول که آقاهه گفت سی دی داری ؟سی دی چیه ؟ رو کن بیاد. منو میگی گفتم نه به خدا سی دی کجا بود .تو دلم گفتم خدایا یه سی دی جا گذاشتم.....تو ذهنم بود سی دی چی هست نکنه از اون سی دی بدهاست!!!!!!!!!!(وای آبروم میرفت)
کیف رو که ریخت بیرون دید ماله مدیکاله ابوظبی. خدا از سر تقصیراتت بگذره خانوم دکتر شتی.
بعد از اتاق امنیتی یه سالن هست که منتظر میشید. بعد از 5 دقیقه گفتن بفرمایید برید سالن مصاحبه
دوستایی که تا حالا نرفتن ببینید شمشادها چیز خاصی نیستند دو سه متر از مسیر رو 10 تا دونه شمشاد گذاشتن اما توی همه سفرنامه ها هستند منم گفتم ازشون یادی کنم. مسیر هم که میگم فکر نکنید جاده قندهاره(کلا 20 قدمه تا 5 بشماری خوردی به در سالن) در رو که باز میکنند یه سالن به اندازه نصف بانک هست باجه ها همونطور که دوستان گفتن سمت چپ است.از صندوق شروع میشه سه چهار تا باجه واسه ویزاهای توریستی است بعدش سه چهارتا باجه واسه ویزاهای مهاجرتی در آخرش هم انگشت نگاری و اتاق مصاحبه در انتهای سالن هم دستشویی.
وقتی ما رفتیم داخل ساعت 8:10 بود و چند تا کارگر داشتن داخل سالن پشت شیشه ها رو گرد گیری میکردن.بعد از چند دقیقه دیدم بله خانوم چاقه که ایرانیه اومد و شروع کرد شماره خوندن بعدش یه خانوم هندی هم اومد و یه خانوم دیگه که هر سه کارمند بودند و فارسی رو به خوبی حرف میزدند. هر سه اومدند و شروع کردن به گرفتن مدارک.
من شمارم 5 بود.ترتیب اعلام شماره ها دقیقا به ترتیب شماره ها بود نه سن نه جنسیت نه وضعیت تاهل
مدارک رو یه خانومه از من گرفت .ترتیب اصلا حالیش نبود. اول گفت پاسپورت و چون من تغیرات در فرمم داشتم فرمهای جدید رو ازم گرفت و محتوای پرونده ام رو به من پس داد. بعد گفت هرچی ترجمه داری بده بیاد. اصل مدارک رو نمیخوام کپی هم نمی خوام. گفتم کپی پاسپورت کدوم صفحات؟ گفت اصلا نمیخوام. مدارک رو از ما گرفت و ما رو فرستاد 330 دلار بدیم (ابتدا پوشه ی من رو درآورد و از من پرسید سربازی یا کار دولتی؟ به محض اینکه گفتم سربازی یه برگه آبی گذاشت تو فرمم) بعد رفتیم ته سالن نزدیک دستشویی ها روی صندلی ها به نوبت نشستیم تا انگشت نگاری بشیم
یه دختر بچه عرب بیرون اتاقک ایستاده بود و به شما کمک میکنه تا انگشتتون رو بگیرین
یه خانوم بد اخلاق هم توی باجه داره تو پرونده هاتون اثر انگشتاتون رو ثبت میکنه
بعد میشینید منتظر وقت مصاحبه.کل این کارا 30 دقیقه هم طول نکشید.تا نشستیم 5 دقیقه بعد دیدم یه باجه شماره منو زد. راستش رو بخواین یهو هول شدم. برگه ایمیل به ک سی سی که برای تصحیح اشتباه ها زده بودم دستم گرفتم و رفتم جلوی باجه. یه خانوم بلوند با یه پارچ چای یا قهوه دستش نشسته بود و پرونده من رو باز کرد بهم گفت قسم بخور که هر چی نوشتی یا میگی راست باشه. من دست راستم رو برده بودم بالا که یهو گفتم من 2 تا اشتباه کردم که یهو چشماش 4 تا شد گفت چی؟ گفتم تاریخ تولدم رو یک روز اشتباه ثبت کرده بودم گفت ولش کن گفتم میدل نیم هم گفت الان فرمهات درسته گفتم آره گفت اونها اصلا مهم نیست. حالا تصور کنید کل مکالمات ما با دست راست بالای من داشت صورت میگرفت. خودم خنده ام گرفته بود. گفت این کسی که اینجا نوشتی میری پیشش کیه؟گفتم فلانی
گفت چکار میکنی تهران؟گفتم ترم آخر ارشدم . گفت رشته ات کامپیوتره؟ گفتم آره. گفت این پول که اینجا هست چجوری بدست آوردی؟ گفتم ارث. گفت پدرت چکاره بود؟ مادرت چکاره بود؟ (این سوال در طول تاریخ دفعه اول است که پرسیده میشود)
گفت سربازی سپاه بود یا ارتش؟گفتم وزارت دفاع. گفت چی چی؟ منم تا دیدم توضیح دادن شاید مسئله رو پیچیده تر کنه کپی کارت پایان خدمتم رو نشون دادم و چون کارت وزارت دفاع با ارتش یکیه تا رنگ کارت ارتش رو دید گفت حله. برگه آبی رو برام پر کرد و گفت هر هفته به سایت مراجعه کن ولی شاید چند ماه طول بکشه. منم سریع از فرصت استفاده کردم و بهش گفتم بچه هایی که قبلا اومدن نتیجه کلیرینسشون هنوز نیومده نگرانند چکار باید بکنند؟ گفت ببین امسال کارها یواش پیش میره(این کلمه یواش رو با لهجه خیلی باحال گفت) باید صبر کرد. گفتم امکان داره از سپتامبر بگذره .گفت احتمال داره منم باهاش خداحافظی کردم و برگه آبی رو گرفتم از سفارت اومدم بیرون. ساعت تازه 9 شده بود .
هنوز هم احساس میکنم چند مرحله از کارها رو انجام ندادم(توقع من حداقل 11 تا 12 بود)
نکته جالب این بود که هیچ کدوم از مدارک اصلی رو نه ازم خواست نه دید. فقط ترجمه ها نکته دیگه درمورد کلیرنس است. اینکه قبل از مصاحبه در مورد ما تحقیق میشه که به کی یه ضرب بدن به کی دو ضرب من نمیدونم. اما مطمئنم که برگه آبی رو کارمند جمع آوری مدارک تو پرونده ام گذاشت نه آفیسر
نکته دیگه اینکه دوستایی که از مصاحبه واسه خودشون یه چیز بزرگ ساختن ببینید مصاحبه برای اینکه اگه شما واجد شرایط باشید که تقریبا خیلی واضحه شرایطش چیه بهتون ویزا بدن. اگه نباشید و نیاز به کنترلهای امنیتی داشته باشید بفرستنتون مراحل اداری. من یه مصاحبه بسیار عالی آروم و خوب داشتم و مطمئنم اگه سربازی معاف بودم بهم یک ضرب میداد و اما رفتم برای پروسه چک امنیتی .الکی نخواهید آفیسر را قانع کنید اگه نیاز به چک باشد تشریف میبرید توضیحات الکی فقط آفیسر را مشکوک میکند. آفیسر مسئول تشخیص مسائل امنیتی شما نیست و وظیفه اش اینه که اگه واجد بودید که شرایط کاملا معلومه بهتون ویزا بده و اگر نه بفرستتون چک
مصاحبه خیلی راحته .خیلی جالبه و خیلی آسون
به قول یکی از دوستان میفرمودند
مصاحبه فقط واسه اینه که ببینید شما از لحاظ فیزیکی هم وجود دارید یا خیر.پس خودتون رو الکی نگران نکنید
**2014AS27 ^ تعداد نفرات کیس : خود تنهام! ورود به آمریکا :10 Nov
ساکن: مونتین ویو در کالیفرنیا





با سلام خدمت همه ی دوستان.
ما روز 30 ژانویه ساعت هشت صبح نوبت مصاحبه داشتیم. (ما در دبی در منزل فامیل اقامت داشتیم بنابراین اطلاعات خاصی در مورد ترانسفر و هتل ندارم براتون! ). چون خانواده ی ما 3 نفری است و یک پسر 10 ساله داریم، روز 25 ژانویه وارد دبی شدیم تا برای کارهای مدیکال وقت به اندازه ی کافی داشته باشیم چون شنیده بودیم که خانواده ها به مدت زمان بیشتری برای انجام کارهای مدیکال نیاز دارند. ساعت 9 صبح 26 م ژانویه وارد ساختمان NMC شدیم. مدارک را به پذیرش تحویل دادیم و به ما گفتند بنشینید تا صداتون کنیم. نکاتی که لازمه بدونید را به ترتیب در زیر می نویسم :
1- اصلا مضطرب نباشید. کارهای لازم به خودی خود انجام میشند و نیازی نیست که شما نگران باشید.
2- ممکنه برحسب افرادی که در نوبت هستند ، چیزی بین نیم تا یک ساعت طول بکشه که شما رو صدا کنند. بنابراین خونسرد و راحت بنشینید و به خودتون زحمت ندید که مثل ایران سئوال معروف :پس کی نوبت ما میشه؟!!!! رو بپرسید.
3- تقریبا تمام افرادی که کارهای شما رو انجام می دهند ، در حد یکی دو کلمه ی لازم، فارسی بلد هستند. بنابراین اگر انگلیسی بلد نیستید نگران نباشید. اما اگر انگلیسی میدانید، خب خودتون احساس بهتری خواهید داشت!
4- معاینات شامل : معاینه بینایی، قد، وزن، فشار خون، قلب، عکس رادیوگرافی، آزمایش خون هستند که بخشیش توسط پرستار و بخشی توسط دکتر شوکلا انجام میشه.
5- سعی کنید تمام واکسنها رو در ایران بزنید و مدارکش( کارت زرد و کارت واکسن کودک و تست آنتی بادی آبله مرغان) را به همراه داشته باشید. تست آنتی بادی آبله مرغان از جمله مواردی بود که با تاکید و دقت چک می شد. بنابراین حتما این تست را در هر آزمایشگاه معتبری که ممکنه انجام بدهید و ازشون بخواهید که نتیجه رو به زبان انگلیسی بهتون بدهند. اگر تمام این کارها را انجام بدهید، مطمئنا هیچ واکسن اضافه ای به شما تزریق نخواهد شد و هزینه ی اضافه پرداخت نخواهید کرد.
6- بخشی از معاینه آقایان (که توسط دکتر شوکلا انجام میشه) و خانمها ( که توسط پرستار انجام میشه) ، معاینه ی بیضه ها و سینه هاست. بنابراین اگر روی این مسئله حساس هستید، بهتره که در انتخاب لباس زیر تمیز و نظافت شخصی دقت کنید که در اون لحظه دچار دستپاچگی و خجالت احتمالی نشید. البته چیز خاصی هم نیست و کلا 30 ثانیه بیشتر طول نمی کشه اما خب، بهتره که آمادگی داشته باشید.
7 - علیرغم اینکه ما انتظار داشتیم که برای گرفتن نتیجه ی آزمایشات 3 یا 4 روز منتظر باشیم، اما به ما گفتند 48 ساعت بعد برای گرفتن نتایج مراجعه کنیم و پاکت حاوی نتایج را بگیریم.
8- هر طور که می تونید سعی کنید مدیکال را در NMC انجام بدهید. کل هزینه ای که ما برای 3 نفر پرداخت کردیم، 1100 درهم شد، یعنی تقریبا هر نفر 340 درهم. اما از دوستانی که به "پلی کلینیک" رفته بودند، برای هر نفر، 950 درهم گرفته بودند که با توجه به اینکه هردو مکان برای سفارت از اعتبار یکسانی برخوردار هستند، بنابراین nmc بسیار بسیار مقرون به صرفه تر است.
و اما سفارت:
ما 7 صبح جلوی سفارت بودیم. قبل از ما حدود 10 نفر دیگه آمده بودند و روی نیمکتها در نوبت نشسته بودند . ساعت هشت ورود به سفارت شروع شد. گروه گروه مدارک (نامه ی دوم و پاسپورتها) را بررسی کردند و وارد سفارت شدیم. چند دقیقه در سالن انتظار موندیم و دوباره گروه گروه از حیاط عبور کردیم و وارد ساختمان اصلی شدیم. دم در ورودی به همه شماره دادند که بر اساس همون شماره ها مصاحبه می شدیم. نوبت به ما که رسید ، من پشت گیشه ی مربوطه رفتم و یک دختر خانم ایرانی فوق العاده بد اخلاق، ترجمه های مربوط به کل مدارکی که برده بودم را از من تحویل گرفت شامل: مدارک شناسایی، مدارک تحصیلی، سند ازدواج، مدارک تمکن مالی، ترجمه ی مالکیت خانه، ترجمه ی پایان خدمت و....خلاصه هر مدرکی که من برده بودم ( ترجمه ها) همه را گرفت و دست رد به سینه ی هیچکدام نزد. فتوکپی ها را اصلا نخواستند. به اصل مدارک حتی نگاه هم نکردند. پاکت حاوی مدارک مدیکال را هم تحویل گرفتند. در مورد مدارک همسر و پسرم فقط ترجمه ی شناسنامه ها را گرفت و با بد اخمی مابقی را به من پس داد. در نتیجه آن همه فتوکپی و ترجمه های اضافی مدارک همراهان اصلا به در نخوردند. بعد از هرسه نفر ما انگشت نگاری شد و به گیشه ی بعدی راهنمایی شدم که در اونجا 990 دلار دادم و دوباره توی نوبت نشستیم تا برای مصاحبه صدامون کردند. در اونجا یک دختر خانم امریکایی خیلی جوان که فارسی را خیلی خوب صحبت می کرد سئوالاتی پرسید. سئوالات دقیقا اینها بودند :
- فوق لیسانس هستید؟
- قبلا امریکا بودید؟
- در امریکا آشنایی دارید؟
- در امریکا کجا میخواید بروید؟
- سربازی رفتید؟
- سربازیتان در ارتش بوده؟
چند سئوال هم در مورد شغل از همسرم پرسید و بعد گفت قسم بخورید که تمام نکاتی که در فرمها نوشته اید حقیقت دارد. ما دست راستمان را بالا بردیم و قبل از اینکه چیزی بگوییم، اون خانم قسم خوردن ما را تمام شده فرض کرد! چند تا امضا از ما گرفت و برگه ی آبی رنگ را به ما تحویل داد و گفت سایت را هر هفته چک کنید و وقتی نتیجه مشخص شد با پاسپورتها بیایید و تمام! خلاصه اینکه "کلیرنس" خوردیم و حالا باید منتظر بمونیم. قبل از ما فقط یک آقا پسر و یک خانم که هردو مجرد بودند و آقا پسر سربازی نرفته بود، ویزای یک ضرب شدند، اما بقیه همه برگه ی آبی را گرفتند!
حالا دیگه کاری نداریم انجام بدیم به جز اینکه منتظر بمونیم و امیدوار باشیم. همه میگن که دلیلی برای نگرانی نیست و مطمئنا ویزا خواهیم شد...
در مورد سفارت باید بگم که به نظر میرسه که کل قضیه بیشتر یک روند قانونی باشه و از قبل مشخصه که چه کسی ویزا میگیره و چه کسی کیلرنس می خوره. ولی همه چی خیلی راحت تر از او چیزیه که فکرشو بکنید. سعی کنید خونسرد باشید و با قضیه جوری برخورد کنید که انگار رفتید بانک! چون اصلا چیز بغرنجی نیست.
سئوالی اگه داشته باشید در خدمت هستم
با آرزوی موفقیت برای همه.
کیس نامبر : 2014as29XX / تاریخ مصاحبه : 30 ژانویه- ابوظبی / تعداد افراد کیس : 3 نفر / آپدیتها: 4 فوریه- ده فوریه-4 مارچ- 5 مارچ - پنجم جون- هشت جون/ کلیر : هشت جون ، ساعت 12:30 ظهر/ دریافت ویزا : 26 جون



سلام خدمت دوستان، من اومدم سفرنامه رو بنویسم، دیدم اکثر مطالب رو دوستان اشاره کردن، من و همسرم روز دوشنبه مصاحبه داشتیم، روز شنبه صبح از تهران ساعت 7:30 پرواز ماهان داشتیم که بسیار منظم بود و ساعت 11 هتل رسیده بودیم، هتل الجوهره یا همون جواهر گاردن، خوشبختانه اتاق خالی داشتن و اتاقو تحویل دادن. بعد از کمی استراحت رفتیم برای صرف نهار، چه نهاری! عالی بود!
روز قبل از حرکت به خانم ملیکا ایمیل زده بودیم برای هماهنگی برای ترانسفر ابوذبی، اما ایشون کلا قیمت رو با مدیکال برای ما 300 درهم گفتن، ما هم بعد از حساب و کتاب دیدیم می صرفه، قبول کردیم
تو فرودگاه سیم کارت اتصالات خریدیم 40 درهم و 25 درهم هم شارژش کردیم، بعد از 2 ساعت فعال میشه، به خانم ملیکا زنگ زدیم و ایشون گفتن ساعت 3:30 حاضر باشیم میان دنبالمون، ما رو از هتل بداشتنو بردن NMC
اونجا ما دیگه کاری نداشتیم، خانم ملیکا ما رو می برد این اتاقو اون اتاق، خیلی شلوغ بود، همه هندی یا پاکستانی بودن
اونجا با چند تای دیگه آشنا شدیم و خیلی خوب بود، خانم ملیکا هم خیلی گرم و صمیمی بود، با هم حرف زدیم تا ساعت 8:30 که کارمون تموم شد و برگردوندنمون هتل
بهمون گفتن فردا شب ساعت 10 جوابها آماده اس، خانم ملیکا خودش جوابها رو گرفت و دوشنبه صبح ساعت 4:30 همسرشون آقای مومنی اومدن دنبالمون، یهچ ون بود و همینطور خانم ملیکا هم تو ماشین خودش 4 نفر که یه خانواده بودن رو اورده بود.
صبح خیلی سرد بود و ما ساعت 6:45 رسیدیم سفارت. نشستیم رو نیمکت مخصوص مهاجرت و با حرفهای آقای مومنی و گربه های بامزه سفارت سرگرم شدیم
ساعت 7:30 وارد سفارت شدیم، و مثل همه دوستان فوق العاده مصاحبه راحتی داشتیم. یه آقای امریکایی بود که با لهجه فارسی صحبت می کرد. سوالت متداول که تو ایران چی کاره هستین؟ خانوادتون امریکا هستن؟ سربازی رفتین؟ ارتش بودین یا سپاه؟
این شخصی که اینجا نوشتین کیه؟ چه نسبتی با شما دارند؟
و بعدش برگه آبی رو دادند که توش آدرس وب سایت چک وضعیت رو نوشته بود و گفتن که دو الی چهار ماه طول می کشه
ساعت 8:45 کار ما تموم شده بود و به سمت دبی راه افتادیم.
با مسافرهای دیگه که صحبت کردیم فهمیدیم هتلمون خیلی خوبه، از چند لحاظ که البته خودمون هم از قبل همینها رو لحاظ کرده بودیم
1- اینکه دیسکو نداره و خیلی ساکت و آرومه، آدمهای ناباب توش رفت و آمد نمی کنن
2- غیر از صبحانه یه وعده غذایی دیگه هم داشت که باعث شد ما نیازی به غذا خوردن بیرون پیدا نکنیم، غذاهاش هم خیلی خوشمزه بود و با دست و دلبازی سرو می شد
3- کتری برقی، آب و بساط کافی و چای رایگانش ما رو حسابی خوشحال کرد
هتلش اسلامی بود، یعنی کارمنداش محجبه بودن، بخاطر همون استخر ش خیلی خلوت بود، سانس خانمها داشت واسه 2 ساعت
اما ما خودمون از نظر پوشش هیچ محدودیتی نداشتیم
هتل تمیز و شیک و نوساز بود و سرویس بهداشتی تمیزی داشت، پا شوی و شلنگ و خلاصه اکی بود
سرویس رایگان به ساحل و دبی مال هم دارن
یه خانواده دیگه هم بودن که تو باشگاه ایرانیان دبی اقامت داشتن، می گفتن که از هتل اوین میشه بوک کرد اونجا رو، چون مدت طولانی دبی بودن، اونجا خیلی ارزونتر میفتاده براشون
آقای مومنی می گفت امن و خیلی خوب و با امکاناته
فقط انگار باید داخل هتل یه روسری یا شال نصفه ای بندازی رو سرت، اما بقیه اش خوبه و انگار تو یه منطقه فرهنگیه
... الان مال هلال احمر شده، توش سینما و زمین فوتبال و باغ و اینا داره و
بخصوص آقای مومنی واسه خانمهای تنها توصیه می کرد که جای خوبیه
شماره کیس: **2014AS00035 سفارت: Ankara -->Abu Dhabi تعداد افراد کیس: 2 نفر ارسال اولین فرمها: 9 june ارسال فرمهای اصلاح شده: ایمیل در 21 july تاییدیه: 14 september تاریخ مصاحبه: 3 فوریه ابوذبی مقصد: هنوز نامعلوم
سلام دوستان عریز،

اینم سفر نامه من و همسرم که تونستیم ویزای یکضرب غیر منتظره رو بگیریم.Wink

اول از هر چیز بگم که برنده اصلی همسرم بودن و بار اولی بود که ثبت نام کرده بودیم. هر دومون هم مهندس شیمی گرایش صنایع شیمیایی خوندیم. همسر بنده معلم دبستان خصوصیه و من هم تو یه شرکت بازرسی بین المللی کار میکنم و 11 ماه تو نیرو انتظامی خدمت کردم و بعد از این مدت معافیت پزشکی گرفتم.

قبل از سفر به دوبی:

توی دسامبر بود که دعوت به مصاحبه شدیم برای 21 ژانویه. از قبل همه مدارک رو ترجمه کرده بودیم و فقط تمکن مالی مونده بود که 5 روز قبل از تاریخ بلیطمون به مبلغ 76،000،000 تومن از بانک پارسیان میدان آرژانتین گرفتم که حساب مشترک بود.
بلیطمون رو از یه آژانس مسافرتی بصورت یه پکیج گرفتم که مجموعاً با بلیط چارتر ایران ایر، ویزای معمولی و هتل برای 6 شب شد نفری 1،440،000 تومن. کارای واریزی عوارض خروج از کشور انجام دادم و با بلیط مهر خورده آژانس و ویزا بردم بانک ملت برای گرفتن حواله 300 دلاری.
از هتل بگم که خیلی پشیمونم از گرفتنش. هتل دیره تاون رو گرفته بودم که وقتی عکساشو از سایت دیدم بد نبود و پیش خودمون گفتیم که شب مخوایم فقط بخوابیم و همین بسه. که واقعاً تجربه شد برامون که فقط خوابیدن و دوش گرفتن هم باشه،خوب بودن هتل خیلی مهمه.
خلاصه اینکه، 17 ژانویه ساعت 4 بعد از ظهر بود که رسیدیم فرودگاه. پروازمون ساعت 18:50 بود. ماشین رو با کلی التماس کردن تو پارکینگ مسقف گذاشتیم. چون خیلی شلوغ بود. اینم بگم که هزینه پارکینگ شده 7200 تومن که وقتی برگشتیم شده 7900 تومن. بگذریم.
بعد از گرفتن کارت پرواز و چکینگ پاسپورت رفتم طبقه پایین و حواله رو دادم و 2تا 300 دلار گرفتم. از گیت سپاه رد شدیم و 20 دقیقه مونده به پرواز مونده بود که فهمیدیم که کت و شلوارم رو گم کردم. با عجله دویدم سمت جای که نیرو انتظامی چمدونها رو اسکن میکنن و دیدم که گذاشتن بالای دستگاه. نگو از روی چمدون سر خورده بود افتاده بود تو دستگاه. خلاصه رسیدیم به پرواز و پریدیمBig Grin.
بعد از 1 ساعت و نیم به ساعت دبی 21:40 رسیدیم. تو فرودگاه دبی بعد از کلی مسیر رسیدیم به چکینگ پاسپورت و اسکن چشم که با دیدن جمعیت و صف طولانی گرخیدیم. 1 ساعت طول کشید. چمدونها رو گرفتیم و یه سیم کارت du خریدیم و رفتیم دنبال ترانسفر که دیدیم نیومده. تا تاکسی بگیریمو برسیم هتل و بخوابیم شد 1.
صبح فردا، شنبه ساعت 8 طبق وقتی که گرفته بودیم رسیدیم NMC. رسیدیم بخش پذیرش که همونجا بود خانم ملیکا رو دیدیم. کارای ایکس ری از قفسه سینه و آزمایش خون و قد و وزن و بینایی رو انجام دادیم و برای مصاحبه با دکتر منتظر موندیم که وقتی صدامون کردن و رفتیم تو اتاق دیدیم خانوم سونیتا هستن. بعد از سوال کردن و چک کردن کارت واکسن گفت که از تاریخ دیفتری کزازی که زدین 3 ماه بیشتر گذشته و باید هر دو بزنید. این دکتر ایران اشتباه راهنماییمون کرد و 200 دلار برا 2 واکسن گذاشت رو دستمون. کارامون 12:30 ظهر تموم شد و برگشتیم هتل.
فقط یه نکته بگم که اگه کسی عینک میزنه روز مدیکال همراهش باشه تا یه بار دیگه مثل ما مجبور نشید برید.
روز 3شنبه هم خانم ملیکا زحمت کشیدن و جواب مدیکالمون رو گرفتن.
بقیه روزامون هم به گردش گذشت. یه روزش رو هم با آقای مومنی شوهر ملیکا خانم رفتیم بیرون که یکی از بهترین روزامون بود. واقعاً یه دونست این آقای مومنی. جاتون خالی خیلی خوش گذشت.
یه شب هم تور کشتی رفتیم که با یکی از بچه های گل مهاجر سرایی آقا فرهاد عزیز و خانواده محترمشون آشنا شدیم.

روز مصاحبه:

روز مصاحبه ما تو نامه دوم سه شنبه 21 ژانویه بود که 3 هفته قبل از اون یه ایمیل زدن که مصاحبتون از 21 به 23 ژانویه (5شنبه) تغییر کرده. منم از قبل بلیط رو برا 17 تا 23 ژانویه چارتر گرفته بودم که اگه احتمال بکضرب گرفتن هم بود تا 5شنبه ویزامون رو بگیریمو شب 5شنبه برگردیم. خلاصه، شانس اوردیم که تغییر تاریخ مصاحبه افتاد تو بازه بلیط و هتلمون. ما هم گفتیم که احتمال یکضرب گرفتن که خیلی خیلی کمه و صبح میریم مصاحبه و شب برمیگردیم فرودگاه. سرتونو درد نیارم.
ساعت 4:15 بود که آقای مومنی اومدن دنبالمون که ما اولین خانواده بودیم. بعد رفتیم دنبال یه خانواده 3 نفره که کیس خانوادگی بودن بعد هم رفتیم دنبال 2 تا خواهر که از بچه های مهاجر سرا (derakht01) هم هستن.
ساعت 6:50 بود که رسیدیم جلوی سفارت که همون موقع هم ماشین ملیکا خانوم با یه زن و شوهر که کیس لاتاری بودن رسیدن. هیچکی جز ماشین ما اونجا نبود. نشستیم رو نیمکت و مشغول حرف زدن که آقا گربه معروف رو هم زیارت کردیم. ساعت 7:30 شد که خانومم از تو ماشین اومد پیشم. چون هوا حسابی سرد بود تو ماشین با بقیه خانوما نشسته بود. بعد از 7:30 بود که مامور Security اومد و به صف شدیم 2 نفر 2 نفر میرفتن تو برای بازرسی. نوبت ما شد و نامه دوم و پاسپورتامون رو دادیم و چک کردن. رفتیم تو بازرسی شدیم و موبایل رو تحویل دادیم و شماره دادن و از شمشاد های بلند رد شدیم و به سالن اصلی رسیدیم. شماره 3 رو بهمون دادن و نشستیم.
ساعت 8:30 شد و Counter تحویل گیرنده مدارک که 2 تا بودن اومدن. بعد از 7،8 دقیقه شماره ما رو خوندن و نامه دوم و پاسپورت رو دادیم و گفت مدارک رو تحویل بدیم. منم که مرتب مدارک رو تو یه Clear book چیده بودم یکی شروع کردم به دادن مدارک که ازش پرسیدم مدارک تحصیلی من نیازه؟ گفت فقط فرد برنده. سعی کنید ریز نمرات رو ندید البته تا زمانی که نخواستن. هر چی بیشتر مدارک بدید بیشتر ریز میشن. اصل مدارک رو هم نمیگیرن. ولی همراه داشته باشین.
مدارکی تحویل دادم:
1- اصل ترجمه شناسنامه هر 2 نفر.
2- اصل ترجمه سند ازدواج 2 نسخه.
3- اصل ترجمه کارت ملی هر 2 نفر.
4- اصل ترجمه مدارک تحصیلی فرد برنده. (لیسانس،فوق دیپلم،دیپلم)
5- اصل ترجمه کارت معافیت خدمت سربازی.
6- کپی پاسپورتها (البته خودشون میگیرن ولی داشته باشین بهتره)
7- عکس جدید 2 تا برای هر نفر (که اگه هم نداشتین از همون قبلی استفاده میکنن)
بعد از تشکیل پرونده بلافاصله رفتیم 660 دلار برای 2 نفرمون رو دادیم و اومدیم جلوی کانتر اول برای انگشت نگاری نشستیم و بعد از انگشت نگاری منتظر شدیم و 5 دقیقه بعدش صدامون کردن کانتر 6. دیدیم که یک خانوم محترم با روی خوش بعد از سلام کردن گفت که دست راستتون رو ببرید بالا و قسم بخورید که هر چیزی که اینجا نوشتید و میگید راست. و ما هم قسم خوردیم. همون حین کارت شناساییش رو خوندم که دیدم خانوم سارا گرو هستن. پرسید که برنده کدومتون هستین و خانومم جواب داد و شروع کرد سوال پرسیدن.
- آفیسر: اسمتون .... هست؟
جواب: بله
- آفیسر: تا حالا آمریکا رفتید؟
جواب: خیر
- آفیسر: در بدو ورود کجای آمریکا میخواین برین؟ پیش آقای ....؟؟ کی هستن؟؟
جواب: ما هم اسم همون شخصی رو که تو فرم اولیه نوشته بودیم گفتیم و اینکه دوستمون هستن.
- آفیسر: اینجا نوشتین که معلم هستین؟؟ مدرسه.....؟ خصوصی یا دولتی؟
جواب: خصوصی.
2 تا اسم دیگه مدرسه رو هم خوند و پرسید اینا هم خصوصی بودن؟
جواب: بله.
- آفیسر: تا حالا هیچ شرکت دولتی کار نکردین؟
جواب: خیر.
بعد اومد سراغ من.
- آفیسر: اینجا نوشتین که ..... کار میکنین؟؟ اینجا چه جور جاییه؟
جواب: یه شرکت بین المللی بازرسی. بقیه اش رو هم اینگلیسی گفتم تا خوب متوجه بشه.
- آفیسر: اینجا نوشتین خدمت کردین، نیروی انتظامی؟
جواب: بله
- آفیسر: ولی کارتتون کارت معافیته؟
جواب: بله، من حدود 11 ماه خدمت کردم و بعد معاف شدم. پزشکی.
- آفیسر: آخه چه جوری؟ مگه میشه؟
جواب: من تو خدمت کارم پشت کامپیوتر زیاد بود و دچار مشکل گردن شدم و اونقدر حاد شد که وقتی رفتم دکتر گفت که مهره گردنت یه مقداری بیرون زده و میتونی معاف بشی. منم تصمیم گرفتم و معاف شدم.
- آفیسر: خیلی جالبه، تا حالا نداشتیم.
یه نگاه به برگه معافیت یه نگاه تو کامپیوتر. این کارو 2 بار دیگه تکرار کرد و اینجا بود که پاسپورتهای 2تامون رو گذاشت لای پرونده و رو برگه صورتی دوشنبه رو تیک زد و بهمون گفت دوشنبه بیاد ویزاتون رو بگیرید. ما هم در کمال تعجب تشکر و خداحافظی کردیم.

من و خانومم نمیدونستیم اصلاً حرف بزنیم از خوشحالی. حالا مونده بودیم هتل و بلیطمون رو چه کنیم. خانوم و آقا کیس لاتاری چک خوردن. بعد 7،8 دقیقه در حین صحبت و خوشحالی بودیم که derakht01 اومد خانوم بنده رو از خوشحالی یکضرب گرفتن در آغوش گرفت.
ما هم رفتیم بیرون و حین برگشت مونده بودیم هتل رو که ساعت 12 check out بود باید چه کنیم. داشتیم آنلاین دنبال هتل میگشتیم که از شلوغی دبی به خاطر فستیوال هیچ هتلی جا نداشت، اگخ هم بود شبی 1000 درهم به بالا. همون موقع بود که یکی از اقوام دورمون که ابوظبی زندگی میکردن بهمون زنگ زدن و ما هم جریان رو تعریف کردیم و به زور دعوتمون کرد اونجا. آقای مومنی هم گفت بهترین کار رفتن به خونه فامیلتونه. از شانس خوب اون روزمون که پشت سر هم خدا داشت میرسوند، آقای مومنی هم گفت، من باید دوباره یکی رو ببرم ابوظبی، برید وسایل رو جمع کنین من 20 دقیقه دیگه میام دنبالتون. ما هم شب قبل وسایلهامون رو کامل جمع کرده بودیم. سریع کت شلوار رو عوض کردیم و اتاق رو تحویل دادیمو اومدیم پایین. آقای مومنی هم اومد دنبالمون و برگشتیم ابوظبی. اینجاست که میگم آقای مومنی یه دونست، تازه خوبی هاش هنوز تموم نشده. خلاصه، دم سفارت یه تاکسی گرفتیم رفتیم خونه اقوام. خونه هم که نگو، یه ویلای عالی تو بهترین جای ابوظبی. بلیط برگشتمون رو هم برا دوشنبه 21:10 ایران ایر رزرو کردیم و شنبه از دفتر ابوظبی با قیمت خیلی بهتر از ایران خریدیم.

گرفتن ویزا:

به پیشنهاد آقای مومنی یکشنبه تنها رفتم سفارت که ایشون هم اونجا بود. نشستیم رو نیمکت تا ساعت 2 که به صف شدیم. بعد از نشون دادن برگه صورتی و بازرسی اینجور صحبتها شماره 38 رو گرفتیم و منتظر نشستیم. شماره که خونده شد دیدم همون کانتریه که روز مصاحبه مدارکمون رو تحویل گرفت. برگه صورتی رو دادم و اسمهامون رو گفتم و رفت سراغ گشتن تو مدارک که دیدم با 2 تا پاکت زرد رنگ (که البته بین زرد و کرم هستش) برگشت.
پاسپورت و پاکت ها رو تحویل گرفتم و بعد از چک کردن خوشحال و سرمست رفتم پیش آقای مومنی. یه گپی زدیم و گفت اگه میخواین فردا بیاین دبی من فردا سفارتم، بیاید تا ببرمتون.
صبح فردا هم با آقای مومنی عزیز رفتیم دبی، بعد یکم گشتن و یه ناهار مفصل تو رستوران ایرانی درکه رسوندنمون فرودگاه. خلاصه هر چی از خوبی آقای مومنی دوست داشتنی بگم کم گفتم.

اینم از سفرنامه و داستان ویزای یکضرب غیر منتظره ما. در آخر هم میخوام از همه مهاجرسرایی های و مدیران و پیشکسوت ها تشکر کنم که واقعاً کمک زیادی تو این جریان خوب زندگیمون کردن.

برای همه آرزوی سلامتی، شادی و موفقیت دارم. مخصوصاً بچه های مهاجر سرا هم تو ایران، هم تو آمریکا.
شماره کیس: **2014AS000025,تاریخ رویت قبولی:May/01,کنسولگری:ANKARA بود,تعداد افراد کیس :2,ارسال فرمهای سری اول:AUG/05,تاییدیه سری اول :01/OCT (تلفنی),کارنت شدن:OCT/10,مصاحبه:هفته آخر ژانویه ابوظبی- ویزای یکضرب / ورود به آمریکا مارچ 2014
سلام و عرض ادب به دوستان عزیز و تشکر ویژه از خدمات مهاجرسرا که پیمودن این راه سخت رو برای ما بسیار سهل و هموار کرد.
ما روز سه شنبه 28 ژانویه در ابوظبی مصاحبه داشتیم و موفق به دریافت ویزای یک ضرب شدیم. در اینجا نکاتی رو که به نظرم ممکنه برای سایرین هم قابل استفاده باشه ذکر می کنم به این امید که تمامی دوستان عزیز بتونن بدون مشکل ویزاشون رو دریافت کنن.

1- مشخصات کیس
دو نفر، هر دو شغل خصوصی و لیسانس فنی، برنده اصلی همسر بانو و بنده معاف از خدمت به دلیل خوش تیپی! (معافیت قد و وزن)

2- گرفتن ویزا و بلیت هواپیما
برای ویزای امارات از اکثرا آژانسهای مسافرتی میشه اقدام کرد و هزینه اش 260 درهم هستش. ویزای ما 2 ماه از روز صدور اعتبار داشت.
من پروازهای مختلفی رو برای تاریخ مدنظر چک کردم: از همه ارزونتر پرواز آسمان به قیمت 540 تومان بود ولی مشکل این پرواز چارتری بودن اون هستش. پرواز بعدی قشم ایر به قیمت 580 بود که تعداد محدودی بلیت سیستمی صادر می کرد ولی زمان پروازها واسه ما خوب نبود. پروازهای سیستمی ماهان 795 تومان بود و از همه گرونتر! ولی یه آپشن دیگه پرواز ایرعربیا بود که قمیت خیلی خوبی داشت ولی رفت و برگشت از شارجه بود. من با استفاده از کارت اعتباری دوستم دو عدد بلیت رفت جهت پنجشنبه 23 ژانویه و برگشت پنجشنبه 30 ژانویه جمعاً به مبلغ 1280 درهم به صورت آنلاین خریداری کردم با این قابلیت که بلیت برگشت به صورت Flexible بود و امکان جابجایی به راحتی وجود داشت. پرواز های ایرعربیا در روزهای شنبه، سه شنبه و پنجشنبه هر هفته ساعت 12:20 از شارجه به تهران و ساعت 14:30 از تهران به شارجه انجام میشه. هواپیما ایرباس A320 و بسیار نو و تمیز هست. لازم به ذکره که ایرعربیا در تهران هم دفتر فروش داره و در صورتیکه امکان خرید آنلاین برای شما وجود نداره می تونید با مراجعه حضوری به دفترش بلیت رو خریداری کنید. همچنین امکان تهیه ویزا توسط این شرکت هم وجود داره. از فرودگاه شارجه به مقاصد دبی و ابوظبی هم اتوبوس وجود داره که به صورت آنلاین یا حضوری امکان خرید بلیتش هست ولی چون دوستم سراغ ما اومد نیازی بهش پیدا نشد. تنها نکته این پرواز عدم وجود پذیرایی رایگان در هواپیماست، هر چند که غذاهای متنوعی در منو وجود داره که با قیمت نه چندان زیادی قابل خریداریه.

3- اقامت در امارات
با توجه به اینکه ما در دبی در منزل یکی از دوستان خوبم اقامت داشتیم من فقط یک شب هتل در ابوظبی جهت دوشنبه شب رزرو کردم که از این بابت بسیار خوشحالیم. هتل Al Diar Mina رو از طریق سایت Booking.com و با کارت اعتباری دوستم به قیمت 290 درهم رزرو کردم که بین هتلهای موجود قیمت پایینی داشت ولی عکسهاش بسیار خوب به نظر می رسید. اما بعد از ورود کاملا به انتخابمون افتخار کردیم چون خیلی بهتر از اون چیزی بود که تصور می کردیم. یه اتاق نشیمن با مبلمان، تلویزیون، کتری برقی، چایی، قهوه و یخچال و یه اتاق خواب که اونم تلویزیون داشت و حمام و دستشویی بسیار تمیز. در ضمن فکر می کنم هتل رو بشه از طریق تلفنی یا ایمیل هم رزرو کرد. اینم آدرس ایمیلش: mina.reservations@regency-mina.ae

4- آزمایشات پزشکی
دو سه هفته قبل از عزیمت با ایمیل با NMC مکاتبه کردم و برای 8 صبح شنبه 25 ژانویه از NMC وقت گرفتم. در روز موعود رأس ساعت در NMC بودیم ولی با جمعی از دوستان مواجه شدیم که پیش از ما اونجا رسیده بودن و ما آخر نفر بودیم. پس اگه می خواید زیاد معطل نشید ایرانی بازی و سحرخیزی فراموش نشه! اون روز ظاهراً روز شلوغی بود و ما سه چهار ساعت کارمون طول کشید و در نهایت به حضور خانم دکتر سونیتا مشرف شدیم که انگلیسی رو با لهجه شیوای هندی صحبت می کردن! از ما سوالات همیشگی رو پرسید و وقتی گفتیم سه شنبه مصاحبه داریم گفت جواب ساعت 8 دوشنبه شب آماده است. خیلی تو ذوقمون خورد چون فکر می کردیم یکشنبه شب می تونیم جواب رو بگیریم و دوشنبه صبح بریم ابوظبی و هتل نوردی. کلی باهاش چونه زدم ولی تعداد زیادی پرونده بهمون نشون داد که باید بررسی بشه و گفت که هیچ قولی نمیده که جوابها زودتر آماده بشه. موقعی که داشتیم خداحافظی می کردیم ازش پرسیدم که می تونم یکشنبه تلفنی چک کنم جواب آماده شده که گفت بله می تونید تماس بگیرید و با دادن شماره پرونده چک کنید که جواب حاضره یا نه. ناگفته نمونه که داخل NMC، خانمی موقع نشستن در سالن انتظار واسه ما یه جایی خالی کرد و با لبخندی بر لب شروع کرد به سلام و احوال پرسی. بلافاصله ازش پرسیدم شما ملیکا هستی که با تعجب تأیید کرد و مابقی جریانات که خودتون می دونید. ما چون می خواستیم با اتوبوس بریم ابوظبی دیگه زیاد با هم کاری نداشتیم ولی گفت می تونه جواب NMC رو واسمون بگیره و بیاره ابوظبی. به خاطر همین کارتش رو گرفتم.
یکشنبه عصر با NMC تماس گرفتم و پس از چند بار وصل شدن به اپراتورهای مختلف و بعد از گفتن شماره پرونده در کمال ناامیدی یه خانمی با اون لهجه دلربای هندی گفت که جوابهاتون حاضره و 8 به بعد بیاید بگیرید. ما هم با خوشحالی پریدیم تو مترو و رأس 8 جلو باجه حاضر شدیم ولی در کمال ناباوری بعد از دادن رسیدها، خانمه گفت که جوابها حاضر نیست و باید فردا شب مراجعه کنید. در این لحظه بود که من عنان از کف دادم و شرح ماوقع و تماس با NMC رو بهش گفتم و همونجا بود که متوجه شدم با اعصاب خراب انگلیسی رو بهتر حرف می زنم! خانمه گفت حالا که اینطوره باید صبر کنید تا دکتر سونیتا ساعت 10 شب بیاد. لذا ما هم قدری آروم شدیم و به همسر بانو پیشنهاد کردیم به KFC خیابون بغلی رفته و ران مرغی به شکم حوالت دهیم!
ساعت 10 دوباره برگشتیم در حالیکه شیفت عوض شده بود و یه آقایی جای خانمه نشسته بود. دوباره جریان رو از سیر تا پیاز واسش تعریف کردم و آقاهه ما رو با یک have a seat به سمت صندلیها هدایت کرد. پس از گذشت نیم ساعت منو صدا کرد و گفت امشب جوابها آماده نمیشه و اگه بخوای می تونی با دکتر صحبت کنی. خلاصه رفتیم پیش دکتر سونیتا که بالافاصله ما رو شناخت و گفت من که بهتون گفته بودم جوابها دوشنبه آماده میشه و من شروع کردم به گفتن داستان از اول. پس از کلی معذرت خواهی و اظهار I'm Sorry به خاطر اشتباه اپراتور، پرونده ما رو از بین کلی پرونده آورد بیرون و گفت من امشب کار شما رو انجام می دم ولی باید نتایج توسط افراد دیگری چک و در نهایت بسته بندی بشه که اونا الان حضور ندارن. خلاصه اینکه خانم دکتر آب پاکی رو ریخت رو دست ما و ما هم سریعاً زدیم بیرون که اگه به جواب مدیکال نرسیدیم لااقل به متروی 11 شب برسیم!
فردا صبح طی تماس تلفنی با ملیکا، قرار شد ملیکا جواب رو بگیره و روز مصاحبه با خودش بیاره دم در سفارت. اولش فکر می کردیم این کار یه کم ریسکیه ولی واقعیت اینه که ملیکا کارشو بلده و کلا آدم قابل اعتمادیه (البته به نظر ما)

5- سفر به ابوظبی و مصاحبه
طبق برنامه دوشنبه صبح به سمت ترمینال الغبیبه حرکت کردیم ولی قبل از اتوبوس سواری به توصیه دوستم یه سری به Dubai Heritage Village که در همون حوالی بود زدیم که واقعاً قسمت موزه شترش عالی بود. مخصوصا یه آقای عربی که انگلیسی رو خیلی روان صحبت می کرد در تمام طول بازدید همراه ما بود و در خصوص قسمتهای مختلف توضیحات مبسوطی می داد.
ایستگاه الغبیبه یه جایی تو مایه های ترمینال جنوب ماست با همون غذاخوری های اطرافش. زمانیکه می خواستیم سوار اتوبوس بشیم دیگه تقریبا ظهر شده بود و گشنگی بر ما غالب. لذا چرخی در اون حوالی زدیم و هر چه یافتیم یه سری رستوران پاکستانی، هندی و غیره با ظاهری نه چندان مطلوب بود که چند تا راننده اتوبوس مشغول غذا خوردن اونم با دست (بدون قاشق) بودن؛ ولی شکم که این چیزا حالیش نبود بنابراین دلو به دریا زدیم و به یه رستوران پاکستانی که ظاهر بهتری داشت و سالن خانوادگی رو هم از بقیه سبیل کلفتها جدا کرده بود رفتیم و از روی شکل غذاها و پس از توضیحات گارسون دو پرس غذای Non-Spicy شامل بریانی و گرین چیکن سفارش دادیم. پس از خوردن با اکراه اولین قاشق ناگهان بارقه ای از هیجان در چهره ما نمایان گشت که در چشم برهم زدنی غذای جفتمون تموم شد. واقعا غذای خوشمزه ای بود البته ناگفته نمونه که ما کلا به غذاهای هندی و تند علاقه داریم! اسم این رستوران لاهوری گیت بود و دقیقا روبروی بلیت فروشی اتوبوسهای ابوظبی قرار داره.
ما بالاخره ساعت 4 به هتل مینا در ابوظبی رسیدیم و بدون مشکل اتاقی رو که در بالا توضیح دادم گرفتیم والبته با این شرط که دورترین فاصله ممکنه رو نسبت به دیسکو داشته باشه.
یه نکته خوب راجع به هتل این بود که برای اتو کردن لباسامون احتیاج به اتو داشتیم، به روم سرویس زنگ زدم و گفتم اتو می خوام، چند دقیقه بعد یه اتو با میز اتو دم در اتاق بود.
موقع ورود به خانمه گفتم فردا ما ساعت 7 یه تاکسی می خوایم از الان می تونیم رزرو کنیم، اونم با اعتماد به نفس کامل گفت اینجا صبح کلی تاکسی دم در هتل صف کشیده و نیازی به رزرو نیست، ما هم ساده باور کردیم. ولی صبح ساعت 6:45 که زدیم بیرون و تا 7:05 که دنبال تاکسی بودیم فهمیدم خالی بسته که البته دیگه واسه فهمیدن دیر شده بود. به هر ترتیب ما 7:30 سفارت بودیم و پس از دریافت پکیج مدیکال از ملیکا با تقدیم 30 درهم (می گفت 50 درهم چونه زدم) ساعت 8 وارد سفارت شدیم و شماره 10 به ما رسید. واقعا از اینکه نفر اول نبودیم خیلی خوشحال شدیم چون وقتی کار دوستان شروع شد و اولین زوج ویزای یک ضرب گرفت، کلی از استرسمون کم شد. روال کاملا مشخص بود، هر کی سربازی رفته بود چک می خورد و خانم های مجرد با کله ویزای یک ضرب می گرفتن. یکی از همین خانمهای مجرد که روز شنبه هم تو NMC به همراه مادرشون حضور داشتن قبل از ما مصاحبه شده بود و هراسان پیش خانم بنده اومد که فرمها رو به من برگردونده و میگه باید نواقص رو تکمیل کنی. ما یه نگاه کردیم و دیدیم بنده خدا تمام فیلدهای مربوط به پدر و مادر و محل سکونت از 16 سالگی رو N/A زده. همونجا تاریخ های تولد پدر مادرش رو به میلادی در آوردیم و کمک کردیم بقیه فیلدها رو پر کنه که در همین حین یکی از باجه ها شماره ما رو واسه مصاحبه خوند. خانمم جلوی باجه ایستاد و من با حفظ فاصله شرعی بغل دستش! آفیسر یه خانم لاغر اندام آمریکایی با سنی حدود 37 سال بود که با لبخند با ما سلام و احوال پرسی کرد. بعد از قسم خوردن:
- از همسر پرسید: کجا می خواهید برید
- همسر: برای ورود فعلا لوس آنجلس
- این آقایی که اینجا نوشتی چه کارتون میشه؟
- همسر: پسر عممه
- تو آمریکا چیکار میکنه؟
- همسر: توی یه شرکت کار میکنه و 30 ساله که اونجاست.
- شما سه سال سابقه کار داری؟
- همسر: نه هفت سال
- [پس از نگاه مجدد به فرمها] آها درسته 7 سال، OK
- شما با هم یه جا کار می کنید؟
- من: بله
- آقا شما تو این شرکت چیکار می کنید؟
- من کارشناس ابزار دقیق هستم.
- چی!!!!؟
- من: Instrument Engineer
- [با خنده] حتی انگلیسیش رو هم نفهمیدم چیه!
- من و خانمم با هم دیگه: یکی از زیر شاخه های مهندسی برقه (و در همین لحظه اشارتی به همسر کردم که تو حرف من نپر!)
- آقا شما چرا معاف شدین؟
- من معافیت پزشکی دارم به دلیل لاغری زیاد، [با خنده] البته الان دیگه لاغر نیستم.
- [خانمه در حالیکه می خندید] من اگه پسر بودم و تو ایران زندگی می کردم حتما رژیم می گرفتم. یه خانواده ای پیش من اومده بود، یکی از پسرا به دلیل لاغری زیاد معاف شده بود و اون یکی بخاطر چاقی زیاد.
- همه باهم LOL
در این لحظه بود که اون کارت صورتی رنگ زیبا را آورد و در حالیکه جلوی پنجشنبه رو تیک میزد گفت: پنجشنبه ساعت 2 بیاید پاسپورتتون رو بگیرید و ما یس یس گویان و جوگیرانه باجه رو با کارت صورتی ترک کردیم درحالیکه من به جای در خروجی داشتم اشتباهی میرفتم سمت دستشویی ها!

اون روز غیر از ما یک زوج جوان، یه زوج با دو تا دختر بچه ی بامزه و البته همون خانم مجرد که فرمهاش ناقص بود، ویزای یک ضرب گرفتن و یه زوج و یه آقای دکتر که کیسش خانوادگی بود و بعد از 10 سال کارش جور شده بود به دلیل سربازی چک خوردن. جریان اون خانم مجرد رو گفتم که بدونین چقدر قضیه راحته و با حداقل استرس بیاید مصاحبه و فقط وجود فیزیکی خودتون رو ثابت کنید.

در برگشت از ابوظبی اتوبوس ابن بطوطه رو سوار شدیم چرا که ایستگاه متروش تقریبا اوایل خطه و میشه رو صندلی نشست!

6- بازگشت مجدد به ابوظبی
قبل از اینکه ماجرای بازگشت به ابوظبی رو بگم، داستان یکی از دوستان رو بگم که ماه پیش جهت مصاحبه برای ویزای توریستی آمریکا اومده بود دوبی و پاس خانمش رو داده بود به من که بدم امپوست تا ویزا بخوره توش و براش برگردونم. ولی به دلیل اینکه من فکر می کردم دوستم هنوز شارجه زندگی می کنه گفته بودم دریافت پاس رو از طریق سایت، امپوست شارجه انتخاب کن در حالیکه دوستم به دوبی نقل مکان کرده بود. خلاصه اینکه صبح روز پنجشنبه ساعت 10 صبح که می خواستم برم ابوظبی دوستم از ایران تماس گرفت که از سفارت بهش ایمیل زدن که پاسپورت تحویل امپوست شارجه شده و اینکه ایمیلی هم از اداره مهاجرت کانادا دریافت کرده که Medical Request شدن و الان بیشتر از اینکه به ویزای آمریکا احتیاج داشته باشه، پاس رو واسه انجام مدیکال تو ایران لازم داره. دیدم اگه امروز نرم بگیرم فردا هم که جمعه است و تعطیل، ما هم برگشتمونو عوض کردیم واسه شنبه پس شاید دیگه نشه بگیرمش. پس تصمیم گرفتم اول با تاکسی برم شارجه و پاس رفیق رو بگیرم و از همون جا سوار اتوبوس بشم و برم ابوظبی. روی کاغذ همه چی اوکی به نظر می رسید ولی مجموعه حوادثی مانند ترافیک شدید شارجه و دوبی و معطلی زیاد اتوبوس و ناآشنایی راننده تاکسی ابوظبی به مسیر سفارت! در این بین اتفاق افتاد که در نهایت باعث شد من به جای ساعت 2، ساعت 15:20 به سفارت برسم. خیلی لحظه بدی بود وقتی نگهبان سیاهپوست و فربه سفارت از پشت اون شیشه بهم گفت که بعد از ساعت 3 اجازه ورود ندارید. بعد از اصرارهای ملتمسانه من که پرواز برگشتم شنبه است و سفارت یکشنبه باز میشه، یه کارت بهم داد که روش شماره سفارت نوشته شده بود، گفت تماس بگیر و براشون توضیح بده، اگه از داخل به من زنگ بزنن می تونم بذارم بری تو. چند بار تماس گرفتم ولی می رفت روی نوار ضبط شده و می گفت داخلی مورد نظر رو شماره گیری کنید و من هر داخلی رو امتحان می کردم کسی جواب نمی داد. دوباره از نگهبان پرسیدم، گفت داخلی صفر رو بگیر. این دفعه یه خانمی گوشی رو برداشت و به انگلیسی گفت: سفارت آمریکا عصر بخیر. من در حالیکه صدام می لرزید براش توضیح دادم که مشکلی برام پیش اومده و الان دیر رسیدم و اون گفت که وصل می کنه تلفن رو به یه مسئول. صدای بوق تلفن می اومد و هر لحظه من نگران تر می شدم. آخرشم کسی گوشی رو بر نداشت. دوباره زنگ زدم ولی این بار وسط صحبت با همون خانمه تلفن قطع شد. وقتی دوباره شماره رو گرفتم یه صدایی گفت که آقاجان شارژت تموم شده! وای دیگه دنیا رو سرم داشت خراب میشد.
نمی دونستم دیگه چکار کنم. کمی اونورتر چند تا سرباز گارد نگهبانی واستاده بودن، رفتم پیش یکیشون و بعد از شرح ماجرا گفتم اینجا جایی هست که بشه شارژ خرید که بهم گفت no English تازه فهمیدم اینهمه حرف زدم این یارو اصلا انگلیسی بلد نیست! در همین لحظه منو حوالت داد به یکی دیگه که ظاهراً تحصیل کردشون بود. بعد از گفتن شرح ماوقع دیدم داره دنبال شارژر میگرده، تازه فهمیدم چه سوتی دادم و توضیح دادم که این شارژ نه مجید جان، اون شارژ! و گفتم که اگه میشه بذار با گوشیت یه زنگ بزنم هر چقدر شد هزینه اش رو نقدی بهت میدم. اونم رفت داخل و یه گوشی برام آورد، دوباره زنگ زدم و به خانمه گفتم که من همونم که چند دقیقه قبل زنگ زده بودم و اینکه کسی جواب نداده بود. بهش گفتم که من واقعاً به کمک شما احتیاج دارم و اون گفت من واقعا می خوام بهت کمک کنم ولی کسی از مسئولین نیست که بتونه هماهنگ کنه... گوشی رو به سرباز برگردوندم و گفتم چقدر تقدیم کنم و اون گفت هیچی! و اینجا بود که به وجود انسانیت خارج از ایران اسلامی هم پی بردم!
دوباره برگشتم پیش کیوسک ورودی سفارت و پرسیدم که آقا واقعاً من هیچ کاری نیست که بتونم انجام بدم، بهم گفت که شنبه صبح اینجا کسایی تو سفارت هستن که بتونن کاری برات بکنن، میتونی صبح بیایی و براشون توضیح بدی.
هر چی فکر کردم دیدم حتی اگه شنبه صبح هم بتونم پاس رو بگیرم به پرواز 12:20 شارجه نمی رسم. دیگه کلا نا امید شدم و تو راه برگشت به دوبی تصمیم گرفتم مستقیم برم دفتر ایرعربیا و پرواز رو عقب بندازم. پرواز بعدی واسه ایران سه شنبه بود که جابجاییش واسه 2 نفر 250 درهم آب خورد!
البته من همون شب از طریق سایت ceac وضعیت ویزا رو چک کردم که دیدم Issue شده و یه کمی خیالم راحت شد.

7- بازگشت به ابوظبی برای بار سوم!
صبح روز یکشنبه همسر بانو که دیگه حاضر نبود بذاره من تنهایی برم ابوظبی(!) با من همراه شد و دوتایی از ایستگاه ابن بطوطه به سمت ابوظبی سوار اتوبوس شدیم. ساعت 13 بود که به سفارت رسیدیم و دوستانی رو دیدیم که جهت دریافت پاس روی نیمکتها نشسته بودن و البته خانم ملیکا که همه جا حضور داره! رفتم جلوی نگهبانی و به خانمی که جای اون سیاهپوسته نشسته بود توضیح دادم که پنجشنبه مشکلی برام پیش اومد و من نتونستم به موقع به سفارت برسم. اونم گفت اشکالی نداره و دم در واستا تا بفرستمت داخل ولی فقط یکیتون میتونه بره داخل. پس از ورود یه شماره بهم دادن و منو سمت صندلیهای جلو باجه های آخر راهنمایی کردن. اینقدر اونجا منتظر موندم تا سایر دوستانی هم که بیرون منتظر بودن، اومدن داخل و روی صندلیها نشستن در حالیکه باجه های مربوط به Immigrant Visa همچنان خالی بود و بلندگو شماره هایی رو می خوند که مربوط به non-immigrant visa میشد. ساعت قدری از 2 گذشته بود که یه خانمی بالاخره اومد پشت یکی از باجه ها و اولین شماره رو خوند. شماره قبل از من بود و مربوط به خانمی که جهت ویزای خانوادگی مادرش مراجعه کرده بود. بعد از اون، شماره منو خوند، رفتم و برگه صورتی رو بهش دادم، گفت به چه نامی، اسامی رو گفتم. تو کامپیوترش زد و رفت تو پرونده های پشت سرش شروع کرد به گشتن و بالاخره با دو تا پاکت گوشه بریده و دو عدد پاسپورت برگشت. بگذریم که این فاصله رفت و برگشت برای من یکسال گذشت.

دوستان، سعی کردم نکات مهم رو اینجا بگم و از تکرار مکررات و شمشادها پرهیز کنم، ولی اگه هر سؤالی براتون پیش اومده به قول اون یکی دوستان !Do not hesitate to contact me
2014AS24XX // تعداد 2 نفر //
ارسال فرمها با ایمیل 16 جولای // تأییدیه 19 جولای
دریافت نامه دوم: 20 نوامبر// تاریخ مصاحبه: هفته آخر ژانویه، ابوظبی، یک ضرب Cool
مقصد: هیوستون
درود به همه ی دوستان و سپاس از بنیانگذاران و فعالان این تارنما
تقریبا همه ی نکته هارو دوستان تو سفرنامه های قبلی گفتن و من فقط یه خلاصه از سفرنامم میگم:
یک نفر، کارت معافیت، عدم اشتغال در سازمانهای دولتی
مصاحبه من روز چهارشنبه 29 ژانویه بود و با پرواز 10:30 روز دوشنبه ماهان راهی دبی شدم و ازون جایی که شرایط ویزای تک ضرب رو داشتم با آمادگی سفر به امریکا از ایران خارج شدم!Cool
ساعت 4 بعد از ظهر دوشنبه به NMC مراجعه کردم و متوجه شدم دکتر شوکلا نیستن و تا دو سه روز دیگه تشریف نمیارن!Sad
با پذیرش در حال صحبت بودم که خانم ملیکارو دیدم و باهاشون برا روز مصاحبه هماهنگ کردم(البته چند روز قبلش تلفنی بهشون گفته بودم)، ازون جایی که چندتا کیس دیگه ام مشکل منو داشتن،با کمک خانم ملیکا یه قرار ملاقات با خانم دکتر سونیتا مینون برا ساعت 10 شب گذاشتیم که البته ساعت 8 خانم ملیکا زنگ زدن به من و گفتن که باهاشون تماس گرفتن از NMC و قرار ملاقاتو یک ساعت عقب انداختن یعنی ساعت 11!
خلاصه ساعت 11 رفتم و کارم تا 2 شب به طول انجامید!
گفتن جوابشو روز سه سنبه از ساعت 8 بعد از ظهر به بعد میتونی بیای بگیری، که خانم ملیکا زحمت کشیدن خودشون رفتن برام گرفتن و صبح روز چهارشنبه که اومدن سراغم برام آوردن.
روز مصاحبه ساعت 6:20 جلوی سفارت بودیم و ساعت 7:45 من به عنوان اولین نفر وارد شدم و به عنوان اولین نفر مصاحبه شدم!Rolleyes
به غیر از سوالای همیشگی و پرسیدن جزئیات کارم، شغل پدرمم ازم پرسید!!!
در آخرم گفت ویزای شما قبول شده و یکشنبه ساعت 2 بعد از ظهر بیاین بگیرین و برگه صورتی.Big Grin
از اونجا که برگشتم دبی مستقیم رفتم یه آژانس هواپیمایی و بلیت صبح روز دوشنبه به مقصد تگزاس(هیوستون) رو گرفتم و الان ساکن این شهر هستم.
امیدوارم همه دوستان به اون چیزی میخوان برسن.
با سپاس از همه مهاجرسرایی ها
سلام خدمت همه ی دوستان گلم:
اول از هرچیز:سپاس خداوند متعال که همیشه منو دوست داشته و همه جا کمکم کرده وبعد :از همه ی دوستانی که به نحوی با کلمه و جمله ای ،من و بقیه عزیزان این سایت رو راهنما بودند تشکر میکنم....
ببخشید یه خرده گرفتار بودم و دیر سفرنامه نوشتم (البته اگه سفرنامه حساب بشه).....من مواردی که توی ذهنم هست رو سعی میکنم مختصر و مفید بنویسم،ایشالا که مفید واقع بشه:
پرواز رفت :پنجشنبه 30ژانویه 8 صبح شیراز به دبی یک ساعت و خدا رو شکر بدون تاخیرهواپیمایی آسمان
ورود به فرودگاه دبی و اسکن چشم و عکس و مهر ورودتوی پاس و تحویل بار و خرید سیم کارت اتصلات با 10 درهم شارژ به قیمت 50 درهم که همینجا بگم :به نظر خودم بهتر می بود از سیم کارت همراه اول استفاده میکردم آخه من اتصالات رو گرفتم واسه اینکه بتونم اینترنتش رو استفاده کنم ولی مثل اینکه باید شارژ25 درهمی میگرفتم تا بشه که من این کار رو انجام ندادم...
حرکت به سمت هتل با ترانسفر .... حدودای ساعت 11:30تا 12 بود ولی تحویل اتاق ساعت 13:30 .... ناهار و کمی استراحت و ساعت 15:30 دقیقه پنجشنبه از ایستگاه مترو پالم دیره جلوی هتلی که بودم (رویال گاردن) باخرید یه کارت مترو سیلور 20درهمی رفتم به ایستگاه ابوهیل جلوی ان ام سی...
پذیرش در رسیپشن اصلی بدون وقت قبلی: با 3قطعه عکس گه اصلا واسش مهم نبود چند در چنده و چه موقع گرفته شده(عکس من 6*4 و مربوط به 2سال پیش)و کارت واکسن بین المللی و نامه دعوت به مصاحبه و پاسپورت....نشستم و چند دقیقه بعد صدام کردن واسه پرداخت هزینه عکس قفسه سینه و آزمایش خون(125+50درهم)...انجام آزمایش خون و عکس از قفسه سینه....بعد هم یه خانم پرستار مهربون اندازه گیری قد و وزن و معاینه چشم رو انجام داد...وانتظار برای ویزیت خانم دکتر...بالاخره بعد از چندبار پیگیری و تابلو بازی منو فرستادن پیش خانم دکتر : چند سوال پزشکی در مورد سابقه بیماری و اعمال جراحی که خدا رو شکر به پارسی ترجمه ش رو یکی یکی دیدم و همه نه بود...معاینه دکتر هم تموم شد و دوباره مراجعه به صندوق و پرداخت هزینه 250درهمی ویزیت خانم دکتر....یه آقای پرستار هندی هم گفت بیا باید چک بشی و ....حدودا 2ساعته کارا توی بیمارستان ان ام سی هندیا تمام شد و قرار شد عصر روز شنبه برم واسه جواب....کارام تو بیمارستان که تمام شد با خانم ملیکا تماس گرفتم و واسه یکشنبه صبح با هاشون هماهنگ کردم و قرار شد یکشنبه 4:30بیان دنبالم در هتل(رفت و برگشت ابوظبی 150درهم ولی 125 هم میشه)
اما روز شنبه ظهر بهم زنگ زدن و یه خانمه به پارسی گفتن که ساعت 20:30برم واسه جواب و منم همین کار رو کردم....
جمعه و شنبه به کارای شخصیمون رسیدیم من و دوستم محمد: خرید و گردش و ....
یکشنبه صبح طبق قرار خانم ملیکا اومدن در هتل دقیقا همون ساعت 4:30و من و یه خانم دیگه هم که توی هتل ما بودن سوار شدیم و یه خانم و آقای دیگه هم سوار کردن و رفتیم آقای خانم ملیکا:آقای مومنی ما رو بردن ابوظبی....
حدودای ساعت 6 رسیدیم در سفارت، ماشین ما اولین ماشین بود و من کیس 4 از گروهمون....حول و هوش ساعتای 7:30 کم کم پرسنل سفارت اومدن و به ترتیب باچک پاسپورت و نامه دعوت به مصاحبه وبعد با تحویل کیف ها و بازرسی بدنی نفرات رو فرستادن داخل....داخل یه سالن پشت در و از اونجا ورود به حیاط و ورود به سالن اصلی و دریافت شماره که بنده شماره 4 بودم.....منتظر موندیم تا شماره منو باجه 3 خوند و تحویل مدارک به یه خانمه مسن که میگن ایرانیه ولی من میگم هندیه که پارسی بلده: مدارک شامل: ترجمه شناسنامه، ترجمه کارت ملی،ترجمه کارت پایان خدمت سپاه،ترجمه مدرک کارشناسی فقط(دیپلم و پیش دانشگاهی هم برده بودم ولی نخاستن،ریز نمرات نبرده بودم و خدا رو شکر لازم هم نبود)،پاکت معاینات پزشکی ان ام سی،نامه تمکن،مدارک رو گرفتن و منو فرستادن واسه پرداخت 330دلار...پرداخت انجام شد و چند دقیقه بعد انگشت نگاری...سپس انتظاری کوتاه واسه مصاحبه که من توقع داشتم صدام کنن و با افیسر توی اتاق مصاحبه بشم ولی همون بیرون از پشت باجه ها تا شماره ی من خونده شد خانم سارا گرو (باجه4یا5) گفتن قسم بخور....بدون هیچ سلام و علیکی قسم خوردم...
بعدش پرسیدن:
میخای بری آمریکا چیکار؟
تا حالا رفتی آمریکا؟
اونجا کسی رو داری؟
یه آدرس تو آمریکا بده؟
شغلت چیه؟
کجا کار میکنی؟
سربازی رفتی؟
کجا سربازی رفتی؟
چیکار میکردی اونجا؟
و ... برگه ی آبی (همون برگی که میگن رنگش مهم نیست) و گفتن از هفته ی دیگه سایت رو چک کن و منم مثل خوشحالا خداحافظی کردم و اومدم پیش بقیه همسفرام.....
از همسفرای اونروز من به ابوظبی یه آقای جوان با خانمش که فکر کنم پذیرش دانشجویی داشتن ویزا گرفتن،یه خانم و آقای میانسال (که شیرازی بودن:همشهری)هم که کیس خونوادگی بود ویزا گرفتن و یه خانمه که اونم کیس نامزدی بود ویزا گرفت....
کار ما سه تا کیس تا ساعت 9 انجام شد ولی تا ساعت 11:15معطل شدیم واسه همون خانمه که کیسش نامزدی بود ولی خدا رو شکر اونم ویزاش اوکی شد و فقط من از این 4 کیس تو پروسه اداری افتادم که از قبل واسم قابل پیش بینی بود به خاطر سربازیم......
با هزار مکافات و استرس رسیدم به هتل و دوستم وسایل رو جمع کرده بودو پایین منتظر من وایساده بود و بدون هیچ معطلی راهی فرودگاه شدیم وتحویل بار و مهرخروج و با پروازآسمان 15:15 به وقت دبی برگشت به شیراز.....
در آخر از همه ی عزیزان خواهشمندم : بابام رو دعا کنید زودتر صحت کامل پیدا کنن.
با آرزوی شادی و سلامتی واسه همه ی شما دوستان گرانقدر.موفق باشید.
علی
ورود:13ژانويه 2015 سانفرانسيسكو،كاليفرنيا
تقدیر نباشد،تردید نباشد،خواستن با تمام وجود که باشد به هر آنچه که خواهی توانی رسید...
سلام
چند نکته برای کسانی که در امارات مصاحبه می شن :
1- واسه مدیکال سعی کنید صبح برید خلوت تره و معطلی خیلی کمتری داره عصر اگه مثلا ساعت 4 برین تا 8 مجبورین بمونید تازه اینو واسه یه نفر میگم اگه چند نفر باشین که دیگه...
2-چون مدیکالتون شب تموم میشه (اگه عصر برید)جوابشو باید تا دیر وقت شب قبل از مصاحبه دریافت کنید که رک بگم خطر این هست که مدیکالتون آماده نشه و نقص مدرک بخورید.شما اگه عصر مصاحبه داشتید حتما مصرانه جوابو دریافت کنید.
3-مدیکال صبح از 8 تا 13 و عصر 16 تا 21 انجام میشه اگه دیر برید پرستارا میرن و ...
4- به خانم ملیکا برای رفت و آمد اطمینان داشته باشید قیمتش خوبه و واسه رفتن قابل اطمینان
5-اینجا ایرانیا کلا اگه سرتون کلاه نزارن کاری براتون نمیکنن پس جوانب کاراتونو بررسی کنید.
6-مصاحبه راحته نگران نباشید همونطور که خیلیا میگن همه چیز از قبل معلومه هیجانتونو واسه این نگه دارید که قبولتون کرده بودن یا نه مصاحبه استرس نداره ممکنه بعضی از باجه ها یکم جدی تر باشن کمی هولتون کنند شما هول نشید خونسرد باشیدBig Grin
7-مراقب صفحه نمایش و پیجر داخل سالن باشید چون صدا با لحجه هست واسه عزیزانی که زبانشون خیلی خوب نیست حتما یه نیم نگاهی هم به شماره هایی که بالای باجه ها هست داشته باشین
8-دوستان هر کس که به دبی میاد شرایط متفاوتی داره اگه خانواده هستید بچه کوچیک یا آدم مسن همراهتونه خیلی نمیشه روی مترو حساب کرد ولی وسیله خوبیه اتوبوس پولی نیست همون کارت سیلور مترو رو که بخرین حکم بلیط اتوبوسم داره
9- پول به مقدار 2 برابر پولی که واسه هتل میدید همراهتون باشه تا خدای نکرده کم نیارید و مجبور بشید از هموطناتون کمک بخواین که بی نظیرن در جهان
10 - خیلی مواظب ساکتون در فرودگاه باشید ممکنه هموطنای گلمون ساکتونو جابجا کنند.Wink
11-مدارک زیادی ندید اگه هر چی خواستن اضافه همونو بدین مدارک نرمال ترجمه مدارک شناساییتون پاس شناسنامه کارت ملی /مدارک سربازی/مدارک ازدواج/ریز نمرات -گواهی کار-گواهی عدم سوء پیشینه اگه خواستن فقط بدین که دادن مدارک اضافه هیچ نتیجه ای نداره جز اینکه کارتونو پیچیده کنه.
الان چیز دیگه ای یادم نمیاد یه انرژی مثبتم بدم، ابوظبی برای یه ضرب دادن نامبر وانه و فکر کنم واسه کلیر کردنم بهترین سفارت باشه پس خوشحال باشید از اینکه ابوظبی مصاحبه میشید.در آخر بگم با همه این حرفهایی که در مورد احتیاط کردن در اینجا زدم نگران نباشید اینجا خیلی امنه.CoolCool
به امید موفقیت همه دوستانی که خدا بهشون این موقیتو داده تا بهشون بگه دوستون دارم و از شما این انتظارو دارم که شما هم برای بقیه یاور و کمک رسان باشید.
به نام یزدان
دقیق یادم نمی یاد ولی فکر می کنم آبان سال پیش بود واسه کنکور ارشد می خوندم و یادمه اصلا حوصله نداشتم. بعد از ظهر بود و به باشگاه رفته بودم، خیلی بی حوصله بودم و تو فکر اون همه جزوه و کتاب برای خوندن، داشتم لباسام رو تو کمد می ذاشتم که مربیم به یکی از بچه های باشگاه می گفت فردا آخرین روز مهلت ثبت نام لاتاری و داشت آدرس سایت رو بهش می داد، منم با بی تفاوتی از کنارشون رد شدم. اون لحظه با خودم می گفتم یعنی ممکنه ثبت نام کنم و قبول بشم. وقتی برگشتم خونه به فکر ثبت نام افتادم و فکر می کنم آخرین روز مهلت لاتاری، ثبت نام کردم اما ته دلم می گفت اینکه بی هوا صحبت های اونا رو شنیم اتفاقی نبوده و ...
بازم دقیق یادم نمی یاد فکر کنم اولای خرداد بود مرحله اول ارشد قبول شده بودم و یه کنکور آزمایشی برای مرحله دوم تو دانشگاه تهران برگزار می شد که منم رفته بودم. اصلا یاد لاتاری نبودم، فکر کنم یادم رفته بود که ثبت نام کردم. موقع ناهار یکی از دوستام گفت نتایج اومده، منم لو ندادم که ثبت نام کردم و بعد از ظهر که رسیدم خونه سایت رو چک کردم و فقط یادم می یاد که یه چند دقیقه ای بالا و پایین می پریدم... من انقدر بی خیال بودم که 3 ماه بعدش مدارک رو پست کردم و تا زمان کارنت شدنم به زور می رفتم سایت رو چک کنم تا اینکه خودشون میل زدن و نوشته بودن که نامه جایگزین نامه قبولی شده... از فرداش به فکر تهیه مدارک افتادم و دقیقا مصادف شده بود با امتحانای ترم اولم و از هیجانات و فکر و خیال اصلا نتونستم تو اون مدت درس بخونم.
سفر نامه از اینجا شروع می شه که یک هفته قبل از مصاحبه به من ایمیل زدن و گفتن مصاحبه عقب افتاده من هم به دلیل اینکه ضرر مالی نبینم با کلی احترام و احتیاط براشون ایمیل زدم که باید جریمه پرداخت کنم و اگه مقدوره همون زمان خودم بیام. اما از ترس پریدن پول هتل سریع هتل رو کنسل کردم. یکی از بچه های دیگه هم به همین مشکل برخورده بود، مهسا. اونم ایمیل زده بود و بعد از 15 دقیقه جوابش رو داده یودن اما برای من رو 2 روز بعد جواب دادن و با درخواستم موافقت کردن. اما همون هتل رو دیگه نتونستم رزرو کنم و با کلی استرس یه هتل خیلی بد رو آژانس برامون گیر اورد. دو روز قبل رفتنم یادم تو اون برف شدید رفتم پرینت حساب بانکی رو گرفتم، خیلی کم طول کشیید.تمکن مالی 28 هزار دلار بود(70 ملیون). این رو هم بگم که اسپانسر هم نداشتم
دبی:
جمعه شب رسیدیم هتل. شنبه صبح با مترو رفتم NMC ایستگاه ابوهیل پیاده شدم. اونجا مهسا رو دیدم و هر دو همدیگه رو شناختیم اول به رسپشن مدارک رو دادم بعد صدام زدن، تست وزن، قد..بعدش آزمایش خون سپس Xray و در آخر دکتر شوکلا چند تا سوال و معاینه... و در آخر 425 درهم. البته این پول رو خورد خورد برای هر آزمایش باید بدیم. و معاینه با لباس انجام می شه برعکس گفته بقیه، شاید حالا فرق کرده. و یه چیز دیگه من شنیدم از این به بعد آزمایش سل هم گرفته می شه، البته مطمئن نیستم، فقط شنیدم. فردا شبش هم جواب مدیکال رو گرفتم و فردا صبحش راهی ابو ظبی شدم. من از روز قبلش خیلی استرس داشتم نه به خاطر مصاحبه، البته اونم بود ولی یه دلیل دیگه داشت که خیلی ناراحتم کرده بود. به سفارش راننده 4.5 حرکت کردیم تا زود برسیم و نفر اول باشم. چون می گفت تعداد مراجعین زیاد و اگه دیر بری کارت طول می کشه . تیپ خیلی اسپرتی زده بودم ، اما به نظر خودم شیک بودSmile. تا حالا تو عمرم کفش پاشنه بلند نپوشیدم به غیر از چند تا عروسی و اصلا کت و دامن هم ندارم. و هیچ دلیلی هم نمی دیدم که لباس رسمی بپوشم( توی سفارت به خاطرلباسی که تن افراد هست به کسی ویزا نمی دن) . من اولین نفری بودم که رسیدم، تاریک و سرد بود. بعد از من مهسا اومد و تو صف مهاجرتی ها نشستیم یه آقای عرب با نمک هم اومد رو بروی ما نشیت و همینطور با ما حرف میزد. من هیچ صف طولانی ندیدم و همینطور منتظر که یه ایرانی بیاد. از دور یه پسری با کت و شلوار و کروات اومد رفت سمت در، نگهبان به سمت ما هدایتش کرد . من و مهسا اول فکر کردیم خارجیه ولی ایرانی بود، بهراد که 22 سالش بود و تازه لیسانسش رو گرفته بود. خلاصه هیچ کس دیگه ای به غیر از ما 4 نفر دم در نبود و ما رو بعد از چک امنیتی فرستادن تو.
وقتی وارد حیاط شدم طبق سفر نامه های قبلی همش فکر می کردم که شمشادای معروف رو می بینم اما اولش که خاک بود و بعدش یه مقدار کم شمشاد کوتاه کلی تو ذوقم خورد. نمی دونم فکر کنم کوتاهشون کرده بودن ولی ساختمون سفارت خیلی قشنگ بود. وارد شدیم، اول شماره گرفتیم و نشستیم. خودمون سه تا بودیم فکر می کنم هر سه مون تو جو مصاحبه بودیم و 15 دقیقه فقط به هم نگاه می کردیم و یک کلمه هم حرف نمی زدیم . کم کم آدم های دیگه که ایرانی نبودن وارد شدن. برای من عجیب بود که چرا فقط ما 3 تا ایرانی هستیم. شماره من رو خوندن شماره مهسا رو هم همینطور. یه خانم ایرانی بود . اول به من گفت تو که امروز مصاحبه نداری، که من پرینت ایمیل رو نشون دادم ( اولین سکته)و سپس ترجمه مدرک کارشناسی ریز نمراتم هم بهش پلمپ شده بود، ترجمه شناسنامه، کارت ملی، پرینت بانک و اصل پاسپورت و تمکن مالی رو دادم هیچ اصل مدرکی هم نخواست حتی آدرس هم نگرفت. به من گفت سر کار میری؟ نه . پس ایران چی کار می کنی؟ من هم که از یک ماه قبلش تمرین کرده بودم نگم که دارم درس می خونم، چون می ترسیدم بگن برگرد ایران درست رو تموم کن، دستپاچه شدم و سریع گفتم دارم درس می خونم و کلاس کامپیوتر می رم و زبان می خونم. و در آخر گفت امروز آفیسرامون نیستن شاید ازتون مصاحبه نکنیم(سکته دوم). به بهراد هم همین حرف رو زدن. اون خانمی که از مهسا مدارک رو گرفت سرما خرده بود و هیچی از مهسا نپرسید و من تو دلم همش می گفتم کاشکی اون از من مدارکو می گرفت در این صورت ازم چیزی نمی پرسید و من هم نمی گفتم دارم درس می خونم . البته درس خوندن قضیه مهمی نیست من از استرس زیاد این مساله رو خیلی گنده کرده بودم. احساس می کنم امتیاز مثبت هم برام بوده، در حالی که فکر می کنم از قبلش مشخص کی ویزا می گیره
330 دلار رو پرداخت کردیم ( حتما 30 دلار خورد داشته باشید)و بعد از اون انگشت نگاری ازمون شد. خیلی طول کشید. خیلی نگران بودیم که چرا شماره ها رو نمی خونن. چون ما سه نفر فقط اونجا بودیم و فکر می کنم مصاحبه بقیه ای که در تاریخ ما مصاحبه داشتن رو عقب انداخته بودن. ولی ما سه تا پاشده بودیم رفته بودیم. فکر کنم بعد از 1.30 ساعت شماره من رو خوندم یه خانم میان سال امریکایی بسیار بسیار باشخصیت جلوی من ایستاده بود که با افیسر هایی که بچه ها گفته بودن فرق می کرد واقعا انگار افیسر هاشون نبودن و بی دلیل تاریخ ما رو عوض نکرده بودن. یه کارت صورتی هم کنار دستش. شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن،(من می خواستم انگلیسی مصاحبه بشم در حالی که یه نفر به من گفت که اصلا انگلیسی حرف نزن و بدشون می یاد انگلیسی حرف بزنی منم رو حساب حرف اون اقا فکر کردم فارسی مصاحبه می شم اما اینطور نبود، البته اکثرا فارسی صحبت می کنن) اول به من تبریک گفت و بعد گفت ایا تمام این فرم ها دست است که من واقعا نمی شنیدم داره چی می گه و اصلا صداش رو نمی شنیدم، برعکس اون چیزی که بچه ها گفته بودن که صدا واضح می یاد. البته صدای افیسرای دیگرو از باجه های دیگه می شنیدم . با اشاره بهم گفت گوشی رو بردار و من مات و مبهوت به گوشی زل زدم و هیچ عکس العملی نشون ندادم و برگشتم بهش نگاه کردم. صداش بهتر شد فقط ازم پرسید که کجا می ری (این تنها سوالی بود که ازم پرسید) و من نمی دونم چرا بعد از گفتن محل اقامتم واسه خودم شروع کردم به حرف زدن با اینکه هزار بار به خودم گفته بودم حرف الکی نزنم. افیسر هم همینجور نگام می کرد و لبخند زد و بعد رفت منم همینجور زل زده بودم به کارت صورتیه و با خودم می گفتم این چرا رفت اینجا که کارت بود. برگشت و گفت ویزاتون یک هفته طول می کشه و ازش خواستم سریع تر بده البته با کلی احترام و احتیاط. اون هم گفت شاید 5 شنبه حاضر بشه که منم خوشحال شدم، به افیسر گفتم آدرس رو نمی گیرید و گفت نیازی نیست و من هم هیچ آدرسی ندادم. خلاصه هر 3 تاییمون با 3 تا کارت صورتی اومدیم بیرون. بی خود نبود که زمان مصاحبه رو عقب انداخته بودن چون واقعا افیسر هاشون نبودن و نمی تونستن ویزا رو هم زود بدن. من شنیدم که روز بعد از هیچ کس مصاحبه نکرده بودن و ویزای هیچ کس آماده نبوده. خلاصه بماند که سر بلیط چه مصیبتی کشیدیم ،چون آژانس گفته بود چون بلیط سیستمی برای تغییر تاریخ جریمه کم پرداخت می کنید ولی از قضا بلیط ما رو کلاس پایین گرفته بود و برای تغییر تاریخ باید اندازه ی خرید بلیط برگشت پول می دادیم .خدا رو شکر که بلیط برای 5 شنبه نگرفتیم. اونم به سفارش یه آقایی که تو هتل دیدیم و خودش آژانس داشت و گفت تا ویزا دستت نیومده بلیط نگیر.
5 شنبه رفتم ابوظبی مهسا و بهراد رو دیدم و رفتیم تو ساختمون سفارت شماره گرفتیم و نشستیم باز هیچ کس نبود البته 2 نفر ایرانی دیگه هم بودن ویزای اولی حاضر نبود برگشت به دومی هم گفتن حاضر نیست اما بشین، ما رو که صدا زدن هم همینطور . دیگه شروع به حرف زدن کردیم اون اقا رو سریع صدا زدن گفتن ویزات 3 شنبه حاضر می شه می مونی یا پاست رو برگردونیم. که اون آقا هم پاسش رو گرفت و رفت. 1.30 ساعت گذشت و ما تو این مدت از هر دری حرف زدیم و یکم استرس از اینکه یه وقت ویزا حاضر نباشه، هیچ کس دیگه تو سفارت نبود فقط ما 3 تا بودیم. بعد از 1.30 ساعت همون خانم چاق معروف هر 3 مون رو صدا زد و گفت متاسفانه ارتباطمون قطع و نمی تونیم کاری کنیم 3 شنبه بیاید. ما هم چونه نزدیم و گفتیم باشه دم در که رسیدیم دربون گفت برگردید کارتون دارن ما هم با کلی خوشحالی برگشتیم به ساختمون سفارت و همون خانم گفت که داریم یه کارایی براتون می کنیم ما هم خیلی خوشحال شدیم و نشستیم و آدرس ایمیل و فیس بوک همدیگر رو گرفتیم که با هم در ارتباط باشیم. بعد از نیم ساعت دوباره صدامون زد و گفت متاسفانه نتونستیم کاری کنیم .
این 5 روز هم گذشت و سه شنبه دوباره رفتیم سفارت. ایندفعه شلوغ تر بود و چند تا ایرانی هم دیدیم. اول شماره مهسا خونده شد ویزاش رو گرفت و رفت و بعد من. نشستم و ویزام رو گرفتم خوشحال بودم ولی احساس خیلی خاصی نداشتم. تو این یک سال و نیم بیشتر هیجاناتم از زمان کارنت شدن تا مصاحبه بود. توی راه هم یه دختر خانمی کنارم نشسته بود که اون 5 شنبه مصاحبه کرده بود ولی می گفت مدارکم رو 4 شنبه بردم سفارت و جالب اینجاست که تاریخ صدور ویزاش برای همون 5 شنبه بود یعنی روزی که مصاحبه کرده و بهش گفته بودن 3 شنبه بیا و دقیقا در همون روز یعنی 5 شنبه به ما گفتن که ویزاتون حاضر نیست در حالی که ما سه نفر مصاحبمون زودتر از اون و دو شنبه بود و تاریخ صدور ویزامون برای 2 شنبه هفته بعدش بود!!!!! نمی دونم چرا.تو راه برگشت هم خیلی حرف زدیم.
همینجا می گم اگر تاریخ مصاحبه رو عقب انداختن قبول کنید چون حتما یه دلیلی دارن که این کار رو کردن. به خاطر همین من 5 روز بیشتر تو دبی موندم. البته الان که فکر می کنم راضیم . اما فقط ممکنه یکم معطلی پیش بیاد

چند روز گذشته، الان چند ساعتی هست که بهراد تو خاک امریکاست. امیدوارم بتونه اونجا برای خودش کسی بشه و روزای خوب و پر از موفقیت در انتظارش باشه. احتمالا مهسا داره درس می خونه و برنامه ریزی می کنه برای رفتن. می دونم که یه خانم دکتر موفق در آمریکا می شه. و من هم در حال نوشتن این سفر نامه و هرز گاهی هم نگاهی به متن پروپوزالم می اندازم که باید تا فردا تحویل دانشگاه بدم و تو فکر انجام کارهایی که قبل از رفتن حتما باید تمومشون کنم.
فکر به آینده حس خوبیه پر از انگیزه با یه کم استرس، که فکر می کنم مفید باشه
هیچ کس از آینده خودش خبر نداره، همونطور که هیچ کدوم از ما که اینجا پستی رو می ذاریم نمی دونستیم که یه روزی قراره سفر نامه بنویسیم. امیدوارم برای همه اتفاق های خوب بیفته و لحظه لحظه های زندگیمون پر از امید باشه.
به نام خدا
سلام به همه. گفتم تا از دهن نیفتاده زودی بیام سفرنامه رو بنویسم که به قول معروف دین خودمو به مهاجرسرا ادا کنم. مصاحبه من 12 فوریه بود. از شرایط کیسم هم بگم که خانوم هستم، مجرد و دانشجوی سال سوم مقطع پی اچ دی. بلیط رفت و برگشت سیستمی آسمان از شیراز به دوبی رو به صورت اینترنتی از تاپ تورز و به مبلغ 485 هزار تومن گرفتم. چون ار تنها سفر کردن کمی دلهره داشتم برادرم هم تو این سفر همراهم بود. حدودا یک هفته قبل از سفر هم از سفارت با منزل تماس گرفتن که تاریخ مصاحبه عوض شده چون توی اون تاریخ آفیسر برای مصاحبه نداریم و 20 فوریه بیا برا مصاحبه. منم بهشون ایمیل زدم اگه میشه تاریخ مصاحبم رو عوض نکنید اگر هم ممکن نیست لطفا کتبا از طریق ایمیل به من اطلاع بدین. که اونا در جوابم ایمیل زدن که بله همون 20 فوریه بیاین. منم بلیطم رو تغییر دادم به 18 فوریه ساعت 8 صبح رفت و 20 فوریه ساعت 11 شب برگشت. به ازای هر نفر هم 40 هزار تومن جریمه دریافت کردن (به نظرم خوب اومد). ویزا هم چون زود صادر شده بود مجبور شدیم 50 درهم جریمه بدیم تا دوباره تمدید بشه. هتل هم از باشگاه ایرانیان دوبی رزرو کردم. رزروش هم خیلی راحته تماس میگیرین با هتل اوین یه خانومی هست به نام خانم تاجیک بهتون شماره حساب میده پول واریز میکنین و همه چیز اوکی میشه. صبح روز سه شنبه 18 فوریه رسیدیم دوبی ترانسفر هتل اومد دنبالمون و ما رو رسوند. اینکه رفتار پرسنل چقدر محترمانه و عالی بود بماند. پرسنل اکثرا ایرانی هستن و خیلی هم با وقار. محوطه باشگاه هم چشم نواز و خیلی بزرگه و البته این رو هم بگم کلا محیط اطراف باشگاه خیلی آروم و خوب هست. عصر همون روز سه شنبه از طریق مترو عود میثا و پس از طی 10 ایستگاه به ایستگاه ابوهیل رسیدیم. چون خط سبز هست نیازی به تعویض خط نبود. نکته جالب اینه که من تمام مسیر رو بلد بودم زمانیکه داشتیم میرفتیم سوار بشیم به برادرم گفتم بریم به سمت اتصالات و زمان خروج هم اصرار داشتم حتما از خروجی سه خارج بشیم و برادرم همش ازم میپرسید اینا رو از کجا میدونی که من در جوابش میگفتم از سایتمون یاد گرفتم. ما ساعت چهار وقت داشتیم ولی حدودا 3:30 رفتیم بیمارستان که خیلی خلوت بود و بدون هیچ مشکلی و خیلی راحت تا ساعت 7 آزمایشات انجام شد و دکتر شوکلا بهم گفت فردا ساعت 7 بعدازظهر اگر مشکلی وجود نداشته باشه جواب آماده هست و وقتی داشتم میرفتم بیرون ازم پرسید کدوم هتل هستی و با تاکسی اومدی یا مترو که وقتی گفتم با مترو ابروش رو انداخت بالا و گفت خوووووبه پس بلدی. منم گفتم آره پس چی. کل هزینه انجام آزمایشات هم 425 درهم شد. وقتی از اتاق معاینه دکتر اومدم بیرون دیدم برادرم ایستاده با یه خانوم داره صحبت میکنه تا رفتم سمتش بهم گفت ایشون ملیکا هستن. منم همونجا باهاش احوالپرسی کردم و گفتم صبح پنج شنبه مصاحبه دارم که گفت چون مسافر ندارم میشه 350 درهم. منم گفتم 350 تا خیلی برام زیاده و نمیتونم این همه پول بدم. گفت حالا تا فردا شب معلوم میشه اگر مسافر گیرم بیاد 150 درهم میبرمت و گفت فردا شب بهش زنگ بزنم. تصمیم گرفتم اگر نشد زنگ بزنم به علی ایرانی.
فردا صبح با ترانسفر هتل چند تا مرکز خرید رفتیم و باز عصرش هم بردنمون دوبی مال که کلی گشتیم و تا ساعت 9 اونجا بودیم و تا رسیدیم ان ام سی شد ساعت 10شب که جواب رو گرفتیم و برگشتیم هتل. حدودا 11 شب به ملیکا زنگ زدم که گفت دو تا مسافر دیگه داره و فردا 4:30 همسرش یعنی آقای مومنی می آد دنبالم. صبح ساعت 4:13 دقیقه آقای مومنی زنگ زد که بیا. منم گفتم شما گفتین 4:30 من ربع ساعت دیگه حاضر میشم و می آم. خلاصه سریع لباسام رو پوشیدم و خودمو رسوندم. من اولین نفر بودم بعدش رفتیم دنبال mehrdad-mah و خانمشون که از بچه های مهاجر سرا هستن و فوق العاده زوج دوست داشتنی و مهربونی ان. ساعت 6 رسیدیم ابوظبی و یکی دیگه از خانومای مهاجرسرا هم بعد از ما رسیدن که با علی ایرانی اومده بودن. و همینطور هی نفرات دیگه اومدن و تقریبا فک کنم تو صف ویزای مهاجرتی ده دوازده نفری نشسته بودیم. تا 7:30 حرف زدیم و بعد اومدن پاس ها و نامه مصاحبه رو چک کردن و به من که رسید گفت چرا تاریخ مصاحبت 12 فوریه هست ولی الآن اومدی؟ منم گفتم از سفارت بهم زنگ زدن گفتن. بعد یهو گفتم بذار پرینت ایمیل خودم رو هم که سفارت گفته 20 فوریه بیا رو نشونشون بدم که خوشبختانه همه چی حل شد. بعدش یکی یکی رفتیم داخل و ...... . وقتی داخل سفارت بودیم دیدم که اکثر بچه ها پاکت مدیکالشون مال مید ایست هست و وقتی ازشون پرسیدیم چه قدر دادن گفتن 950 درهم. من که کلی دلم براشون سوخت و به همسر mehrdad-mah گفتم ما واقعا مدیون مهاجرسرا هستیم.
زمان تحویل مدارک از من ترجمه شناسنامه و کارت ملی، ترجمه مدرک موقت لیسانس و فوق لیسانس و ریز نمراتشون و گواهی اشتغال به تحصیل و تمکن مالی 50 میلیونی بانک اقتصاد نوین رو گرفت و من چون تاریخ تولدم زمان ثبت نام اشتباه وارد کرده بودم فرم تصحیح شده رو به خانومه دادم که بهم برگردوند، البته دیدم همین فرمای تصحیح شده رو که قبلا براشون ایمیل کرده بودم رو خودشون پرینت گرفته بودن . گذاشته بودن رو پروندم. مصاحبه هم با همون آقای خوشتیپ و بور بود و روی هم رفته 3 دقیقه هم فک کنم نشد. فقط پرسید:
- شما خانوم ... هستین؟ بله
- تا حالا ازدواج کردی؟
- هرگز؟
- از افراد خانوادت کسی آمریکا هست؟
- رشته های تحصیلیت در تمام سه مقطع یکی بوده؟ بله
- تا حالا برای دولت کار کردی؟ خیر
- ولی شماها که دانشجوی دکتری هستین دوره ی انترنی میگذرونین، درسته؟ نه استیو جان دلبندم اون مال دانشجوهای پزشکیه نه ما
- درخواست شما برای ویزا پذیرفته شده دوشنبه بیاین و ویزاتون رو تحویل بگیرین.
دقیقا ساعت پنج دقیقه به 9 من از سفارت اومدم بیرون. قبل از من هم زوج مهربان مهاجرسرایی چک خوردن به خاطر سربازی آقا مهرداد. اون خانومی که بعد از من بود و با علی ایرانی بود اون خانوم هم یکضرب گرفت. زمان برگشت به دوبی من تو ماشین آقای مومنی تنها بودم چون همسفرامون با اقوامشون برگشتن دوبی. آقای مومنی ماشالا ماشالا خیلی زیاد حرف زدن و در میان حرفاشون گفتن به جای دوشنبه، هماهنگ کن یکشنبه با ملیکا بیا سفارت اگر ویزات آماده بود 150درهم بده اگر نبود مهمون ما باش و به جاش دوشنبه بیا و پاست رو بگیر. منم گفتم باشه. وقتی رسیدیم هتل با برادرم رفتیم تا واسه پنج شب دیگه هتل رو تمدید کنم که متاسفانه اصلا جا نداشتن. منم موندم کجا برم چون برادرم مرخصی نداشت باید بر میگشت و من تنها میموندم و برام خیلی سخت بود. تقریبا هیچ هتل دیگه ای نمیشناختم فقط اسم رویال گاردن رو شنیده بودم و هتل تارا. ناچارا رفتیم رویال گاردن که رو به روی ایستگاه متروی پالم دیره هست. دیدم دو تا لیدر ایرانی اونجا هستن و کلا هتل پر از ایرانی هست. واسه پنج شب 1500 درهم پول بی زبون دادم و یه اتاق سینگل گرفتم. که عجب اشتباهی کردم. رویال گاردن صبحانه و ناهار داره ولی اینترت نداره. فقط تو لابی وایرلس داره اونم به ازای هر یک ساعت 10 درهم میگیره. اتاقاش نمور و کثیفه. خودم سه بار از این سوسک ریزا تو اتاق دیدم. خیلی خیلی بد بود. اطرافشم که کلا پر از هندی و پاکستانی هست. ناهاراش هم خیلی بد بود. مخصوصا وقتی ماهی داشتن باید آدم بینیش رو بگیره و از کنارش رد شه. اصلا توصیه نمیکنم بهتون. من خیلی اذیت شدم. خلاصه بالاجبار نقل مکان کردم به رویال گاردن. بلیطم رو هم که خواستم کنسل کنم 180 درهم جریمه دادم. تازه دوشنبه هم پروازا پر بود که مجبور شدم پرواز برگشت به شیراز رو سه شنبه بگیرم. برادرم همون شب پنج شنبه برگشت شیراز. شنبه شب با ملیکا تماس گرفتم که باهاش برم سفارت تا اگر ویزا آماده شده ویزام رو بگیرم که گفت جا ندارم و از کجا معلوم آماده شده باشه و بذار همون دوشنبه می آم دنبالت. بزرگترین اشتباهم همین بود که قبول کردم. ای کاش خودم با اتوبوسای ابوظبی رفته بودم. دوشنبه ملیکا گفت جلوی هتلتون ترافیک زیاده و خواست ازم ساعت 11 برم جلوی ایستگاه مترو رقه تا بریم ابوظبی. منم زود از هتل زدم بیرون و 20 دقیقه به 11 رقه بودم. ساعت 11 بهش زنگ زدم که من الآن رقه هستم. گفت 10 دقیقه دیگه میرسم که دقیقا 11:30 رسید و من زیر آفتاب جزغاله شدم. بعدش رفتیم دنبال یه زن و شوهر دیگه تو منطقه دوبی مارینا کلی گشتیم هتلشون رو پیدا کردیم و اونا رو هم برداشتیم و رفتیم ابوظبی. وسط راه ملیکا بهم یه برگه داد که ببین اگه ویزای اینا آماده هست مال اینا رو هم بگیر. منم اگرچه کمی تردید داشتم گفتم باشه. وقتی رفتم توی سفارت اول پاسپورت خودم رو گرفتم. بعد به همون خانم که مسئول دادن پاس ها بود گفتم میشه چک کنید ببینید ویزای اینا هم آماده هست یا نه که وقتی چک کرد آماده نبود. رفتم نشستم اطلاعات توی ویزا رو چک کنم که دیدم ای داد بیداد تاریخ تولدم رو اشتباه زدن. یعنی اصلا همون تاریخ تولد اشتباه اول رو زده بودن. خیلی حالم بد شد. به زور خودمو کنترل کردم گریه نکنم. رفت دوباره پیش خانومه گفتم این رو اشتباه وارد کردین. نگاه کرد و گفت بله درسته. دو روز دیگه بیاین درستش رو تحویل بگیرین. اصلا چشمام داشت سیاهی میرفت گفتم من فردا دارم میرم. گفت نمیشه دو روز دیگه. گفتم میشه برم پاسم رو یکی دیگه بیاره درستش کنید گفت آره میشه. منم پاسم رو گرفتم و با گریه زدم بیرون. همش به خودم لعنت میفرستادم که چرا یکشنبه نیومدم سفارت. چه اشتباه بزرگی کردم. تا رسیدم بیرون دیدم ملیکا اینا منتظرن برگردیم دوبی بعد میبینه من حالم خوب نیست میپرسه ازم چی شد ویزای اونایی که بهت گفتم چی شد؟ منم گفتم بابا جان آماده نشده. ولم کن. تو راه برگشت بهش گفتم چقد میشه هزینه درست کردن پاسم که گفت 700 درهم. همونجا بهش گفتم خیلی زیاده که گفت هزینش همین قدره. خلاصه از من به شما نصیحت اشتباه منو نکنید یکی اینکه اگر اشتباهات تاریخ تولد و از این جور چیزا دارید چندین بار تاکید کنید هم به خانم مسئول جمع آوری مدارک و هم به آفیسر. اینا چون مشغله کاریشون زیاده کلا اشتباه زیاد میکنن. البته ملیکا میگفت از این دسته گلا زیاد آب میدن. من واقعا برام امکان نداشت بیشتر از این بمونم نه پروازا جا داشتن و نه هتلا. اگر هم داشتن قیمتاشون بیشتر شده بود به خاطر فستیوال. خلاصه کلام سه شنبه برگشتم شیراز. حالا من موندم و این ویزای خراب که باید بفرستمش دوبی تا اطلاعاتش تصحیح بشه. عذر میخوام از پرچونگی. چیز جدید دیگه ای یادم اومد اضافه میکنم. امیدوارم تونسته باشم کمکتون کرده باشم. سوالی بود در خدمتم.
سلام
من و همسرم ماه فوریه در ابوظبی وقت مصاحبه لاتاری داشتیم .
از اونجایی که در طول مدتی که مشغول کارهای مدیکال و سفارت بودیم دوستانی رو دیدیم که ذهنشون پر بود از مطالبی که اینجا خونده بودن و اکثرا همه منفی تصمیم گرفتیم روالی رو که در مدیکال و مصاحبه طی کردیم رو بنویسم تا دوستان دیگه هم بدونن که واقعا چه خبره .
من خودم اهل مهاجر سرا خوندن نیستم چون فقط اینجا استرسم رو زیاد میکنه. 4،5 باری مراجعه کردم تا مطالب رو مرور کنم. در دوبی 3، 4 ایرانی رو دیدم که واسه لاتاری اومده بودن و مهاجر سرا رو خط به خط خونده بودن و جالب بود که بشدت استرس داشتن.
ما 17 فوریه مصاحبه داشتیم. تو مهاجرسرا نوشته بود دوبی جمعه و شنبه تعطیله .بخاطر همین واسه روز 13 فوریه از NMC در دوبی وقت مدیکال گرفتم. (در صورتیکه رفتیم اونجا فهمیدم NMC ،7 روز هفته 24 ساعته بازه). برای انجام مدیکال در NMC احتیاج به وقت قبلی نیست. NMC یک بیمارستان معمولیه که خدمه اش یا هندی هستن یا از شرق آسیا. واقعا مودب، مهربون و خوش برخوردن و سعی میکنن کار رو در سریع ترین زمان ممکن انجام بدن.
واسه مدیکال چی ببریم؟
- 3 قطعه عکس
- اصل پاسپورت
- برگه وقت مصاحبه برای سفارت
- گواهی واکسیناسیون (کارت واکسن که از پاستور گرفتین).
*** توی ایران واکسن آبله مرغان موجود نیست. ما چون تو بچگی این بیماری رو گرفته بودیم رفتیم پیش یک دکتر و برامون آزمایش آنتی بادی آبله مرغان یا همون Varicella نوشت. بعد رفتیم و آزمایش دادیم. نتیجه مثبت بود. نتیجه ازمایش رو بردیم انستیتو پاستور نگاه کرد و مهر تایید زد تو کارتمون. ( اگه این ازمایش رو دادین و پاستور هم مهر کرد حتما نتیجه آزمایش رو با خودتون همراه با کارت واکسیناسیون به NMC ببرین.)
چجوری بریم NMC ؟ اکثر هتل هایی که ایرانی ها میرن در خیابان رقه ، منطقه دیره در دوبی هستن در خیابان رقه ایستگاه مترو هست. میتونید کارت NOL بخرین و شارژش کنین. اینم بگم که 12 درهم هزینه صدور کارت هست. یعنی اگه مثلا 20 درهم بدین کارت بخرین 12 درهم واسه خود کارت کسر میشه و تو کارتتون 8 درهم پول میمونه. البته این واسه دفعه اول ایجوریه و از دفعه های بعد هرچی شارژ کنین قابل استفاده هست. بعد از رد شدن از گیت باید برید به سمت سکوی "جبل علی". در ایستگاه " الاتحاد" باید خط عوض کنین وبرین به سمت " اتصالات" و ایستگاه "ابوهیل" پیاده بشین. از در که برید بیرون روبروتون نوشته" المرکز المستشفی الجدیده" یا همون NMC. پذیرش در طبقه M هست. کافیه بگین واسه مدیکال تست لاتاری اومدین. ابتدا عکسها، پاسپورت و برگه وقت سفارت رو میدین تا براتون پرونده تشکیل بدن. بعد نفری 175 درهم میدین واسه تست خون و عکس قفسه سینه. بعد تست بینایی سنجی و اندازه گیری قد و وزن و فشار خون .
بعد از اتمام ازمایش ها میرین پیش دکتر. ما با دکتر شوکلا وقت داشتیم ولی چون نبودن ما رو دکتر Sunita ویزیت کرد. یک پرسشنامه استاندارد داره که از شما یک سری سوالات روتین و ساده میکنه. که مثلا مریضی خاصی دارید؟ قرص خاصی مصرف می کنید؟ و .... بعدش مردها رو می فرستن پیش یک دکتر آقا تا معاینه بشن ( در حد چک کردن اندام بدن ). خانم ها رو خود دکتر Sunita معاینه می کنه.
بعد که از این مرحله اومدین نفری 250 درهم دیگه میدین و رسید میگیرین .کلا 425 درهم پول میدین.( البته اگه همه واکسن هاتون رو زده باشین و واکسنی اونجا نزنند)
زمان اعلام نتیجه رو بهتون میگن. برای گرفتن نتیجه فقط کافیه اون رسید 250 درهمی که بعد از معاینه گرفتین رو ببرین و تماااام.
این رو هم باید بگم در طول روند انجام ازمایشات و معاینات برخوردها کاملا مودبانه و محترمانه بود.
=======================================================================
مصاحبه:
برای رفتن به سفارت در ابوظبی ما با تاکسی رفتیم به ایستگاه اتوبوس غبیبه. البته با مترو هم میشه رفت ولی چون ساعت 5 صبح مترو هنوز باز نشده بود ما با تاکسی رفتیم. اتوبوس E100 میره ابوذبی. برید به باجه بلیط فروشی نفری 25 درهم میدین کارت NOL تون رو شارژ می کنین و سوار میشین. دقیقا2 ساعت بعد در ترمینال الوحده ابوظبی پیاده میشین. از اونجا هم 20 درهم میدین تاکسی میرین سفارت. ما سوار اتوبوس 5:45 دقیقیه شدیم و راس 8 صبح رسیدیم در سفارت. اونجا که رفتین به مامور دم در بگید واسه لاتاری اومدین چون اونجا صفی هست که شما لازم نیست توش واستین. بعد از بازدید بدنی، وسایل هاتون رو تحویل میدین میرین تو. فقط یادتون باشه مدارک و پول رو همراه خودتون بردارین . بعد که از بازرسی در اومدین از حیاط عبور میکنین و میرید سمت سالن انتظار. اونجا بعد از ورود به خانم ماموری که دم در هست بگید واسه لاتاری اومدین تا بهتون یک شماره بده. بعد بنشینید تا نوبتتون اعلام بشه. باجه های با تابلوی آبی رنگ 8-9-10-11 کارهای مربوط به لاتاری رو انجام میدن. در باجه ها خانم های ایرانی نشسن که فارسی حرف میزنن. وقتی نوبتمون شد از ما ترجمه مدارک رو خواستن و اصل هیچ مدرکی رو از ما نگرفتن. اول مدارک کسی که برنده شده رو میگیرن. بعدش مدارک همراهتون رو میگیرن.
بعد ازتون انگشت نگاری دیجیتالی میکنن. بعد از انگشت نگاری دوباره منتظر میشینین تا بگن برین واسه مصاحبه. ما که وارد شدیم یک آقای آمریکایی نشسته بود که با همون لهجه با مزه انگلیسی با ما فارسی حرف زد. ما بهش گفتیم میتونه انگلیسی حرف بزنه ما مشکلی نداریم، اما اون تا آخرش با ما فارسی حرف زد. اولش ازمون خواست دست راستمون را بالا بگیریم و سوگند بخوریم که چیزایی که تو فرم ها نوشتیم صحت داره. بعد ازمون سوال هایی پرسید. (سوال ها در واقع چکیده همون سوال هایی بود که در فرم جواب داده بودیم) :
- شغلت؟
- کارمند کجا؟
- چقدر حقوق میگیری؟
- قبلا کجا کار می کردی؟
- مدرک تحصیلیت چیه؟
- سربازی سپاه بودی یا ارتش؟
- تو سربازی چکار میکردی؟ (خندید و گفت آره همه ایرانی های همین رو میگن، کار دفتری!! همتون کار دفتری می کردین!!!)
- واسه چی می خوای بری آمریکا؟
بعد هم گفت پروندتون خیلی خوبه و تکمیله اما متاسفانه ایرانی ها یک کم فرایند ویزاشون طول می کشه و از این بابت ازمون معذرت خواهی کرد. بعد هم بهمون یک برگه آبی داد و گفت بعد از دو هفته به لینکی که در برگه نوشته بود سر بزنین ببینین کی ویزاتون آماده است. روند صدور و اعلام نتیجه از دو هفته الی 3 ماه طول میکشه .
از لحظه ای که به در سفارت رسیدیم تا زمانی که کارمون تموم شد و اومدیم بیرون شد ساعت 10. یعنی کلا 2 ساعت.
تنها چیزی که لازم نیست اونجا در سفارت هنگام مصاحبه داشته باشین استرس هست. اینقدر آروم و با محبت با شما برخورد میکنن که خودتون تعجب می کنین.
اونجا یکی از افراد یادش رفته بود فرم های 122 و 230رو همون اول کار برای سفارت بفرسته. با اینحال براش وقت مصاحبه داده بودن و اونجا ازش خواستن که همونجا فرم رو پرکنه و بهشون بده. در این حد راه میان!!! ولی خوب بهتره مدارک تون کامل و بی نقص باشه تا کار خودتون سریع پیش بره.

در اخر می خوام چندتا نکته خیلی جالب بگم. ما در هتل که بودیم اقایی امد و گفت نرین NMC. اونها کلاه بردار هستن و خانمی به نام ملیکا تحت تعقیب هست!!! من میبرمتون پیش خدیجه که ایرانی هست و نتیجه رو همون روز و عرض چند ساعت میده. جالب تر اینکه هزینه رو نفری 700 درهم اعلام کرد!!!
ما باور نکردیم چون که NMC رو خود سفارت امریکا معرفی کرده بود و رفتیم اونجا و کل هزینه مون شد 425 درهم نفری.
حتی برای رفتن به سفارت هم پیشنهادهای جالبی می شد. از نفری 100 درهم تا 250 درهم پیشنهاد شد. که برن جواب آزمایش رو از بیمارستان بگیرن ، صبح ما رو از خواب بیدار کنن از در هتل بردارن ببرن سفارت و بعد بیان دنبالمون و برگردونن دوبی.
. با اتوبوس (که خیلی راحت و تمیز بود) رفتیم و تاکسی گرفتیم و بعد سفارت رفتیم مارینا مال و ناهار خوردیم و استار باکس رفتیم کلا شد 150 درهم.
البته اینارو بخاطر هزینه اش نمی گم، به این خاطر میگم که اونجا حواس تون باشه و به خاطر استرس هر پیشنهادی رو قبول نکنید. برای داشتن یک سفر خوب کافیه نقشه شهر و اتوبوس و مترو داشته باشین و زبان بدونید.
ما سفر خوب و راحتی داشتیم. برای همه دوستان ارزوی موفقیت دارم.
بلاخره نوبت نوشتن سفرنامه ی منم شد! مصاحبه من 3 مارچ بود توی ابو ظبی!

سفر تا رسیدن به هتل
من و مامان و بابا و برادر گلم با هم 28 فویه یعنی 3 روز قبل از مصاحبه رفتیم دبی البته فقط من شامل کیس بودم  . پروازمون 10 صبح بود با ماهان و حدود 12، 12.15 بارمونم تحویل گرفته بودیم! فقط اون قسمتی که اسکن چشم رو انجام می دادن خیلی شلوغ بود بقیه جاها سریع کارمون انجام شد و ما ار ترنسفر هتلمون جا موندیم چون توی فری شاپ خیلی الکی چرخیدیم! چیزی هم نخریدیم راستش  بعد یه تاکسی گرفتیم تا هتلمون که اسمش crowne plaza بودش هتلمون خیلی خوب بود 5 ستاره بود نزدیک مترو بود وپیاده تا مترو 5 دقیقه بود اما فقط صبحانه داشت کلا هم تو هتل ما اصلا ایرانی نبود تا روز آخر که یه سری ها اومدن و تقریبا هم نزدیک فرودگاه بود اما 80 درهم دادیم به تاکسی! اون روز جمعه بود واسه همین مدیکال تعطیل بود ما هم رفتیم گشت و گذار!

مدیکال
فرداش صبح من و برادرم رفتیم مدیکال NMC با مترو که کارت نقره ای مترو که 20 درهم هست رو گرفته بودیم خیلی راحت پیداش کردیم! اونجا اکثرا پرستا را هندی هستن و جای خیلی شلوغ و بی نظمی هست! کلی واسه انجام دادن هر چیزی معطل می شدیم ! اونجا ازمایش خون، عکس از قفسه سینه ، قد و وزن و تست بینایی و در نهایت هم دیدن دکتر رو انجام دادیم! تقریبا ساعت 2.30 کارمون اونجا تموم شد 425 درهم این پولا شد! منم چون آبله مرغون نگرفته بودم زدم واکسنش رو که بابتش 200 درهم ازم اضافه گرفتن! توی مدیکال خانوم ملیکا و آقای حسین پور بودن واسه ترنسفر به ابوظبی! خانوم ملیکا که 50 ساله هستن و تقریبا شبیه هندی ها کمی اخلاقشون تند هست و ما ترجیح دادیم که با ایشون نریم و با آقای حسین پور رفتیم و خیلی هم راضی بودیم 300 درهم هم دادیم! پس مدیکالمون رو روز شبنه انجام دادیم و گفتن فردا ساعت 8 شب که یکشنبه هست بیاید جواب رو بگیرید!

گرفتن جواب مدیکال
فرداش که رفتم بگیرم گفتن جواب حاضر نیست! داشتم سکته می کردم! که فهمیدم اونجا چون شلوغه این هندی ها هم تنبل هستن می خوان منو بفرستن برم بعد که سماجت کردم جواب رو بهم دادن اما دیگه ساعت 10.30 شب شده بود!

مصاحبه
تا رسیدم هتل و مدارک و جمع کردم و خودم و واسه فردا حاضر کردم ساعت شده بود 1 شب!!! که قرار بود تاکسیمونم ساعت 4.30 بیاد دنبالمون ! که ما کمی تاخیر کردیم و 5 راه اوفتادیم و حدود ساعت یه ربع به 7 رسیدیم دم در سفارت اونجا دیدیم هیچ کسی نیست به جز یه صف طویل دم در سفارت آمریکا که همه ایرانی بودن! من و برادرم گفتیم ببین تورو خدا همه ایرانی هستن!!(اینجا رو یادتون باشه تا بعد نکته شو بگم) خلاصه ساعت 7.30 درو باز کردن وقتی وارد می شدیم اول بازدید بدنی بود و بعدش یه سالن انتظار بعدشم از شمشادا رد شدیم که زیاد بد بو نبود بعد وارده یه جایی شبیه بانک ها ی خودمون شدیم اونجا بهمون شماره دادن و به ترتیب می رفتیم اول مدارک رو تحویل می دادیم بعد 330 دلار و می دادیم بعد انگشت نگاری دیجیتال و بعد هم مصاحبه ! مصاحبه هم مثل بقیه باجه های بانک بود و فرقی نداشت زیاد با بقیه باجه ها و همه مصاحبه همه رو می تونستن ببینن! مصاحبه گر ما یه خانوم ملوس و زیبا بود که با یه لهجه بامزه فارسی حرف می زد! اول قسم خوردیم و بعد شروع کرد به سوال پرسیدن!
سوالای من اینا بود!
چرا می خوای آمریکا زندگی کنی؟
الان چه کاره هستی؟ گفتم دانشجو
پس تا حالا کار نکردی؟ نه
می خوای کالیفرنیا زندگی کنی؟ بله
این پولو خانوادت دادن؟ بله پدر مادرت چه کاره هستن؟ شغل آزاد و معلم
اوکی شما 4 شنبه ساعت 2 بیا ویزا تو بگییییییییییییییییییییییییر!!! و من رفتم رو هوااااااااااااااااااااااااااااا   
بعدشم که 4 شنبه با آقای حسین پور اومدیم و 300 درهم دوباره دادیم و ویزامو زدن تو پاسپورتم و یه پاکت دادن که مدارکم توش بود و گفتن نباید باز کنی البته گوشش بازه و میشه دید توش چی هست! همون مدارکیه که دادم خودم! شماره من توی روز مصاحبه 9 بود و حدود 10.30 کارم تموم شد دورو برمو نگاه کردم دیدم بابا بقیه ملت ها تازه الان اومدن!! ما نمی دونم چرا انقدر جو گیرم 5 صبح راه اوفتادیم که چی؟؟ البته این جو رو خانوم ملیکا و راننده ها دادن!

روز ما خیلی هایه ضرب گرفتن یه خانوم مسن! یه خانوم 40 ساله ! 2 تا پسر مجرد که سربازی نرفته بودن! و من و یه دختر خانوم دیگه که هم سن من بود اما خانواده ها و بقیه آقایونی که یا سربازی رفتن یا کار دولتی داشتن اف بی ای چک خوردن! الانم می خوام از دوستان مهاجر سرایی خیلییی تشکر کنم!! واقعا عالیی که اینجوی به هم کمک کنیم و اگه این سایت نبود من هرگز یه ضرب ویزا نمی گرفتم!!!

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممنووووووووووووووووووووووووون به امید دیدن همه مهاجر سرایی ها در آمریکا :-)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شماره کیس: 2014AS000041xx
تاریخ رویت قبولی:1May 2013
کنسولگری : Ankaraa ---> Abu dahbi
تعداد افراد منظور در کیس :1
ارسال فرمهای سری اول: 1 May
مصاحبه: 3 March
دریافت ویزا:5 March یک ضرب
ورود به آمریکا: 25 August
به نام خدا
بالاخره بعد از این همه سفرنامه خوندن نوبت خودم شد که بنویسم.
شرایط من: 29 ساله، مرد، مجرد، فوق دیپلم، معافیت پزشکی، 6 سال کارغیر دولتی، 2بارشرکت درلاتاری
اول من اینو بگم که چون تاحالا کسی رو ندیده بودم که از طریق لاتاری رفته باشه اصلا به این قضیه امیدوار نبودم. برای 2013 دوستم برام ثبت نام کردم و نشد وبرای 2014 خودم اسم نوشتم و اردیبهشت داشت بارون میبارید،همکارمون ازواحد روبرو اومد وگفت "آسمون هم گریه اش گرفته من لاتاری برنده نشدم" و من یادم افتاد که ای بابا نتایج قرار بود ماه Mayاعلام شه و خوشبختانه من هم برنده شدم.

مدیکال رو که اوایل کار خانم دکترطاهرنژاد تشریف داشتن با کمک ایشون بخوبی پیش رفت تا اینکه ایشون مرکزپاستور رو ترک کردن.من موندم با یه واکسن MMR که ایشون گفتن بیا اینجا به همکارا میگم برات بازه زمانی مجاز رو تو کارت وارد کنن (چون فاصله بین تزریقات بیشتر از دو ماه بود). من یه ماه قبل مصاحبه رفتم و خانم دکتری که جدید اومدن گفتن " نه، باید از اول یه نوبت بزنی و بعدیش میوفته روز مدیکال یا بعداز مصاحبه. من اومدم بیرون و رفتم مرکز پاستورخیابان پاستور. ده هزارتومان برای صدور کارت زرد جدید دادم چون پاسپورتم عوض شده بود و کارت زرد هم باید عوض میشد. متاسفانه اونجا خانمی که کارت زرد روصادر میکرد بارفتار تند و زننده ای گفتن که من نمیتونم فاصله بین دو تزریق MMR رو برات تصحیح کنم. گفتم خانم شماکه خودکار دستتونه پس میتونید، صداشو برد بالاو گفت " نمییشه" . کارت رو صادر کرد و وقتی خواستم کارت جدید رو بگیرم گفت باید کارتهای قبلیت اینجا بمونه که من گفتم پاستور تجریش چنین قانونی نداره، کارت هم برای خودت باشه ، نمیخوام و کارتهای قبلی رو برداشتم و از مرکز اومدم بیرون و چند روز بعد رفتم پاستور تجریش که اونجا هم کارت جدید صادر کردن و هم تاریخ واکسن MMR رو برام درست کردن (دستشون درد نکنه).

من از چندتا تور قیمت گرفتم و درنهایت به بهترینشون مراجعه کردم. 2 شب به هتل شارژ خورد بخاطرنمایشگاه Food Festival.پرواز رو هم سیستمی ماهان گرفتم. هتل 3 ستاره Smana واقع دردبی، خیابان رقه (قبلا سه بار در این هتل اقامت داشتم) که HB بود و صبحانه و نهارش نسبت به سالهای قبل تنوع کمتری داشت ولی باب میل ایرانیها بودش. امسال اروپایی بیشتربودش. 2 تا دیسکو داشت و یک استخر. امسال اینترنت ساعتی 10 درهم بود ولی سالهای قبل 50 مگابایت رایگان به هرمسافرتعلق میگرفت. اینترنت کافی نت ها هم امسال ساعتی 10درهم بود.
قبل از پرواز من عوارض رو در بانک ملی پرداخته بودم و در بانک ملت هم حواله 300 دلا*ر رو گرفته بودم، به همین خاطر تو فرودگاه اصلا معطل نشدم. پس از کنترل پاسپورت ورفتن به پله برقی پشت کافی شاپ رسیدم به باجه بانک ملت و 300 دلا*ر رو گرفتم.
هواپیما دقیقا ساعت 07:30 دقیقه چهارشنبه به سمت باند پرواز تاکسی شد و بلند شد و ساعت 10:00 در دبی نشست. من متاسفانه نتونستم اون گیشه رو که دوستان میگفتن سیمکارت رایگان میده رو پیدا کنم (پرسیدم وکسی نمیدونست). تا ترنسفر هتل بیاد مسافرها رو جمع کنه ساعت شد 11:20 وتقریبا 11:40 رسیدم هتل ومیدونستم که به مدیکال صبح نمیرسم. ناهار رو خوردم و مدارک مدیکال روبرداشتم و در قسمت رسپشن هتل گفتم که من پاسپوررتم رو برای کاری لازم دارم و اون خانم هم بدون اینکه حرفی از پول بزنه پاسم رو تحویل داد. تور لیدر اسمشون خانم شیرین بود و روز اول ازم پرسید چرا اومدی؟ گفتم مصاحبه دارم. به هیچ عنوان دخالت یا سوال اضافی نکرد، حتی نگفت بیا با کسی که من میگم برو ابوظبی. فقط تور میفروخت و کمک میکرد.
بعدش رفتم مرکزخرید الغریر که نزدیک هتل بود ودلا*ر رو به درهم تبدیل کردم که بهترین نرخ خرید د*لار 3.65 بود (حتی انصاری). در داخل فرودگاه نرخ 3.61 بودش. بعد مراجعه کردم به غرفه du که تقریبا شلوغ بود وشماره گرفتم و وقتی شمارمو خوند رفتم و پاسپورت وویزا روازم خواست و بعدش بهم پس داد وپرسید گوشیت چه سیمکارتی میخوره وپس از امضای سند و پرداخت 55 درهم سیمکارت رو تحویلم داد. پرسیدم خط کی اکتیو میشه گفتش از همین الان میتونی ازش استفاده کنی و20 درهم هم شارژ خریدم. شارژ سیمکارت du میتونه به چهار طریق More Data, More time, More International, More Credit شارژ بشه که با کد هر کدوم شارژ کنید به نسبت اعتبار بیشتری رو به اون گزینه اختصاص میده.
[عکس: 65271433022864136109.jpg]

دوستان اگه هتلتون اینترنت رایگان داد که چه بهتر و اگه پولی بود بهتره از همون اینترنت خطی که امارات میگیرین بصورتTethering استفاده کنید. من گوشیم نوکیا هست وبا کابل USB ازاینترنت سیمکارت du روی لپ تاپم استفاده میکردم. هتل به شما ترافیک نمیروشه که مثلا 300MB رو برای یه هفته 50 درهم بدن. میگن یک ساعت 10 درهم که گرونه و بعد از یک ساعت قطع میشه، پس بهتره شارژ بخرید و با کد More Data شارژ کنید که محدودیت زمانی هم نداشته باشید . گوشی های جدید اندرویدی میتونن از طریق wifi, usb, bluetooth اینترنت سیمکارت رو به اشتراک بذارن.
. آموزش Tethering
[عکس: 27768901814527748969.png]

به طرف مترو رقه راه افتادم و امیدوار بودم کارت نقرهای (nol) که پارسال گرفته بودم همچنان فعال باشه که خوشبختانه فعال بودش و یه مقدار دیگه هم شارژش کردم وسوار مترو شدم و بعد ازیکبار تعویض خط به ایستگاه ابوهیل رسیدم وبه لطف سفرنامه کامل آقای بیات دقیقا همون تصاویر جلوی چشمم ظاهر شد. من یک ماه قبل به هر دو آدرس ایمیل بیمارستان و دکتر شوکلا ایمیل زدم و درخواست وقت ویزیت کردم که متاسفانه جوابی ندادن. تماس تلفنی من با بیمارستان از ایران هم بدلیل کیفیت پایین صدا نتیجه ای نداشت. رفتم داخل و دوتا خانم هندی در ورودی مرکزایستاده بودن. گفتم برای انجام مدیکال تست جهت سفارت آ*مریکا اومدم و گفتن سوار آسانسور شو و دکمه M روبزن. داخل سالن شدم و ساعت تقریبا 16:00 بودش. رفتم به قسمت پذیرش و بهم گفتن لطفا منتظر باشید. 15 دقیقه نشستم دیدم خبری نشد و پاشدم رفتم گفتم خانم منو صدا نمیکنید؟ گفت لطفا منتظر باشید! ساعت 16:30 شد دیگه خسته شده بودم که یه دفعه دیدم متصدی صندوق گفت بیا اینجا و گفتش مدارکت رو بده یه سری فرم برام پر کرد. بعد گفت بشین تا پرستار صدات کنه.ساعت 17:00 شد و پرستار اومد گفت نتیجه تست Chicken Pox رو داری؟ گفتم آره. جای زخمش هم رو صورتم هست، گفت قبوله ولی من تست ریپورت رو میخوام و منم از شانس همراهم داشتم. گرفت وبردش یه کپی گرفت و بهم پس داد. تو تمام این مدت یاد اون سفرنامه دوستمون بودم که میگفتش نزدیک آکواریم نشینید وگرنه کلمه Fish رو به چندین لهجه به دفعات میشنوید که همینطور هم شد.
[عکس: 05851916258492289722.png]
دوباره منتظر نشستم و پرستار گفت با من بیا. رفتیم به یک اتاق کوچک انتهای سالن که پرستار اول وزن، قد، فشار خون، بعد نبض و درانتها تست بینایی رو گرفت.دوباره گفت تو سالن منتظر باش. دوباره پرستار اومد ویه قبض داد وگفت برو صندوق 50 درهم بده و بعدش برو اتاق برای گرفتن نمونه خون.رفتم صندوق و بعدش هم ازم خون گرفتن. اصلا درد نداشت ولی فرداش دیدم جای سوزن شدید بنفش شده که من تاحالا اینجوری نشده بودم. بعداز نمونه خون گفت بیا برو صندوق اون یکی سالن و 125 بده و برو برای XRAY. چیز خاصی نداره فقط سعی کنید با اپراتور دستگاه هماهنگ باشید وهرموقع گفت نفسو نگه دارهمکاری کنید تا عکس بدرستی گرفته شه. البته همون لحظه که عکسو میگیره میگه صبرکن ومیره تو اتاقش و چک میکنه ومیگه که اوکی هست یا نه.
250 درهم هم بابت جنرال کلینیک دادم. بعدازعکس توسالن نشستم ویه خورده زیاد طول کشید وخیییلی سروصدا زیاد بود (نرم افزار تست db گوشی تا98 دسیبل رو هم نشون داد). ازدر ودیوار بچه میبارید وواقعا دلم برای کارکنان سوختش که اینهمه سرشون شلوغه. علیرغم شلوغی زیاد سالن چون خیلی خسته بودم چند بار خوابم برد وبیدار شدم تا اینکه ساعت 18:30 پرستار اومد گفت برو اون اتاق پیش دکتر شوکلا. خب دکتر شوکلا مرد با حوصله ومهربونی هستش. به فارسی یه لیست کامل از بیماریها رو ازم پرسید ومن جواب دادم. گفت برو روتخت وتیشرتت رو بزن بالا. با دقت خییلی زیاد به صدای تنفسم گوش کرد و بعدش پرده رو کشید و قسمت خصوصی رو دید و گفت سرفه کن! بعد گفت تموم. گفتش اگه عکس قفسه سینه مشکلی نداشته باشه جمعه صبح میتونی بیای جواب رو بگیری. این رو بگم که کارکنان NMC وقعا تمام سعی خودشون رو میکنن که کار شما سریعتر راه بیوفته.19:15 از بیمارستان اومدم بیرون بامترو رفتم خیابان رقه و نزدیک هتل مقداری نوشیدنی وخوراکی خریدم وبعدش رفتم Pizza Hut شام خوردم. به علی آقا هم زنگ زدم و برای روز مصاحبه باهاش هماهنگ کردم (نمیدونستم قراره چی بشه !!!!!)

فردا صبح دیرازخواب بیدارشدم و بعداز ناهار رفتم ساحل جمیرا و Marina Walk وبعدش Emirates Mall ومقداری خرید کردم (قیمتها بالاست). بعدش رفتم پای برج خلیفه برای دیدن رقص فواره ها که هرروز از ساعت 18:00 تا 23:00 برقراره و هر نیم ساعت یکبار انجام میشه. برای تور پارک آبی YAS water world و Ferrari World هم به مبلغ 520 درهم ثبت نام کردم که قرارشد شنبه برم. روز دوم یک عدد سوسک کوچک در دستشویی مشاهده گردید.

جمعه صبح بعدازصبحانه به همراه سه عدد رسید صندوق که از بیمارستان بابت پرداختی ها داشتم زدم بیرون. رسیدم جلو مترو رقه دیدم ای بابا تعطیله. پرسیدم گفتن جمعه ها مترو ساعت 13:00 باز میشه. خلاصه خودمو رسوندم بیمارستان وپرستار سه تا رسید رو نگاه کرد و داخل دفترشون ازم امضاء گرفت مبنی براینکه مدارک رو تحویل گرفتم ودوتا پاکت دربسته بهم تحویل داد.

شنبه بعدازصبحانه ساعت 09:00 صبح ترنسفر برای پارک فراری و پارک آبی یاس ابوظبی اومد وساعت 11:30 رسیدیم. پارک آبی اینجا نسبت به پارک آبی آتلانتیس کوچکتره و خلوت تر.ولی من که لذت بردم، با یه زن وشوهر اصفهانی ویه مادروپسر اصفهانی هم دوست شدم وبا هم اونجا خوش گذشت. چون میدونستم قراره بعدازظهر توپارک فراری چه بلایی سر خودم بیارم (سریعترین ترن هوایی دنیا) دیگه ناهار نخوردم که مشکلی پیش نیاد. ساعت 16:00 ترنسفر اومد و ماروبرد به پارک فراری. ماشین دوستها مثل من عاشق اینجا خواهند شد، حرف نداره، همه چی هست; از سینما 3 بعدی وموزه وترن تا بازی ورستوران ونمایشگاه. صف ترن هوایی تقریبا خلوت بود، از اپراتور دستگاه پرسیدم 0تا100 کیلومتر رو درچند ثانیه میره؟ گفت 4.9 ثانیه و تو سایتش هم نوشته ماکزیمم سرعت 240 کیلومتر.اونجا کیف یا هروسیله ای که دارین رو میگیرن و رسید میدن وموقع پیاده شدن میتونید وسایلتون روپس بگیرید.من ردیف اول نشستم وبسیارعالی ومهیج بود وتصمیم خوبی گرفتم که ناهارنخوردم. موبایلم روپس گرفتم و بعدش هم رفتم سینما سه بعدی و موزه و یه خورده گشتیم وآخرش هم ترنسفر اومد دنبالمون وتا برسیم دبی ساعت شد21:00. رفتم بیرون شما خوردم ویه مافین وآبمیوه هم خریدم که فردا صبح 04:30 گرسنه نرم برای مصاحبه. قرار رو یه باردیگه باعلی آقا کانفرم کردم وساعت یک شب خوابیدم.

ساعت 03:30 موبایلم زنگ خورد وبیدار شدم، مدارکم رو چک کردم، دراین حین چون به دوتا از دوستام سپرده بودم منو بیدارکنن که خواب نمونم اونها هم زنگ زدن واز بیداربودنم مطمئن شدن. آبمیوه ومافین رو هم خوردم که از گرسنگی سردرد نگیرم.علی آقا هم ساعت 04:00 زنگ زد وگفت خوش تیپ کن دارم میام Wink . دقیقا سرساعت 04:30 اومد جلوی هتل. لباس من پیراهن سفید رسمی، کروات، شلوار جین تیره، کفش چرم، کت مشکی، موی کوتاه وصورت شیو شده (خیلی راحت نبودم ولی به هرحال هرجایی یه عرفی داره که باید رعایت بشه). سوارشدم و رفتیم جلوی یه هتل دیگه که فهمیدم کاربرسایت خانم "ستایش" هم قراره با ما بیان. راه افتادیم وتقریبا ساعت 05:00 بودش که دربزرگراه شیخ زاید روبروی برج العرب یه نورآبی ازعقب به ما نزدیک شد! بله، درست حدس زدین، پلیس!!!! Sad علی آقا زد بغل. گفتم علی آقاموردی هست؟ گفت نه میخواد مدارک چک کنه. علی آقا امد بیرون و مدارک روداد به پلیس ودوباره اومد داخل شروع کرد به گشتن داشبورد.دوباره رفت بیرون و دیدم پلیسه داره سرتکون میده وعلی آقا داره اصرار میکنه (صداشونونمیشنیدم). علی آقا اومد داخل وگفت باید دنبالشون بریم تا ماشینمو داخل پارکینگ پلیس بخوابونن!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتیم چی شده؟ گفت ازانقضای سند ماشین 4ماه گذشته ومن هرچی اصرار کردم که بذار دوستامو ببرم ابوظبی مصاحبه و بعدش میام ایستگاه پلیس طرف قبول نکرد(باماهماهنگ کرد که اگه پلیس پرسید شماکی هستین بگین ماازدوستانشون هستیم) . در حالی که داشتیم پشت پلیس بسمت پارکینگ میرفتیم علی آقا سریع زنگ زد به ملیکا خانم که گویا بنده خدا خواب بوده، گفت ماشینمو پلیس گرفته، آیا مومنی راه افتاده؟ ملیکا هم گفت آره...هماهنگ کردن که ملیکا بیاد پارکینگ پلیس ما رو ببره. تقریبا ساعت 05:45 بود که ملیکا اومد وما روبه همراه علی آقا سوارکرد وبسمت ابوظبی راه افتادیم. ایشون تو راه نه سوالی کردن ازما نه دخالتی کردن. تمام تمرکزشون رو رانندگی بود ومدام به علی آقا میگفت زنگ بزن مومنی بگوبرای ما دوتا جا تو صف نگه دارکه پس از چندین تماس تونستن با آقای مومنی صحبت کنن وبرامون جا بگیرن. اسپید لیمیت جاده دبی به ابوظبی 120 کیلومترهستش ولی ایشون چون میخواستن مابه موقع برسیم کم پیش اومد که کمتراز 125 کیلومتربرن (ریسک جریمه پلیس رو بخاطر ماپذیرفتن ومن واقعا ازشون ممنونم).

نزدیکای ساعت 07:30 بود که رسیدیم جلوی سفارت، ملیکا گفت بچه ها عکس نندازین، حرف30یا30 نزنین و برامون آرزوی موفقیت کرد.رفتیم داخل صف که نفراول خانم پریسا ازکاربران سایت بودن وچون آقای مومنی برامون جا گرفته بود خانم ستایش شدن نفر دوم و من نفرسوم. رفتیم با علی آقا کرایه روحساب کنیم، من با ایشون 150 درهم صحبت کرده بودم و قول گرفته بودم که بهم تخفیف بده ولی گفت نمیشه، من باید کلی جریمه بدم به پلیس، من هم دیگه چیزی نگفتم. ساعت 07:45 بود که یه خانم محجبه عینکی اومدن و برگه وقت سفارت رو چک کردن وفرستادن داخل صف، بعدش دو نفردونفر فرستادن داخل برای بازرسی بدنی که یه خرده ساده تراز بازرسی فرودگاه بودش بنظرم. قبل از گیت پرسیدم کمربند رو باز کنم؟ گفتن نه. مسئول بازرسی پرسید آیا CD همراهت داری؟ گفتم تووسایل خودم مطمئن هستم که نیست ولی همراهم دوتا پاکت مدیکال sealed هست ومن از محتویات اونا بی خبرم. گفتش اون پاکتها اوکی هستن. بعدش رفتم سمت چپ داخل یه سالن و3 یا4 دقیقه اونجا بودیم. بعد درروباز کردن گفتن مستقیم برید داخل ساختمان روبرو. راستی اون شمشادهای معروف روهم کندن وجاش دو طرف شمشاد خیلی کوتاه کاشتن (قسمت نشد زیارتشون کنیم).
رفتیم داخل سالن و شماره گرفتیم وانتهای سالن نشستیم. ساعت 08:00 بود که باجه ها شروع بکارکردن.اول مدارک رو گرفتن که باجه ای که من بودم یه خانم هندی بود که بعد ازدیدن پاسم سوییچ کرد روزبان فارسی ودیگه انگلیسی حرف نزد.پرسید سربازی رفتی؟ گفتم نه. پرسید کارت دولتیه؟ گفتم نه. اول خودش میگفت چی بده، بعد گفت هرچی داری بده. هرچی که به همراه اصل بود، اصلش رو جدا میکرد وپس میداد.عکس رو هم همونی رو که برای فرمهای 230 و122 بود ازم قبول کرد. مدارکم یه سری که ازسالهای قبل داشتم با مهروزارت خارجه ودادگستری بود واونهایی روکه امسال ترجمه کردم مثل کارت معافی وکارت ملی فقط ترجمه خالی بود به همراه مهر مترجم چون دوستان سایت گفته بودن الکی پول اضافی ندین.عکس قفسه سینه رو هم نگرفت. پاسپورت هم کپی صفحه اول رو دادم. بعد از تحویل مدارک یه قبض داد گفت برید صندوق پرداخت کنید. صندوق باجه شماره یک یه مرد هندی سایلنت بود که اصلا حرف نمیزد. بعد هم اومدم نشستم وشماره ها رو به ترتیب میخوند برای انگشت نگاری. باجه 11 که آخرین باجه بود اسممو خوند و رفتم. یه خانم عرب زیباوجوان این طرف باجه به مراجعین کمک میکرد.گفت اول دست چپ، گذاشتم رو دستگاه، خانم پشت باجه که فکرکنم اصلیت آ*مریکایی داشت پرسید : Is really your hand wet? گفتم No. گفت دوباره دستتو بذار. گذاشتم و گفت
Oh my God, I’ve never seen something like this before .We have never had such a problem. It seems like a ghost.

بعد گفت دستاتو با دستمال پاک کن. منم که دستم واقعا خشک بود پاک کردم ودوباره سعی کردم وگفت برداردستتو.ازپشت باجه صفحه اسکنر روی باجه رودید و گفت ببین دستتو برمیداری تا چند ثانیه صفحه بخارداره. رفت یه نفرهندی روصدا کرد وگفت اینجا روببین چی میشه. یه بار لاگ اوت کرد و دوباره لاگ این کرد، پروگرس بار رو میدیدم تو مانیتورش. خانم عرب پرسید تب داری؟ گفتم نه Shy ولی من همیشه دمای بدنم بالاست و سالن هم سرده و شیشه دستگاه سرده و چند دقیقه قبل هم دستمو با مایع دستشویی شستم (دستشویی ایرانی هم دارن). گفت نه دلیلش این نیست (خیلی محترم وخونسرد بود وهی میگفت نگران نباش درست میشه). دوباره انجام دادیم ونشد. مانیتور رو برگردوند وگفت ببین هیچی معلوم نیست. یه بارروقسمت بالای دستگاه، بعد گفت بذاریه مقدار پایین تر، یه دفعه هم گفت هرموقع گفتم دستتو فشاربده. نشد که نشد ومردم داشتن معطل میشدن. گفت Please sit and we’ll try again later.

هیچی دیگه، نشستم ومیدیدم که اون اسکنربعداز حدودا 7یا8 اسکن یه بارمشکل پیدا میکنه که با پاک کردن صفحه اش مشکل مرتفع میشه. اتاق انتهای سالن شماره یک رو خوند که نمیدونم شماره یک کجا بودن، بعدش شماره دو رو خوند خانم ستایش رفتن داخل برای مصاحبه. باجه اسکن منو صدا کرد و گفت بیا بریم باجه 7 با دستگاهی که اونجاست امتحان کنیم. بازهم دستگاه نتونست دستمو اسکن کنه!!!!! (درهمین حین باجه 6یه عرب داشت مصاحبه میشد که صداشون خیلی واضح میومد وآفیسربخاطر رشته تحصیلی بهش یه ضرب نداد.) دیگه ما سه نفر مونده بودیم چیکار کنیم؟؟؟؟ Sad خانم عرب گفت Please sit. We’ll fix it. Don’t worry.
دوباره رفتم جلوی اتاق مصاحبه نشستم، بعد خانم ستایش با چهره خیلی شاد از اتاق مصاحبه اومدن بیرون که تابلو بود نتیجه مصاحبه چی شده وپرسیدن: چیکارکردی؟ گفتم من دستم اسکن نمیشه. و بلندگو گفت "شماره سه".وسایلمو برداشتمو رفتم درزدم و داخل شدم و گفتم Hi. ازبس این چند روز انگلیسی حرف زده بودم دیگه دست خودم نبودش، با خودم گفتم حالا آفیسرهم حتما انگلیسی ادامه میده که اینطور نشد. یه اتاق کوچیک، یه باجه ویه صندلی. یه آقای آ*مریکایی خوش تیپ و بورکه فارسی رو با لهجه صحبت میکرد.
آفیسر: سلام. صبح بخیر. آقای فلانی؟
من: سلام. صبح بخیر.بله، فلانی هستم.
آفیسر: بفرمائید بشینید. دست چپتونو بذارید روی اسکنر. گذاشتم و درجا اسکن شد با 4 تا لامپ سبز. حالادست راستتون، که بازم درجا اسکن شد وآخرشم گفت دوتا شستتون روبذارید که بازم اسکن اوکی شد. (اون آقای هندی اومد ازآفیسرپرسید که اسکن شد؟ آفیسر گفت:بله. همون دفعه اول !!!!
آفیسر: خب، تبریک میگم لاتاری برنده شدید.
من: خیلی ممنون.
آفیسر: چرا میخوای بری آمریکا؟
من: چون میخوام به اون اهدافی برسم که توایران نمیشه بهش رسید یا اگه بشه انجامش خیلی سخته.دنبال یه زندگی آروم و بهترم.
آفیسر:کجا کار میکنی؟
من: فلان جا.
آفیسر:خصوصیه؟ کارشرکتتون چیه؟
من: بله خصوصیه. کار شرکتمون روکامل توضیح دادم.
آفیسر:آخرین مدرکتون چیه؟ رشتتون چیه؟
من:فوق دیپلم. برق خوندم.
آفیسر: یعنی مهندس؟
من: نه، فوق دیپلم معادل 2سال تحصیل داشگاهی هست. عنوان کاریش میشه تکنسین.( ناگهان برگه آبی رو تو پرونده ام دیدم)
آفیسر:سربازی رفتی؟
من: نه، معاف شدم.
آفیسر: چرا؟
من: معافیت پزشکی دارم. چشمم ضعیف بود.
آفیسر: تو این شرکت چی کار میکنی؟
من: کامل براش توضیح دادم.
آفیسر:چقدر توی حسابتون پولدارین الان؟ (داشت پرونده ام رو زیر و رو میکرد)
من: 80 میلیون توحساب ملی و 30 میلیون تو حساب پاسارگاد.
آفیسر: (فرم 230 جدید رو که امروز تحویل داده بودم بهم داد و گفت ) اینجا رو امضاء کنید. درهمین حین یه چیزایی داشت تایپ میکرد.
من: بفرمائید امضاء کردم.
آفیسر: (ازسمت چپ باجه یه کاغذ صورتی مربع شکل برداشت) با درخواست ویزاتون موافقت میشه. روزسه شنبه ساعت دو بیائید ویزاتون رو تحویل بگیرید.
من: خیلی ممنون، من بلیطم برای فرداست ، میشه فردا بیام بگیرم؟
آفیسر: نه نمیشه، حتما لازم هست که بلیطتون رو عوض کنید.
من:خیلی ممنون. روزتون بخیر. خداحافظ.

به همین سادگی، خییییلی ساده. باورم نمیشد به همین راحتی باشه. Winkراستی من ازدوسه روز قبل ازمصاحبه کاملا ریلکس شده بودم و علیرغم اون اتفاقی که موقع رفتن به ابوظبی افتاد و اسکن دست که اذیتم کرد اصلا استرس نداشتم برعکس هفته قبلش که هرشب خواب مصاحبه میدیدم وحتی یه روزقبل از پرواز از استرس سر درد بدی گرفتم.
ساعت 08:50 ازسفارت اومدم بیرون. خانم ستایش و پریسا رو بیرون دیدم که با دونفرآقا ایستادن. رفتم جلو سلام کردم. خانم ستایش پرسیدن چی شد؟گفتم یه ضرب. اون آقای عینکی گفت:بچه کجایی؟ بهش گفتم. گفت نه اصالتت برای کجاست؟ جوابشو دادم. برگشت گفت شما نسلتون برمیگرده به فلان و فلان وبه همین خاطر دستت اسکن نمیشد!!!!! گفتم جان؟ شما؟( تا حالا توزندگیم کسی زیر 30 ثانیه باهام پسر خاله نشده بود که چایی دومش رو هم بخوره و شوخی هم کنه.) کاشف به عمل اومد ایشون آقای مومنی هستن و اون آقا هم همسرپریسا خانم. سوار ماشین ایشون شدیم و تا برگردیم آقای مومنی داشتن یا شوخی میکردن، تیکه مینداختن، سوالات اضافی میپرسیدن و خلاصه رو اعصاب بودن.Sad

خب من هتلم روباید تمدید میکردم و دیروزاز هتل خودم پرسیده بودم گفتن 400 درهم با صبحانه و نهار.آقای مومنی دستش درد نکنه گفت بیا این شماره باشگاه ایرانیها هستش، زنگ بزن بپرس، جای ارزون وتمیز و خوبیه.زنگ زدم گفتن 375 درهم با صبحانه و تلفنی رزرو کردم. رفتیم دبی و من از یک هتل دیگه نزدیک هتل خودم قیمت گفت 400 درهم بدون صبحانه و ناهار. رفتم هتل خودم و گفتم میخوام 2 شب دیگه تمدید کنم، گفتش شبی 350 درهم با صبحانه و نهارکه با قیمت قبلیش که400 درهم بود تناقض داشت، گفتم اوکی میخوام و پول رو دادم وخیالم راحت شد. فقط موند تعویض تاریخ بلیط که قبلا زنگ زده بودم و دفترماهان دردبی گفتش 180 درهم جریمه داره. زنگ زدم ایران به آژانسی که تور روازشون گرفته بودم و گفتم اگه شما بخواهید بلیطم رو عوض کنید چقدر میشه؟گفت 100 هزار تومان، شماره کارت گرفتم و زنگ زدم دوستم از ایران براشون کارت به کارت کرد وبهشون زنگ زد که پول رو واریزکرده. زنگ زدم آژانس وخواستم بلیط جدید رو برام ایمیل کنن وبردم بیرون پرینت گرفتم. ناهار خوردم و از شدت خستگی خوابم برد و 5 صبح بیدارشدم رفتم سایت CEAC دیدم زده “Issued” Your visa has been printed.

فرداش هم رفتم ساحل Marina و تنی به آب زدم. ساحل آروم و تمیزی هست که بیشتر اروپایی ها اونجاهستن. بعد هم رفتم فواره موزیکال برج خلیفه. هتل خانم ستایش نزدیک هتل من بود. برای رفتن به ابوظبی با علی آقا تماس گرفتم گفت من هنوز ماشینم تو پارکینگ پلیس هست. به آقا هادی زنگ زدم خاموش بود گوشیشون. به آقا علیرضا زنگ زدم و گفت فقط ماشین دربست دارم 400 درهم. موارد رو با خانم ستایش تلفنی بررسی کردیم وتصمیم گرفتیم بریم ایستگاه مترو ابن بطوطه و ازاونجا با اتوبوس بریم.

روز آخروسایلمو جمع کردم وگذاشتم تو اتاقLuggage هتل وبرای ترنسفر به فرودگاه هماهنگ کردم. با خانم ستایش رفتیم مترو رقه وازاونجا تا ابن بطوطه رفتیم. پیاده شدیم و رفتیم کارت nol رو شارژ کردیم. سوار اتوبوس شدیم، که قرار بود ساعت 13:00 راه بیوفته. دیدیم داره زیاد معطل میکنه و یک ساعت ونیم هم مسیره، اینجوری دیر میرسیم، پیاده شدیم و دو قدم اونطرف دیدیم تاکسی ون (ظرفیت با راننده 8 نفر) هستش برای ابوظبی که 35 درهم قیمتش بود. مسافرکم داشت وگفتیم ما میخواهیم بریم سفارت. گفتش بشینید. چندتا مسافر دیگه اومدن ویه نفر کم داشت، گفتش پولشو میدین راه بیوفتیم؟ گفتیم بله. چون گفته بودیم داره دیرمون میشه راننده شدیدا شوماخر بازی درآورد. اکثرموارد تولاین سرعت بود، با جی پی اس گوشیم چک میکردم، که تا167 کیلومتر در ساعت هم سرعت داشت، با 155 کیلومتر لایی میکشید وخیلی خطرناک میرفت. رسیدیم ابوظبی، نزدیکترین جا به سفارت زد بغل و برامون تاکسی گرفت. سوار تاکسی شدیم و 14:07 رسیدیم سفارت که 6 یا7 نفر توصف بودن. کارت صورتی رنگ رو نگهبان ازمون خواست وگفت برید تو صف، دوتا دوتا فرستادن برای بازرسی و بعدش هم ازسالن رد شدیم ورسیدیم داخل. فقط یه باجه فعال بود که پاسپورت و پاکت سه گوش رو میداد. رفتم پشت باجه داشتم انگلیسی حرف میزدم، یه دفعه گیرداد وغرغر کرد که چرا فارسی حرف نمیزنی؟؟!! پاسپورت ومدارک رو تحویل داد (ازصمیم قلب این لحظه رو برای همتون آرزو دارم ) .با خانم ستایش نشستیم رو صندلی و چون کاربر محترم m.sabet تو سفرنامه خودشون نوشته بودن که اشتباهی در ویزاشون بوده و به مشکل خوردن ما به دقت تمام ویزارو خوندیم که تمامی اطلاعاتش صحیح باشه که خدا رو شکر صحیح بود.ازسفارت اومدیم بیرون، خیلی شاد وخوشحال بودیم، تاکسی گرفتیم که مارو برد به ایستگاه تاکسی های خط دبی. پیاده شدیم واونجا یه مرکزخرید بود که رفتیم ناهار خوردیم (مونده بودیم کی باید به کی شیرینی بده Big Grin چون هردو ویزا گرفته بودیم). اومدیم بیرون ورفتیم ون های خط دبی روسوار شدیم که ماشین هاشون بر خلاف مسیر رفت اصلا تمیز وراحت نبود. راننده پاکستانی گفت کرایه 25 درهم میشه وقبل ازراه افتادن پول رو گرفت. تو راه یه ماشین چپ کرده بود و خیلی خدارو شکر کردیم که موقع رفت با اون سرعت بالا بلایی سرمون نیومد. رسیدیم ابن بطوطه وبعدش هم با مترو تا رقه رفتیم.از خانم ستایش خداحافظی کردم ورفتم هتل ووسایلمو برداشتم وبا ترنسفررفتم فرودگاه.
پروازساعت 22:00 بموقع بلند شد و حدودا 15 تاصندلی خالی بود.رسیدیم فرودگاه ایران، خداخدا میکردم که مسئول کنترل پاسپورت خواب آلود یا بی حوصله باشه که پاسم رو ورق نزنه که بعدش بخواد سیم جین کنه. ازشانس نه خواب آلود نه بی حوصله، تازه یکی هم بالاسرش وایستاده بود، ولی اصلا صفحات پاسم رو تجسس نکرد. من دو تا کوله پشتی داشتم که یکی توش پرلباس وچیزای معمولی بود رو به قسمت بار تحویل دادم. وقتی کوله رو گرفتم دیدم یکی از زیپهاش تاآخرباز شده، رفتم از مامور کنترل رسید بارپرسیدم داستان چیه؟ گفت خب احتمالا فشار بار روش زیاد بوده وزیپ باز شده!!!!! گفتم یعنی یه زیپ به این بلندی اون هم تا آخر بصورت تصادفی باز شده؟ گفت ببر بذار رو اون ترازو بیا ببینیم وزنش با اونی که تورسیدت زده یکیه؟ انجام دادم و یکی بود.گفت شما اصلا کامل داخل کوله روچک کن. گفتم اینا یه مشت لباس هستن وارزشی ندارن ولی این مورد یه جوربی احترامی و احساس ناامنی روبه مسافر منتقل میکنه. خداحافظی کردم و رفتم پیش دوستم که خیلی وقت بود منتظرم وایستاده بود.

چندتا نکته:
1-حتما کار ترنسفر به ابوظبی رو با یک نفر معتمد انجام بدید ونهایتا دیگه 150 درهم بدین و اگر قصد دارید با اتوبوس به اوظبی برید،ریسک نکنید و حتما چند ساعت زودتر حرکت کنید تا بموقع برسید.
2- رو GPS گوشیتون جاهایی رو که قراره برید رو مارک کنید که بسیار بسیار زیاد کمکتون خواهد کرد.
3- آفیسرترس نداره، موقع مصاحبه Eye contact رو فراموش نکنید و لبخند به لب داشته باشید.
4- من خوابم سنگینه ولی باز هم تو این مدت یکی دوبار از صدای دیسکو که دقیقا یک طبقه پایین تر بود بیدار شدم. موقع انتخاب هتل این مورد رو هم در نظر بگیرید.

درآخرجا داره ازتمامی مدیران ازجمله عموسعید، اقاقیا وKing وهمچنین آقای محبت و دیگر دوستان فعال بخاطر زحماتشون تشکر کنم.
من عین حقیقت رو نوشتم وبرداشت شخصیم رواز تعامل با انسانها نقل کردم. امیدوارم اطلاعاتم مفید باشه. سرتون رو درد آوردم.
برای همتون آرزوی موفقیت و سلامتی و دریافت ویزا رو دارم.
الهی ما را آن ده که آن به.
کیس همسرم: ازدواجی/فایل کردن Dec 2020/سفارت ابوظبی/تایید NVC در Feb 2022/منتظر نامه دعوت مصاحبه
کیس خودم: 2014ASXXXXXX/سفارت:Abu Dhabi/رویت: 12 May/ارسال فرمهاباایمیل:July 14/دریافت تائید:July 19/کارنت:9Jan2014/نامه دوم:17Jan2014/آپدیت سیس:25 Feb/مصاحبه:1st  Week March/ویزا:دوروزبعدازمصاحبه/مقصد:San Jose/ورود به آمریکا:31July2014/تعداد: 1 نفر Big Grinسفرنامه اندکی صبرسحرنزدیک است
سلام همراهان خوبم
ما هم در ماه فوریه مصاحبه داشتیم.
شرایط کیس:
3 نفر(دختر 3 ساله)
رشته و مدرک تحصیلی هر دو فوق لیسانس الکترونیک(فکر می کردیم رشتمون خییییلللللللییییی خاص هست)
برنده همسرم ،سربازی معافیت از طریق پدر البته نه تک فرزندی وکفالت
شغل شرکت خصوصی(OWNER)
هتل:
از ساحل آبی گرفتیم بعد از هزار تا آژانسی که من زنگ زدم از همه جا قیمتهاش مناسبتر بود
هتل دلمون 4 شب خیابان رقه(تقریبا جزء نزدیکترین هتلها به مترو رقه بود5 دقیقه پیاده غذاش خیلیییی خوب اتاقش شیک ومناسب ولی دیسکو بسیار فعال کع البته اگر طبقه 3 بعه بعد بگیرید مشکل خاصی نداره و یک خانم رسپشن بد اخلاق کهمهم نیست وکاری باهاش نداشته باشید چون پرسنل هتل خیلی مهربون و خوب هستند) جمعا با صبحانه ونهار فکر کنم1،160،000 تومان شد که خوب بود
2 شب ابوظبی هتل وان تو وان (عالیییییییییییی بود)بدون صبحانه اتاق جونیور ما نخواسته بودیم که خودشون دادند بدون هزینه اضافی خیلی تمیز شیکو سرویس عالی با استخر کودک وبزرگسال شد شبی 330 درهم.
پرواز ایرانایر گرفتم از یکی از آشناها ارزونترین پروازش بود که در اونگرونی نمایشگاه نفری 670 و دخترم 540 برای شب بعد از مصاحبه که این بزرگتریناشتباه من در سفر بود وباید ریسک ویزا یک ضرب را می پذیرفتمو 2 شب بعد مصاحبه برگشت ومی گرفتم.
رفت و آمد در دبی:حتما حتما مترووووو البته اگر 4 الی 5 نفر نیستید.(کارت نول سیلور بخرید)
مترو دبی در اکثر مناطق ایستگاه داره حتی فرودگاه و خیلی خلوت و سریع هست وهر 5 دقیقه یک قطار می آید.
سیمکارت الاتصالات خریدیم از اینترنتش نتونستیم استفاده کنیم ولی یک آپشن داشت که روزی فکر کنم2 درهم از حساب همسرم کم می شود و می تونست با اونتا 10 دقیقه با شبکه داخلی الاتصالات رایگان صحبت کنه که خوب بود و بیشتر اون تماس می گرفت واگه من کارش داشتم بههش زنگ میزدم و بعد ازچند ثانیه تلفنم زنگ می خورد وتماس برقرار می شد.(توبروشورش همه حالتها هست)
Nmc :
شما فقط بگید برای سفارت می خواهید خودشون بقیه کارها را می کنند البته یکمی طول می کشه که با توجه به اینکه شاید اولین نفر باشید که اونجا می رید ولی کسانی که اونجا آمده اند و ساکن اون شهر هستن و نوبت دارند یا مریض هستند در اولویت هستند.
نکتههههه:
کسانی که بچه 3.5 تا 5 ساله دارند حتما واکسن می خورند 3 الی 4 تا 0اگه امکانش هست با خودتون کالسکه ببرید خیلی بدرد میخوره 1- بچهتا 2 روز نمی تونه خوب راه بره 2- تو متروواگنمخصوصکالسکه دارها هست که خیلی راحت می تونید با هاش همه جا برید وبچه هم پابه پا شما خسته نمیشه.
یک تست هم از دست بچتون میگیرن که دوروز بعد دقیقا در همون ساعت باید چک بشه پس پیشبینی زمان را بکنید.
هزینه مدیکال ما بیشتر از 2000 درهم شد دقیقا یادم نیست چقدر وبخاطر واکسن های دخترم بود پس پیشبینی این را هم بکنید .(ما واکسنهامون کامل بود)
هتل در خیابان رقه خوب هست چون1- تقریبا وسط شهر و متروش به همه جا راه داره2- ما اکثر شبها 12 الی 1 بر می گشتیم هتل که همه مغازه ها باز بودنو مردم تو خیابون بودن و حسابی دلمون باز می شد.
خانم ملیکا روتوnmc دیدیمکه خیلی مسئولانه 2 ساعت تماماونجا نشستند تا جواب مدیکال کسانی که بهشون قول داده بودنرا بگیرند.
دبی خیلی خوش گذشت کار خاصی نکردیم 2 بار رفتیمدبی مال واسه رقص آب خرید همبیشتر از کارفور و مکس تو سیتی سنتر کردمکه قیمتهاشون خیلی مناسب بود البته بیشتر واسه دخترم و جنساش هم خوب بود البته یک فروشگاهی هم نزدیکnmc بود اسمش یادمنیست ولی تقریبا چسبیده به nmc هست اونجا همبا پشتن تونستمچیزهای خوبی برای دخترمو سوقاتی بخرم.صبحروز قبل از مصاحبه با لیدر هتل هماهنگ کردمکه ما رو ابوظبی ببره که اول گفت آره بعد گفت نه ما هم با اونهمه چمدون رفتیم مترو و واگن مخصوص کسانی که چمدان دارند که این هم تصمیمبسیار خوبی بود .چون مترو مستقیممی رفت ایستگاه ابن بطوطه وما پشت هیچ ترافیک وچراغی ناستادیم و تا ایستگاه ابن بطوطه نشستیم.
اونجا هماتوبوس داشت و هم تاکسی ون که هردو یکقیمت بودن35 درهمکه ما با ون رفتیم مسیر نسبتا کوتاه بود کمتر از 2 ساعت به ترمینال رسیدیم.واز اونجا با 10 درهم با تاکسی رفتیم هتل که نسبتا نزدیک بود.
شب لباسامون واتو زدیم وبعد از یک پیاده روی طولانی که همش به پیدا کردن پاسخ برای سئوالهای احتمالی افیسر بو د رفتیمشامبخوریم ودیگه از غذا های مختلف رستورانی خسته شده بودیم کهیکرستوران شبیه کافه های خودمون و دیدیم همه مرد عرب وحسابی ظاهر غیر مدرن و شلوغ بود وما هم گفتیم همین خوب خلاصه این بهترین قسمت سفرمون بود کبابها وغذا های مخصوص محلی خوشون بود واقعا عالییییییییی بود فرداش هم بعد سفارت رفتیمهمونجا نهار خوردیم خیلی چسبید.
روز سفارت ما دیر آماده شدیم وفکر کنم دقایقی از 8 گذشته بود که رسیدیم نامه را به مامور نشون دادیم ورفتیم داخل از شمشادها خبر زیادی نبود فکر کنم هرسشون کرده بودند. اونجا با نگاه کردنبه آفیسر مطمئن شدم که ایشون هیچ نقشی در تصمیم گیری واسه دادنویزا ندارندتا اینکه یکی از دوستان فرمهای خانمبنده اصلی بود و فرمهاروفقط برای خودش فرستاده بود و برای همسر وفرزندش نفرستاده بود وافیسر بهش فرمهارو داد تا پر کنه وبعد از پر کردن ویزا رویکضرب گرفتن که این نشوندهنده این هست که آفیسر همونجا تصمیمگرفته چون اطلاعات خاصی از همسر و شرایط سربازی ایشون نداشتند.
مصاحبه ما هم کمتر ازی ک دقیقه طول کشید و آفیسر هیچ آشنائی با پرونده و کیس ما نداشت وقتی من دخترم را بغل کردمتازه متوجه شد که ما بچه هم داریمو برگه هارو ورق زد. سئوالها خیلی کم بود 1-کدوم ایالت میخواهید بروید ؟ چرا؟
که سئوال دومبیشتر به دلیل کنجکاوی بود فکرکنم
2- سربازی ؟همسرم گفت معاف گفت چرا گفت بخاطر پدرم که آفیسر صحبتش وقطع کردوتوضیح نخواست کجا کار می کنید خودش اسم شرکت از رو پرونده خوند همسرمهم تا ئید کرد از من هم پرسید شما کجا کار مکنید گفتم با هم کار می کنید و همین و کارت کوچک صورتی
تا شب اصلا دوست نداشتیم در موردش صحبت کنیم بیشتر در شک و ناراحتی بودیم از آینده تا شادی البته این حالت تا 3 هفته طول کشید ولی الان اشتیاق رفتنمون زیاد شده.
بعد رفتیم دفتر ایران ایر ونفری 680 درهم دادیم و بلیط را برای 2شب دیگه گرفتیمو از ایران همهتل را با صبحانه 1 شبه دیگه 400 درهم رزروکردیم که جاتون خالی چه صبحونهای 150مدل غذا. دو رو ز بعدی همخیلی خوب وآرامش بخش بود و خیلی از سفرمون لذت بردیم .
با آقای مومنی واسه برگشت از سفارت به دبی هماهنگ کردیم که بنا به مشکلی که پیش اومد نتونستیم با ایشون برگردیم ورفتیم ایستگا اتوبوس و با اتوبوس برگشتیم که اونجا متوجه شدیم یک ایستگاه اتوبوس ابوظبی هم در داخل شهر بوده که خوب اتوبوس خلوت بود و ما هرکدوممون رو دو تا صندلی دراز کشیدیم وباتوجه به ترافیک نسبی بعد ازظهر دبی اتوبوس از خط خاصی می رفت و ما اصلا در ترافیک نموندیم خیلی سریع رسیدیم چون گفته بودیم می خواهیم برویم فرودگاه مارو ایستگاه جفلیا پیاده کرد از اونجا هم می خواستیم با تاکسی بریم که خیلی ترافیک بود و دل و به دریا زدیم وبا مترو رفتیم ترمینال 1 که خیلی سریع وراحت رسیدیم و از مترویک راست رفتیم توسالن خروجی فرودگاه ولی پروازمون یک ساعت تاخیر داشت. حالا ما موندیم 6 ماه زمان که خیلی کم وتصمیم داریم واسه سفر اول زودتربه فکر بلیط باشیم.
ببخشید خیلی طولانی شد.




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان