دیروز به یک مغازه حیوان فروشی رفتم و چشمم به چند گربه افتاد که از یکی از آنها خیلی خوشم آمد. آن گربه سفید برفکی بود و پشم های بلندی هم داشت و خیلی ملوس بود ولی وقتی که خواستم برای پذیرش آن به فرزندی اقدام کنم متوجه شدم که گوش هایش ناشنوا است. از نظر من این ناتوانی او ایرادی نداشت چون به هر حال هر کسی یک مشکلی دارد و یک نفر مثل من عقلش معلول است و یک نفر دیگر گوش هایش نمی شود. ولی متصدی فروش پس از اینکه فرم های متعددی به من داد و یک بازجویی تخصصی هم انجام داد تا مطمئن شود که من گربه خوار نیستم و آزاری به او نمی رسانم چیزهایی به من در مورد مراقبت های ویژه گفت که من را از قبول آن منصرف کرد. بدترین شرط این بود که چون گوش های آن گربه نمی شنید هرگز نمی بایست به او اجازه بدهم که از خانه بیرون برود زیرا ممکن است که به زیر ماشین برود و یا آسیب ببیند و این شرط اصلا با روحیات من جور در نمی آید زیرا من دوست دارم که گربه آزاد باشد و روزها برود بر روی دیوار حیاط خانه بنشیند و دیگران را نگاه کند نه اینکه درون خانه زندانی شود. حالا قرار شد که هفته دیگر به یتیم خانه گربگان بروم و بچه گربه ها را از نزدیک ببینم و بلکه یکی و یا دو تا از آنها را به فرزندی قبول کنم. الآن تازه می فهمم که چرا همه امریکاییان درون خانه شان حیوان دارند زیرا این حیوانات آنها را از تنهایی به در می آورند و برای صاحب خود یار خوبی هستتند. تنها خرج گربه هم فقط خریدن غذای آنها است و البته واکسن هایی که باید هر سال به آنها زده شود. بیچاره گربه هایی که من در ایران داشتم از پس مانده غذای خود ما می خوردند و خیلی هم کیف می کردند و اگر یک شب هم به آنها غذا نمی دادم خودشان از کوچه و خیابان یک چیزی برای خوردن پیدا می کردند. حالا اگر هفته دیگر بچه گربه گرفتم از آنها عکس می گیرم و برایتان می گذارم و در ضمن ار خانه و اطراف آن هم چند عکس که خودم گرفته ام برایتان در یک پست قرار می دهم که بتوانید ببینید و تصور بهتری از اینجا داشته باشید.
و اما امروز می خواهم مسئله ای را عنوان کنم که مورد سوال بسیاری از دوستانی است که می خواهند به امریکا و یا دیگر کشورهای غربی مهاجرت کنند. بیشتر ما از اختلاف فرهنگی موجود در میان مردم ایران و مردم امریکا چیزهایی به طور کلی شنیده ایم ولی کمترمی دانیم که مواجهه با فرهنگ جدید چه تاثیری می تواند بر نوع روابط ما با اطرافیان خود و یا در نهایت میزان رضایت ما در امر مهاجرت داشته باشد. اختلاف فرهنگی گوشه های گوناگونی دارد ولی امروز من فقط می خواهم در مورد تفاوت نگاه جنسیتی در جامعه با یکدیگر گفتگو و تبادل نظر کنیم. واقعیت این است که نگاه جنسیتی یکی از نقاط دور فرهنگی میان مردم ایران و مردم امریکا است. جنسیت در جامعه و فرهنگ کنونی ایران از اولویت بسیار بالایی در کلیه امور انسانی و اجتماعی برخوردار است. اهمیت جنسیت تا آن اندازه بالا است که سرنوشت انسان ها بر پایه آن رقم می خورد و شیوه و مسیر زندگی آنها بر اساس آن مشخص می گردد. در ایران روابط اجتماعی یک دختر به طور مشخص تعریف شده است و می توان گفت که یک دختر زندگی کاملا متفاوتی را از یک پسر تجربه می کند. بنابراین ما حتی برای بررسی زندگی یک انسان در کشور ایران باید اول مشخص کنیم که آیا او یک زن است و یا یک مرد زیرا که شرایط زندگی برای دو جنس متفاوت در ایران به یک گونه نیست. ولی در امریکا اولویت جنسیت در جامعه به گونه ای است که شرایط زندگی یک انسان را تحت تاثیر خود قرار نمی دهد و یک انسان در امریکا چه زن باشد و چه مرد از شرایط یکسانی برای اشتغال, تحصیل, حقوق شهروندی و دیگر امور و ارتباطات جاری در یک جامعه برخوردار است. ولی لطفا توجه داشته باشید که وقتی که ما صحبت از تفاوت فرهنگی می کنیم دیگر خوب و یا بد بودن آن فرهنگ اهمیت چندانی پیدا نمی کند و آن چیزی که خود را در امر مهاجرت به خوبی نشان می دهد این است که یک شخص تازه مهاجر تا چه اندازه می تواند خودش را با فرهنگ و جامعه جدید هماهنگ سازد. مثلا اگر یک امریکایی هم قصد مهاجرت و زندگی در ایران را داشته باشد در صورتی مهاجرت او موفق خواهد بود که بتواند شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران را نسبت به جنسیت خود بپذیرد و خودش را با آن هماهنگ کند.
در ایران واژه هایی مثل غیرت و ناموس وجود دارد که کاربرد آن کاملا جنسیتی است و رابطه مستقیمی نیز با نوع جنسیت فرد دارد. به عنوان مثال در ایران یک زن بخشی از ناموس یک مرد است و مثلا اگر آن زن از محدوده تعیین شده در چارچوب اجتماعی خود فراتر رود غیرت مرد تحریک شده و به او اختیارات مشخصی بر مبنای تعریف اجتماعی داده می شود تا بتواند زن را دوباره به محدوده تعیین شده خود در جامعه برگرداند و یا اینکه اگر یک زن متوجه بشود که شوهرش با یک زن غریبه حرف زده است از نظر اجتماعی این حق برای او وجود دارد که مثلا با ماهیتابه بر ملاج شوهرش بکوبد. گرچه از نظر حقوق اجتماعی همیشه به زنان ایران ظلم شده است و کفه قضاوت های اجتماعی به نفع مردان سنگینی می کرده است ولی برخی ها به اشتباه گمان می کنند که جامعه امریکا همان جامعه ایران است با این تفاوت که حقوق زن و مرد یکسان است در حالی که چنین نیست و امریکا از نگاه جنسیتی از پایه و اساس با ایران متفاوت است و جنسیت نقشی در تعیین سرنوشت یک فرد در اجتماع ندارد. به همین خاطر است که جنبش های عقیدتی که از غرب به ایران می آید دچار بدفهمی و یا کج روی می شود زیرا که مفاهیم پایه آن با مفاهیم رایج در جامعه ما متفاوت است. مثلا فمنیسم که پایه و اساس آن حذف جنسیت از ارزش گذاری یک انسان در جامعه است وقتی که به ایران می آید به خاطر عدم وجود زیرساخت و تعریف پایه یکسان تبدیل به مرد ستیزی می شود که اصلا با سرچشمه آن جنبش هیچگونه سنخیتی ندارد و حتی برخی ها آن را با عقاید مذهبی خود نیز پیوند می دهند و ملغمه ای عجیب و دیرهضم از خودشان اختراع می کنند. به هرحال آن چیزی که در بحث ما اهمیت دارد فاصله میان نگاه جنسیتی در میان مردم ایران و امریکا است که در بسیاری از موارد برای مهاجران مشکل ایجاد کرده و به قول معروف آنها را دچار شوک فرهنگی می کند.
ممکن است گمان کنید که ازدواج در همه جای دنیا یک معنی دارد و یعنی اینکه یک دختر و پسر از هم خوششان می آید و ازدواج می کنند و بچه دار می شوند ولی از آنجایی که ازدواج پیامد یک رخداد جنسیتی است این رویداد تعاریف بسیار متفاوتی در جامعه ایران و امریکا دارد. در ایران ازدواج با خود احساس مالکیت می آورد و وظایف زن و مرد نیز بر اساس نوع جنسیت آنها تعریف شده است. در ایران حتی وظایف جنسی و دیپلماتیک بر اساس جنسیت تعریف شده است و برای همین متاسفانه زنان زیادی در ایران هستند که در روابط دیپلماتیک خود با شوهرانشان تنها به وظیفه زن بودن خود که توسط جامعه تعریف شده است در قبال وظایف شوهر که تامین مخارج زندگی است عمل می کنند بدون این که کوچک ترین لذتی از روابط خود ببرند. در واقع آنها در مقابل پول و غذا و امکانات زندگی موجبات لذت شوهران خودشان را فراهم می کنند و کم کم به این نوع زندگی عادت کرده و امیال غریزی خودشان را به دست فراموشی می سپارند. در عربستان به همین خاطر زن ها را در کودکی ختنه می کنند که اصولا هیچ میلی را به غیر از رضایت شوهر در مقابل دریافت خدمات زندگی نداشته باشند. همچنین بسیاری از زنان به خاطر نیازهای مادی خود چاره دیگری هم به جز سر کردن با شوهرانشان ندارند و جامعه هم مخصوصا شرایط دشواری را برای کار کردن زنان ایجاد می کند که آنها وابسته به شوهرانشان باشند و به سادگی نتوانند از آنها جدا شوند. از طرف دیگر قوانین سخت جزایی باعث می شود که زن ها ایجاد ارتباطات پنهانی با دیگران را معادل با از دست دادن آبرو و جان خود بدانند ولی با این حال زنان زیادی هستند که با به خطر انداختن زندگی خود از امیال درونی و غریزی خود چشم پوشی نمی کنند و هر از گاهی تن به روابط دیپلماتیک با مردهایی را می دهند که موجبات رضایت آنها را فراهم آورد. ولی به هر حال همان زنان هم همزمان وظیفه همسری خودشان را به بهترین نحو در قبال گرفتن خدمات از شوهر انجام می دهند و جامعه هم تا حدودی آنها را در آستانه تحمل جامعه زیرزمینی خود قرار می دهد. از طرف دیگر مردهای زیادی هم هستند که با سیر نگه داشتن شکم زن و بچه خود این حق را برای خود قائل می شوند تا با زنان دیگری در قبال پرداخت پول به طور پنهانی رابطه دیپلماتیک برقرار کنند.
ولی تعریف ازدواج در امریکا کاملا متفاوت است. زن و شوهر باید به یک اندازه از بودن با یکدیگر لذت ببرند در غیر این صورت هیچ کدام از آنها هیچ اجباری به زندگی کردن و یا روابط دیپلماتیک با دیگری ندارند. زن و شوهر فقط نسبت به هم بستر شدن به یکدیگر متهعد هستند اگرنه زن و یا شوهر می تواند با هر کسی که خواست بیرون برود, شام بخورد, برقصد, او را ببوسد و حتی خودش را به او بمالاند و تا زمانی که با او هم بستر نشده است زن و یا شوهر او حق اعتراض کردن ندارد زیرا تعهدات جنسی که آنها نسبت به یک دیگر دارند فقط محدود به هم بستر شدن است. بنابراین ممکن است شما در یک برنامه تلویزیونی رقص با ستاره ها ببینید که یک مرد که همسرش در میان تماشاگران نشسته است با یک دختر جوان و زیبا می رقصد و آخر هم او را در آغوش می کشد و می بوسد و همسرش هم فقط نگاه می کند. تازه داوران به او اعتراض می کنند که به اندازه کافی رمانتیک نبوده است و از امتیازش کم می کنند! لطفا اشتباه نکنید! این نوع روابط فقط میان هنرپیشه ها و خوانندگان هالیوودی نیست بلکه این نوع نگاه جنسیتی یک روال فرهنگی است که در امریکا تعریف شده و جا افتاده است. اگر شما یک دوست دختر و یا همسر امریکایی داشته باشید و او در خیابان دوست پسر قدیمی خودش را ببیند حتما به بغل او می پرد و او را می بوسد و ممکن است که حتی دوست پسر سابقش به اندازه هویج فرنگی هم شما را تحویل نگیرد و حتی به شما سلام هم نکند! بعد هم شروع می کند به تعریف کردن خاطرات خوشی که با او داشته است. در اینجا من کاری به بدی و یا خوبی هیچ کدام از این دو فرهنگ ندارم بلکه فقط قصد دارم توجه شما را به تفاوت میان آنها جلب کنم. بسیاری از دوستان جوان عزیزی که قصد مهاجرت به امریکا را دارند گمان می کنند که به سادگی می توانند با یک امریکایی ازدواج کنند و از آن رضایت داشته باشند. البته از دید جامعه امریکا هیچ اشکالی ندارد چون فوقش پس از شش ماه جدا شده و به سراغ یک نفر دیگر می روید ولی در فرهنگ ما که ازدواج را یک امر مقدس و مهم می داند این مسئله ممکن است صدمات روحی زیادی به فرد مهاجر بزند.
خوب من دیگر با اجازه شما رفع زحمت کنم و به اموراتم بپردازم.
(مدیران عزیز, سعی کردم که در نوشتن این متن بچه بسیار خوب و مودبی باشم ولی با اینحال اگر هنوز مناسب احوالات این سایت نیست لطفا بنا به صلاحدید خودتان هر جوری که مایلید آن را تغییر داده و یا عبارات نامناسب را پاک کنید. اجر شما با ضامن آهو!)
و اما امروز می خواهم مسئله ای را عنوان کنم که مورد سوال بسیاری از دوستانی است که می خواهند به امریکا و یا دیگر کشورهای غربی مهاجرت کنند. بیشتر ما از اختلاف فرهنگی موجود در میان مردم ایران و مردم امریکا چیزهایی به طور کلی شنیده ایم ولی کمترمی دانیم که مواجهه با فرهنگ جدید چه تاثیری می تواند بر نوع روابط ما با اطرافیان خود و یا در نهایت میزان رضایت ما در امر مهاجرت داشته باشد. اختلاف فرهنگی گوشه های گوناگونی دارد ولی امروز من فقط می خواهم در مورد تفاوت نگاه جنسیتی در جامعه با یکدیگر گفتگو و تبادل نظر کنیم. واقعیت این است که نگاه جنسیتی یکی از نقاط دور فرهنگی میان مردم ایران و مردم امریکا است. جنسیت در جامعه و فرهنگ کنونی ایران از اولویت بسیار بالایی در کلیه امور انسانی و اجتماعی برخوردار است. اهمیت جنسیت تا آن اندازه بالا است که سرنوشت انسان ها بر پایه آن رقم می خورد و شیوه و مسیر زندگی آنها بر اساس آن مشخص می گردد. در ایران روابط اجتماعی یک دختر به طور مشخص تعریف شده است و می توان گفت که یک دختر زندگی کاملا متفاوتی را از یک پسر تجربه می کند. بنابراین ما حتی برای بررسی زندگی یک انسان در کشور ایران باید اول مشخص کنیم که آیا او یک زن است و یا یک مرد زیرا که شرایط زندگی برای دو جنس متفاوت در ایران به یک گونه نیست. ولی در امریکا اولویت جنسیت در جامعه به گونه ای است که شرایط زندگی یک انسان را تحت تاثیر خود قرار نمی دهد و یک انسان در امریکا چه زن باشد و چه مرد از شرایط یکسانی برای اشتغال, تحصیل, حقوق شهروندی و دیگر امور و ارتباطات جاری در یک جامعه برخوردار است. ولی لطفا توجه داشته باشید که وقتی که ما صحبت از تفاوت فرهنگی می کنیم دیگر خوب و یا بد بودن آن فرهنگ اهمیت چندانی پیدا نمی کند و آن چیزی که خود را در امر مهاجرت به خوبی نشان می دهد این است که یک شخص تازه مهاجر تا چه اندازه می تواند خودش را با فرهنگ و جامعه جدید هماهنگ سازد. مثلا اگر یک امریکایی هم قصد مهاجرت و زندگی در ایران را داشته باشد در صورتی مهاجرت او موفق خواهد بود که بتواند شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران را نسبت به جنسیت خود بپذیرد و خودش را با آن هماهنگ کند.
در ایران واژه هایی مثل غیرت و ناموس وجود دارد که کاربرد آن کاملا جنسیتی است و رابطه مستقیمی نیز با نوع جنسیت فرد دارد. به عنوان مثال در ایران یک زن بخشی از ناموس یک مرد است و مثلا اگر آن زن از محدوده تعیین شده در چارچوب اجتماعی خود فراتر رود غیرت مرد تحریک شده و به او اختیارات مشخصی بر مبنای تعریف اجتماعی داده می شود تا بتواند زن را دوباره به محدوده تعیین شده خود در جامعه برگرداند و یا اینکه اگر یک زن متوجه بشود که شوهرش با یک زن غریبه حرف زده است از نظر اجتماعی این حق برای او وجود دارد که مثلا با ماهیتابه بر ملاج شوهرش بکوبد. گرچه از نظر حقوق اجتماعی همیشه به زنان ایران ظلم شده است و کفه قضاوت های اجتماعی به نفع مردان سنگینی می کرده است ولی برخی ها به اشتباه گمان می کنند که جامعه امریکا همان جامعه ایران است با این تفاوت که حقوق زن و مرد یکسان است در حالی که چنین نیست و امریکا از نگاه جنسیتی از پایه و اساس با ایران متفاوت است و جنسیت نقشی در تعیین سرنوشت یک فرد در اجتماع ندارد. به همین خاطر است که جنبش های عقیدتی که از غرب به ایران می آید دچار بدفهمی و یا کج روی می شود زیرا که مفاهیم پایه آن با مفاهیم رایج در جامعه ما متفاوت است. مثلا فمنیسم که پایه و اساس آن حذف جنسیت از ارزش گذاری یک انسان در جامعه است وقتی که به ایران می آید به خاطر عدم وجود زیرساخت و تعریف پایه یکسان تبدیل به مرد ستیزی می شود که اصلا با سرچشمه آن جنبش هیچگونه سنخیتی ندارد و حتی برخی ها آن را با عقاید مذهبی خود نیز پیوند می دهند و ملغمه ای عجیب و دیرهضم از خودشان اختراع می کنند. به هرحال آن چیزی که در بحث ما اهمیت دارد فاصله میان نگاه جنسیتی در میان مردم ایران و امریکا است که در بسیاری از موارد برای مهاجران مشکل ایجاد کرده و به قول معروف آنها را دچار شوک فرهنگی می کند.
ممکن است گمان کنید که ازدواج در همه جای دنیا یک معنی دارد و یعنی اینکه یک دختر و پسر از هم خوششان می آید و ازدواج می کنند و بچه دار می شوند ولی از آنجایی که ازدواج پیامد یک رخداد جنسیتی است این رویداد تعاریف بسیار متفاوتی در جامعه ایران و امریکا دارد. در ایران ازدواج با خود احساس مالکیت می آورد و وظایف زن و مرد نیز بر اساس نوع جنسیت آنها تعریف شده است. در ایران حتی وظایف جنسی و دیپلماتیک بر اساس جنسیت تعریف شده است و برای همین متاسفانه زنان زیادی در ایران هستند که در روابط دیپلماتیک خود با شوهرانشان تنها به وظیفه زن بودن خود که توسط جامعه تعریف شده است در قبال وظایف شوهر که تامین مخارج زندگی است عمل می کنند بدون این که کوچک ترین لذتی از روابط خود ببرند. در واقع آنها در مقابل پول و غذا و امکانات زندگی موجبات لذت شوهران خودشان را فراهم می کنند و کم کم به این نوع زندگی عادت کرده و امیال غریزی خودشان را به دست فراموشی می سپارند. در عربستان به همین خاطر زن ها را در کودکی ختنه می کنند که اصولا هیچ میلی را به غیر از رضایت شوهر در مقابل دریافت خدمات زندگی نداشته باشند. همچنین بسیاری از زنان به خاطر نیازهای مادی خود چاره دیگری هم به جز سر کردن با شوهرانشان ندارند و جامعه هم مخصوصا شرایط دشواری را برای کار کردن زنان ایجاد می کند که آنها وابسته به شوهرانشان باشند و به سادگی نتوانند از آنها جدا شوند. از طرف دیگر قوانین سخت جزایی باعث می شود که زن ها ایجاد ارتباطات پنهانی با دیگران را معادل با از دست دادن آبرو و جان خود بدانند ولی با این حال زنان زیادی هستند که با به خطر انداختن زندگی خود از امیال درونی و غریزی خود چشم پوشی نمی کنند و هر از گاهی تن به روابط دیپلماتیک با مردهایی را می دهند که موجبات رضایت آنها را فراهم آورد. ولی به هر حال همان زنان هم همزمان وظیفه همسری خودشان را به بهترین نحو در قبال گرفتن خدمات از شوهر انجام می دهند و جامعه هم تا حدودی آنها را در آستانه تحمل جامعه زیرزمینی خود قرار می دهد. از طرف دیگر مردهای زیادی هم هستند که با سیر نگه داشتن شکم زن و بچه خود این حق را برای خود قائل می شوند تا با زنان دیگری در قبال پرداخت پول به طور پنهانی رابطه دیپلماتیک برقرار کنند.
ولی تعریف ازدواج در امریکا کاملا متفاوت است. زن و شوهر باید به یک اندازه از بودن با یکدیگر لذت ببرند در غیر این صورت هیچ کدام از آنها هیچ اجباری به زندگی کردن و یا روابط دیپلماتیک با دیگری ندارند. زن و شوهر فقط نسبت به هم بستر شدن به یکدیگر متهعد هستند اگرنه زن و یا شوهر می تواند با هر کسی که خواست بیرون برود, شام بخورد, برقصد, او را ببوسد و حتی خودش را به او بمالاند و تا زمانی که با او هم بستر نشده است زن و یا شوهر او حق اعتراض کردن ندارد زیرا تعهدات جنسی که آنها نسبت به یک دیگر دارند فقط محدود به هم بستر شدن است. بنابراین ممکن است شما در یک برنامه تلویزیونی رقص با ستاره ها ببینید که یک مرد که همسرش در میان تماشاگران نشسته است با یک دختر جوان و زیبا می رقصد و آخر هم او را در آغوش می کشد و می بوسد و همسرش هم فقط نگاه می کند. تازه داوران به او اعتراض می کنند که به اندازه کافی رمانتیک نبوده است و از امتیازش کم می کنند! لطفا اشتباه نکنید! این نوع روابط فقط میان هنرپیشه ها و خوانندگان هالیوودی نیست بلکه این نوع نگاه جنسیتی یک روال فرهنگی است که در امریکا تعریف شده و جا افتاده است. اگر شما یک دوست دختر و یا همسر امریکایی داشته باشید و او در خیابان دوست پسر قدیمی خودش را ببیند حتما به بغل او می پرد و او را می بوسد و ممکن است که حتی دوست پسر سابقش به اندازه هویج فرنگی هم شما را تحویل نگیرد و حتی به شما سلام هم نکند! بعد هم شروع می کند به تعریف کردن خاطرات خوشی که با او داشته است. در اینجا من کاری به بدی و یا خوبی هیچ کدام از این دو فرهنگ ندارم بلکه فقط قصد دارم توجه شما را به تفاوت میان آنها جلب کنم. بسیاری از دوستان جوان عزیزی که قصد مهاجرت به امریکا را دارند گمان می کنند که به سادگی می توانند با یک امریکایی ازدواج کنند و از آن رضایت داشته باشند. البته از دید جامعه امریکا هیچ اشکالی ندارد چون فوقش پس از شش ماه جدا شده و به سراغ یک نفر دیگر می روید ولی در فرهنگ ما که ازدواج را یک امر مقدس و مهم می داند این مسئله ممکن است صدمات روحی زیادی به فرد مهاجر بزند.
خوب من دیگر با اجازه شما رفع زحمت کنم و به اموراتم بپردازم.
(مدیران عزیز, سعی کردم که در نوشتن این متن بچه بسیار خوب و مودبی باشم ولی با اینحال اگر هنوز مناسب احوالات این سایت نیست لطفا بنا به صلاحدید خودتان هر جوری که مایلید آن را تغییر داده و یا عبارات نامناسب را پاک کنید. اجر شما با ضامن آهو!)
با آرزوی موفقیت برای شما