(2011-09-07 ساعت 22:29)rs232 نوشته: امروز می خواهم در مورد مسئله ای برای شما صحبت کنم که ممکن است در لابلای مطالب قبلی و قدیمی به آن اشاره کرده باشم ولی از آنجا که به نظر من یادآوری آن مهم است می خواهم کمی بیشتر به آن بپردازم و شما هم می توانید با نوشتن نظرات خودتان به من کمک کنید تا زوایای پنهان آن بیشتر برای ما روشن شود.
وقتی که شما یک مدت در امریکا زندگی می کنید .... به مرور زمان به تعادل روانی و گذشتن بدون لغزش از معیارهای عقلی ،در طول زندگی روزانه عادت می کنید. من به این داستان می گویم تعادل روانی یک آدمیزاد.
با سلام و درود فراوان به همه !
1 - در مورد زواياي پنهان تعادل رواني يا آرامش فكري ( equanimity ) مي توان به وجود بستر هاي سلب كننده آرامش در جامعه اشاره كرد. در جامعه هاي عقب مانده ( نگوييم عقب افتاده ، بگوييم عقب مانده ! ) عدم وجود فضا و امكانات كافي ، عدم وجود آموزش مناسب ، عدم پايبندي به ارزشهاي انساني و از همه مهمتر رواج عادات و ارزشهاي غلط فكري و خرافي باعث مي شود تا فرهنگ حركت رو به تعالي در جامعه كمرنگ و حتي مثل يك نمونه نادر ؛ يعني كشوري به نام ايران ؛ ناپديد شود !
حال در اين بين عوامل مختلفي به وجود مي آيد كه هر كدام مي توانند آرامش خاطر افراد جامعه را بر هم بزنند . آلودگي هاي صوتي ، بصري و هوا و ... را همه مي شناسيم . من مي خواهم از عاملي به نام « آلودگي فرهنگي » نام ببرم و جنبه هايي از آن را براي شما مثال بزنم.
آلودگي فرهنگي شامل تمام عادتها و ارزشهاي غلطي مي شود كه بخاطر شرايط كلي جامعه ، كمبود امكانات ، نا كار آمد بودن سيستم مديريتي جامعه و از دست رفتن اعتقادات مذهبي و اخلاقي جوانتر ها ( به دليل دستكاري و انگولك زيادي ! ) به وجود مي آيد.
مثالهاي زيادي براي اين پديده وجود دارد كه با ذكر كليات سعي مي كنم خواننده را كمتر خسته كنم :
- رواج بي ادبي و بي اخلاقي در رفتار و كلام نوجوانان .
- عدم رعايت سن و سال افراد مسن جامعه در مراودات اجتماعي.
- عدم ترس از خدا !! ( يا هر عامل مذهبي كه باعث شود آدم دروغ نگويد يا مثلا چكش برگشت نخورد ! )
- عبوس بودن و دوري بيش از حد مردم عادي در جامعه از يكديگر !
- عدم اطمينان افراد مختلف جامعه به يكديگر.
- اعتقاد به حقايقي! كه حقيقت ندارند. كه خود باعث بروز خرافه ها و اعتقادات نادرست ديگري مي شوند.
اين مورد را كمي مي شكافم : در جايگاه شغلي من ( مغازه فروش جهيزيه در بازار ) هر روز رفت و آمد خانواده هايي را شاهد هستيم كه از صبح زود از اين مغازه به آن مغازه مي روند و با ديدن تنوع كالاها و قيمت هاي مختلف و ديدگاه هاي عجيب فروشندگان نسبت به كالاها سردرگم مي شوند و دست اخر بدترين خريد را در زمان نا مناسب و از فرط خستگي انجام مي دهند. به نظر من عدم اطميناني كه مردم ما به همديگر دارند باعث مي شود تا نتوانند آنچه دوست دارند را بخرند بلكه بيشتر به دنبال پيدا كردن فروشنده خوب و منصف مي گردند و دست اخر هم به انكه چرب زبانتر و صد البته گران فروشتر است دل مي بندند. همچنين بر اساس همين انديشه ، اصولا خريد از پاساژهاي شيك و بزرگ و مغازه هاي كاملتر را مساوي گران خريدن مي دانند.
حقيقت اين است كه هر چه يك پاساژ بزرگ تر ، گرانتر و شيكتر باشد و مغازه اي كه از ان خريد مي كنيد قدرت مند تر باشد به دليل داشتن سرمايه در گردش بيشتر و البته تجربه و پشتوانه بيشتر ؛ سود كمتري را در زمان خريد پرداخت خواهيد كرد. مثلا يك مغازه بزرگ و كار درست در بازار چون مشتري هاي عمده زياد دارد و فروش بالايي دارد با 5 ال 10 درصد هم مي تواند كالا عرضه كند و موفق باشد ولي ان مغازه كوچكي كه خيلي هم به مشتري مي رسد و قربان صدقه ميرود چون پشتوانه كمتري دارد به دنبال داشتن چند فاكتور محدود با سود زياد در طول يك روز مي باشد. پس بر خلاف تصور موجود در جامعه در موقع خريد عوامل پشت صحنه مهمتر از مشاهدات خريدار است.
اين مثال را زدم ( و ببخشيد اگر طولاني شد يا بد توضيح دادم ) تا اين مورد را بيان كنم :
- آلودگي فرهنگي كه از پس دهه ها فقر و كمبود هاي شديد و عدم نتيجه دادن تمام دلسوزان اين آب و خاك بوجود آمده است ؛ آنچنان عميق و دهشتناك مي نمايد و مبارزه با آن چنان سخت به نظر مي رسد كه امروز ايرانياني كه اين مسايل را مي دانند و غصه مي خورند ، راهي جز رها كردن خانه مادري و دفن كردن خاطرات آن در زير لايه هايي عميق از عشق و نفرت ندارند !
من نيز به نوبه خود هيچ تلاشي براي روشنگري ، آموزش و ارائه راه حل نمي كنم !!
2- آرش جان ! چقدر زيبا و كوتاه آرامش رواني يك آدميزاد ! را بيان كردي ! چون اميدي ندارم اين ارامش رواني كه حاكي از عدم وجود آلودگي فرهنگي در جامعه آمريكاست ؛ را در ايران تجربه كنيم ، اميدوارم هر چه زودتر بتوانم مهاجرت كنم و از ديار مادري به ديار غربت روانه شوم ! و اميدوارم من و همه كساني كه قصد مهاجرت داريم سعي كنيم تا كوله باري از اندك خوبي هاي مانده در فرهنگ ايراني را با خود به ديار جديدمان ببريم و اگر شد يادگار هايي از خوبي هاي ايراني ها را به دنيا نمايان شويم ! الهي آمين !
« پر حرفي هايم را به بزرگواريتان ببخشيد »