2011-09-10 ساعت 23:27
باتشکر از جناب saied
من چون کلا" علاقه خاصی به تجارت دارم و همزمان نیز به اقتصاد علاقه دارم روی موضوعاتی که شما فرمودید خیلی فکر کرده ام. حوزه تخصصی کار من کامپیوتر و لپ تاپ است و هفته ای چند بار حتی اگر کاری هم نداشته باشم یک سری به پاساژهای مختلف می زنم.با اون آبمیوه فروشی سر چهار راه ولیعصر دیگر رفیق شده ام . البته زمان آشنایی من به زمانی برمی گردد که حدود 15 سال پیش در دبیرستان البرز درس می خواندم. بگذریم.
1- اساسا" تعداد زیاد مغازه به علت بیکاری موجود در جامعه است. این موضوع آنچنان غیر عادی است که تقریبا" در گزارش تمام بازدید کنندگان خارجی دیده می شود .
2- علت بعدی مسایل فرهنگی- سیاسی است . ایرانیها معمولا" نمی توانند با هم شریک شوند . در عین حال آنها پشتیبانی لشکری از وکلا و قوانین را دارند به علاوه سیستم قضایی دقیق و سریع .
آیا فکر می کنید بیل گیس می توانست چنین امپراطوری بدون اینکه یک سیستم قضایی قوی از حق کپی رایت پشتیبانی کند ایجاد کند؟
3- یک مسئله دیگر خطای کسبه ماست. با عرض معذرت شما یک سر بروید آمریکا و ببینید کسبه آنجا چطور برخورد می کنند . من در آمریکا یک چیزی در یک فروشگاه خواستم و او آنچنان تلاش می کرد که من خودم خجالت کشیدم . و به همان جمله کلیشه ای می رسیم که ایرانیها اهل کار کردن نیستند. و این مختص قشر خاصی نیست.
4- در آمریکا ( سانفرانسیکو) مطابق علاقه ام به وضع کسب و کار دقت کردم. بله آنجا هم مغازه کوچک هم هست . منتها تلاش می کنند خدمات متمایز ارائه کنند. مثلا" در سانفرانسیکو فروشگاه زنجیره ای wallgreen هست که دارو و خوار و بار ارائه می کنند. بیشتر شعبه های آن ساعت 7 می بندند ولی فروشگاههای کوچک تا پاسی از شب باز است و بیشتر دست مکزیکیها و چینیهاست.
البته کسبه تهران باید قدر تمرکز جمعیت تهران را بدانند. در آمریکا خیلی مغازه ها به اندازه تهران مشتری نداشتند و این به علت پراکندگی جمعیت هست همچنین به علت امنیت کمتر اکثرا" شب می بستند.
مسئله دیگر لزوم رعایت دقیق قانون است . خود شما کاسبید . طبق قانون کار کارگر 8 ساعت بیشتر نباید کار کند و به همین خاطر فروشگاهها مطابق همین کار می کنند و همه هم راضی هستند. و نکته جالب اینکه که خدمه مراکز تجاری( هتل-مغازه-...) با دل و جون کار می کردند که فکر کنم بیشتر جنبه فرهنگی دارد. دختر خانمی را دیدم برای فروش یک نوع چای سرد جدید تا حد مرگ تلاش می کرد ! حتی جلوی اتوبوسهای آشنا را می گرفت و به مسافران از آن چایی می داد. جوونها برای نان حلال ! در آوردن واقعا" تلاش می کردند .
در صورتیکه در مغازه های ما به این مسئله توجه نمی شود و قانون کار رعایت نمی گردد. کارگرها هم انگیزه زیادی ندارند که حق هم دارند و همه ناراضی هستند.
مثلا" در هتلی که من بودم ( hotel marriot) یک شعبه هم از قهوه فروشی استار باکس بود که ساعت 6 شروع به کارمی کرد و ساعت 14 هم می بست. حالا ایران بود می گفتند بابا ملت تازه بعد از ظهر می خواهند چایی و... بخورند . در صورتی که آنجا 8 ساعت کار را واقعا" رعایت می کردند . البته هتل گرانی بود و من چون چند روز بیشتر آنجا نبودم و در هتل از کافه استار باکس تا یک فروشگاه کوچک مواد غذایی وجو د داشت و زیاد نیاز به بیرون رفتن از هتل نبود و از تهران نیز قیمت خوبی گرفته بودم آنجا رفتم .
بازار آنجا تقریبا" مثل ایران است منتها کسب و کار هم یک علم است که پارامترهای خود را دارد که کسبه ما خیلی را نا خود آگاه می دانند اما چون خود آگاهی ندارند در شرایط جدید دچار سردر گمی می شوند که یکیش را اشاره کردم و آن هم تراکم جمعیت بود .
مسئله دیگری که در آنکارا به آن دقت کردم این بود که اصولا" اقتصاد ما دچار رکود است و مردم تمایل کمی به خرید دارند. در صورتیکه در آنکارا پاساژهای شیک هر شب شلوغ بودند و مردم مشغول خرید بودند مغازه های ما در مقایسه بسیار خلوت هستند .
بعله . خیلی چیزها تقصیر من وشما نیست.
اما می خواهم نوشته ام را با یک چیز که در هتل ماریوت به آن می اندیشیدم به پایان برسانم.
یک روز بعد از گشتن قسمتهای مختلف هتل در لابی به جلوی عکس بزرگ آقای ماریوت رسیدم و فکر کردم که چرا کسی چنین تاسیسات عظیمی ایجاد می کند که شاید در طول چندین سال هزینه آن بر گردد و آنجا فقط به یک جواب رسیدم : آمریکا سرزمین مردانی است که رویاهایی بزرگ داشتند و آن رویاها را به انجام رساندند و فقط هدفشان رسیدن به آن رویاها بوده است.
ما ایرانیها مدتهاست رویاهایمان را فراموش کرده ایم.
من چون کلا" علاقه خاصی به تجارت دارم و همزمان نیز به اقتصاد علاقه دارم روی موضوعاتی که شما فرمودید خیلی فکر کرده ام. حوزه تخصصی کار من کامپیوتر و لپ تاپ است و هفته ای چند بار حتی اگر کاری هم نداشته باشم یک سری به پاساژهای مختلف می زنم.با اون آبمیوه فروشی سر چهار راه ولیعصر دیگر رفیق شده ام . البته زمان آشنایی من به زمانی برمی گردد که حدود 15 سال پیش در دبیرستان البرز درس می خواندم. بگذریم.
1- اساسا" تعداد زیاد مغازه به علت بیکاری موجود در جامعه است. این موضوع آنچنان غیر عادی است که تقریبا" در گزارش تمام بازدید کنندگان خارجی دیده می شود .
2- علت بعدی مسایل فرهنگی- سیاسی است . ایرانیها معمولا" نمی توانند با هم شریک شوند . در عین حال آنها پشتیبانی لشکری از وکلا و قوانین را دارند به علاوه سیستم قضایی دقیق و سریع .
آیا فکر می کنید بیل گیس می توانست چنین امپراطوری بدون اینکه یک سیستم قضایی قوی از حق کپی رایت پشتیبانی کند ایجاد کند؟
3- یک مسئله دیگر خطای کسبه ماست. با عرض معذرت شما یک سر بروید آمریکا و ببینید کسبه آنجا چطور برخورد می کنند . من در آمریکا یک چیزی در یک فروشگاه خواستم و او آنچنان تلاش می کرد که من خودم خجالت کشیدم . و به همان جمله کلیشه ای می رسیم که ایرانیها اهل کار کردن نیستند. و این مختص قشر خاصی نیست.
4- در آمریکا ( سانفرانسیکو) مطابق علاقه ام به وضع کسب و کار دقت کردم. بله آنجا هم مغازه کوچک هم هست . منتها تلاش می کنند خدمات متمایز ارائه کنند. مثلا" در سانفرانسیکو فروشگاه زنجیره ای wallgreen هست که دارو و خوار و بار ارائه می کنند. بیشتر شعبه های آن ساعت 7 می بندند ولی فروشگاههای کوچک تا پاسی از شب باز است و بیشتر دست مکزیکیها و چینیهاست.
البته کسبه تهران باید قدر تمرکز جمعیت تهران را بدانند. در آمریکا خیلی مغازه ها به اندازه تهران مشتری نداشتند و این به علت پراکندگی جمعیت هست همچنین به علت امنیت کمتر اکثرا" شب می بستند.
مسئله دیگر لزوم رعایت دقیق قانون است . خود شما کاسبید . طبق قانون کار کارگر 8 ساعت بیشتر نباید کار کند و به همین خاطر فروشگاهها مطابق همین کار می کنند و همه هم راضی هستند. و نکته جالب اینکه که خدمه مراکز تجاری( هتل-مغازه-...) با دل و جون کار می کردند که فکر کنم بیشتر جنبه فرهنگی دارد. دختر خانمی را دیدم برای فروش یک نوع چای سرد جدید تا حد مرگ تلاش می کرد ! حتی جلوی اتوبوسهای آشنا را می گرفت و به مسافران از آن چایی می داد. جوونها برای نان حلال ! در آوردن واقعا" تلاش می کردند .
در صورتیکه در مغازه های ما به این مسئله توجه نمی شود و قانون کار رعایت نمی گردد. کارگرها هم انگیزه زیادی ندارند که حق هم دارند و همه ناراضی هستند.
مثلا" در هتلی که من بودم ( hotel marriot) یک شعبه هم از قهوه فروشی استار باکس بود که ساعت 6 شروع به کارمی کرد و ساعت 14 هم می بست. حالا ایران بود می گفتند بابا ملت تازه بعد از ظهر می خواهند چایی و... بخورند . در صورتی که آنجا 8 ساعت کار را واقعا" رعایت می کردند . البته هتل گرانی بود و من چون چند روز بیشتر آنجا نبودم و در هتل از کافه استار باکس تا یک فروشگاه کوچک مواد غذایی وجو د داشت و زیاد نیاز به بیرون رفتن از هتل نبود و از تهران نیز قیمت خوبی گرفته بودم آنجا رفتم .
بازار آنجا تقریبا" مثل ایران است منتها کسب و کار هم یک علم است که پارامترهای خود را دارد که کسبه ما خیلی را نا خود آگاه می دانند اما چون خود آگاهی ندارند در شرایط جدید دچار سردر گمی می شوند که یکیش را اشاره کردم و آن هم تراکم جمعیت بود .
مسئله دیگری که در آنکارا به آن دقت کردم این بود که اصولا" اقتصاد ما دچار رکود است و مردم تمایل کمی به خرید دارند. در صورتیکه در آنکارا پاساژهای شیک هر شب شلوغ بودند و مردم مشغول خرید بودند مغازه های ما در مقایسه بسیار خلوت هستند .
بعله . خیلی چیزها تقصیر من وشما نیست.
اما می خواهم نوشته ام را با یک چیز که در هتل ماریوت به آن می اندیشیدم به پایان برسانم.
یک روز بعد از گشتن قسمتهای مختلف هتل در لابی به جلوی عکس بزرگ آقای ماریوت رسیدم و فکر کردم که چرا کسی چنین تاسیسات عظیمی ایجاد می کند که شاید در طول چندین سال هزینه آن بر گردد و آنجا فقط به یک جواب رسیدم : آمریکا سرزمین مردانی است که رویاهایی بزرگ داشتند و آن رویاها را به انجام رساندند و فقط هدفشان رسیدن به آن رویاها بوده است.
ما ایرانیها مدتهاست رویاهایمان را فراموش کرده ایم.