کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
چگونه سپری کردن دوران کلیرنس
همانطور كه قبلاً تو همين تاپيك گفته بودم، من هم شرح حال زمان سپري شدن كليرنس خودم و همسرم رو كه در حدود 3 ماه (88 روز) طول كشيد را به شرح زير با شما دوستان عزيز به اشتراك ميگزارم، اگر دير شد بر من ببخشيد و به حساب تنبلي و بي تفاوتي و ... نگذاريد، من به دلايل شخصي اين موارد را پس از اتمام، دوره زماني قبول شدگان 2011 در اين تاپيك قرار دادم:
از زماني كه قبول شدم واقعاً احساس خوبي نسبت به قبول شدن و مهاجرت داشتم،‌ در اين حد كه زماني كه فهميدم قبول شدم، تقريباً تا 2 هفته خواب نداشتم، البته در كنار اين احساس خوشايند، حس اضطراب و مجهول بودن آينده نيز به ميزان خيلي كم منو همراهي ميكردن.
همونطور كه دوستان با سابقه هم بارها تو تاپيكهاي مختلف تاكيد كردن، من هم خيال داشتم، تا ويزا رو نگيرم دست به تركيب و روال عادي زندگيم نزنم و حتي قصد داشتم به شركت هم نگم و وقتي ويزا رو به راه شد، اونوقت به شركت بگم و خلاصه بقيه كارها، ولي در ادامه خواهيد خواند كه هميشه، همه چيز مطابق ميل آدم پيش نميره و انگار تو مسير سر پاييني افتادي كه بايد تا اخرش بري و نميتوني توقف كني و يا برگردي.
وقتي قبول شدم و تاپيك دوستان 2010 رو ميخوندم،‌ ازاينكه از نيومدن كليرنسشون ناراحت بودن و از گرفتن ويزاي يكضرب خيلي خوشحال ميشدن، تعجب مي كردم، پيش خودم ميگفتم، اي بابا، كليرنس يك رواله، چرا اين دوستان بيخودي اينقدر حرس الكي ميخورن، مياد ديگه. ولي وقتي خودم در اون شرايط قرار گرفتم و با اين قضيه روبرو شدم كه اصلاً معلوم نيست، اين پاسخ كليرنس كي بياد، يا اصلاً تضميني وجود نداره كه بياد يا نياد، تازه درك كردم كه ويزاي يك ضرب چقدر ارزش داره و واقعاً اين دوران كليرنس، ميتونه از سخت ترين دوران زندگي يك نفر(يا يك خانواده)‌ باشه.
ما براي ماه Jun كارنت شديم و از دو ماه قبل براي بليط و ويزا به قصد مصاحبه در ابوظبي اقدام كرديم؛ همه چيز طبق برنامه پيش ميرفت كه يك هفته مانده به سفر، ‌جناب آقاي صاحب خانه عزيز زنگ زدن و فرمودن يك موقعيت اضطراري پيش آمده و بايد خانه رو بفروشن،‌ ايشان اضافه كردن كه 1 ماه هم به ما فرصت ميدهند، لازم به ذكر است كه اين اتفاق در ماه خرداد افتاد و مدت زمان قانوني قرار داد اجاره ما تا پايان شهريور ماه بود. با حساب صاحب خانه عزيز، يك هفته كه تا سفر مانده و 10 روز هم كه ما دبي بوديم،‌ پس وقتي بر ميگشتيم عملاً بايد بلند ميشديم ،‌ همين شد كه كلاً صفر دبي به دهن ما زهر شد، وقتي برگشتيم با كلي جنگ و دعا و بحث و جدل نهايتاً آقاي محترم صاحب خانه راضي شدن كه ما تا آخر تير بمانيم.
وقتي برگشتيم رفتيم دنبال خونه و چون موقعيتمون مشخص نبود و دنبال خونه اي براي شش ماه ميگشتيم ،‌هرچي گشتيم پيدا نشد، (همه بنگاه هاي عزيز ميگفتن به صاحب خانه نگين براي شش ماه ميخواين، و هر وقت خواستين يك ماه قبلش بگين و بلند شين! . انگار ريختن بهم حساب كتاب ديگران واقعاً براي هموطنان ما مهم نيست و عادت كرديم كه فقط به خودمون فكر كنيم و .... بقيه). خلاصه از انجايي كه بنده و خانمم از كل فاميل فقط و فقط يك خاله بنده در تهران موجود هستن و بقيه در شيراز هستن، تصميم گرفتيم در موعد مقرر (آخر تير ماه) اسباب و اثاثيه رو جمع كنيم و بفرستيم شيراز، خودمون هم بريم خانه خاله، ديگه لازم به توضيح نيست كه چه بر ما گذشت ... آخر مرداد هم خانومم از محل كارش استعفا داد و رفت شيراز و من ماندم و حوضم اونم در خانه مردم(خاله محترمه).
يلا نسبت به خوانندگان و دوستان عزيز مهاجر سرا، يادمان باشه: سود جويي و خودخواهي ما، بعضي از اوقات باعث ميشه ما زندگي يكي ديگه رو كلا بهم بريزيم.( روزي كه ما خونه رو اجاره ميكرديم، صاحبخانه محترم فرمودن كه اين خانه براي اجاره است و ... ،‌بعداً متوجه شديم كه ايشون يك خونه خوب گيرشون مياد و بدون اينكه به قرار داد ما توجه كنن و با ما صحبت كنن، اون خونه رو معامله ميكنن، رو پول اين خونه حساب ميكنن و قبل از پايان موعد قرار داد ما به صاحبخانه جديد، چك داده بودن و همه رو تو دردسر انداخته بودن).
شما تصور كنين اگه تا آخر قرار داد، ما در آن خانه مانده بوديم، 3 ماه استرس و آشفتگي و بلا تكليفي رو صرفه جويي كرده بوديم.
توي اين مدت هرچي دعا بلد بودم خوندم، به هر كي كه ميشناختم هم نذر كردم و ... البته خودايش اين مدت لحظات خيلي كمي نا اميد ميشدم و 99.99% مواقع اميدوار بودم كه خدا خودش همه كارها رو درست ميكنه. هميشه با خودم و خانومم ميگفتم ، قسمتي از مسايل مربوط به مهاجرت ما ، افتاده در همين وطن.
بعضي وقتا به خودم شك ميكردم، ميگفتم حتماً چون تو فرمهاي اوليه در مورد سربازي اشتباه كرده بودم (درجه و محل خدمت و ... جابجا نوشته بودم) و روز مصاحبه درستش كردم، شك كردن و ديگه كارم نميشه و يا اينكه چون تو 10 سالگي سفر خارج از كشور داشتم و تو فرمها ننوشتم، حتماً فهميدن و 1000 تا مورد ديگه.(اينا رو گفتم تا دوستان بدونن كه اين فكرها براي همه پيش مياد).
تا بالاخره جوابمون آمد و در اين شرايط واقعاً ورق برگشت. نمي خوام بگم همه مشكلاتم با رفتن از اين مملكت حل ميشه ولي من شخصاً رفتن رو خيلي دوست دارم و ميدونم كه اونجا هم ميشه از صفر شروع كرد و با سرعت بيشتري پيشرفت كرد. (البته اينا صرفاً نظر شخص بنده است)،‌ چيزي نگذشته بود كه شيريني اين قضيه، با اتفاقي كه براي دوستان عزيزم در روزهاي آخر در ابوظبي افتاد، تبديل به تلخي شد و به جرات ميتونم بگم كه يكي از سخت ترين لحظات زندگيم رو تو اين روزهاي آخر، به فكر اين دوستان گذروندم. و واقعاً دلم از اين قضيه خيلي خيلي گرفته.
هدف اصلي من از اين پست، حقيقتاً ذكر مصيبت نبود،‌ من ميخواستم دوستان عزيز 2011 و به ويژه دوستاني كه بعداً اين تاپيك رو مرور ميكنن بدونن كه هميشه امكان رخ دادن اتفاقات غير منتظره وجود داره. واقعاً خدا رو شكر ميكنم كه اين سايت بود و من اينجا دوستاني پيدا كردم كه خيلي خيلي دلگرم كننده بودن.
حالا همه اينا رو بزاريد كنار، افرادي تو همين سايت بودن كه حرفهايي ميزدن كه دور از انصاف بود. خيلي دلم ميخواست همون موقع جوابشون رو بدم ولي گفتم ميزارن به يك حساب ديگه. در زير صرفاً به دو نمونه از اين صحبتها و جوابهايي كه ميخواستم بدم اشاره ميكنم:
گفته شده بود " اگه جواب ما آمد به خاطر اين بود كه به خدا اعتقاد داشتيم"، دوست عزيز: يعني دوستاني كه كليرشون دير آمده به خدا اعتقاد ندارن ؟
يكي به ديگري گفته بود "برو خدا رو شكر كن كه جوابت اومده، برو تاپيك كليرنس، حتي جواب ايميلشون هم نميدن!" دوست عزيز: واقعاً نميدونم جواب اين يكي رو چي بهت بدم.
دوستان عزيز چرا ما بايد به جاي اينكه غم خوار همديگه باشيم،‌ نمك رو زخم هم ميپاشيم ! بالاخره بعد از يك مدت ما هممون به يك شرايط يكسان ميرسيم، پس نبايد به خاط زود كلير شدن به بقيه فخر بفروشيم و فكر كنيم نسبت به بقيه برتري داريم.
در آخر ذكر اين نكته لازم است كه تواين مدت اگه با نوشته هام يا هر نوع رفتار ديگه باعث ناراحتي دوستان عزيز (به غير افراد ذكر شده در بالا) شدم، همينجا عذرخواهي مي كنم و دستشون رو ميبوسم،‌ و عرض ميكنم كه قطعاً عمد و نيتي در كار نبوده و اميدوارم من رو ببخشند.
ارادتمند همه شما
Hornet
شماره کیس: 2011AS25xxx
اطلاعات كامل كيس

انتشار انرژي منفي در اين مكان ممنوع است، حتي براي شما دوست عزيز
تشکر کنندگان: tamanna ، najibi ، frz61 ، naeiji1974 ، baz4baz ، nahid.t ، maryam58 ، SH1A2R3 ، alirezagh ، rayan.s ، satusa ، sima s ، success ، sunrise ، farzad.s ، MeMo ، SK89 ، vahidbaq


پیام‌های این موضوع
چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط hvm - 2011-08-02 ساعت 23:54
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط hvm - 2011-08-04 ساعت 00:42
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط sare - 2011-08-04 ساعت 18:23
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط User - 2011-08-08 ساعت 10:42
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط mml - 2011-08-12 ساعت 14:27
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط sare - 2011-08-13 ساعت 17:19
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط sare - 2011-08-14 ساعت 08:31
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط hvm - 2011-08-14 ساعت 00:53
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط sare - 2011-08-14 ساعت 08:43
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط User - 2011-08-16 ساعت 21:43
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط sare - 2011-08-17 ساعت 08:34
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط pefa - 2011-08-22 ساعت 18:44
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط pefa - 2011-08-29 ساعت 15:18
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط sare - 2011-08-30 ساعت 11:54
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط A.K - 2011-08-30 ساعت 16:35
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط A.K - 2011-09-06 ساعت 21:14
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط sare - 2011-09-07 ساعت 10:16
RE: چگونه سپری کردن دوران کلیرنس - توسط Hornet - 2011-10-01 ساعت 13:38



کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان