( 25 اپریل 2012 ) دور دوم مطالعه دیدگاه آرش در مورد امریکا رو شروع کردم, ولی ایندفعه با انگیزه بیشتر چون هم اینترنتمون فعلا این چند روزه سرعت خوبی داره و برای رفتن به صفحه ی بعد نیازی نیست دست کم 5 دقیقه صبر کنم که آیا بره آیا ارور بده و نره! یا وقتی دگمه تشکر رو میزنم اون کادر کوچیکه بارگذاری چند دقیقه هی نمیچرخه و هیپنوتیزمم نمیکنه تا بالاخره اسممو وارد باکس تشکر کننده ها کنه! یا اینکه باز قفل کنه و منو از ادامه کار منصرف کنه! هم اینکه به هرحال قراره ایشاالله تا چند ماه آینده برم جایی که هیچ تجربه ای از زندگی در اونجا ندارم و باید یه چیزایی بدونم!
با نگاه اجمالی که دفعات قبل به پستهای آرش عزیز انداختم فکر میکنم میتونم اطلاعات خوبی کسب کنم. اینبار هم که شروع به خوندن کردم باز یه حس مشترک با دفعات قبل در من بوجود اومد که منو خیلی اذیت میکرد و اونهم اختلاف زمانی من با اون نوشته ها بود! هر زمان که حس میکردم کاملا وارد بحث شدم و منهم نظراتی یا سوالاتی دارم یا مثل بعضی از دوستان دلم میخواست بعد از پستهای آرش ازش تشکر ویژه بکنم و زدن یک دگمه ی تشکر خالی نمیتونست منو ارضاء کنه! میدیدم ای بابا این حرفها مال دو سه سال قبله و همون موقع بایددرموردش صحبت میشده الان بیام چی بگم آخه؟ ولی واقعا بعضی وقتها اینقدر دلم میخواست چیزی بنویسم و نظری بدم و تشکری بکنم که حد نداشت! در هر صورت در 28 اپریل با تمام گلایه های خونواده از مدام پای کامپیوتر نشستن و خوندن مطالب بالاخره کل مطالب شیرین این تاپیک رو تموم کردم و واقعا دیگه نتونستم چیزی ننویسم و تشکری نکنم!
آرش عزیز بهتون تبریک میگم که اینقدر توانمندین! هم در رفتار, هم تو گفتار و هم در کردار! پسر بچه 10 ساله ای که موقع خوردن بلال به بی توجهیه اطرافیان و نگاه و کنایه ی شخص بلال فروش توجه میکنه! یا از رفتن به کوه اون درسهای قشنگو میگیره و الگوی زندگیش قرار میده بسیار قابل تحسینه! یا جوونی که تو یک کشور غریب با افراد غریبه ای که حتی رد شدن از کنارشون برای خیلیها ترسناکه اینقدر راحت کنار میاد و باهاشون زندگی میکنه بسیار قابل تقدیره! دقیق شدن یک مرد در روابط و آداب اجتماعی ( اونم نه تنها جامعه ی خودش بلکه حتی یه جامعه ی غریبه) پرستیدنیه! در حالیکه تو کشور خودمون باید آداب اجتماعی رو هزاران بار برای اطرافیان یادآور بشیم و خوب و بد رو بهشون متذکر! فرقی هم نمیکنه تو چه سطح تحصیلاتی باشن! پذیرش این نکته که هر کسی یک حریم خصوصی داره و باید به حریمش احترام گذاشت برای همه قابل درک نیست! اینکه از هزاران نفری که مهاجرت میکنن یکی پیدا میشه که رفتار درست و نادرست رو برای خودش لیست میکنه و سعی در اصلاح رفتار نادرست میکنه واقعا قابل ستایشه!
آه از اینکه سالها چه رنجی کشیدیم و هیچ چیز درست نشد! فقط تنی رنجور موند و خاطری خسته! اینکه وقتی کسی از لباست یا ظاهرت تعریف میکنه و تو حق داری با برخورد خوب ازش تشکر کنی مربوط به یه فرهنگ خاص و کشور خاص نیست! مربوط به حق و حقوق یه انسانه که اگه اینجا بخوای این حقو داشته باشی از سوی همه حتی نزدیکترین افرادت مواخذه میشی! اینکه وقتی جایی میری خوش رو و خوشرفتار باشی تا دیگران انرژی مثبت رو ازت دریافت کنن یه پوان مثبته در حالیکه هزارجور انگ بهت میچسبونن که فلان و بهمان! اینکه وقتی میگی آخ دلم لک زده برای زندگی تو روستاهای سرسبز شمال, یه محیط اروم و بی دغدغه در حالیکه تو حیاطت سبزی بکاری و حتی مرغ و خروس داشته باشی و یه گربه ملوس و تنبل که همیشه در حال استراحت باشه و ناز و ادا! کسی بجای تمسخر حرفاتو درک کنه و بفهمه تو چی میگی از بزرگترین رویاهای من شده!!! شاید بخاطر این رفتارها و حساسیتهاست که همه بهم میگن تو اشتباه تو ایران متولد شدی!!!
حالا میفهمم چرا زمانی که سیزده سالم بود ویکی از بستگانمون بعد از سالها از امریکا برگشته بود ایران, تو اون بروبیای فامیل دور ونزدیک و سیل دخترانی که از دوست وفامیل و آشنا به عنوان کاندید ازدواج معرفی شدن اون شخص از پدرم خواست تا اجازه بده منو با خودش به امریکا ببره! میگفت تنها دختری که دیدم حتی با این سن کمش آداب اجتماعیش دقیقا مثل امریکاییهاست دختره شماست و این دختر اگه بخواد تو ایران بمونه خصوصا در سالهای آتی بسیار آزرده خواهد شد! اما امان از تعصب بیجای خونواده ها که که فکر میکنن همه چیزو خودشون بهتر و بیشتر تشخیص میدن! هر چند بعدها اعتراف کردن که اشتباه کردن ولی چه فایده؟! 23 سال از اون جریان میگذره و سالها با این آداب و رسوم غلط و دست وپاگیر مبارزه کردم و آخرش هیچ ثمری نداشت! گاهی به این فکر میکنم که اگر اون اتفاق میفتاد و من میرفتم چقدر مسیر زندگیم فرق میکرد و من الان یه انسان عادی و طبیعی بودم نه یه انسان رنجور و خسته از همه چیز و همه کس!
بگذریم! ببخشید که خیلی احساساتی شدم و باهاتون درد دل کردم. شاید جای این صحبتها تو این تاپیک نبود ولی خیلی دلم پر بود و ...
آرش عزیز بابت دید وسیع , قلب بزرگ و روح متعالی ای که دارین از صمیم قلب بهتون تبریک میگم. براتون آرزو میکنم بهتریها رو داشته باشین چرا که شایسته ی بهترینها هستین. ازتون ممنونم بابت وقتی که گذاشتین و این مطالبو نوشتین. بدون شک یکی از بهترین نوشته هایی بود که من تا بحال خوندم.
شاد و تندرست باشید
با نگاه اجمالی که دفعات قبل به پستهای آرش عزیز انداختم فکر میکنم میتونم اطلاعات خوبی کسب کنم. اینبار هم که شروع به خوندن کردم باز یه حس مشترک با دفعات قبل در من بوجود اومد که منو خیلی اذیت میکرد و اونهم اختلاف زمانی من با اون نوشته ها بود! هر زمان که حس میکردم کاملا وارد بحث شدم و منهم نظراتی یا سوالاتی دارم یا مثل بعضی از دوستان دلم میخواست بعد از پستهای آرش ازش تشکر ویژه بکنم و زدن یک دگمه ی تشکر خالی نمیتونست منو ارضاء کنه! میدیدم ای بابا این حرفها مال دو سه سال قبله و همون موقع بایددرموردش صحبت میشده الان بیام چی بگم آخه؟ ولی واقعا بعضی وقتها اینقدر دلم میخواست چیزی بنویسم و نظری بدم و تشکری بکنم که حد نداشت! در هر صورت در 28 اپریل با تمام گلایه های خونواده از مدام پای کامپیوتر نشستن و خوندن مطالب بالاخره کل مطالب شیرین این تاپیک رو تموم کردم و واقعا دیگه نتونستم چیزی ننویسم و تشکری نکنم!
آرش عزیز بهتون تبریک میگم که اینقدر توانمندین! هم در رفتار, هم تو گفتار و هم در کردار! پسر بچه 10 ساله ای که موقع خوردن بلال به بی توجهیه اطرافیان و نگاه و کنایه ی شخص بلال فروش توجه میکنه! یا از رفتن به کوه اون درسهای قشنگو میگیره و الگوی زندگیش قرار میده بسیار قابل تحسینه! یا جوونی که تو یک کشور غریب با افراد غریبه ای که حتی رد شدن از کنارشون برای خیلیها ترسناکه اینقدر راحت کنار میاد و باهاشون زندگی میکنه بسیار قابل تقدیره! دقیق شدن یک مرد در روابط و آداب اجتماعی ( اونم نه تنها جامعه ی خودش بلکه حتی یه جامعه ی غریبه) پرستیدنیه! در حالیکه تو کشور خودمون باید آداب اجتماعی رو هزاران بار برای اطرافیان یادآور بشیم و خوب و بد رو بهشون متذکر! فرقی هم نمیکنه تو چه سطح تحصیلاتی باشن! پذیرش این نکته که هر کسی یک حریم خصوصی داره و باید به حریمش احترام گذاشت برای همه قابل درک نیست! اینکه از هزاران نفری که مهاجرت میکنن یکی پیدا میشه که رفتار درست و نادرست رو برای خودش لیست میکنه و سعی در اصلاح رفتار نادرست میکنه واقعا قابل ستایشه!
آه از اینکه سالها چه رنجی کشیدیم و هیچ چیز درست نشد! فقط تنی رنجور موند و خاطری خسته! اینکه وقتی کسی از لباست یا ظاهرت تعریف میکنه و تو حق داری با برخورد خوب ازش تشکر کنی مربوط به یه فرهنگ خاص و کشور خاص نیست! مربوط به حق و حقوق یه انسانه که اگه اینجا بخوای این حقو داشته باشی از سوی همه حتی نزدیکترین افرادت مواخذه میشی! اینکه وقتی جایی میری خوش رو و خوشرفتار باشی تا دیگران انرژی مثبت رو ازت دریافت کنن یه پوان مثبته در حالیکه هزارجور انگ بهت میچسبونن که فلان و بهمان! اینکه وقتی میگی آخ دلم لک زده برای زندگی تو روستاهای سرسبز شمال, یه محیط اروم و بی دغدغه در حالیکه تو حیاطت سبزی بکاری و حتی مرغ و خروس داشته باشی و یه گربه ملوس و تنبل که همیشه در حال استراحت باشه و ناز و ادا! کسی بجای تمسخر حرفاتو درک کنه و بفهمه تو چی میگی از بزرگترین رویاهای من شده!!! شاید بخاطر این رفتارها و حساسیتهاست که همه بهم میگن تو اشتباه تو ایران متولد شدی!!!
حالا میفهمم چرا زمانی که سیزده سالم بود ویکی از بستگانمون بعد از سالها از امریکا برگشته بود ایران, تو اون بروبیای فامیل دور ونزدیک و سیل دخترانی که از دوست وفامیل و آشنا به عنوان کاندید ازدواج معرفی شدن اون شخص از پدرم خواست تا اجازه بده منو با خودش به امریکا ببره! میگفت تنها دختری که دیدم حتی با این سن کمش آداب اجتماعیش دقیقا مثل امریکاییهاست دختره شماست و این دختر اگه بخواد تو ایران بمونه خصوصا در سالهای آتی بسیار آزرده خواهد شد! اما امان از تعصب بیجای خونواده ها که که فکر میکنن همه چیزو خودشون بهتر و بیشتر تشخیص میدن! هر چند بعدها اعتراف کردن که اشتباه کردن ولی چه فایده؟! 23 سال از اون جریان میگذره و سالها با این آداب و رسوم غلط و دست وپاگیر مبارزه کردم و آخرش هیچ ثمری نداشت! گاهی به این فکر میکنم که اگر اون اتفاق میفتاد و من میرفتم چقدر مسیر زندگیم فرق میکرد و من الان یه انسان عادی و طبیعی بودم نه یه انسان رنجور و خسته از همه چیز و همه کس!
بگذریم! ببخشید که خیلی احساساتی شدم و باهاتون درد دل کردم. شاید جای این صحبتها تو این تاپیک نبود ولی خیلی دلم پر بود و ...
آرش عزیز بابت دید وسیع , قلب بزرگ و روح متعالی ای که دارین از صمیم قلب بهتون تبریک میگم. براتون آرزو میکنم بهتریها رو داشته باشین چرا که شایسته ی بهترینها هستین. ازتون ممنونم بابت وقتی که گذاشتین و این مطالبو نوشتین. بدون شک یکی از بهترین نوشته هایی بود که من تا بحال خوندم.
شاد و تندرست باشید
کیس نامبر;2012as34xxx
کنسولگری: ابوظبی
تاریخ مصاحبه: می 2012
تاریخ ورود به امریکا: سپتامبر 2012
مقصد: کالیفرنیا- لس آنجلس
کنسولگری: ابوظبی
تاریخ مصاحبه: می 2012
تاریخ ورود به امریکا: سپتامبر 2012
مقصد: کالیفرنیا- لس آنجلس