2012-06-20 ساعت 05:19
سلام ب همه دوستان فروردین ماه رفته بودم دبی برای گرفتن ویزا و بهم گفتن ی دیگه بیا پاس رو بگیر و من مندم و ی هفته بیکاری........یه روز رفتم بازار قدیمی بردبی که دیدم بله بزن و برقصه....خلاصه داشتم ول می چرخیدم که دیدم در ی خیمه ی بحری یا همون پرنده شکاری و ی شتر که زانواش رو بسته بودن ک بلند نشه.....جلوتر ک رفتم دیدم چند تا مرد دشداشه ای دور منقل نشستن و دارن قهوه میخورن منم ک بوی قهوه کلافم کرده رفتم تو........ب یارو گفتم برام برام قهوه بریز.....چپ چپ نگام کرد برام ی فنجون کوچیک ریخت....خوردم و گفتم یکی دیگه بریز...سومی رو ک داشت میریخت ب جفتیش کد از این خلاص شیم منم که بهم بر خورده بود ب عربی بهش گفتم نترش پولش رو میدم ک زد زیر خنده و گفت فکر کردی اینجا قهوه فروشی؟و اون موقع بود ک فهمیدم ای داد بر من اقایون پلیسن و من وسط لونیه زنبور ...........خلاصه بعد از کلی شوخی کردن و عذر خواهی در رفتم....