2012-07-22 ساعت 18:47
یکی داشت میرفت کوهنوردی که پاش لیز و از یک صخره آویزون شد افراد دیگری برای کمک به سمت اون شتافتند ولی به علت فاصله زیاد کاری از دستانشون بر نمیومد ... اون شخص که به دیواره آویزان شده بود در کنار صخره تمشک جنگلی دید و آن را خوردو خندید ... وقتی با سوال شخص دیگری که میگفت " تو که در خطر مرگ قرار داری پس خنده ات برای چیست" روبرو شد گفت : (( من دارم میمیرم ولی این از شیرینی این تمشک کم نمیکند )) ...
لحظات شیرین زندگیتونو با فکر در مورد لحظات تلخ خراب نکنید ...
لحظات شیرین زندگیتونو با فکر در مورد لحظات تلخ خراب نکنید ...