دوستان با عرض معذرت که پا برهنه پریدم وسط بحثتون ولی امشب خوابم نمیبره و گفتم تراوشاتِ ذهنیم را اینجا بنویسم و با شما کمی درد و دل کنم....تا چند وقت پیش همش استرس اینو داشتم که کی کارنت میشم و چقدر انتظار سخته و همش روز شماری میکردم که چقدر مونده تا اولین سری کا رنتیها ..خلاصه یک روز داشتم با خودم فکر میکردم که بابا جون این که نشد زندگی، تک تکِ این روزها ،عمرِ منه که همینطور دارم با انتظار کشیدن و نگرانی بی مورد تلفش میکنم..کلا این که عادت کردیم با غصهٔ گذشته را خوردن و نگران آینده بودن هر روزمان را سپری کنیم و از در لحظه زندگی کردن غافلیم اصلا خوب نیست... و اگه بخوایم دائم با فکر کردن به زمان گذشته یا آینده روزها مونو سپری کنیم یه روز به خودمون میایم و میبینیم چند دهه از عمرمون گذشته و ما هیچ وقت از زمان حالمون لذت نبردیم و از کسانی که دوسشون داشتیم و کنارمون بودن و خیلی از کارهایی که در آن موقع میتوانستیم انجام بدیم غافل بودیم... درسته که انسان باید آینده نگر باشه و هدف داشته باشه و برای رسیدن بهش تلاش کنه ولی نه اینکه دیگه همه زندگیمون باشه اینکه نگرانش باشیم و هرروزمون را با نگرانی بگذرونیم همین که ما وقت میذاریم میریم کلاسهای مختلف بنا بر نیازمون همین نشون میده که ما هدفمون برامون مهمه و داریم براش تلاش میکنیم و دیگه باقیش را باید بسپاریم دست خدا.من که تصمیم گرفتم که دیگه سعی کنم در زمان حال زندگی کنم و از زندگیم تا جایی که میتونم لذت ببرم و هدفم را دنبال کنم ..فکر کنم اینجوری سپری کردن روزهای انتظار یا بهتره بگیم روزهای زندگیمون شیرینتر میشه.
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN