2009-11-04 ساعت 23:27
آرش خان
اون حال ناخوبت رو هم با جون و دل میخریم.
یه جورایی حسودیم شد؛ بخاطر اینکه، اشک هم برای چشم سفید شده ی من به انتظار نشسته، ناز میکند. ولی نمیدونم چرا یه دفعه خوب خوب درکت کردم، من این نازک دلی نسبت به هموطنانم را بر همه ی تاج و تخت شاهان، ترجیح میدهم.
وجود و نوشتن امثال شماست که نشان میدهد، اهل دل هستید، وگرنه هر تازه از حج برگشته ای ، تا مدت زمانی، بسیار عارف است و پس از چندی ، باز روز و روزگار از نو.
این مهم است که در آمریکا باشی، مشغولیاتت فراوان، هزاران فکر و اندیشه در سر؛ آنگاه نسبت به هموطنانت احساساتی و مهربون باقی بمانیم.
دلم میخواد بازم بنویسم امـّّا حکایت شعر حضرت حافظ میشه« ترسم که اشک در غم ما پرده در شود / وین راز سر به مـُهر ، به عالم خبر شود » پس باز بغض در گلو خفه شده ام را میبلعم تا همسایه نداند که درین خانه کیست؟
بدرود ارادتمند همگی حمید از ایالت میزوری
اون حال ناخوبت رو هم با جون و دل میخریم.
یه جورایی حسودیم شد؛ بخاطر اینکه، اشک هم برای چشم سفید شده ی من به انتظار نشسته، ناز میکند. ولی نمیدونم چرا یه دفعه خوب خوب درکت کردم، من این نازک دلی نسبت به هموطنانم را بر همه ی تاج و تخت شاهان، ترجیح میدهم.
وجود و نوشتن امثال شماست که نشان میدهد، اهل دل هستید، وگرنه هر تازه از حج برگشته ای ، تا مدت زمانی، بسیار عارف است و پس از چندی ، باز روز و روزگار از نو.
این مهم است که در آمریکا باشی، مشغولیاتت فراوان، هزاران فکر و اندیشه در سر؛ آنگاه نسبت به هموطنانت احساساتی و مهربون باقی بمانیم.
دلم میخواد بازم بنویسم امـّّا حکایت شعر حضرت حافظ میشه« ترسم که اشک در غم ما پرده در شود / وین راز سر به مـُهر ، به عالم خبر شود » پس باز بغض در گلو خفه شده ام را میبلعم تا همسایه نداند که درین خانه کیست؟
بدرود ارادتمند همگی حمید از ایالت میزوری
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید