2013-02-02 ساعت 21:43
سلام آرش عزیز. نمیدونم چی باید بهت بگم! بگم ویکتور هوگو! کمه ، بگم فردوسی! بازم کمه. واقعا قلم زیبایی داری. مارو معتاد کردی به این نوشته هات. منم یه جوونم مثله همه جوونای ایران. خسته اما پر انرژی ، بی خبر از همه جا. دارم سعی میکنم بیام اونجا. همیشه این نگرانی تو ذهنم بود که من با این خصوصیات اخلاقیم که همه میگن اصلا ایرانی نیست! اونجا چه کنم. نوشته هات بهم فهموند که اگر بیام اونجا چه مشکلاتی دارم و چه مزایایی برام داره. قلم زیبا و شیوات بدجور منو معتاد کرد. نویسنده خوبی میشی. از همه قسمتها خیلی خیلی لذت بردم. منو با خودت همه جا بردی . از اون ماشین قراضت گرفته تا شمال رفتن با خانواده نامزدت و پیرزن همسایه و قاییق و هلیکوپتر و ... دوست عزیز تنهامون نگذار و بازم برامون بنویس. حوب و خوش و پیروز باشی