2013-04-04 ساعت 23:01
ما که از روز اول عین بچه خوشحالها به همه گفتیم
و متاسفانه هنوز که هنوزه دارم چوب این اشتباه رو میخورم
خانمم یواش یواش داره از گریه های مامانش پشیمون میشه از رفتن و منهم با این وضعیت هرروز خسته تر از دیروز
اینقدر خسته که شاید منهم ببرم واقعا و بیخیال همه چیز بشم
دوستان به نظر من نه فقط تو این مورد که تو همه مراحل زندگی نباید تصمیمات رو حتی کوچیک به کسی بگین
اصلا به هیچ کس
حالا که من تو این شرایط تغییر زندگی اونهم به این مهمی و با توجه با زندگی و شرایط اینجام فقط نگرانیهام داره بیشتر میشه
چون حالا که میخوام همسرم تو این تصمیم سخت یارم باشه پشتمو خالی کرده
اگه پرچونگی کردم ببخشید چون خیلی خستمو دلم بدجوری گرفته بود
و متاسفانه هنوز که هنوزه دارم چوب این اشتباه رو میخورم
خانمم یواش یواش داره از گریه های مامانش پشیمون میشه از رفتن و منهم با این وضعیت هرروز خسته تر از دیروز
اینقدر خسته که شاید منهم ببرم واقعا و بیخیال همه چیز بشم
دوستان به نظر من نه فقط تو این مورد که تو همه مراحل زندگی نباید تصمیمات رو حتی کوچیک به کسی بگین
اصلا به هیچ کس
حالا که من تو این شرایط تغییر زندگی اونهم به این مهمی و با توجه با زندگی و شرایط اینجام فقط نگرانیهام داره بیشتر میشه
چون حالا که میخوام همسرم تو این تصمیم سخت یارم باشه پشتمو خالی کرده
اگه پرچونگی کردم ببخشید چون خیلی خستمو دلم بدجوری گرفته بود
کیس نامبر:70xx.ابوظبی.2نفر.مصاحبه:هفته اول می.مقصد:مریلند.کلیر:25جون سفرنامه