2013-07-21 ساعت 22:18
روزگار
رو به راه بود
هیچ چیز نه سفید نه سیاه بود
با وجود این.مثل این که چیزی اشتباه بود
زیر گنبد کبود.. بازی خدا.. نیمه کاره مانده بود
واژهای نبودو هیچ کس ... شعری از خدا نخوانده بود
تا که او مرا برای بازی خودش ... انتخاب کرد
توی گوش من یواش گفت " تو دعای کوچک منی"
بعد هم مرا ..مستجاب کرد
پرده ها کنار رفت ..خود به خود...با شروع بازی خدا
سالهاست اسم بازی من و خدا ... زندگیست
هیچ چیز..مثل بازی قشنگ ما عجیب نیست
بازی که ساده است و سخت ... مثل بازی بهار با درخت
با خدا طرف شدن ...کار مشکلی ست
زندگی ... بازی خدا و یک عروسک گلیست .
...............با توام باتو خدا ..... پس بیا این دل من مال خودت ....
رو به راه بود
هیچ چیز نه سفید نه سیاه بود
با وجود این.مثل این که چیزی اشتباه بود
زیر گنبد کبود.. بازی خدا.. نیمه کاره مانده بود
واژهای نبودو هیچ کس ... شعری از خدا نخوانده بود
تا که او مرا برای بازی خودش ... انتخاب کرد
توی گوش من یواش گفت " تو دعای کوچک منی"
بعد هم مرا ..مستجاب کرد
پرده ها کنار رفت ..خود به خود...با شروع بازی خدا
سالهاست اسم بازی من و خدا ... زندگیست
هیچ چیز..مثل بازی قشنگ ما عجیب نیست
بازی که ساده است و سخت ... مثل بازی بهار با درخت
با خدا طرف شدن ...کار مشکلی ست
زندگی ... بازی خدا و یک عروسک گلیست .
...............با توام باتو خدا ..... پس بیا این دل من مال خودت ....
كيس نامبر:*2013as 282، [مصاحبه:٩ ژانويه-٨ ماه انتظار .-آنکارا....٢٩ اگوست كلير [/php]