2013-10-21 ساعت 15:29
من به مهاجرت خيلي فكر مي كنم گاهي با ترس و گاهي با اميد. اما همه اش به يك جا ختم ميشه... اگر رام بدن و بذارن ميرم و حداقل امتحان مي كنم با حلوا حلوا كردن دهن هيچ كس شيرين نميشه ... حتما مزيت هايي اونجا هست كه فقر كمتر.. تورم كمتر... اميد به زندگاني بيشتر وجود داره علم بيشتر پيشرفت كرده... و هزار چيز ديگه كه چون نرفتم نمي تونم درموردش حرف بزنم تمام اينها الكي نيست و آمارهاي دروغ و جعلي نيست مثل آن چيزي كه ما عادت كرديم. هميشه اعتقادم اينه كه براي موفقت يك نسل بايد فدا بشه و من فقط به خاطر اينكه دخترم تو دنيايي بهتر چشم بازكنه .. بهتر درس بخونه و در كوچه خم هاي كنكور و سرنوشت اجباري داشنگاههاي ما گير نيوفته اميدوارم بتونم اين مهاجرت رو انجام بدم . هرچند كه مي دونم شايد در اينجا موفق تر هستم خونه و ماشين دارم و زندگي نصفه نيمه با وام اما تمام خلاقيت و تمام چيزهايي كه داشتم را با كار كردن در اداره دولتي از دست دادم و دچار افسرگي شدم گاهي حتي هيچ چيز شاد نمي كنه منو. حس ميكنم اين مسئله بتونه تكوني به زندگي ام بده و اين رخوت رو به تكاپو تبديل كنه هرچند با سختي ... تمام پيج هاي اين سايت رو خوندم اي كاش درمورد اينكه خانمها چه چيزهايي رو مي تونن ياد بگيرن كه در اونجا بتونن كار گير بيارن . من عكاسي رو دوس داشتم اما نمي دونم بازارش چطوره خودم مهندس كامپيوتر هستم اما از اونجايي كه از دانشم استفاده نكردم مدركم به نوعي اكسپاير شده و به درد لاي جرز ميخوره .. شوهرم هم ديپلم آرايشگري داره اما اونجا براي سرتيفيكيت نياز به آزمون GDE هست نميدونم يعني ميتونه موفق بشه از اين آزمون ... و دردنهايت آهي به عمق زندگي ام و آينده فرزندم