نگران نباش کاووش جان. ما اینجا همه با هم دوست هستیم و گاهی شوخی می کنیم تا فضا خشک نشود و یک نیمچه آزادی هم در حد بضاعت برای گفتن نظرات و انتقادات مهیا است.
خاطره جدید این که من برای چند کار فدرال اقدام کرده بودم و در مراحل اولیه هم قبول شدم و همه از کمالات و جمالات من که در رزومه ثبت شده بود به به و چه چه کردند و دیگر من و اقدامات مقتضی محل فرضی خانه آینده را هم مشخص کرده بودیم و حتی برنامه ریزی کردیم که از کدام بقالی خرید کنیم و آخر هفته ها به کجا برویم. دیگر فقط منتظر بودیم که هلیکوپتر بفرستند و ما را به آنجا منتقل کنند! ولی در همین خیالات شیرین بودیم که یکی پس از دیگری نامه آمد که متاسفانه شما در گزینش های پایانی به عنوان بهترین فرد در این شغل انتخاب نشدید. تازه چند وقت بود که داشتم اخبار نگاه می کردم و تحولات دولت فدرال را زیر نظر داشتم تا وقتی که به وزارت خانه رفتم چندان هم از همه جا بی خبر نباشم. ولی از وقتی که نامه ردی را گرفتم دیگر سمپاتی خودم را نسبت به آن از دست دادم و هر زمان هم که در اخبار صحبتی از آنها می شود زیر لب لیچاری می گویم و کانال تلویزیونی را عوض می کنم. خلاصه این که من هم پس از آن تلاش ناموفق چسبیدم به همان کاری که قبلا داشتم.
عملگی من هم در خانه تمام شده است و حالا شبها من و اقدامات مقتضی می نشینیم و از کارهای انجام شده تعریف می کنیم و ابراز تعجب می کنیم که آیا واقعا ما همه این کارها را به تنهایی انجام داده ایم؟ ولی این کار هم دیگر دارد مزه خودش را از دست می دهد و آنقدر از خودمان تعریف کردیم که حالمان دارد از این موضوع به هم می خورد. انتقال به واشینگتن دی سی هم که منتفی شد و برای همین الآن اقدامات مقتضی گیر داده است که من به سلمانی بروم و موهایم را کوتاه کنم. از وقتی که ازدواج کرده ام به جای دو بار در سال لااقل شش بار در سال به سلمانی می روم. یک خانم اسپانیش هم در آنجا کار می کند که کله آدم را مثل گوسفند قربانی می گیرد و می پیچاند و شانه سلمانی اش را هم محکم به سرم می کوباند و چنان آن را بر روی سرم می کشد که رد آن بر سرم خراش می اندازد. نمی دانم چرا این سلمانی ها اینقدر خشن هستند و اصلا ملایمت و ملاطفت با کله آدمیزاد حالیشان نمی شود.
یکی از چراغ های ماشینم سوخته است و باید آن را عوض کنم ولی هنوز به خاطر بارندگی فرصتی پیش نیامده است. اگر پلیس ببیند حتما جریمه می کند و من هم سعی می کنم لااقل در روز چراغ هایم را خاموش نگه دارم که پلیس نامحسوس متوجه چنین نقیصه ای در ماشین من نشود. تا الآن خشکسالی بود و یک قطره هم باران نمی آمد ولی از زمانی که من می خواهم چراغ ماشینم را عوض کنم یک ریز باران می بارد. ولی خوب در مجموع آمدن باران خیلی خوب است چون همه جا دوباره سبز شده است و مناظر اطراف که دیگر به خاکستری می گرایید دوباره دیدنی و دلپزیر شدند. در این جایی که ما زندگی می کنیم تپه های جنگلی زیادی وجود دارد و گاهی صبح ها در مسیر رانندگی من تا محل کار مه غلیظی همه جا را می پوشاند که حرکت آنها از میان درختان انبوه منظره بسیار زیبایی را ایجاد می کند. اینجا گاهی به نظر بهشت واقعی می آید و من که همیشه عاشق شمال ایران بودم و مناطق سرسبز آن را دوست داشتم اینجا برایم بسیار زیبا تر و دلپذیرتر است. یکی از علت هایی هم که من به ماهیگیری علاقه دارم نه به خاطر گرفتن ماهی است بلکه به بهانه ماهیگیری به میان آب و دریاچه هایی که در دل تپه های جنگلی است می روم و از صدای سکوت و آرامش و هوای پاک آن لذت می برم. البته ناگفته نماند که آدم باید بلد باشد که چگونه از این زیبایی ها لذت ببرد اگرنه کم نیستند آدم هایی که بی توجه از کنار چنین نعمت هایی می گذرند و از زیبایی های بدیع آن لذت نمی برند.
خاطره جدید این که من برای چند کار فدرال اقدام کرده بودم و در مراحل اولیه هم قبول شدم و همه از کمالات و جمالات من که در رزومه ثبت شده بود به به و چه چه کردند و دیگر من و اقدامات مقتضی محل فرضی خانه آینده را هم مشخص کرده بودیم و حتی برنامه ریزی کردیم که از کدام بقالی خرید کنیم و آخر هفته ها به کجا برویم. دیگر فقط منتظر بودیم که هلیکوپتر بفرستند و ما را به آنجا منتقل کنند! ولی در همین خیالات شیرین بودیم که یکی پس از دیگری نامه آمد که متاسفانه شما در گزینش های پایانی به عنوان بهترین فرد در این شغل انتخاب نشدید. تازه چند وقت بود که داشتم اخبار نگاه می کردم و تحولات دولت فدرال را زیر نظر داشتم تا وقتی که به وزارت خانه رفتم چندان هم از همه جا بی خبر نباشم. ولی از وقتی که نامه ردی را گرفتم دیگر سمپاتی خودم را نسبت به آن از دست دادم و هر زمان هم که در اخبار صحبتی از آنها می شود زیر لب لیچاری می گویم و کانال تلویزیونی را عوض می کنم. خلاصه این که من هم پس از آن تلاش ناموفق چسبیدم به همان کاری که قبلا داشتم.
عملگی من هم در خانه تمام شده است و حالا شبها من و اقدامات مقتضی می نشینیم و از کارهای انجام شده تعریف می کنیم و ابراز تعجب می کنیم که آیا واقعا ما همه این کارها را به تنهایی انجام داده ایم؟ ولی این کار هم دیگر دارد مزه خودش را از دست می دهد و آنقدر از خودمان تعریف کردیم که حالمان دارد از این موضوع به هم می خورد. انتقال به واشینگتن دی سی هم که منتفی شد و برای همین الآن اقدامات مقتضی گیر داده است که من به سلمانی بروم و موهایم را کوتاه کنم. از وقتی که ازدواج کرده ام به جای دو بار در سال لااقل شش بار در سال به سلمانی می روم. یک خانم اسپانیش هم در آنجا کار می کند که کله آدم را مثل گوسفند قربانی می گیرد و می پیچاند و شانه سلمانی اش را هم محکم به سرم می کوباند و چنان آن را بر روی سرم می کشد که رد آن بر سرم خراش می اندازد. نمی دانم چرا این سلمانی ها اینقدر خشن هستند و اصلا ملایمت و ملاطفت با کله آدمیزاد حالیشان نمی شود.
یکی از چراغ های ماشینم سوخته است و باید آن را عوض کنم ولی هنوز به خاطر بارندگی فرصتی پیش نیامده است. اگر پلیس ببیند حتما جریمه می کند و من هم سعی می کنم لااقل در روز چراغ هایم را خاموش نگه دارم که پلیس نامحسوس متوجه چنین نقیصه ای در ماشین من نشود. تا الآن خشکسالی بود و یک قطره هم باران نمی آمد ولی از زمانی که من می خواهم چراغ ماشینم را عوض کنم یک ریز باران می بارد. ولی خوب در مجموع آمدن باران خیلی خوب است چون همه جا دوباره سبز شده است و مناظر اطراف که دیگر به خاکستری می گرایید دوباره دیدنی و دلپزیر شدند. در این جایی که ما زندگی می کنیم تپه های جنگلی زیادی وجود دارد و گاهی صبح ها در مسیر رانندگی من تا محل کار مه غلیظی همه جا را می پوشاند که حرکت آنها از میان درختان انبوه منظره بسیار زیبایی را ایجاد می کند. اینجا گاهی به نظر بهشت واقعی می آید و من که همیشه عاشق شمال ایران بودم و مناطق سرسبز آن را دوست داشتم اینجا برایم بسیار زیبا تر و دلپذیرتر است. یکی از علت هایی هم که من به ماهیگیری علاقه دارم نه به خاطر گرفتن ماهی است بلکه به بهانه ماهیگیری به میان آب و دریاچه هایی که در دل تپه های جنگلی است می روم و از صدای سکوت و آرامش و هوای پاک آن لذت می برم. البته ناگفته نماند که آدم باید بلد باشد که چگونه از این زیبایی ها لذت ببرد اگرنه کم نیستند آدم هایی که بی توجه از کنار چنین نعمت هایی می گذرند و از زیبایی های بدیع آن لذت نمی برند.
با آرزوی موفقیت برای شما