2014-08-27 ساعت 10:58
یرانی هستم اما به ایرانیها اعتماد نمیکنم
شیما شهرابی
در لابی یکی از بزرگترین هتلهای شهر «هیوستن» آمریکا نشسته ام؛ جایی که مالک آن یک مرد ایرانیالاصل است. برگههای استخدام را کامل پرکردهام و حالا منتظرم تا وقتِ مصاحبه حضوری من برسد. فکر میکنم یک مدیر ایرانی حتما کارمندان ایرانی را راحت تر میپذیرد اما همه افکارم نقش برآب میشوند وقتی آقای «ر.د» در بدو ورودم به اتاقش میگوید: « من تمایل چندانی به کار کردن با ایرانی ها ندارم.»
این جمله را به انگلیسی میگوید. اینجا هیچکس حق ندارد فارسی صحبت کند؛ حتی دو کارمند ایرانی با هم. حرفش را اینطور ادامه میدهد: «هیچ کدام از مدیرهای اصلی هتل من ایرانی نیستند چون من نحوه مدیریت ایرانی ها را قبول ندارم. شما هم اگر سابقه کار با مدیران آمریکایی دارید، میتوانیم درباره استخدام صحبت کنیم.»
«ر.د» معتقد است مدیران ایرانی دو دسته هستند؛ یا مدیریت را با ریاست اشتباه میگیرند و سختگیری بیش از حد با کارمندان دارند و یا این که تا به مدیریت میرسند، تنبلی را پیشه میکنند و دیگر کار نمیکنند.
او از تجربه 20 ساله اش حرف میزند و میگوید: «متاسفانه هر وقت به ایرانی ها اعتماد کردم، همه چیز خراب شد. الان هم پشت دستم را داغ کرده ام که ایرانیها را در حد کارمند ساده استخدام کنم و در سطوح بالاتر فقط با آمریکایی ها کار کنم.»
«ر.د» تنها کارفرمایی نیست که تمایلی به کار کردن با ایرانی ها ندارد. گفت وگوی ما با چند نفر از کارفرمایان نشان داد که بیشتر آنها در این باره موضع مشترک دارند اگرچه شاید دلایل شان متفاوت باشد؛ مثل فرهاد که صاحب یک ساندویچی در لس آنجلس است: «ایرانی ها به اندازه مکزیکی ها فرز نیستند. کاری که یک کارگر مکزیکی در رستوران انجام میدهد، برابر کار دو کارگر ایرانی است. مکزیکی ها قویترهستند چون از بچگی برای کار در مزرعه تربیت میشوند. پس مقرون به صرفه نیست من مکزیکی ها را کنار بگذارم و ایرانی استخدام کنم.»
تازه متوجه میشوم که چرا غذاهایی که در رستورانهای ایرانی- آمریکا سرو میشوند، مزه های اصیل ندارند. وقتی آشپز مکزیکی قورمه سبزی بپزد، تکلیف روشن است!
دل به دل راه دارد
البته تمایل نداشتن به همکاری دربین ایرانی های مهاجر، دوطرفه است. تا جایی که من شاهد بودهام، بیشترجویندگان کار هم ترجیح میدهند با کارفرمایان آمریکایی وارد مذاکره شوند. آنها هم دلایل خودشان را دارند «فرید» میگوید: «کارفرمایان ایرانی همیشه پایینترین رقم حقوقی را پیشنهاد میدهند، تا بتوانند کار میکشند و رفتارهای مدیریتی زشتی دارند.»
«سارا» تازه به امریکا آمده و زبان انگلیسی او خیلی خوب نیست. دریک رستوران ایرانی کار میکند اما دنبال یک کار آمریکایی میگردد: « ایرانی
ها قوانین خودشان را دارند که کار کردن با آنها را سخت میکند؛ مثلا در همه رستورانهای آمریکایی، انعام برای گارسون است اما صاحب رستوران، انعام ها را به ما نمیدهد. میگوید من از اول هم به شما گفتم حقوق شما ساعتی هشت دلار است و حرفی از انعام نزدم. حتی اگر کسی انعام را در دستمان هم بگذارد، موظفیم آن را در شیشه ای که جلوی دخل قرار دارد، بیاندازیم.»
بیایید مقایسه نکنیم
ماجرا وقتی تلخ تر میشود که خودمان را با مهاجران کشورهای دیگر مقایسه کنیم. در بیشتر فروشگاههای چینی، کارمندان چشم بادامی خودنمایی میکنند. در آرایشگاههای هندی، آرایشگر مکزیکی، آمریکایی یا ایرانی پیدا نمیکنید. در رستورانهای مکزیکی، بیشتر کارمندان به زبان اسپانیایی صحبت میکنند اما بسیاری از فروشگاهها و رستورانهای ایرانی را چینی ها، مکزیکی ها و هندی ها اداره میکنند.
موضوع نبود اعتماد و اتحاد ایرانیان به یکدیگر فقط در مسایل کاری دیده نمیشود. دکتر «بیژن بندری»، متخصص پوست و استاد دانشگاه «یوسی. ال. ای» معتقد است که حتی در محیط های دانشگاهی هم اتحادی که میان دیگر مهاجران وجود دارد، بین ایرانی ها دیده نمیشود. او در اینباره به «ایران» وایر میگوید: «پزشکان از هر کشوری که وارد آمریکا شوند، برای طبابت باید امتحانات (usmle) را پاس کنند. هر سال بهترین نمرههای این امتحان را هندی ها کسب میکنند. این به خاطر هوش بالا و یا دانش زیاد آنها نیست و فقط و فقط به خاطر اتحاد آنها است. هندی ها برای خودشان بانک سوال درست کرده اند که دست به دست میچرخد. اما بچه های ایرانی همه چیز را از هم پنهان میکنند. در روابط دانشجویان ایرانی، بیاعتمادی توی چشم میزند؛ برای نمونه، دانشجویان پنهانی امتحان میدهند، نمره خود را مخفی میکنند و از نحوه درس خواندنشان اطلاعاتی نمیدهند.»
چرا ما ایرانی ها نسبت به یکدیگر بیاعتماد هستیم؟
دکتر «اصغر مهاجری»، جامعهشناس و استاد دانشگاه به این پرسش «ایران وایر» پاسخ داده است: «متاسفانه باید بگویم زیرآبزنی جزو فرهنگ ما شده است. در جامعهای که زیرآبزنی وجود داشته باشد، بیاعتمادی هم حاکم میشود. وقتی بیاعتمادی باشد، پنهانکاری هم هست. پنهان کاری سبب میشود افراد به هم دروغ بگویند و ظاهر و باطن آنها تفاوت داشته باشد و به نوعی ریا در جامعه رشد کند. ریاکاری در کشور ما ریشه تاریخی دارد؛ گواه آن هم این بیت حافظ است:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
دروغ، ریا، پنهانکاری، زیرآبزنی و... دشمنان اعتماد هستند. در جامعهای که اعتماد وجود نداشته باشد، اتحاد هم به وجود نمیآید. متاسفانه باید بگویم ما جامعه مریضی داریم که درآن همه نسبت به هم بدبین هستند. بدبینی در افرادی که مهاجرت میکنند، بیشتر است چون بسیاری از افرادی که بار سفر میبندند، از همین چیزها خسته شده اند و جامعه را کاملا تیره میبینند. آنها دنبال یک مدینه فاضله
میگردند. بنابراین، طبیعی است ازهموطنان خود فاصله بگیرند.»
«امانالله قرایی مقدم»، آسیبشناس و استاد دانشگاه هم میگوید: «در جامعه ما، به ویژه در سده اخیر، دروغ گفتن به شکل نگران کنندهای افزایش یافته و متأسفانه در اقشار و لایههای مختلف اجتماع ریشه دوانده است. این مساله فضایی مملو از ناامنی روانی و بیاعتمادی را در جامعه ایجاد کرده است. شما در نظر بگیرید اگر بین دو نفر از افراد یک خانواده اعتماد متقابل وجود نداشته باشد، روابط خانوادگی و زندگی روزمره چقدر سخت و پرهزینه خواهد شد. حال اگر بین آحاد مردم جامعه این صفت مذموم قاعده شود، چه خطر بزرگی قوام و دوام آن را مورد تهدید قرار خواهد داد. فساد و تباهی همه ارکان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را فرا خواهد گرفت. البته رفتار مسوولان در جامعه ایران به این موضوع دامن میزند. وقتی مسوولان وعدههایی میدهند و آنها را به مرحله عمل و اجرا نمیرسانند، اعتماد عمومی ضعیف خواهد شد و به دنبال این امر، بی اعتمادی رواج مییابد. این در حالی است که جامعه و فرد از هم جدا نیستند و کمرنگی اعتماد در روابط افراد، حتی زن و شوهرها هم از جامعه نشأت میگیرد. در جامعه ما، فاصله بین حرف و عمل بسیار زیاد است. همین موضوع باعث میشود افراد از هم دوری کنند و غریبه ها را ترجیح بدهند. در جوامعی که اعتماد از بین میرود، غریبهپرستی رواج مییابد. ایرانی های مهاجر هم در جامعه ای بیاعتماد رشد کرده اند پس طبیعی است که غریبه ها را ترجیح بدهند.»
شیما شهرابی
در لابی یکی از بزرگترین هتلهای شهر «هیوستن» آمریکا نشسته ام؛ جایی که مالک آن یک مرد ایرانیالاصل است. برگههای استخدام را کامل پرکردهام و حالا منتظرم تا وقتِ مصاحبه حضوری من برسد. فکر میکنم یک مدیر ایرانی حتما کارمندان ایرانی را راحت تر میپذیرد اما همه افکارم نقش برآب میشوند وقتی آقای «ر.د» در بدو ورودم به اتاقش میگوید: « من تمایل چندانی به کار کردن با ایرانی ها ندارم.»
این جمله را به انگلیسی میگوید. اینجا هیچکس حق ندارد فارسی صحبت کند؛ حتی دو کارمند ایرانی با هم. حرفش را اینطور ادامه میدهد: «هیچ کدام از مدیرهای اصلی هتل من ایرانی نیستند چون من نحوه مدیریت ایرانی ها را قبول ندارم. شما هم اگر سابقه کار با مدیران آمریکایی دارید، میتوانیم درباره استخدام صحبت کنیم.»
«ر.د» معتقد است مدیران ایرانی دو دسته هستند؛ یا مدیریت را با ریاست اشتباه میگیرند و سختگیری بیش از حد با کارمندان دارند و یا این که تا به مدیریت میرسند، تنبلی را پیشه میکنند و دیگر کار نمیکنند.
او از تجربه 20 ساله اش حرف میزند و میگوید: «متاسفانه هر وقت به ایرانی ها اعتماد کردم، همه چیز خراب شد. الان هم پشت دستم را داغ کرده ام که ایرانیها را در حد کارمند ساده استخدام کنم و در سطوح بالاتر فقط با آمریکایی ها کار کنم.»
«ر.د» تنها کارفرمایی نیست که تمایلی به کار کردن با ایرانی ها ندارد. گفت وگوی ما با چند نفر از کارفرمایان نشان داد که بیشتر آنها در این باره موضع مشترک دارند اگرچه شاید دلایل شان متفاوت باشد؛ مثل فرهاد که صاحب یک ساندویچی در لس آنجلس است: «ایرانی ها به اندازه مکزیکی ها فرز نیستند. کاری که یک کارگر مکزیکی در رستوران انجام میدهد، برابر کار دو کارگر ایرانی است. مکزیکی ها قویترهستند چون از بچگی برای کار در مزرعه تربیت میشوند. پس مقرون به صرفه نیست من مکزیکی ها را کنار بگذارم و ایرانی استخدام کنم.»
تازه متوجه میشوم که چرا غذاهایی که در رستورانهای ایرانی- آمریکا سرو میشوند، مزه های اصیل ندارند. وقتی آشپز مکزیکی قورمه سبزی بپزد، تکلیف روشن است!
دل به دل راه دارد
البته تمایل نداشتن به همکاری دربین ایرانی های مهاجر، دوطرفه است. تا جایی که من شاهد بودهام، بیشترجویندگان کار هم ترجیح میدهند با کارفرمایان آمریکایی وارد مذاکره شوند. آنها هم دلایل خودشان را دارند «فرید» میگوید: «کارفرمایان ایرانی همیشه پایینترین رقم حقوقی را پیشنهاد میدهند، تا بتوانند کار میکشند و رفتارهای مدیریتی زشتی دارند.»
«سارا» تازه به امریکا آمده و زبان انگلیسی او خیلی خوب نیست. دریک رستوران ایرانی کار میکند اما دنبال یک کار آمریکایی میگردد: « ایرانی
ها قوانین خودشان را دارند که کار کردن با آنها را سخت میکند؛ مثلا در همه رستورانهای آمریکایی، انعام برای گارسون است اما صاحب رستوران، انعام ها را به ما نمیدهد. میگوید من از اول هم به شما گفتم حقوق شما ساعتی هشت دلار است و حرفی از انعام نزدم. حتی اگر کسی انعام را در دستمان هم بگذارد، موظفیم آن را در شیشه ای که جلوی دخل قرار دارد، بیاندازیم.»
بیایید مقایسه نکنیم
ماجرا وقتی تلخ تر میشود که خودمان را با مهاجران کشورهای دیگر مقایسه کنیم. در بیشتر فروشگاههای چینی، کارمندان چشم بادامی خودنمایی میکنند. در آرایشگاههای هندی، آرایشگر مکزیکی، آمریکایی یا ایرانی پیدا نمیکنید. در رستورانهای مکزیکی، بیشتر کارمندان به زبان اسپانیایی صحبت میکنند اما بسیاری از فروشگاهها و رستورانهای ایرانی را چینی ها، مکزیکی ها و هندی ها اداره میکنند.
موضوع نبود اعتماد و اتحاد ایرانیان به یکدیگر فقط در مسایل کاری دیده نمیشود. دکتر «بیژن بندری»، متخصص پوست و استاد دانشگاه «یوسی. ال. ای» معتقد است که حتی در محیط های دانشگاهی هم اتحادی که میان دیگر مهاجران وجود دارد، بین ایرانی ها دیده نمیشود. او در اینباره به «ایران» وایر میگوید: «پزشکان از هر کشوری که وارد آمریکا شوند، برای طبابت باید امتحانات (usmle) را پاس کنند. هر سال بهترین نمرههای این امتحان را هندی ها کسب میکنند. این به خاطر هوش بالا و یا دانش زیاد آنها نیست و فقط و فقط به خاطر اتحاد آنها است. هندی ها برای خودشان بانک سوال درست کرده اند که دست به دست میچرخد. اما بچه های ایرانی همه چیز را از هم پنهان میکنند. در روابط دانشجویان ایرانی، بیاعتمادی توی چشم میزند؛ برای نمونه، دانشجویان پنهانی امتحان میدهند، نمره خود را مخفی میکنند و از نحوه درس خواندنشان اطلاعاتی نمیدهند.»
چرا ما ایرانی ها نسبت به یکدیگر بیاعتماد هستیم؟
دکتر «اصغر مهاجری»، جامعهشناس و استاد دانشگاه به این پرسش «ایران وایر» پاسخ داده است: «متاسفانه باید بگویم زیرآبزنی جزو فرهنگ ما شده است. در جامعهای که زیرآبزنی وجود داشته باشد، بیاعتمادی هم حاکم میشود. وقتی بیاعتمادی باشد، پنهانکاری هم هست. پنهان کاری سبب میشود افراد به هم دروغ بگویند و ظاهر و باطن آنها تفاوت داشته باشد و به نوعی ریا در جامعه رشد کند. ریاکاری در کشور ما ریشه تاریخی دارد؛ گواه آن هم این بیت حافظ است:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
دروغ، ریا، پنهانکاری، زیرآبزنی و... دشمنان اعتماد هستند. در جامعهای که اعتماد وجود نداشته باشد، اتحاد هم به وجود نمیآید. متاسفانه باید بگویم ما جامعه مریضی داریم که درآن همه نسبت به هم بدبین هستند. بدبینی در افرادی که مهاجرت میکنند، بیشتر است چون بسیاری از افرادی که بار سفر میبندند، از همین چیزها خسته شده اند و جامعه را کاملا تیره میبینند. آنها دنبال یک مدینه فاضله
میگردند. بنابراین، طبیعی است ازهموطنان خود فاصله بگیرند.»
«امانالله قرایی مقدم»، آسیبشناس و استاد دانشگاه هم میگوید: «در جامعه ما، به ویژه در سده اخیر، دروغ گفتن به شکل نگران کنندهای افزایش یافته و متأسفانه در اقشار و لایههای مختلف اجتماع ریشه دوانده است. این مساله فضایی مملو از ناامنی روانی و بیاعتمادی را در جامعه ایجاد کرده است. شما در نظر بگیرید اگر بین دو نفر از افراد یک خانواده اعتماد متقابل وجود نداشته باشد، روابط خانوادگی و زندگی روزمره چقدر سخت و پرهزینه خواهد شد. حال اگر بین آحاد مردم جامعه این صفت مذموم قاعده شود، چه خطر بزرگی قوام و دوام آن را مورد تهدید قرار خواهد داد. فساد و تباهی همه ارکان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را فرا خواهد گرفت. البته رفتار مسوولان در جامعه ایران به این موضوع دامن میزند. وقتی مسوولان وعدههایی میدهند و آنها را به مرحله عمل و اجرا نمیرسانند، اعتماد عمومی ضعیف خواهد شد و به دنبال این امر، بی اعتمادی رواج مییابد. این در حالی است که جامعه و فرد از هم جدا نیستند و کمرنگی اعتماد در روابط افراد، حتی زن و شوهرها هم از جامعه نشأت میگیرد. در جامعه ما، فاصله بین حرف و عمل بسیار زیاد است. همین موضوع باعث میشود افراد از هم دوری کنند و غریبه ها را ترجیح بدهند. در جوامعی که اعتماد از بین میرود، غریبهپرستی رواج مییابد. ایرانی های مهاجر هم در جامعه ای بیاعتماد رشد کرده اند پس طبیعی است که غریبه ها را ترجیح بدهند.»
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند