دو هفته اي هست كه سياتلم، به غير از روز اول كه بارون بود، آفتاب آن چنان مي تابد كه هواشناسي هشدار آتش سوزي داده!!!!!! غصه ي مردم اين شهر رو مي خورم ، چون خيال برگشتن نداريم!!!!
ولي اگه بگم اينجا تكه اي از بهشته دروغ نگفته ام. و عجب رانندگي اي.آقا ما داشتيم فكر مي كرديم كه از خيابون رد بشيم يا نشيم ، ماشين ها طوري نگه داشتند كه ترافيك شد و ما مجبور شديم به خاطر احترامي كه بهمون گذاشتند رد بشيم و در حال رد شدن از خيابون فقط داشتيم خم و راست مي شديم و تشكر مي كرديم!! فكر كنم همه فهميدن مهاجريم! روزهاي بعد از خجالت سرمون همش پايينه و دستمون به نشانه ي تشكر بالا!!
تشييع جنازه بود ، پليس موتور سوار اين قدر قشنگ ترافيك رو كنترل كرد و از ماشين هاي عبوري درخواست توقف كرد، كه ما له له شديم!!
اينجا همه ي مردم از جنس ديگه اي هستند، مي خندند، هلو هاو آر يو مي گن بدون اينكه بشناسنت و آرامش دارن و طبق معمول اونايي كه آرامش ندارن ماييم و توي خيابون با صداي بلند هم ديگه رو توجيه مي كنيم!!!!!!!!
ولي اگه بگم اينجا تكه اي از بهشته دروغ نگفته ام. و عجب رانندگي اي.آقا ما داشتيم فكر مي كرديم كه از خيابون رد بشيم يا نشيم ، ماشين ها طوري نگه داشتند كه ترافيك شد و ما مجبور شديم به خاطر احترامي كه بهمون گذاشتند رد بشيم و در حال رد شدن از خيابون فقط داشتيم خم و راست مي شديم و تشكر مي كرديم!! فكر كنم همه فهميدن مهاجريم! روزهاي بعد از خجالت سرمون همش پايينه و دستمون به نشانه ي تشكر بالا!!
تشييع جنازه بود ، پليس موتور سوار اين قدر قشنگ ترافيك رو كنترل كرد و از ماشين هاي عبوري درخواست توقف كرد، كه ما له له شديم!!
اينجا همه ي مردم از جنس ديگه اي هستند، مي خندند، هلو هاو آر يو مي گن بدون اينكه بشناسنت و آرامش دارن و طبق معمول اونايي كه آرامش ندارن ماييم و توي خيابون با صداي بلند هم ديگه رو توجيه مي كنيم!!!!!!!!
**24/خودم/ سه نفر/ابوظبی/ نوامبر/ برگه ی سفید/ كلير بعد از ١٩٢ روز/ ورود به آمريكا: ٢٩ آگوست ٢٠١٤