کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
هوش اقتصادی ; مهم ترین چیزی که نیازمند آن هستیم
.
دوري گزيدن از يكي از بزر گترين دام هاي زندگي

باباي دارا مي گفت بسياري از مردم را مي توان با يك بها خريد. هركدام از آنان بهايي دارند كه برخاسته از ميزان ترس و آزشان است. نخست، ترس از بي پول شدن آنان را به سخت كوشي برمي انگيزد و هنگامي كه چك دستمزد خود را گرفتند، آزمندي يا آرزوها سر برمي دارد و به فكر چيزهاي دلپذيري مي افتند كه پول مي تواند بخرد. بدين گونه است كه الگوي زندگي شكل مي گيرد. پرسيدم چه الگويي؟ گفت: الگوي از خواب برخاستن، رفتن به سر كار، پرداختن صورتحساب ها و خوابیدن شبانه.... مجدداً برخاستن، به سر كار رفتن، پرداخت صورتحساب ها و … از آن پس، زندگي را تنها او احساس هدايت مي كند: ترس و آز. به آنان پول بيشتر بدهيد، به هزينه كردن ها مي افزايند. باباي دارا گفت در نهايت همه ما مستخدم هستيم. تنها در سطح هاي متفاوتي كار مي كنيم. من از شما مي خواهم كه از آن دام بپرهيزيد. دامي كه آفريده احساس ترس و آرزوي ماست. اينها را به سود (نه زيان خود) به كار بگيريد. اين است آنچه مي خواهم به شما بياموزم. اگر در سايه احساسات به بالاترين درآمد هم برسيد همچنان برده هستيد. برده اي با دستمزد بالا. پرسيدم چگونه ميتوانيم از اين دام بگريزيم؟
دليل اصلي ناداري يا رويارويي با مشكلات مالي، ترس و ناداني است نه اقتصاد، دولت، يا ثروتمندان.
ترس دروني و ناداني انسان را در دام اسير مي كند. پس شما درس بخوانيد و دانشگاه را هم تمام كنيد. من هم يادتان مي دهم كه چگونه بيرون از دام بمانيد. باباي دارا توضيح داد كه زندگي انسان كوشش و دست و پا زدني است ميان ناداني و آگاهي گسترده. هنگامي كه انسان از جستجوي اطلاعات و دانش خودشناسي بازايستد، به ناداني ميدان داده است. لحظه به لحظه با اين كوشش درگيريم كه بياموزيم تا چشم دل را باز كنيم يا ببنديم.

ديدن آنچه ديگران نمي بينند
باباي دارا مي گفت: به كار ادامه دهيد، هرچه زودتر از انديشه نياز به چك و دستمزد رها شويد، زندگي بزرگسالي شما آسان تر خواهد شد. مغز خود را به كار بيندازيد و بي مزد كار كنيد. روزي خواهد رسيد كه راهي پيدا كنيد با درآمدي بسي بيشتر از آنچه من بتوانم به شما بدهم. چيزهايي خواهيد ديد كه ديگران نمي بينند. فرصت هايي كه درست پيش چشم تان است. بسياري از مردم هرگز اين فرصت ها را نمي بينند، زيرا تنها به دنبال پول و ايمني هستند، پس به همين ها مي رسند. هرگاه كه يك فرصت را شناختيد، در سراسر زندگي آن را خواهيد شناخت. اين ر ا بياموزيد و خود را از بزرگ ترين دام زندگي رها كنيد، ديگر هرگز به اين دام نخواهيد افتاد.
* * *
اين نكته ها باعث شد ما يك مشاركت ديگري به راه اندازيم. مامان ما زيرزميني داشت كه بدون استفاده مانده بود. آنجا را تميز كرديم و صدها كتاب نقاشي خنده آور، كه تاريخ آن گذشته و نيمه جلد هركدام را قبلاً پاره كرده بودند و ظاهرًا ارزشي نداشت، گردآوري كرديم. كتابخانه اي برپا كرديم و خواهر كوچك تر مايك را كه عاشق مطالعه بود به كتابداري گماشتيم. كتابخانه از ساعت 14:30 تا 16:30 باز بود و از هر شخصی ١٠ سنت ورودي مي گرفت. رفته رفته همه بچه هاي منطقه مشتري كتابخانه ما شدند. براي آنان دادوستد خوبي بود. در فاصله دو ساعت پس از مدرسه، مي توانستند پنج شش كتاب خنده دار بخوانند و تنها ١٠ سنت بپردازند، در حالي كه اگر مي خواستند كتاب ها را بخرند، مي بايست در برابر هر جلد ١٠ سنت بدهند. خواهر مايك كار ثبت نام روزانه مشتريان، مقدار پولي كه داده بودند و مواظبت از كتاب ها را به خوبي انجام مي داد. ميانگين درآمد مايك و من هفته اي ٩.5 دلار بود. نفري يك دلار به كتابدار مي داديم و اجازه داشت كه هرچه مي خواهد كتاب بخواند. كوشش كرديم كه شعبه ديگري هم برپا كنيم ولي هيچگاه كسي به امانتداري و سختكوشي خواهر مايك نيافتيم. از آن زمان دريافتيم كه پيداكردن كارمند شايسته چقدر دشوار است.
باباي دارا خيلي خوشحال بود. اينك چيزهاي ديگري داشت كه به ما بياموزد. او از اينكه ما درس نخست را خوب آموخته بوديم بسيار خشنود بود. با دستمزد نگرفتن ناچار شديم تا مغز خود را در پي يافتن فرصتي براي پول ساختن به كار اندازيم. با به راه انداختن كتابخانه، امور مالي را در دست و مهار خود داشتيم و به كارفرمايي متكي نبوديم. جالب ترين بخش آن بود كه كـسب وكارمان پول درمي آورد، حتي هنگامي كه خودمان حضور داشتيم، پول برايمان كار مي كرد. باباي دارا به جاي مزد دادن، آنهمه پول به ما رساند.
یک روز، بر گونه‌ی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت می‌گذارم و می‌روم:
آنچنان زیبا خوابیده‌ بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
پاسخ
تشکر کنندگان: HERMES7 ، Shahabpk ، hamid32 ، shahin_1359 ، moqadam ، rouham ، msar ، پارسا یی ، sweety.alireza ، Pedraaam


پیام‌های این موضوع
... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 11:29
... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 11:33
... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 11:36
و اکنون خلاصه کتاب... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 11:40
بخش اول : - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 11:43
بخش دوم : تغییر - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 11:52
... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 11:55
بخش سوم : - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 12:00
بخش چهارم : - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 12:03
بخش پنجم : - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 12:07
بخش ششم : - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 12:10
... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 12:13
... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 12:16
... - توسط taherifar - 2014-09-23 ساعت 12:19
... - توسط taherifar - 2014-10-01 ساعت 15:08



کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان