2014-09-24 ساعت 01:14
دوستان عزیز و ایرونی درود و سپاس بر همه شما بزرگواران
قصدم نوشتن نبود ولی دیدم بچه های امسال حتی نسبت به پارسال خیلی ناجوانمردانه سلاخی شدن اومدم اینجا و چیزهایی که طی این مدت کوتاه دیدم وشنیدم از بهشت و جهنم براشون بگم، اول اینکه به عنوان یه ایرونی به خودم افتخار میکنم و چیزهایی رو یادآور میشوم که از سی یا ست و غیره به دور باشد، اگر خداوند بخواهد
با ایمان کامل میگم اگر امریکای الان، امریکای آرزوهای ما شده حاصل تلاشهای مهاجران والبته نه هر مهاجرانی بلکه ایرانیها هست و بوده و خواهد بود سببهای این نوشته رو هم در لا به لای دلنوشته هام خواهید خواند.
اول از خودم میگم و چه جوری شد برنده شدم: از اونجایی که ما دهه 60 که بیشمارهم هستیم با جنگ و تفاوتها بزرگ شدیم و هرجا قدم گذاشیتم سهمیه بندی شده بود و از انسان بودن خسته شده بودم بس که اینهمه حیوان را درقالب لباس انسان دیده بودم (محل کارم و برخی مکان های دیگر) تصیمیم به مهاجرت گرفتم.از اتریش و استرالیا والمان گرفته تا بلغارستان و ترکیه و... شروع به تحقیقات کردم در همین حین و حال بودم که یه روز صبح پاییزی حدوداً همین روزها بود که همکارای دوست داشتنیم باهم پچ پچ میکردن و منم که باهاشون خودی بودم دوتا ناسزای خوشگل بهشون هدیه کردم و درمورد گفتگویشان پرس وجو کردم که متوجه شدم ثبت نام لاتاری هست و بدون اینکه آدرس سایت رو بهم بگن (نمیدونم چرا همه یکی دیگه واسشون ثبت نام کرده بود؟؟) شب هنگام شروع به جستجو در خصوص لاتاری کردم و بعد از یکی دو روز تونستم سایت رو پیدا کنم.(خوب شاغل بودم عزیزم وقت نداشتم که صبح تا شب سرچ کنم) با استفاده از سایت صدای بلادکفر آدرس سایت لاتاری رو پیدا کردم و وارد شدم واسه ثبت نام با این حالکه فرم خاصی نبود چون من وسواس داشتم یه چندروزی اثیر اون بودم وبعدم رفتم دنبال کارای مهاجرت خودم. یکی رو پیدا کردم که متاسفانه الان فوت شده که یه آشنا داشت تو کار ترانسفر مسافر به صورت غیر قانونی بود همه بگن وای وای وای وای
رفتیم و صحبت کردیم و قرار شد منو با هواپیما با حدود 30 میلیون ببره استرالیا و حالا بیا و پول جور کن ماشین و همه چیز رو به صورت تدریجی شروع به فروختن کردم در همین حین هم اصلاً نمیدونستم نتیجه کی اعلام میشه و همه مثل من نمیدونستن فقط میگفتن حالا مونده خوب لامذهب مونده که مونده یه جواب درست بده دیگه شروع به سرچ کردم تا متوجه شدم اردیبهشت ماه جوابش نیاد و با خاطری آسوده به کارام رسیدم. برنامه مهاجرتم هم شد مرداد ماه سال 1392
تا اینکه بالاخره اردیبهشت رسید و در زمان مقرر سایت رو چک کردم جواب نیومده بود و خلاصه تا 10 شب مهمون داشتیم که پس از رفع زحمت کردن عزیزان سایت رو دوباره چک کردم و اظهار تاسف کرده بودن که برنده نشدیم . منم که خیلی امید داشتم برنده بشم انگار که آب سرد و ریخته باشن روم یه حالی شدم بیا وببین. با خودم گفتم غلط کرده من باید برم حال و حوصله ندارمااااا با من کل کل نکن سیستم. دوباره اطلاعات رو وارد کردم یه صفحه آبی اومد و آرم داشت و یه سری شماره و ... تازه بعد از 1-2 دقیقه متوجه شدم که بله داداش برنده شده...(پروردگار من سپاس تو را) ساعت 10 یا 10:30 شب بود یه داد زدم خستگیم در رفت و از خوشحالی نمیدونستم چه کار کنم فکر میکردم سیستم رو خاموش کنم اطلاعات میره و دستم به جایی بند نیست. شروع به عکس گرفتن و فیلمبرداری کردم که بعداً بتونم ببینم چی به چیه. اونجوری هم نگاه نکن عزیز من خودتی خوب اینقدر حق خوری شده بود جلوی چشم خودت میزدن زیرش وای به حال اینکه این سایت بود و مربوط به یه جای دیگه
بلافاصله بعد از درمیان گذاشتن موضوع با خانواده به وحید زنگ زدم و برنده شدنم و گفتم که خوشبختانه هیچکس باور نمیکرد و فکر میکردن سرکاریه یکی میگفت از این ایمیل ها زیاد میاد یکی دیگه گفت جوک نگو بابا تو تا شهرری هم نیتونی بری .... خلاصه مورد دلگرمیها و نوازشهای شیرین سختنس دوستان شدم...
خوب من نمیدونستم واقعاً چی به چیه و اولین بار بود کسی تو اطرافیان این مهم براش رخ داده بود و باز هم مثل همیشه به کمک ایزد یکتا شروع به سرچ کردن تا با بچه های گل مهاجرسرا آشنا شدم که از اینجا به بعدش توی سفرنامم هست تا اینکه اومدم اینجا و ادامه ماجرا رو میخواهم بنویسم
حالا اینکه ایهنمه داستان رو نوشتم توی این شرایط چرا و اینهمه واقعیت رو بدون هیچگونه سانسوری نوشتم سببی هست که این هم طرز تفکر برخی از ایرانیهای اینجا در خصوص افرادی که در لاتاری برنده میشن و به بلاد کفر سفر میکنن که در مطالب بعدی بهشون اشاره میکنم . ممنونم که حوصله کردین و خوندین
قصدم نوشتن نبود ولی دیدم بچه های امسال حتی نسبت به پارسال خیلی ناجوانمردانه سلاخی شدن اومدم اینجا و چیزهایی که طی این مدت کوتاه دیدم وشنیدم از بهشت و جهنم براشون بگم، اول اینکه به عنوان یه ایرونی به خودم افتخار میکنم و چیزهایی رو یادآور میشوم که از سی یا ست و غیره به دور باشد، اگر خداوند بخواهد
با ایمان کامل میگم اگر امریکای الان، امریکای آرزوهای ما شده حاصل تلاشهای مهاجران والبته نه هر مهاجرانی بلکه ایرانیها هست و بوده و خواهد بود سببهای این نوشته رو هم در لا به لای دلنوشته هام خواهید خواند.
اول از خودم میگم و چه جوری شد برنده شدم: از اونجایی که ما دهه 60 که بیشمارهم هستیم با جنگ و تفاوتها بزرگ شدیم و هرجا قدم گذاشیتم سهمیه بندی شده بود و از انسان بودن خسته شده بودم بس که اینهمه حیوان را درقالب لباس انسان دیده بودم (محل کارم و برخی مکان های دیگر) تصیمیم به مهاجرت گرفتم.از اتریش و استرالیا والمان گرفته تا بلغارستان و ترکیه و... شروع به تحقیقات کردم در همین حین و حال بودم که یه روز صبح پاییزی حدوداً همین روزها بود که همکارای دوست داشتنیم باهم پچ پچ میکردن و منم که باهاشون خودی بودم دوتا ناسزای خوشگل بهشون هدیه کردم و درمورد گفتگویشان پرس وجو کردم که متوجه شدم ثبت نام لاتاری هست و بدون اینکه آدرس سایت رو بهم بگن (نمیدونم چرا همه یکی دیگه واسشون ثبت نام کرده بود؟؟) شب هنگام شروع به جستجو در خصوص لاتاری کردم و بعد از یکی دو روز تونستم سایت رو پیدا کنم.(خوب شاغل بودم عزیزم وقت نداشتم که صبح تا شب سرچ کنم) با استفاده از سایت صدای بلادکفر آدرس سایت لاتاری رو پیدا کردم و وارد شدم واسه ثبت نام با این حالکه فرم خاصی نبود چون من وسواس داشتم یه چندروزی اثیر اون بودم وبعدم رفتم دنبال کارای مهاجرت خودم. یکی رو پیدا کردم که متاسفانه الان فوت شده که یه آشنا داشت تو کار ترانسفر مسافر به صورت غیر قانونی بود همه بگن وای وای وای وای
رفتیم و صحبت کردیم و قرار شد منو با هواپیما با حدود 30 میلیون ببره استرالیا و حالا بیا و پول جور کن ماشین و همه چیز رو به صورت تدریجی شروع به فروختن کردم در همین حین هم اصلاً نمیدونستم نتیجه کی اعلام میشه و همه مثل من نمیدونستن فقط میگفتن حالا مونده خوب لامذهب مونده که مونده یه جواب درست بده دیگه شروع به سرچ کردم تا متوجه شدم اردیبهشت ماه جوابش نیاد و با خاطری آسوده به کارام رسیدم. برنامه مهاجرتم هم شد مرداد ماه سال 1392
تا اینکه بالاخره اردیبهشت رسید و در زمان مقرر سایت رو چک کردم جواب نیومده بود و خلاصه تا 10 شب مهمون داشتیم که پس از رفع زحمت کردن عزیزان سایت رو دوباره چک کردم و اظهار تاسف کرده بودن که برنده نشدیم . منم که خیلی امید داشتم برنده بشم انگار که آب سرد و ریخته باشن روم یه حالی شدم بیا وببین. با خودم گفتم غلط کرده من باید برم حال و حوصله ندارمااااا با من کل کل نکن سیستم. دوباره اطلاعات رو وارد کردم یه صفحه آبی اومد و آرم داشت و یه سری شماره و ... تازه بعد از 1-2 دقیقه متوجه شدم که بله داداش برنده شده...(پروردگار من سپاس تو را) ساعت 10 یا 10:30 شب بود یه داد زدم خستگیم در رفت و از خوشحالی نمیدونستم چه کار کنم فکر میکردم سیستم رو خاموش کنم اطلاعات میره و دستم به جایی بند نیست. شروع به عکس گرفتن و فیلمبرداری کردم که بعداً بتونم ببینم چی به چیه. اونجوری هم نگاه نکن عزیز من خودتی خوب اینقدر حق خوری شده بود جلوی چشم خودت میزدن زیرش وای به حال اینکه این سایت بود و مربوط به یه جای دیگه
بلافاصله بعد از درمیان گذاشتن موضوع با خانواده به وحید زنگ زدم و برنده شدنم و گفتم که خوشبختانه هیچکس باور نمیکرد و فکر میکردن سرکاریه یکی میگفت از این ایمیل ها زیاد میاد یکی دیگه گفت جوک نگو بابا تو تا شهرری هم نیتونی بری .... خلاصه مورد دلگرمیها و نوازشهای شیرین سختنس دوستان شدم...
خوب من نمیدونستم واقعاً چی به چیه و اولین بار بود کسی تو اطرافیان این مهم براش رخ داده بود و باز هم مثل همیشه به کمک ایزد یکتا شروع به سرچ کردن تا با بچه های گل مهاجرسرا آشنا شدم که از اینجا به بعدش توی سفرنامم هست تا اینکه اومدم اینجا و ادامه ماجرا رو میخواهم بنویسم
حالا اینکه ایهنمه داستان رو نوشتم توی این شرایط چرا و اینهمه واقعیت رو بدون هیچگونه سانسوری نوشتم سببی هست که این هم طرز تفکر برخی از ایرانیهای اینجا در خصوص افرادی که در لاتاری برنده میشن و به بلاد کفر سفر میکنن که در مطالب بعدی بهشون اشاره میکنم . ممنونم که حوصله کردین و خوندین
مکان مصاحبه: آنکارا---> ایروان ایالت:کالیفرنیا-ارواین
انتخاب صندلی مناسب در هواپیما
سفرنامه ایروان ----- لاتاری از آغاز تا پایان
انتخاب صندلی مناسب در هواپیما
سفرنامه ایروان ----- لاتاری از آغاز تا پایان