2014-10-02 ساعت 13:50
یادگیری زبان انگلیسی با یادگیری ترجمه از زبان انگلیسی تفاوت دارد.
تلاش نکنید که زبان های مختلفی را که میدانید با هم مرتبط کنید. اگر شما فارسی میدانید و اکنون در حال آموختن انگلیسی هستید، دلیل ندارد معادل هر ضربالمثل انگلیسی یک ضربالمثل مشابه فارسی هم بدانید یا برعکس٫ حتی دلیل ندارد برای هر کلمهی انگلیسی یک معادل فارسی بدانید.
کلمات یک زبان منعکس کنندهی تاریخچه و فرهنگ و نگرش یک ملت در طول زمان هستند. از آنجا که ملل مختلف شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را تجربه کرده و هر کدام مسیر توسعه را به شکلی طی کردهاند، بسیاری از اوقات نمیتوان برای واژهها ترجمهی دقیقی پیدا کرد.
به واژهی سادهای مثل Fact نگاه کنید. ما در زبان فارسی ترجمهی دقیقی برای این لغت نداریم. نمیتوان آن را معادل واقعیت یاحقیقت دانست. واقعیت بیشتر به واژهی Reality و حقیقت بیشتر به واژهی Truth نزدیک است. یادم نمیرود که ۱۳ سال پیش در یک جلسه بین یک شرکت ایرانی و کارشناسان آلمانی من در نقش یک دانشجوی بدبخت(!) در حال ترجمه همزمان گفتگو بودم. مدیر ایرانی از صراحت شدید کارشناس آلمانی در گزارش دادن مشکلات آن شرکت به مدیران ارشد گله میکرد و بحث بالا گرفته بود و در نهایت، کارشناس آلمانی فریاد زد: Fact is Fact. طرف ایرانی به من گفت: فکر کنم به من فحش بد داد. من توضیح دادم که نه! ایشان گفتند: «واقعیت را نمیشود انکار کرد». دوست ایرانی ما گفت: نه! من فحشهای انگلیسی را بلدم. او یک فحش رکیک داد. من تلاش کردم برای او جملهی Fact is Fact را توضیح دهم اما او میگفت با این دو کلمه که جمله ساخته نمیشود. او به ما توهین رکیک کرده است (فکر میکنم با F.U.C.K یا چیزی شبیه این اشتباه گرفته بود). شاید این نخستین تجربهی دردناک من از این Fact بود که ما در زبانمان، ترجمهی دقیقی برای «چیزی که اتفاق افتاده و مشاهده شده و هر کسی از هر زاویهای به آن نگاه کند باز هم همان را خواهد دید و اینکه بر خلاف دروغ که تنها از زوایای خاصی درست دیده میشود، Fact چیزی است که از همهی زوایا یکسان دیده میشود و …» نداریم. شاید به دلیل اینکه کمتر پیش آمده که دولتها و حکومتها و خانوادهها و …، در تاریخ کشورمان به ما اجازه بدهند در مورد «Fact» صحبت کنیم. ما یا در مورد «واقعیت» صحبت کردهایم (که این کلمه را معمولاً در دروغهای خود به کار میبریم: راستش… واقعیت اینه که …) و یا در مورد «حقیقت» صحبت کردهایم. به معنای چیزی که «دوست داریم باشد و الان فعلاً نشانهای از آن دیده نمیشود: درسته که من در این گفتگو به ظاهر باختم. اما برندهیحقیقی من بودم!». برای ما کمتر مهم بوده که «Fact» این است که «باختهایم».
بنابراین در یادگیری زبانهای دیگر، نمیشود معادل یابی کرد. این کار به همان اندازه مسخره خواهد بود که یک انگلیسی زبان بخواهد معادل انگلیسی کاربرد روزمرهی واژهی فارسی«ساقی» را که در زبان روزمرهی ما به عنوان «توزیع کنندهی غیرقانونی نوشیدنیهای الکلی با استفاده از یک خودرو پژو ۲۰۶ یا ۴۰۵ در ساعتهای ۶ تا ۹ شب در کیسههای پلاستیک سیاهرنگ» استفاده میشود جستجو کند. چنین مفهومی از واژهی «ساقی» در بستر فرهنگی و اجتماعی و حقوقی کشور ما شکل گرفته و در بستر فرهنگی دیگری قابل درک نخواهد بود. سادهتر از مفهوم «ساقی»، شاید مفهوم «دروغ مصلحتی» باشد. به سادگی نمیتوان واژهای پیدا کرد که معادل انگلیسی این عبارت باشد. شاید بگوییم Justifiable Lie این مفهوم را میرساند اما واقعیت این است که پشت مفهوم دروغ مصلحتی، چند قرن تاریخ قرار دارد. چیزی که شاید در فرهنگهای دیگر به این شکل وجود نداشته باشد.
بنابراین «زبانهایی را که میدانید به یکدیگر مرتبط نکنید». با شنیدن واژهی «Bread» نباید واژهی «نان» به ذهن شما بیاید. بلکه باید «تصویر یک تکه نان» در ذهن شما تداعی شود. با شنیدن واٰژهی Redundancy نباید واژهی «اضافی» در ذهن من و شما تداعی شود. بلکه باید «تصویر آن لپتاپ اضافی در اتاق کارمان تداعی شود که لازمش نداریم اما نگهش داشتهایم که اگر در جلسات مهم به هر دلیل کامپیوتر اصلی کار نکرد، از آن استفاده کنیم»
نکته چهارم: با توجه به مورد قبلی، منطقی است که برای یادگیری زبان انگلیسی تا حد امکان از لغتنامهی انگلیسی به انگلیسی استفاده کنیم.
لغتنامههای سادهی دانشجویی یا Student Version تعاریف بسیار سادهای دارند و اگر چه ممکن است برای درک معنی یک جمله، وادار شوید یکی دو کلمهی دیگر را نیز جستجو کنید، اما پس از مدت کوتاهی به سرعت در آن راه خواهید افتاد.
تلاش نکنید که زبان های مختلفی را که میدانید با هم مرتبط کنید. اگر شما فارسی میدانید و اکنون در حال آموختن انگلیسی هستید، دلیل ندارد معادل هر ضربالمثل انگلیسی یک ضربالمثل مشابه فارسی هم بدانید یا برعکس٫ حتی دلیل ندارد برای هر کلمهی انگلیسی یک معادل فارسی بدانید.
کلمات یک زبان منعکس کنندهی تاریخچه و فرهنگ و نگرش یک ملت در طول زمان هستند. از آنجا که ملل مختلف شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را تجربه کرده و هر کدام مسیر توسعه را به شکلی طی کردهاند، بسیاری از اوقات نمیتوان برای واژهها ترجمهی دقیقی پیدا کرد.
به واژهی سادهای مثل Fact نگاه کنید. ما در زبان فارسی ترجمهی دقیقی برای این لغت نداریم. نمیتوان آن را معادل واقعیت یاحقیقت دانست. واقعیت بیشتر به واژهی Reality و حقیقت بیشتر به واژهی Truth نزدیک است. یادم نمیرود که ۱۳ سال پیش در یک جلسه بین یک شرکت ایرانی و کارشناسان آلمانی من در نقش یک دانشجوی بدبخت(!) در حال ترجمه همزمان گفتگو بودم. مدیر ایرانی از صراحت شدید کارشناس آلمانی در گزارش دادن مشکلات آن شرکت به مدیران ارشد گله میکرد و بحث بالا گرفته بود و در نهایت، کارشناس آلمانی فریاد زد: Fact is Fact. طرف ایرانی به من گفت: فکر کنم به من فحش بد داد. من توضیح دادم که نه! ایشان گفتند: «واقعیت را نمیشود انکار کرد». دوست ایرانی ما گفت: نه! من فحشهای انگلیسی را بلدم. او یک فحش رکیک داد. من تلاش کردم برای او جملهی Fact is Fact را توضیح دهم اما او میگفت با این دو کلمه که جمله ساخته نمیشود. او به ما توهین رکیک کرده است (فکر میکنم با F.U.C.K یا چیزی شبیه این اشتباه گرفته بود). شاید این نخستین تجربهی دردناک من از این Fact بود که ما در زبانمان، ترجمهی دقیقی برای «چیزی که اتفاق افتاده و مشاهده شده و هر کسی از هر زاویهای به آن نگاه کند باز هم همان را خواهد دید و اینکه بر خلاف دروغ که تنها از زوایای خاصی درست دیده میشود، Fact چیزی است که از همهی زوایا یکسان دیده میشود و …» نداریم. شاید به دلیل اینکه کمتر پیش آمده که دولتها و حکومتها و خانوادهها و …، در تاریخ کشورمان به ما اجازه بدهند در مورد «Fact» صحبت کنیم. ما یا در مورد «واقعیت» صحبت کردهایم (که این کلمه را معمولاً در دروغهای خود به کار میبریم: راستش… واقعیت اینه که …) و یا در مورد «حقیقت» صحبت کردهایم. به معنای چیزی که «دوست داریم باشد و الان فعلاً نشانهای از آن دیده نمیشود: درسته که من در این گفتگو به ظاهر باختم. اما برندهیحقیقی من بودم!». برای ما کمتر مهم بوده که «Fact» این است که «باختهایم».
بنابراین در یادگیری زبانهای دیگر، نمیشود معادل یابی کرد. این کار به همان اندازه مسخره خواهد بود که یک انگلیسی زبان بخواهد معادل انگلیسی کاربرد روزمرهی واژهی فارسی«ساقی» را که در زبان روزمرهی ما به عنوان «توزیع کنندهی غیرقانونی نوشیدنیهای الکلی با استفاده از یک خودرو پژو ۲۰۶ یا ۴۰۵ در ساعتهای ۶ تا ۹ شب در کیسههای پلاستیک سیاهرنگ» استفاده میشود جستجو کند. چنین مفهومی از واژهی «ساقی» در بستر فرهنگی و اجتماعی و حقوقی کشور ما شکل گرفته و در بستر فرهنگی دیگری قابل درک نخواهد بود. سادهتر از مفهوم «ساقی»، شاید مفهوم «دروغ مصلحتی» باشد. به سادگی نمیتوان واژهای پیدا کرد که معادل انگلیسی این عبارت باشد. شاید بگوییم Justifiable Lie این مفهوم را میرساند اما واقعیت این است که پشت مفهوم دروغ مصلحتی، چند قرن تاریخ قرار دارد. چیزی که شاید در فرهنگهای دیگر به این شکل وجود نداشته باشد.
بنابراین «زبانهایی را که میدانید به یکدیگر مرتبط نکنید». با شنیدن واژهی «Bread» نباید واژهی «نان» به ذهن شما بیاید. بلکه باید «تصویر یک تکه نان» در ذهن شما تداعی شود. با شنیدن واٰژهی Redundancy نباید واژهی «اضافی» در ذهن من و شما تداعی شود. بلکه باید «تصویر آن لپتاپ اضافی در اتاق کارمان تداعی شود که لازمش نداریم اما نگهش داشتهایم که اگر در جلسات مهم به هر دلیل کامپیوتر اصلی کار نکرد، از آن استفاده کنیم»
نکته چهارم: با توجه به مورد قبلی، منطقی است که برای یادگیری زبان انگلیسی تا حد امکان از لغتنامهی انگلیسی به انگلیسی استفاده کنیم.
لغتنامههای سادهی دانشجویی یا Student Version تعاریف بسیار سادهای دارند و اگر چه ممکن است برای درک معنی یک جمله، وادار شوید یکی دو کلمهی دیگر را نیز جستجو کنید، اما پس از مدت کوتاهی به سرعت در آن راه خواهید افتاد.
یک روز، بر گونهی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت میگذارم و میروم:
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…