2014-11-30 ساعت 00:30
(2014-11-29 ساعت 22:27)jojo_hami نوشته: من شخصیتا جوری هستم که به خانوادم خیلی وابسته بودم. این روزا که نزدیک رفتنمه همش دلم میخواد یه افکاری بیارم تو مغزم که جلوی گریه ام را بگیره....گاهی میگم کاش پدر و مادرم اینقدر مهربون و از خود گذشته نبودن تا من اینقدر دوسشون نداشتم.....تنها امیدم به اینه که یکی دو سال دیگه بیام توی این تاپیک و هوووورررررا بکشم از اینکه لیاقت زحمات اونا را داشتم و تونستم توی آمریکا به جایگاهی که میخوام برسم. تنها در این صورته که روانم آروم میشه...خدایا توکل به تودوست عزیز اینو به این خاطر میگم چون متوجه شدم از نظر وابسته بودن و حسی نصبت به خانواده وجه تشابح زیادی داریم. بعنوان کسی که قبل از قبولی در لاتاری تجربه غربت در اروپا رو دارم بهت میگم که انسانهای موفق تا زمانی که ریسک نکردن موفقیتی عایدشون نشد پس اگه واقعا طالب موفقیتی یا علی
اگه نه که بشین تو خونه و همون روال قدیمو ادامه بده که ضررش کمتره .
تمام نکات منفی که انگیزه مهاجرت برات به وجود اوردن رو لیست کن و هر چند وقت یکبار نگاهی بهشون بنداز تا فراموش نکنی که به چه دلیل تصمیم به مهاجرت گرفتی.
به موفقیتهای ایندت به نکات مثبتی که میتونه برات رغم بخوره فکر کن و اینم بدون دنیا خیلی کوچیکه و در عصر ارتباطات سختیهای غربت خیلی کمتر شده و به لطف تکنولوژی میتونی هر روز رو با خانوادت باشی.
2015AS45## ●● Yerevan ●● Interview 20 April
بازمانده 2015 بجرم خدمت در سپاه
بازمانده 2015 بجرم خدمت در سپاه