ادامه پروسه كيس نامزدي پس از ورود به آمريكا

[ghazal72]

سلام غزال جان
چه عجب يه سري هم به اينجا زدي! هيچ خبري ازت نداشتم... يكم از پروسه كارهات رو اينجا مينوشتي، به بقيه كمك ميشد...
و اما در مورد پرسش شما؛ من تا حالا چنين چيزي رو نشنيدم كه از كسي عدم سوء پيشينه بخوان!
ببينم فقط همين رو ازت خواستن؟ يا مدارك ديكگه اي هم ازت خواستن؟!
و اينكه من نميدونم پروسه مارت تا حالا چطوري بوده! مصاحبه شدي يا قراره بشي يا گفتن كه مصاحبه نميخوان؟
اينا رو اگه تونستي به همراه ايالتي كه هستي پست كن...
منم چيزي دستگيرم شد خبرت ميكنم
موفق باشي

نیما جان دلیل این که از پروسه کیسم چیزی ننوشتم چون کیس من یکم تغییر کرد و متفاوت از بقیه بچه های نامزدی شد. من متاسفانه بعد از ازدواج تحت خشونت خانوادگی توسط همسرم قرار گرفتم و ناچار به طلاق شدم. به همین دلیل مجبور شدم خودم درخواست گرین کارت بدم که البته مدارک و مراحلش مثل مال شماهاست فقط دیگه احتیاج به اسپانسر ندارم و دولت اسپانسر من میشه. انگشت نگاری شدم و کارت اجازه کار و سوشالم هم اومده. اما برای مصاحبه هنوز نخواستنم. وکیلم میگه احتمال زیاد مصاحبه نمیشم. فقط نمیدونم این آخر کاری چرا همچین چیزی ازم خواستن. تعجب میکنم چون تا جایی که میدونم اینا پلیس ایران رو قبول ندارن. این سوال رو از بچه های اینجا پرسیدم که بفهمم فقط من به این مورد برخوردم یاایوایدیگه ای هم بوده.

خيلي متاسف شدم غزال جان؛ اميدوارم از اين به بعد مراحل زندگيت آرامش بيشتري داشته باشي...
ممكنه به همين دليل ازت چنين چيزي رو خواستن؛ ظاهرا چاره اي نيست و بايد مهيا بكنيش.... ولي من چنين چيزي نشنيده بودم تا بحال..

ممنونم دوستم. امیدوارم جهنمی رو که من تو این یکسال به چشم دیدم هیچ کدومتون نبینید. بله درست میگی چاره ای نیست. منطقی یا غیر منطقی هر چی میگن باید بگیم چشم.

متاسفم غزال جان !!من اینجا افراد زیادی ور میبینم که وقتی با ویزا
ی نامزدی یا ازدواج امدن مورد آزار و خشونت خانگی قرار گرفتند و برام عجیبه که چرا این اتفاق اینقدر شایعه !!!شاید فشارهای زیادی که این افراد اینجا تحمل کردن روی اونا تاثیر بدی داشته و دچار مشکلات روحی شدن که اینطور با همسر خودشون رفتار میکنند !!!!یا شاید تفاوتهای فرهنگی باعث عدم تحمل رفتارهای اونا میشه و روابط خدشه دار میشه !!نمیدونم این موضوعی است که نیاز به بررسی و مطالعه داره و با چند تا کیس نمیشه در موردش نظر داد !!!

ممنونم دوستم
حداقل برای من تفاوت فرهنگی درکار نبود. متاسفانه شوهرم به شدت دچار بیماری روحی و روانی بود که در طول دو سال و نیم که با هم در ارتباط بودیم من نفهمیده بودم. دکترش به خاطر بیماری روحیش بهش توصیه کرده بود که وارد یک ارتباط عاطفی جدید بشه و یا ازدواج کنه. یعنی من شده بودم موش آزمایشگاهی دکتر ایشون برای معالجه اش. که خب نتیجه هم نداد.
همسر سابق من عاشقانه منو دوست داشت و هنوز هم با وجود این که جدا شدیم دوستم داره و آرزوشه با من زندگی کنه. ولی چه میشه کرد؟ با یک بیمار روانی نمیشه زندگی کرد. زندگیم در خطر بود.
متاسفانه کسانی که که مشکلات روحی روانی مثل شوهر من دارند تا زیر یک سقف نباشند نمیشه از بیماریشون مطلع شد.
امیدوارم کسانی که قصد ازدواج با یک مقیم خارج از کشور رو دارند مدتی ارتباط حضوری مستمر با طرف داشته باشند.