2015-03-19 ساعت 00:47
(2015-03-19 ساعت 00:31)someonelikeyou نوشته: ادامه سفرنامه....
اول بابت غیبت طولانی معذرت میخوام و همه شما رو به رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی دعوت میکنم و برادرانه نصیحت میکنم وقتی تو شهر رانندگی میکنید ایر بگ های ماشینو حتمن غیر فعال کنید چونکه خیلی گرونن
آقا جونم براتون بگه داستان به اونجا رسید که ما رفتیم مهمونی دوست پنی خانوم و با دوستانش آشنا شدیم همون اول ماجرا کلی انگشت نمای خلق شده بودیم که دلیلش بر میگرده به چند روز قبل از سفر به آمریکا و وقتی منو استخان تهران بودیم .من وقتی ایران بودم کلن سه دست کت شلوار داشتم که دلیل خرید اولیش رفتم به عروسی پسر عموم بود و دلیل اینکه بعدی ها رو خریدم این بود که قبلی ها تنگ میشدن
حالا قبل رفتن به آمریکا به استخان گفتم داش بیا بریم واسه خودمون کت شلوار نو بگیریم شاید اونجام عروسی مجلس ختمی جلسه ای چیزی دعوت شدیم و این شد که خریدیم
حالا مهمونی دوست پنی .... وا مصیبتا ما گفتیم حالا یه آپارتمانه و یه دی جی دارن و عرق سگی و چیپس و پفک
ولی واقعیت اصلن ویرونمون کرد اینا رو که میگم شکل اینا که ذکر مصیبت میخونن بخونید
خونه ویلایی بود توش استخر داشت اندی و باربارا و پنی و بن و تامی و الی و ام جی و همه مهمونا با مایو اونجا بودن من و استخان کت شلوار تنمون بود
دیگه خودتون از این مجمل یه حدیث مفصل بخونین
من دو بار سعی کردم کت شلوارمو در بیارم و با ماماندوز برم تو استخر پیش پنی اما هر دو بار استخان دستشو دور بازوم حلقه کرده بود که از دستش در نرم و هی قسمم میداد از جام بلند نشم
بعدن فهمیدیم که ای کاش این کارو نمیکرد و من لخت میشدم و میپریدم تو آب چون جوری که استخان دست منو گرفته بود همه مطمئن شدن ما ه.م.ج.ن.س بازیمو همه دخترا به چشم سنبل خان بهمون نگاه میکردن
دیگه میخوام این ماجرا رو به دست فراموشی بسپارمو قسمت بعدی از حوادث دیگه براتون بنویسم
آقا شما و OSTOKHAN قرار نیست یه سفر بیاید LA یه سری هم به ما بزنید؟