2015-04-09 ساعت 13:43
اصولاً آدم های شریف مهاجرت می کنند. اصولاً آدم های شریف در زمانهای مختلف و به علتهای مختلف مهاجرت میکنند. بعضیها وقتی اولین بار که با دوستانشان رفته بودند پارک چیتگر ولي آمدند جمعشان کردند و دخترهای دانشکدهشان را … خطاب کردند، تصمیم به مهاجرت گرفتند. بعضیها هم با دختر بیرون نرفته بودند. همه پسر بودند. ولی باز هم جلویشان را گرفتند و به جرم اینکه جوان بودند، تمام ماشینشان را گشتند و وقتی کارت دانشجویی دانشگاه شریف را نشانشان دادند، بهشان گفتند: “هر آتیشی که هست از گور شما دانشجوها بلند میشه”.
بعضیها وقتی یک روز پشت ترافیک ماندند و در پایان مسیر دیدند کل ترافیک برای این است که مردی خودرویش را وسط خیابان پارک کرده و رفته چایی بگیرد گفتند گور بابای اینجا. بعضیها هم در پایان ترافیک راننده تاکسیای را دیدند که سر کوچهای که فقط یک ماشین رد میشود روی ترمز زده و مسافرهایش را پیاده می کند و در پایان با خوش و بش و چشمکی به مامور راهنمایی رانندگی که مثل … در تمام مدت آنجا ایستاده بود، میرود و لابد با خود میگوید: گور بابای ماشینهای عقبی. بعضیها تصمیم داشتند بمانند. استعداد درخشان شده بودند و برای دو سالشان کلی برنامه ریخته بودند. ولی وقتی دیدند دوستشان... تیر خورد و مجروح شد و مادرش هم همینطور و فوت شد، تصمیمشان را برای ماندن و آباد کردن مملکتشان تغییر دادند. بعضیها اموالشان دزدیده شد و امیدوارانه به دادسرا و دادگاه شتافتند و چنان با آنها رفتار شد که انگار دزد و قاتلاند؛ به جرم اینکه شاکیاند. و افسر مربوطه با آرامشی که احتمالاً حاصل مراتب عرفانیاش بود، به ایشان گفت: “اینقدر میکشونمت، بری بیای، که دفعه بعد که ضبط ماشینتو زدند، پا نشی بیای دادسرا”...
اصولاً آدمهای شریف مهاجرت نمیکنند. بعضیها چون میخواهند پولدار شوند ایران میمانند. بعضیها وقتی دیدند دوستشان بعد از دیدن فیلم American Pie و دختران بلوند سواحل میامی تصمیم گرفته مهاجرت کند، تصمیم گرفتند همین ایران بمانند. بعضیها دوست ندارند بروند آمریکا و خانوادهشان را نبینند. بعضیها وقتی دانشگاه خوب پذیرش نمیگیرند، به این فکر میکنند که رفتن از ایران، به چه قیمتی؟
بعضیها دوست ندارند، چشمبسته و بدون فکر کاری را بکنند که همه میکنند. بعضیها وقتی میبینند فرهنگ رانندگی وترافیک وجود ندارد، بیخیال نمیشوند و سعی میکنند آن را ایجاد کنند. بعضیها خود را مدیون این خاک میدانند و میمانند تا بدهی خود را ادا کنند....
آنها که میروند وطنفروش نیستند... آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند.
آنهایی که میروند، براي مشروب خورن نمي روند... آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند.
همهی آنهایی که میروند سبز نیستند... همه ی آنهایی که میمانند پرچم به دست ندارند.
آنهایی که میروند هم، غمگین میشوند و به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود... آنهایی هم که میمانند، می مانند تا وطن را جایی برای ماندن کنند ...
بعضیها وقتی یک روز پشت ترافیک ماندند و در پایان مسیر دیدند کل ترافیک برای این است که مردی خودرویش را وسط خیابان پارک کرده و رفته چایی بگیرد گفتند گور بابای اینجا. بعضیها هم در پایان ترافیک راننده تاکسیای را دیدند که سر کوچهای که فقط یک ماشین رد میشود روی ترمز زده و مسافرهایش را پیاده می کند و در پایان با خوش و بش و چشمکی به مامور راهنمایی رانندگی که مثل … در تمام مدت آنجا ایستاده بود، میرود و لابد با خود میگوید: گور بابای ماشینهای عقبی. بعضیها تصمیم داشتند بمانند. استعداد درخشان شده بودند و برای دو سالشان کلی برنامه ریخته بودند. ولی وقتی دیدند دوستشان... تیر خورد و مجروح شد و مادرش هم همینطور و فوت شد، تصمیمشان را برای ماندن و آباد کردن مملکتشان تغییر دادند. بعضیها اموالشان دزدیده شد و امیدوارانه به دادسرا و دادگاه شتافتند و چنان با آنها رفتار شد که انگار دزد و قاتلاند؛ به جرم اینکه شاکیاند. و افسر مربوطه با آرامشی که احتمالاً حاصل مراتب عرفانیاش بود، به ایشان گفت: “اینقدر میکشونمت، بری بیای، که دفعه بعد که ضبط ماشینتو زدند، پا نشی بیای دادسرا”...
اصولاً آدمهای شریف مهاجرت نمیکنند. بعضیها چون میخواهند پولدار شوند ایران میمانند. بعضیها وقتی دیدند دوستشان بعد از دیدن فیلم American Pie و دختران بلوند سواحل میامی تصمیم گرفته مهاجرت کند، تصمیم گرفتند همین ایران بمانند. بعضیها دوست ندارند بروند آمریکا و خانوادهشان را نبینند. بعضیها وقتی دانشگاه خوب پذیرش نمیگیرند، به این فکر میکنند که رفتن از ایران، به چه قیمتی؟
بعضیها دوست ندارند، چشمبسته و بدون فکر کاری را بکنند که همه میکنند. بعضیها وقتی میبینند فرهنگ رانندگی وترافیک وجود ندارد، بیخیال نمیشوند و سعی میکنند آن را ایجاد کنند. بعضیها خود را مدیون این خاک میدانند و میمانند تا بدهی خود را ادا کنند....
آنها که میروند وطنفروش نیستند... آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند.
آنهایی که میروند، براي مشروب خورن نمي روند... آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند.
همهی آنهایی که میروند سبز نیستند... همه ی آنهایی که میمانند پرچم به دست ندارند.
آنهایی که میروند هم، غمگین میشوند و به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود... آنهایی هم که میمانند، می مانند تا وطن را جایی برای ماندن کنند ...
یک روز، بر گونهی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت میگذارم و میروم:
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…