2015-04-30 ساعت 17:43
(2015-04-30 ساعت 17:03)someonelikeyou نوشته: بیاین یکم ترسناکش کنیم ماجرا رو
مثلن خود من که کسی رو توی آمریکا ندارم و در بهترین حالت همه دوستای مهاجرسرایی مث استخان و علی هانتر و تناردیه و پویا و ... که میخواستن بیان سیاتل نظرشون عوض شده و کلن میخوان یه ایالت دیگه برن خیلییییی ترسناکه اولین ورود اولین روز اولین هفته
گیج و مبهوت مث اح م ق ها حتی اون یکم انگلیسی که بلد بودی یادت رفته فقط میتونی کلمه بگی بجای جمله
با بدبختی یه هتل ارزون پیدا کردی و یه هفتس توشی هنوز نتونستی خونه پیدا کنی نگران دلارای بی زبونتی که دارن خرج میشن
از ایراندخانوادت هی زنگ میزنن میپرسن در چه حالی اوضات چطوره بعد تو فقط میگی همه خوبه همه چی ردیفه
ولی هیچی خوب نیس صب میری دنبال انجام دادن یه کار هزار بار گم میشی ، میخوای یع سوال بپرسی باید از قبل ده دقیقه رو جمله بندیا کار کنی
ولی بخدا می ارزه
خوب واقعيتش هم همينه ... در خارجه خودتى و خودت و يه عالمه مسائل و مشكلات زندگى جديد ... اونايى كه تجربه مهاجرت به يك كشور ديگه رو دارند ميدونن من چى ميگم ...عينهو محشر و قيامت ميمونه .. هر كسى خودشه و نامه اعمال ( زندگى ) خودش ... فاميل دوست همه درگير زندگى خودشون ميشن ... بعضيا رو هم كه زندگى تو غربت و مشكلاتش ازشون هيولايى در ظاهر انسان درست كرده ، جداى اينكه بايد مواظب خودت باشى بايد مواظب ضربه هاى اونها هم باشى ... اين ها رو نميگم كه منفى بافى بشه اتفاقا برعكس تجربه ساليان سال زندگى تو غربت اينو بهم ياد داد كه بايد روى پاى خودت وايسى ...سخته ولى محكوم به اينى كه روى هيچكسى جز خودت حساب باز نكنى
ولى باهات موافقم كه به سختيش مى ارزه
ناشنوا باش، وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند