2015-05-02 ساعت 05:38
اتفاقاً لحظه به لحظه اشو دارم مرور مي كنم.اينكه دخترم بي صدا اسم من و باباشو وارد كرد، براي باباش متن عدم پذيرش اومد و واسه من متني كه اسم شما موجود نيست!! و بعد دخترم تصميم گرفت جاي اسم و فاميل رو عوض كنه ، و اون وقت بود كه با بغض و گريه ي خوشحالي گفت : اسامي برندگان لاتاري رو چك كردم و مامان برنده شده! و مامانش و باباش با بهت و ناباوري به دخترشون نگاه مي كردند.
قرار گذاشتيم كسي فعلا خبردار نشه تا كارهامون رو رديف كنيم ، ولي چون پسر خواهرم هم داشت تدارك كانادا رو مي چيد ، اولين نفر به اون زنگ زدم ولي يادم رفت بهش بگم به كسي نگو!! به قول آقاي همساده ، دست بر قضا همون شب نامزدي پسر برادرم بود و پسر خواهرم زنگ ميزنه كه بهش تبريك بگه و بگه كه چه خاله ي خوش شانسي داره و اينجوري شد كه كاملاً نا خواسته همه ي فاميل خبردار شدند! و تمام يك سالي كه در انتظار گذشت مي گفتيم حالا اگه نشد خودمون هيچ، جواب بقيه رو چي بديم! كه به كدامين گناه؟!!
قرار گذاشتيم كسي فعلا خبردار نشه تا كارهامون رو رديف كنيم ، ولي چون پسر خواهرم هم داشت تدارك كانادا رو مي چيد ، اولين نفر به اون زنگ زدم ولي يادم رفت بهش بگم به كسي نگو!! به قول آقاي همساده ، دست بر قضا همون شب نامزدي پسر برادرم بود و پسر خواهرم زنگ ميزنه كه بهش تبريك بگه و بگه كه چه خاله ي خوش شانسي داره و اينجوري شد كه كاملاً نا خواسته همه ي فاميل خبردار شدند! و تمام يك سالي كه در انتظار گذشت مي گفتيم حالا اگه نشد خودمون هيچ، جواب بقيه رو چي بديم! كه به كدامين گناه؟!!
**24/خودم/ سه نفر/ابوظبی/ نوامبر/ برگه ی سفید/ كلير بعد از ١٩٢ روز/ ورود به آمريكا: ٢٩ آگوست ٢٠١٤