2008-12-20 ساعت 18:37
یک اندرز حیکمانه
روزی دو نفر نزد قاضی آمدند یکی از آنها گفت: جناب قاضی من از این مرد شکایت دارم. او داشت هیزم جمع میکرد و من کمکش کردم. بعد از او پرسیدم که چه کمکی به من میکنی؟ گفت : هیچ. حال هر چه میگویم هیچی مرا بده، نمیدهد قاضی فکری کرد و گفت: برو آن تخته سنگ را بردار و ببین زیر آن چیست؟
مرد رفت و تخته سنگ را برداشت و گفت : هیچی قاضی گفت: هر قدر میخواهی از هیچی بردار و نگذار کسی هیچگاه حقت را پایمال کند.
روزی دو نفر نزد قاضی آمدند یکی از آنها گفت: جناب قاضی من از این مرد شکایت دارم. او داشت هیزم جمع میکرد و من کمکش کردم. بعد از او پرسیدم که چه کمکی به من میکنی؟ گفت : هیچ. حال هر چه میگویم هیچی مرا بده، نمیدهد قاضی فکری کرد و گفت: برو آن تخته سنگ را بردار و ببین زیر آن چیست؟
مرد رفت و تخته سنگ را برداشت و گفت : هیچی قاضی گفت: هر قدر میخواهی از هیچی بردار و نگذار کسی هیچگاه حقت را پایمال کند.
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october