2015-09-26 ساعت 16:43
(2015-09-26 ساعت 16:30)Azer نوشته:(2015-09-26 ساعت 13:50)Aliparto نوشته: گرفتی جامه فخر مرا از من
صبورانه کله را از نمد کردم
نشانم ده اگر یک مور آزردم
اگر یکدانه گندم را لگد کردم
مرا یارب نمیخواهی گناه از تو
اگر نفرین به این دنیای بد کردم
مرا یارب نمیخواهی گناه از تو
اگر نفرین به این دنیای بد کردم
دوستان بزرگواران براتون بهترين ها رو ارزو ميكنم موفق باشيد
اين داستان باعث شد من ديگه به خدا هم اعتقاد نداشته باشم تصميم گرفتم ادامه زندگيم رو بدون هيچ ترسي بگذرونم ميخوام در لحظه زندگي كنم بدون ترس از عاقبت بدون اينكه بگن صلاح بوده يا خيري بوده...گناهش هرچي هست پاي خودش چون تمام اين راه دستم رو گرفت ولي تو پله اخر دستم رو رهاكرد و پرت شدم كاش از اول راه دستم رو نميگرفت
۱- هنوز که راه به پايان نرسيده. ۲- تو اون را از دست بدي اون چيش مي شه؟ ولي اگه تو اون و از دست بدي ديگه چي داري.
دوست عزيز، من به هيچ ديني، اسلام، مسيحيت، بهايي، هندي، یهودي، رزتشتي، .... تعصب خاصي ندارم، ولي در اين که خدايي هست، که امورات من را بهتر از من ميدانه، کوچکترين شکي ندارم.
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
انگار هر چي صبورتر مي شي، دنيا پر رو تر ميشه.... دركت ميكنم aliparto
2015AS74xx/ NO VISA