چند وقتی بود می خواستم برای صفحات آخر این تاپیک حرفی بزنم، تا زمان گذشت و گذشت و رسید به دیشب، قبلاً قلم و کاغذ بر می داشتن و می گفتن «قلم یارای نوشتن نیست مرا» ما این روزا Word بر می داریم و صفحه کلید! این صفحه کلید لعنتی رو هم نمیشه مثل قلم وقتی نمی تونی چیزی بنویسی باهاش خط خطی کنی...
بازی نه برد داشت و نه باخت. نتیجه ی این بازی برای من این بود که یاد گرفتم:
تو ایران هم میشه وارد دنیای مجازی شد و به دنبال اهداف پوچ نبود.
هنوز هم انسانیت بین آدما هست و هنوز محبت تو رگ شما جریان داره، امروز آدم آهنیای شهرمون تو خونشون فقط خون مهر دارن و شماها اینجا خون محبت در سلول هاتون فوران می کرد.
خیلی ها هستن که با شکست خم نمی شن. ناله نمی کنن و سکوت می کنن.
خیلی ها هستن که واقعاً شخصیت هاشون اجازه نمیده هر چیزی رو به دل دارن به زبون بیارن و بسیار بزرگوارن.
بچه های 2015 واقعاً عین بهترین ها هستن. با تمام نامردی هایی که در حقشون شد، حتی در روز های آخر، دم نزدن. پرخاش از کسی ندیدم و متنانت تمام روزها جریان داشت. خوشحالم که هرچند به خوبی شما نبودم اما 2015 بودم و در کنار شما.
خیلیا بودن که حرفای ناگفتشون زیاد بود و نگفتن مثل رضا یا همون آقا مدیر HERMES7 که تا لحظه ی آخر مراعتمون رو کرد کلیر نشدنش رو نگفت و یا چند تا اتفاقی که افتاد و جو رو به هم میریخت پیش خودش نگه داشت و بسیار عالی عمل کرد.بجز ایشون خیلی از بچه های دیگه هم در جریان بودن و دم نزدن و همه بزرگوارن.
دوست داشتم کلیر شدن همتون رو اعلام کنم، خیلیاتون امروز هنوز تو لیست من دونه دوته چک شدین، خلیل خواه با همه ی وقت و حوصله ای که گذاشت. ابراهیم با چک کردن های روز به روزش، علیرضا (areb) با تمام سختی هاش و شادی و حوصله ای که به خرج داد، علی (alifarjadfar) با عجول بودن و روحیه ای که به بچه ها می داد، نخودی با نگرانی هاش و لبخند همیشگیش، خانم دکتر کوچولو که باید همیشه امید داشته باشه (ازش این قولو می گیرم) و و و .... (اگه شما رو نگفتم بزارین پای خنگ شدنم)
از همه معذرت می خوام و شرمنده ی تمام اونایی هستم که نتونستم واسشون قدمی بردارم
با قطره های اشک رو کاغذای خیس
این بیت آخره اما همیشه شعر
پایان قصه نیست / پایان قصه نیست
پایان قصه نیست / پایان قصه نیست
نشستم جارومو بزنم
آبمو بپاشم
بیان بیرونم کنن
درو قفل کنن.
هنوزم در خدمتتون هستم
جمله ی آخر:
بازی نه برد داشت و نه باخت. نتیجه ی این بازی برای من این بود که یاد گرفتم:
تو ایران هم میشه وارد دنیای مجازی شد و به دنبال اهداف پوچ نبود.
هنوز هم انسانیت بین آدما هست و هنوز محبت تو رگ شما جریان داره، امروز آدم آهنیای شهرمون تو خونشون فقط خون مهر دارن و شماها اینجا خون محبت در سلول هاتون فوران می کرد.
خیلی ها هستن که با شکست خم نمی شن. ناله نمی کنن و سکوت می کنن.
خیلی ها هستن که واقعاً شخصیت هاشون اجازه نمیده هر چیزی رو به دل دارن به زبون بیارن و بسیار بزرگوارن.
بچه های 2015 واقعاً عین بهترین ها هستن. با تمام نامردی هایی که در حقشون شد، حتی در روز های آخر، دم نزدن. پرخاش از کسی ندیدم و متنانت تمام روزها جریان داشت. خوشحالم که هرچند به خوبی شما نبودم اما 2015 بودم و در کنار شما.
خیلیا بودن که حرفای ناگفتشون زیاد بود و نگفتن مثل رضا یا همون آقا مدیر HERMES7 که تا لحظه ی آخر مراعتمون رو کرد کلیر نشدنش رو نگفت و یا چند تا اتفاقی که افتاد و جو رو به هم میریخت پیش خودش نگه داشت و بسیار عالی عمل کرد.بجز ایشون خیلی از بچه های دیگه هم در جریان بودن و دم نزدن و همه بزرگوارن.
دوست داشتم کلیر شدن همتون رو اعلام کنم، خیلیاتون امروز هنوز تو لیست من دونه دوته چک شدین، خلیل خواه با همه ی وقت و حوصله ای که گذاشت. ابراهیم با چک کردن های روز به روزش، علیرضا (areb) با تمام سختی هاش و شادی و حوصله ای که به خرج داد، علی (alifarjadfar) با عجول بودن و روحیه ای که به بچه ها می داد، نخودی با نگرانی هاش و لبخند همیشگیش، خانم دکتر کوچولو که باید همیشه امید داشته باشه (ازش این قولو می گیرم) و و و .... (اگه شما رو نگفتم بزارین پای خنگ شدنم)
از همه معذرت می خوام و شرمنده ی تمام اونایی هستم که نتونستم واسشون قدمی بردارم
با قطره های اشک رو کاغذای خیس
این بیت آخره اما همیشه شعر
پایان قصه نیست / پایان قصه نیست
پایان قصه نیست / پایان قصه نیست
نشستم جارومو بزنم
آبمو بپاشم
بیان بیرونم کنن
درو قفل کنن.
هنوزم در خدمتتون هستم
جمله ی آخر:
هرجا که هستین، زیر آسمون نیلگون، با دلهای پاکتون
شاد باشین، موفق باشین و سربلند.
لبخند فراموشتون نشه
شاد باشین، موفق باشین و سربلند.
لبخند فراموشتون نشه