2015-10-21 ساعت 09:33
(2015-10-19 ساعت 09:45)nora نوشته: من در اینجا میخواهم که قدردان مشاوره و کمک فکری باشم که saboteur عزیزو همسرش همینطور اقا رضای aa ،اقا جواد با مرام که بسیار بی ریا تجربیات با ارزششون رو در اختیارم گذاشتند . روزهایی که اقا جواد با انکه خیلی سرش شلوغ بود زنگ میزد حالمونو بپرسه و هیچ ادعایی رو جز صمیمیت از ایشون ندیدم .
من ذهنیتی که از محیط شهری آمریکا داشتم رو در اینجا ندیدم ولی معرفت وعشقی در محیط مدرسه دیدم که با هر تعریفی که از انسانیت ،محبت و صداقت میدانم ،بخواهم ان را بازگو کنم دچار ناتوانی در بیان خواهم شد . متاسفانه در یکی دو روز اول با افرادی برخورد داشتم که با ادعای دوستی شاید هم اونقدر درگیر کار که در طول یک ماه گذشته امکان یک بار زنگ زدن رو هم نداشتند !!!! من کرکلند و سیاتل رو بخاطر بچه ها انتخاب کردم که باید بدور از سرما و گرما باشند غیر از این من حتما سر از نیویورک در میاوردم . در ضمن این برا ی من جای سواله که رانندگی اینجا که با قوانین و مقررات ایران بسیار متفاوته ، چطورمیشه یک نفر بیاد و ماشین کرایه کنه و تا چند هفته هم رانندگی کنه ؟!!!
و باز هم از دوستانی که تبادل اطلاعات در این تاپیک داشتند تشکر میکنم .
بسیار خوب و پسندیده است که قدردانی را آموختهاید و قدردان راهنماییها و خدمات بی اجرتی هستید که عزیزانی که نام بردید برایتان بی دریغ انجام دادهاند.
و بسیار خوشحالم که با افرادی مهربانی چون جواد و دیانای عزیز، saboteur بی ریا و همسر مهربانشان، و رضا، مرد باهوش و پر انرژی آشناتان کردم. خوشحالم که این دوستان روی بنده را سفید کردند و از کمک فکری گرفته تا در اختیار گذاشتن وقت گرانبها و اتومبیل شخصیشان دریغ نکردند و امورات شما و خانوادهتان را انجام دادند. خوشحالم که پس از راهنماییهای که ساعتها تلفنی یا از طریق مهاجرسرا در این فروم انجام دادهام تصمیمی گرفتهاید برای مهاجرت به این ایالت، و پیداست از تصمیمی که گرفتهاید خرسند و راضی هستید.
یکی دو روز اول با بنده و مادرم که از ایران مهمان بنده هستند برخورد داشتید. با وجود اینکه از تعداد اعضای خانواده شما و میزان باری که با خود آورده بودید مطلع بودم و هم بنده هم شما به خوبی میدانستیم آمدن بنده به فرودگاه نمیتواند شما را از کرایه تاکسی برهاند بازهم به پیشواز شما آمدم. کار آنروزم را تعطیل کردم و به همراه مادرم در فرودگاه منتظر ورود شما شدیم که مبادا در بدو ورود احساس غربت کنید. مبادا با توجه به شرایط خاص یکی از فرزندانتان که موجبات نگرانیتان را فراهم کرده بود نیازمند کمکهای فوری باشید و آشنایی در فرودگاه حضور نداشته باشد. خوشحالم با آنکه از نظر تحویل کار بسیار در فشار و محدودیت زمانی بودم کارم را آنروز تعطیل کردم و خالصانه به کمک شما شتافتم تا در استرسبارترین روز مهاجرت خود را در غربت تنها نیابید. هر آنچه در توان جسمانی بنده بود نیز صرف کمک برای جابجایی بارهایتان کردم.
قبل از آمدنتان هر کجا که رفتم برای اجاره منزل برای خودم، برای شما نیز پرس و جو کردم و تلفنی پیگیر بودم که شاید بشود قبل از آمدنتان جایی را اجاره کرد (با آنکه میدانستم ممکن نیست) و در نهایت وقتی برای اجاره متل ۶ نیاز به کردیت کارت داشتید کاری را کردم که برای خواهر و برادر خودم هم نکردهام. تلفنی اطلاعات کردیت کارتم را در اختیارتان قرار دادم که بتوانید از ایران متل ۶ را رزور کنید. دوست مشترکمان آقا رضا آ آ بهتر میدانند که درخواست اطلاعات اینچنینی خلاف اخلاق است و در پستی قبلا این را گوشزد کردهاند. اما من بی ریا و با اشتیاق و قبل از اینکه ناچار شوید صراحتا بر زبان بیاورید این کار را انجام دادم.
دوستانی که نام بردید دوستان خوب بنده هستند و به من بینهایت لطف دارند. وقتی که میدیدم توقع شما آن است که من همانند روز اول که شما را برای خریدهای اولیه با اتومبیل شخصی به فروشگاهها بردم، هر روز این کار را انجام دهم و میدیدم که این برایم مقدور نیست، با آقا جواد تماس گرفتم. پیشانی این جوانمرد را میبوسم که روی مرا زمین نینداخت و با وجود گرفتاریهای کاری و با وجود داشتن نوزاد چند ماهه بسیار وقت گذاشتند و به امورات شما رسیدگی کردند. بارها گفتند این کار را به خاطر من کردهاند و میدانم گرچه منت بر سرم دارند، اما این کارها را بی منت انجام دادند.
بیزارم از اینکه این حرفهای خاله خانباجی را در اینجا بیاورم! اینجا جایش نیست! من چنین آدمی نیستم! چرا باید چنین شود؟ چرا باید با دستان خودم چیزهایی اینجا تایپ کنم که نباید؟!! دلیلش شما هستید! چرا باید افکار پریشانتان را به تاپیک پر مهر و مثبت سیاتل بکشید؟ چرا بجای قدردانی گله میکنید؟!!!
یادم هست که تلفنی از بنده پرسیدید: ما اگر به آنجا بیاییم کمکمان میکنید؟ بنده پاسخ دادم: چرا که نه؟!
اگر آنروز میدانستم شما توقع داشتید بنده کارم را رها کنم و تبدیل به راننده شخصی شما شوم همان موقع در این خصوص روشنتان میکردم. چرا که با بنی بشری رودربایستی ندارم.
اگر میدانستم دلیل این همه ادعای دوستی و تعریفهای اغراق آمیز شما این است که آنطور و آن اندازه که دلتان میخواهد به شما کمک کنم و اگر کمتر از آن کمک کردم مورد قهر و غضب شما قرار میگیرم، اگر میدانستم دوستی شما برای این است هرگز دوستی با شما را نمیپذیرفتم.
ایکاش آنقدر منصف بودید و میگفتید شما و خانوادهتان را در جمعی که دور هم بودند دعوت کردم. مهمان شخص بنده بودید و خودم شخصا به دنبال شما آمدم تا به محل مهمانی بیاورمتان که یکجا با همه آشنا شوید. ایکاش گفته بودید که هر روز که با شما تماس میگرفتم با گوشه و کنایههای توهین آمیز شما مواجه میشدم که در شأن خود ندیدم بیش از این با شما در ارتباط باشم!
ایکاش معنای گرفتاری را آنطور که باید درک میکردید و توقعتان از آدمها به اندازهای بود که برایشان مقدور است.
به طور یقین جواد عزیز بیشتر از بنده وقت آزاد داشتند و همانند بنده موقعیت شغلیشان با کمکهای اینچنینی به شما به مخاطره نمیافتاد. بنده فقط برای همان روز اول ۱۰ روز تمام اضافه کاری کردم تا بتوانم جبران تأخیری را بکنم که نباید در تحویل فاز یک پروژه پیش میآمد! کاش توقعتان بیجا نبود!
کاش بجای بدگویی کردن از بنده در غیابم در حضور همین دوستان موجبات دلخوری بنده را فراهم نمیکردید.
نه نیازی به تشکر دارم و نه نیازی به عذرخواهی!
اینجا برای همین دوستان مینویسم که میدانم خیلیهاشان همانطور که بارها به خودم گفتهاند از راهنماییهای بنده استفاده کردهاند و آنها که متوجه شدند منظور شما از «افراد یکی دو روز اول» کیست، با این گویش شما روی از حقیقت برنمیگردانند.
بهتر دانستم بقیه کاربران گرامی مهاجرسرا و خوانندگان این تاپیک هم این حقیر را بهتر بشناسند و گول هزاران پستی که اینجا گذاشتهام را نخورند و از کمکها و راهنماییهای بنده چه در این فروم و چه در پیام خصوصی روی بنده حسابی باز نکنند که من یک ایرانی دورو هستم که از دور دل میبرم و از نزدیک زهله. شاید اینگونه اگر بین دوستان کسی باشد که چون شما چنین اندیشهای در سر داشته باشد همان بهتر که قبل از آمدن امید از بنده بریده و نه خود گرفتار شوند و نه بنده را هدف حملات لفظی آزار دهنده قرار دهند.
بدرود
امیر مهاجر
Resident of Seattle, WA - since 2013
سفرناﻣﮧ ● سفرنامههای آمریڪا ● جدول مقایسهٔ شهرهای آمریڪا ● آموزش کاربری حرفهای مهاجرسرا ● ۱۱۸ مهاجرسرا
“You will never reach your destination if you stop and throw stones at every dog that barks.” - Winston Churchill
سفرناﻣﮧ ● سفرنامههای آمریڪا ● جدول مقایسهٔ شهرهای آمریڪا ● آموزش کاربری حرفهای مهاجرسرا ● ۱۱۸ مهاجرسرا
“You will never reach your destination if you stop and throw stones at every dog that barks.” - Winston Churchill