ممنونم از آرش عزیز ...
فقط دوستان اگه من بخوام یک روزی مزاحم آرش جان بشم چه بخواد چه نخواد و چه اینکه باهاش گلاویز شم !! بابت هر ساعتی که برام وقت میزاره یه مبلغی( هر چند کم ) رو بهش میدم ...
این کارم به 3 دلیله :
1_ عذاب وجدان بوجود آمده در من که بواسطه وقت گذاشتن آرش در زمان استراحت هستش رو کم میکنم
2_ بجای کمک یکطرفه یک روابط کمک به هم (2طرفه) بوجود میارم ...
3_ هیچ چیز مثل یه ارتباط دنگی دونگی به من حال نمیده
آرش این نظر شخصی من بخاطر راحتی خودم بود وگرنه همه میدونن که تو هیچ وقت برای کمک به کسی کم نمیزاری پس یموقع فکر نکنی منظورم به شخص تو بود !
و اما یه تجربه در خدمت سربازیم :
زمانی که من رفته بودم آموزشی تو یه گروهان 140 نفر بودیم ... از همه دربازکنها و چاقوهاشونو گرفته بودن فقط من و دوستم با خودمون در بازکن داشتیم ... آقا خورد شب اول به همه کنسرو دادن بدون هیچ چاقو و درباز کنی ... من و دوستم مجبور شدیم هر کدوم زحمت باز کردن کلی قوطی کنسرو رو انجام بدیم و از ترس دزدیدن در بازکن به هیچکیم ندادیم ... میدونین آخر داستان چی شد ؟
بعد از نیم ساعت دستای خسته و ورم کرده متوجه شدیم کنسروای مارم که کنارمون بود دزدیدن ...
این داستان یه درس بزرگ بم داد و امیدوارم که کسایی که از کمک کسی بهرمند میشن ... قدر این کمکم بدونن و متوجه باشن که این منبع نمیتونه براشون 24 ساعته آماده باشه و باید به هر جنبش فکر کنن و نزارن موجب آزار و اذیت شخصی که میخواد با اخلاص کاری رو انجام بده مهیا بشه ! تا همه بتونن به اون منبع دسترسی داشته باشن ...
فقط دوستان اگه من بخوام یک روزی مزاحم آرش جان بشم چه بخواد چه نخواد و چه اینکه باهاش گلاویز شم !! بابت هر ساعتی که برام وقت میزاره یه مبلغی( هر چند کم ) رو بهش میدم ...
این کارم به 3 دلیله :
1_ عذاب وجدان بوجود آمده در من که بواسطه وقت گذاشتن آرش در زمان استراحت هستش رو کم میکنم
2_ بجای کمک یکطرفه یک روابط کمک به هم (2طرفه) بوجود میارم ...
3_ هیچ چیز مثل یه ارتباط دنگی دونگی به من حال نمیده
آرش این نظر شخصی من بخاطر راحتی خودم بود وگرنه همه میدونن که تو هیچ وقت برای کمک به کسی کم نمیزاری پس یموقع فکر نکنی منظورم به شخص تو بود !
و اما یه تجربه در خدمت سربازیم :
زمانی که من رفته بودم آموزشی تو یه گروهان 140 نفر بودیم ... از همه دربازکنها و چاقوهاشونو گرفته بودن فقط من و دوستم با خودمون در بازکن داشتیم ... آقا خورد شب اول به همه کنسرو دادن بدون هیچ چاقو و درباز کنی ... من و دوستم مجبور شدیم هر کدوم زحمت باز کردن کلی قوطی کنسرو رو انجام بدیم و از ترس دزدیدن در بازکن به هیچکیم ندادیم ... میدونین آخر داستان چی شد ؟
بعد از نیم ساعت دستای خسته و ورم کرده متوجه شدیم کنسروای مارم که کنارمون بود دزدیدن ...
این داستان یه درس بزرگ بم داد و امیدوارم که کسایی که از کمک کسی بهرمند میشن ... قدر این کمکم بدونن و متوجه باشن که این منبع نمیتونه براشون 24 ساعته آماده باشه و باید به هر جنبش فکر کنن و نزارن موجب آزار و اذیت شخصی که میخواد با اخلاص کاری رو انجام بده مهیا بشه ! تا همه بتونن به اون منبع دسترسی داشته باشن ...