2016-04-22 ساعت 03:29
(2015-07-08 ساعت 00:34)rs232 نوشته: حکایت من و هاجرسرا هم بسی حکایت همان کش تنبان است که دوری را بر نمی تابد. هر چقدر هم که دیده بر گذشته خود بپوشانم باز هم گردنم به سوی آوای آشنایی بر می گردد و این را هم هیچ چرایی نیست به جز دل بستگی به آن چه که از آن گسسته ام. به قول حاج سعدی هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم.ی تشکر جانانه میکنم از ارش عزیز،تاپیک رو تو دو هفته کم کم خوندم و برام لذت بخش بود،خیلی عالی بود،
اگر دل به هم آمیزیم و خوب بچلانیم شاید که آرام بپذیرد زیرا که من اینجا و دلم آنجا است و شما آنجا و دلتان اینجا است.
این بود فرازی چند از سخنان گهربار خواجه آرش نظام آبادی.
حالا ارش عزیز بعد از پنج شش سال یا بیشتر خسته شد و سوالات تکراری و حجم سوالها نمیذاره جواب بده و شاید مشغله داره،ولی خدا وکیلی میدونم سخته اما عزیزانی که میتونن لطفا کمک کنن نه اینکه جواب ندن و یا امضا بزنن از پاسخگویی معذوریم...
یک کمک شما حتی نصف راهنمای های ارش میتونه کلی به مهاجرا کمک کنه