2016-10-15 ساعت 06:24
دوست عزیز رکسانا
از خواندن کامنتی که گذاشنی خیلی متاسف شدم. ولی کامنت مولان بغض چند روزه ام رو ترکوند...خیلی قشنگ نوشتی مولان جان
این ارام نا آرام داره از امریکا واسه شما می نویسه، جایی که دوست داشت باشه. از خانه همسرش، که آرزو داشت باهاش ازدواج کنه و به خاطرش ۴ سال صبر کرد...
اما قبل از اینکه بیام و بخونم چی نوشتی، داشتم به این فکر می کردم هیچ کسی رو ندارم... نه دوستی... نه فامیلی... هیچکس که حتی درد دلم رو بشنوه. تو این خونه روزها تنها می مونم و همسرم میره پیش خونوادش که بی دلیل از من خوششون نمیاد. من موندم و فکر اینکه اشتباه کردم؟ هنوز میترسم بگم اشتباه کردم...
کاش...
از خواندن کامنتی که گذاشنی خیلی متاسف شدم. ولی کامنت مولان بغض چند روزه ام رو ترکوند...خیلی قشنگ نوشتی مولان جان
این ارام نا آرام داره از امریکا واسه شما می نویسه، جایی که دوست داشت باشه. از خانه همسرش، که آرزو داشت باهاش ازدواج کنه و به خاطرش ۴ سال صبر کرد...
اما قبل از اینکه بیام و بخونم چی نوشتی، داشتم به این فکر می کردم هیچ کسی رو ندارم... نه دوستی... نه فامیلی... هیچکس که حتی درد دلم رو بشنوه. تو این خونه روزها تنها می مونم و همسرم میره پیش خونوادش که بی دلیل از من خوششون نمیاد. من موندم و فکر اینکه اشتباه کردم؟ هنوز میترسم بگم اشتباه کردم...
کاش...