2009-12-30 ساعت 11:13
خیلی جالبه شما اطلاعات خیلی خوبی از پراگ دارید ، درسته شاید برای کوچکیش باشه ولی ما که به عنوان توریست میریم مثلا شمال خودمون که خیلی هم کوچکه و امکانات تفریحی خاصی هم نداره حس خیلی بهتری داریم و هیچ وقت خسته نمی شیم من احساس می کنم چون اکثر بناها قدیمیه و حالت نرمالش 200 -300 ساله و اینکه اون چیزی که اونها هنر می دونند به نظر من هنر نیست ، من عقیده دارم هنر باید در مخاطب حس خوبی ایجاد کند و برای من این حس در اکثر آنها ایجاد نشد ، اونها مجسمه هایی از گرگ و شیطان و ...رو روی کنجهای کلیسای به اون عظمت و زیبا قرار دادند که اون حس زیبایی شناسی رو از بین می بره ، مطمئنا ساختن همچین مجسمه هایی کار هر کسی نیست ولی من به شخصه این هنر را نمی پسندم و حس آرامشی که ما در معماری ایرانی اسلامی خودمون داریم را هیچ جا نمی تونیم پیدا کنیم ...شاید در نگاه اول فکر کنیم ما در مقابل معماری و هنر اروپا چیزی نداریم ولی هنر و معماری ما چون فلسفه عمیقی پشتش هست ، اثر بیشتری ایجاد می کنه ... هنر ما حکمت داره ولی من نمی دونم در یک مکان مذهبی که هر کس برای آرامش و خلوت کردن اونجا می ره وجود گرگ و شیطان در دیواره های بیرونی که شاید نشان دهنده نگهبانانند ، چه حکمتی داره؟
با دیدن اون مجسمه ها حس امنیت در این مکان از بین میره ... بازم این نظر شخصی منه
به هر صورت ما و آنها از فرهنگی متفاوتیم و مسلما نباید حس مشترکی داشته باشیم ، و این حس در همه جاها دیده می شه از بوی غذاهایی که با گوشت خوک پخته می شه در خیابونها و ...تا ترسی که در متروهاش داری .... ولی اینو بگم درسته متروهای اونها مثل متروهای ما نو نیست ولی تمیز نگه داشتنش ربطی به کهنگیش نداره و بستگی به دولتش داره مثلا متروهای آلمان و فرانسه .. آلمان همه چی خیلی مرتب و تمیز با اینکه نو نیست و فرانسه حتی در آسانسور شیشه ای مترو که خیلی قدیمی نیست نمیشه از بوی تعفن نفس کشید و در مترو بوی بد خیلی اذیت می کنه !!!!! خیابونهاش که بماند ...طوری که متروهای پراگ خیلی تمیزتر و مرتب تر به نظر می رسه.. به هر صورت به نظر من بستگی به دولت داره... شاید هم اگر آدم اونجا زندگی کنه شاید همه چیز عادی بشه و حس تعلق ایجاد بشه... به هر صورت منم اونجا رو برای زندگی دوست ندارم ، فقط برای ویزاش...همین
با دیدن اون مجسمه ها حس امنیت در این مکان از بین میره ... بازم این نظر شخصی منه
به هر صورت ما و آنها از فرهنگی متفاوتیم و مسلما نباید حس مشترکی داشته باشیم ، و این حس در همه جاها دیده می شه از بوی غذاهایی که با گوشت خوک پخته می شه در خیابونها و ...تا ترسی که در متروهاش داری .... ولی اینو بگم درسته متروهای اونها مثل متروهای ما نو نیست ولی تمیز نگه داشتنش ربطی به کهنگیش نداره و بستگی به دولتش داره مثلا متروهای آلمان و فرانسه .. آلمان همه چی خیلی مرتب و تمیز با اینکه نو نیست و فرانسه حتی در آسانسور شیشه ای مترو که خیلی قدیمی نیست نمیشه از بوی تعفن نفس کشید و در مترو بوی بد خیلی اذیت می کنه !!!!! خیابونهاش که بماند ...طوری که متروهای پراگ خیلی تمیزتر و مرتب تر به نظر می رسه.. به هر صورت به نظر من بستگی به دولت داره... شاید هم اگر آدم اونجا زندگی کنه شاید همه چیز عادی بشه و حس تعلق ایجاد بشه... به هر صورت منم اونجا رو برای زندگی دوست ندارم ، فقط برای ویزاش...همین
شماره کیس: 2010AS10300
تاریخ دریافت نامه قبولی: 18 Jun 2009
کنسولگری: آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول : 25 Jun 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: Viza Bulletin Jan 2010
تاریخ دریافت فرستادن نامه دوم: Dec 2009
تاریخ مصاحبه:Feb 2010
تاریخ دریافت کلیرنس: March2010 2
جمع تقریبی هزینه ها:
تاریخ دریافت نامه قبولی: 18 Jun 2009
کنسولگری: آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول : 25 Jun 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: Viza Bulletin Jan 2010
تاریخ دریافت فرستادن نامه دوم: Dec 2009
تاریخ مصاحبه:Feb 2010
تاریخ دریافت کلیرنس: March2010 2
جمع تقریبی هزینه ها: