کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
مهارتهای زندگی در آمریکا از نگاه یامی
خوندن این مقاله رو به اونایی که در حال اومدن هستن توصیه میکنم. چون سایت بی بی سی بسته هست, کپی پیست میکنم اینجا.

سفری به آمریکا با اشتاین‌بک و خوشه‌های خشم
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2012/...lass.shtml

پل میسن
سردبیر بخش اقتصادی نیوز نایت، بی بی سی

جان اشتاین بک در کتاب خوشه های خشم سفر تکان دهنده خانواده جود را شرح می دهد. خانواده جود کارگران مهاجری بودند که در زمان بحران اقتصادی شدید سال ۱۹۲۹ مجبور به ترک خانه خودشدند. ماجرای آنها هنوز هم برای آنهایی که با واقعیات بحران اقتصادی فعلی آمریکا دست به گریبان هستند ملموس است.

جان اشتاین بک خوشه های خشم را با این سطر آغاز می کند: "آخرین بارانهائی که نم نم روی زمین های سرخ و پاره ای از زمینهای خاکستری رنگ اکلاهما فرو ریخت، نتوانست زمین ترک خورده را شیار کند."

خشکسالی در اوکلاهما شدیدتر از توفان شن بزرگ دهه ۱۹۳۰ توصیف شده بود

آخرین باران ها در غرب اوکلاهما در ماه مه* بارید. بارش باران آنقدر طول کشید که آخرین محصول یونجه به بار بنشیند، ولی گندم زمستان از دست رفته بود. برت پورتر که در ۳۰۰۰ هکتار زمین زراعت می کند، آخرین بسته کاه خود را در مقابل صف طولانی گاوهای آنگوس تشنه باز می کند. تنها ۱۸ بسته کاه برایش مانده، و قیمت هر بسته هم در بازار ۲۰۰ دلار است. با این حساب وقتی دیگر کاهی باقی نماند مجبور خواهد شد گاوها را بفروشد.

او می گوید: "تا همین الان نصف گاوهای ماده را فروخته ام و گوساله هایم را هم جلوتر به بازار فرستاده ام."

او در دوازده سال گذشته روی "دی ان ای" گله کار کرده است. اگر باران نبارد بقیه گله را قبل از رسیدن چله تابستان به همبرگر فروشی ها می فروشد.

جنوب غربی این ایالت، سخت ترین خشکسالی شصت سال اخیرش را تجربه کرد. قدیمی ها از سال های توفان شن صحبت می کنند، سال هایی که اشتاین بک در کتابش – که برنده جایزه ادبی پولیتزر شد – درباره مهاجرت، فقر و بی عدالتی اجتماعی موجود در آن صحبت کرده است.

من تصمیم گرفتم مسیری که خانواده خیالی داستان اشتاین بک از اوکلاهما سیتی تا بیکرزفیلد در شمال لوس آنجلس پیمودند را طی کنم. یک فورد مرکوری مدل قدیم اجاره کردم و به راه افتادم.

این مسیر امروزه یک بزرگراه مستقیم به نام بزرگراه بین ایالتی ۴۰ است. البته راه قدیمی ۶۶ افسانه موسیقی بلوز هم به عنوان یک راه کناری متروکه به موازات آن وجود دارد.

در مسیر خوشه های خشم

بعد از گذشتن از زمین های تفتیده تگزاس، که خشکسالی آنها را سوزانده و علف هایش آن قدر خشک شده که زیر پا چرق چرق می کند، به ایالت نیو مکزیکو رسیدم. اینجا منظره به تپه ها و دره های آب گذر تغییر می کند.

از آلبوکرک سرازیر می شوم و به تقاطع جوی می رسم که در هوای سرخ دم غروب درست به صحنه ای از کتاب اشتاین بک می ماند. اینجا ۳۰۰ نفر بی خانمان زندگی می کنند که همگی با خانواده هایشان هستند. جرمی رینالدز، که یک بریتانیایی است و این مکان را اداره می کند، صادقانه به من می گوید که اکثر ساکنان این محل افرادی هستند که با مسائلی از قبیل مواد مخدر، الکل و خشونت های خانوادگی دست به گریبان هستند. اما با ادامه پیدا کردن سال های بحران، پدیده جدیدی شکل گرفته، که همانا بی خانمانی افراد طبقه متوسط است.

بعضی از آنها را روی کف یک سالن ورزش می بینم که روی ۸۰ تشک پخش شده اند.

برای مثال سونیا و تیم؛ تیم مدیر یک شعبه مک دونالد بود، اما این شعبه تعطیل شده است. سونیا هم در ساندویچ فروشی ساب وی کار می کرده، اما شیفت کاری او را کم کردند، و آنها ابتدا خانه شان را از دست دادند و مجبور شدند به آپارتمان کوچکی نقل مکان کنند. اما وقتی پول بیمه بیکاری هم تمام شد، آن آپارتمان را هم از دست دادند.

سونیا می گوید: "ما توی اتومبیلمان می خوابیدیم. خیلی ترسناک بود. بعد به اینجا آمدیم."

لری آنتیستا و دختر ۱۴ ساله اش میشل در کنار ۸۰ نفر ناشناس می خوابند. آیا مدرسه او از بی خانمانی اش باخبر است؟ میشل می گوید: "من به آنها چیزی نگفته ام. تا ساعت ۶ برای انجام تکالیفم در مدرسه می مانم." آنها آپارتمانشان را بعد از جدایی پدر و مادرش از دست دادند.

موریس هندرسون و روز آنا اورتایس همراه با سه فرزندشان کف پارکت دراز کشیده اند. موریس مدیر یک بنگاه معاملات خودرو بود. آنها در یک متل زندگی می کردند. روزی که چک بیمه بیکاری او بدستش نرسید همان روزی بود که مجبور شد متل را ترک کند و به اینجا بیاید. آنها دو هفته است که روی این تشک ها زندگی می کنند.

خشم در اینجا بیداد می کند، هر چند که چنین افکار و نظراتی را به ندرت می توان در رسانه های آمریکا شنید.

لری می گوید: "پول ها را حرام جنگ ها می کنند." موریس هم همین را به من می گوید. یک مرد جوان در حال عبور از کنار خانواده اش یواشکی در گوش من می گوید: "من از تبار سرخپوست ها هستم. قبیله من یک کازینو را اداره می کند. ولی پول آن کجا می رود؟ چرا از آن برای کمک به مردم خودشان استفاده نمی کنند؟"
از این متل به آن متل

با آنکه اردوگاه های اهالی بومی اوکلاهما در دهه ۱۹۳۰ امروز بیشتر حالتی نمادین پیدا کرده اند (درست مثل عکس های دوروتی لانگ از توفان شن)، به راحتی می توان از می گفت که آنها در دهه ۱۹۳۰ در کانون توجه ملت نبودند.

اشتاین بک که بیشتر عمر خود را در کالیفرنیا گذرانده بود، تنها توسط همسر لانگ خبردار شد که در چند قدمی خانه اش چنین اردوگاه هایی وجود دارند. همسر لانگ فرد دانشگاهی بود که یکی از نخستین گزارش های میدانی را درباره مشکل مهاجران تهیه کرد. در آن موقع، مثل همین حالا، فقرا سهم کوچکی در رسانه های جمعی داشتند، و آنچه از آنها منعکس می شد به ندرت گویای تفکرات واقعی آنها بود.

"هدف زندان این است که ما خودمان با پای خودمان از اینجا برویم "

فرناندو لوپز، زندانی زندان چادری شهر

شهرت دوروتی لانگ بیشتر مرهون عکس هایی است که در دوران بحران اقتصادی دهه ۱۹۳۰ گرفته است.

من در تمام طول بزرگراه بین ایالتی شماره ۴۰ به منظره متل ها لعنت می فرستادم. مخلوط غیرقابل خوردن تخم مرغ، بیسکویت و آب ِ گوشت - که به آنها اجازه می دهد در تبلیغاتشان ادعا کنند صبحانه گرم سرو می کنند – و قهوه ای که چنان رقیق است که می توان از پشتش صفحه مربوط به بورس سهام وال استریت ژورنال را خواند.

رینالدز مرا به یک سری متل های ارزان در کنار بزرگراه بین ایالتی می برد که اجاره اتاق هایشان شبی ۲۹ دلار است. او می گوید: "این متل ها در دو هفته بعد از وصول چک های تأمین اجتماعی پر می شوند، و وقتی پول این چک ها تمام می شود، اتاق ها خالی می شوند و مردم به تقاطع جوی بر می گردند."

حالا دیگر این متل های ارزان را از نگاه دیگری می بینم. اینجا جایی است که بی خانمان های پنهان آمریکا در آن زندگی می کنند.
زندان چادری شهر

وقتی نیو مکزیکو را ترک می کنم و به سمت غرب راه می افتم، با عبور از جنگل های کاج و بعد بیابان پوشیده از کاکتوس، یک چیز روشن می شود: اشتاین بک نمی تواند این مسیر را در یک سفر طی کرده باشد. این مناظر فوق العاده در کتاب به چشم نمی خورند. از کلبه ها و یدک کش های مردم پوئبلو اثری نیست.

زندان چادری شهر بدست کلانتر جو آرپایو ساخته شد که بخاطر عقاید تندش در مورد مهاجرت غیر قانونی شهرت دارد

برای ۳۵۰ هزار مهاجری که اینجا هستند، (اکثر آنها را کشاورزان، کارگران بیکار و کارمندانی تشکیل می دهند که در سال های توفان شن (۳۶-۱۹۳۱) رنج سفر را بر خود هموار کردند)، این مکان باید همان قدر غریب بوده باشد که کره ماه هست. ولی موضوع اصلی کتاب اشتاین بک منظره ها نیست، هر چند که انشایی انجیل وار دارد. موضوع اصلی نزاع و برخورد در پایان سفر است، و امروزه برای پیدا کردن نزاع لازم نیست تا پایان سفر صبر کنید.

در شهر فینیکس ایالت آریزونا به دیدن زندان چادری شهر رفتم. زندانیان در اینجا لباس های راه راه و جوراب ها و لباس زیر صورتی می پوشند و مجبورند در طول شبانه روز در چادرهایی که از زمان جنگ کره به جای مانده زندگی کنند. روزی که به آنجا رسیدم دماسنج درجه حرارت هوا را ۴۵ درجه سانتی گراد نشان می داد. حتی در زیر تابش مستقیم آفتاب زندانی ها باید دستمال های صورتیشان را از سر باز می کردند، و به گفته راهنمایم، مجبور بودند برای تماس های تلفنی شان پول زیادی پرداخت کنند "تا کمکی باشد به تأمین هزینه های زندان."

یکی از هر پنج زندانی مرد در اینجا مهاجر غیر قانونی است. آنها بعد از گذراندن دوران محکومیت خود وارد روند اخراج از کشور می شوند. زندان به همراه حصار مرزی و قانون ضد مهاجرت جدید ایالت آریزونا همگی هدفی جز جلوگیری از مهاجرت ندارند. اما این اقدامات هم تأثیری بر میزان مهاجرت نداشته است. مدافعان حقوق مهاجران می گویند تعداد مهاجران غیر قانونی در ایالت آریزونا یک و نیم میلیون نفر تخمین زده می شود.

فرناندو لوپز ۲۰ ساله در حال رانندگی بدون گواهینامه دستگیر شده و هیچ مدرکی ندارد که ثابت کدن اجازه اقامت در این کشور را دارد. او می گوید حدود یک ماه در سیستم زندان های آریزونا سرگردانی کشیده تا بالاخره با قید وثیقه آزاد شده است. او حالا برای اخراج نشدن از کشور تلاش می کند.

او به من می گوید: "مردم بخاطر شرایط بد آن سوی مرز همچنان به اینجا می آیند." او معتقد است موافقتنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا)، کسب و کارهای کوچک را در آمریکای لاتین ورشکست کرده است، و فقر مناطق روستایی – که در همه جهان دیده می شود – مردم را به مهاجرت بسوی شمال وا داشته است.

لتیسیا رامیرز، یکی از فعالان گروه کمپین مهاجران پوئنته، به من گفت که تأثیر قوانین ویژه آریزونا تکان دهنده است. این قوانین به پلیس اجازه می دهد هر کسی را که نتواند قانونی بودن وضعیت اقامت خود را ثابت کند، با خود ببرد. او می گوید: "بچه ها از مادرشان می خواهند که به فروشگاه نروند و از خانه خارج نشوند. هزاران نفر از ترس از خانه خارج نمی شوند."

اما برخوردها در مورد این مسأله قطبی شده است. من در میتینگ میهن پرستان جنبش تی پارتی شرکت کردم . در آنجا کسانی را که برای حقوق مهاجران کمپین می کنند به "کمونیست بودن" متهم می کنند.

وقتی از آنها در مورد بحران سقف بدهی های دولت فدرال سئوال می کنم، پرونده ای به دستم می دهند که به باور آنها ثابت می کند باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، واقعا کنیایی است. وقتی از موضوع مهاجرت سوال می کنم، "میهن پرستان" به دنبال جمع آوری منابع مالی برای ساخت یک حصار مرزی غیر دولتی هستند.

موریس هندرسون از هشت ماه پیش بیکار است

آیا آنها می توانند دلیل آمدن مهاجران را درک کنند؟ بله، ولی آنها معتقدند اگر ۱۲ تا ۲۰ میلیون مهاجری که تخمین زده می شود در آمریکا زندگی می کنند از این کشور اخراج شوند، اقتصاد آمریکا لطمه ای نمی بیند. وقتی به آنها می گویم که نمی توانند همه مهاجران غیر قانونی را زندانی کنند، سخنگویشان کارن شاتکوفسکی می گوید: "کافیست چادر بزرگتری بسازیم."

شواهد نشان می دهد شرایط بد زندان، کنترل های شدید پلیس و قوانین سفت و سخت - که کمپین بایکوت اقتصادی آریزونا را هم در پی داشت - اثرگذار بود.برای نمونه حدود صد هزار مهاجر این ایالت را ترک کردند.

فرناندو لوپز می گوید: "هدف آنها این است که ما خودمان با پای خودمان از اینجا برویم." تنش ها و اختلافات بر سر موضوع مهاجرت در اینجا بیشتر از هر جای دیگر آمریکا شدید است. در همین حال اقتصاد در حال افول است. آریزونا کماکان در رکود اقتصادی است و آگهی فروش مزارعی که از صاحبان بدهکارشان گرفته شده اند مرتب از رادیو پخش می شود. گوینده رادیو با حالتی بی تفاوت می گوید: "می توانید آنجا شکار کنید، دوچرخه سواری کنید، و یا هر کار دیگری! . . . مزرعه خودتان است!"
"تابش صبحگاهی"

اینجا پمپ بنزین ها از هم دور هستند و بیابان موهاوی وسیع. برای همین هم برای بنزین زدن به دقت روی "جی پی اس" برنامه ریزی کرده ام. اما جی پی اس با عقربه بنزین جور در نمی آید، و برای همین هم بعد از ۱۳ کیلومتر رانندگی با باک خالی، با دنده خلاص وارد یک ایستگاه کامیون ها در سدار هیلز می شوم. فروشگاه پر از اجناس جالب توجه است: نوشیدنی های انرژی زا در بطری های زرد رنگ که رانندگان کامیون را در طول شب بیدار نگه می دارند، دستمال سرهایی با پرچم ایالت های جنوبی در جریان جنگ های انفصال که موتورسواران بجای کلاه ایمنی به سر می بندند، و عکس برگردان های جاده ۶۶. مثل بسیاری دیگر از اجزای فرهنگ آمریکایی، در زیر همه اینها می توان این را خواند: "ما زمانی کشور بزرگی بودیم."

من شبانه از بیابان موهاوی گذشتم و در نیمه های شب به بیکرزفیلد رسیدم. بار هتل پر از کسانی است که در زمینه نفت کار می کنند، و نیز افراد نظامی.

نیروی هوایی ارتش، سلاح های نیروی دریایی، و شرکت های بزرگ نفتی و خدمات درمانی اقتصاد کرن کانتی را در اختیار دارند. با این حال نرخ بیکاری در اینجا هنوز ۱۵ درصد است. شهر در طول دهه گذشته ۲۵ درصد رشد داشته، ولی حالا بازار ملک و املاک راکد است. از هر ۱۰۰۰ خانه ۱۵۶ تای آن به دلیل ناتوانی در پرداخت بدهی ها از مالکیت صاحبان آن خارج شده است.

صبح روز بعد پیشخدمت مکزیکی که مأمور خودروها بود به من گفت که اشتغال در بخش کشاورزی هم رو به کاهش است. کشاورزان زمین هایشان را می فروشند و با آن ملک می خرند. تنها دستمزد موجود همان حداقل دستمزد است.

شهر بیکرزفیلد در منتها علیه جنوبی دره سن خواکین در کرن کانتی کالیفرنیا قرار دارد

من به جستجوی نقطه ای می روم که اشتاین بک با دیدنش نوشت: "آنها در زیر تابش صبحگاهی با ماشین از تهاچاپی رد شدند، و خورشید از پشت سرشان بالا آمد، و بعد ناگهان دره عظیم را در پایین پایشان دیدند . . ."

اما اینجا بزرگراه بین ایالتی جاده قدیمی را از نظرها محو کرده است. به داخل تاکستانی می رانم تا منظره ای را ببینم که اهالی اوکلاهما در زندگی واقعی، وقتی از کوه ها عبور می کردند و به دره سن خواکین سرازیر می شدند، آن را می دیدند.

منظره هنوز برای خودش زیباست. اما دور از چشم رسانه های جمعی هنوز می توان داستان هایی از فقر و اختلاف اجتماعی یافت که روی دیگر سکه را نشان می دهند.

وقتی اشتاین بک در سال ۱۹۳۹ رمانش را نوشت، به مدل اقتصادی جدیدی اشاره کرد که می توانست باعث احیای رشد اقتصادی و ایجاد موقعیت های شغلی شود، و ایالات متحده را به دورانی از رفاه و اشتغال کامل سوق دهد.

سوال پیش روی ایالات متحده همچنان همین است و رئیس جمهوری و قوه مقننه به قول کنایه آمیز یک مجله همچنان بر سر این موضوع بحث می کنند که "آیا کشور باید از نظر اقتصادی نابود شود؟"

*پل میسن، سردبیر بخش اقتصادی نیوز نایت، بی بی سی سال پیش دست به این سفر زد.
پاسخ
تشکر کنندگان: kamranjon ، hoda2012 ، sezar ، Ali Sepehr ، masih sh ، sadeghi897 ، ASALI ، iMang ، Harmony ، kasra ، msar ، golia ، inanna


پیام‌های این موضوع
سفری به آمریکا با اشتاین‌بک و خوشه‌های خشم - توسط yami - 2012-01-12 ساعت 03:44
بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-06 ساعت 23:03
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-06 ساعت 23:17
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-07 ساعت 00:14
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-07 ساعت 02:32
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-18 ساعت 01:59
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-18 ساعت 06:11
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-19 ساعت 04:19
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-19 ساعت 05:21
RE: بانک شرکت بیمه State Farm - معرکه! - توسط yami - 2012-07-19 ساعت 05:47
گزارش حراجها و تخفیف های ویژه - توسط yami - 2012-07-25 ساعت 20:07



کاربران در حال بازدید این موضوع: