2011-08-10 ساعت 03:48
سلام
روز شنبه 1ام مرداد رسیدم انکارا قرار بود با پدرم برم ک نشد و تنها رفتم .خوشبختانه هتل نبودم و خونه ی دوستای ترکم زندگی میکردم . روز دوشنبه 3ام مرداد با آقای عطا ( آشنای ترکمون) رفتم دکتر و بعد از مراحل عکس از قفسه سینه و خون که عادی بود ( 45 $ فکر کنم اینجا دادم) عصر رفتم پیش خانم دکتر که نذاشتم بهم واکسن آبله مرغون رو بزنه بهش گفتم جاشو بهش نشون میدم اما بعد از معاینه گفت " یک واکسن" پرسیدم چی؟؟ گفت " دیفتری کزاز چون 7 سال از روش گذشته" توی یک صدم ثانیه واکسنمو زد و گفت برو... (120$ هم اینجا شد. جمعا 185$ )
اون روز رفتم خونه یه خانم ترک به نام حبیبه تیزه ( حبیبه خاله) و قرار بود فرداش بریم جوابو بگیریم..فردا عصر ساعت 3:30 مطب بودیم و پرونده رو به همراه سی دی محرمانه بهم دادن خیلی منشی ها بامن خوب بودن و لبخند میزدن اما از دکتر زیاد خوشم نیومد.
_ پشت مطب دکتر یه پارک خیلی قدیمی هست به نام " قوله پارک" " پارک قو ها" و خیابونش هم جای باکلاس و شلوغ آنکارا به حساب میاد که شب ها جوونا میرن اونجا.
_ خیابون دیگه ای که پاتوق جووناست " باهچه لر اولری" " خونه های باغچه دار" اینجا عصرها خیلی شلوغه و اجناس هم خیلی ارزونه.
_ از مکان های توریستی مقبره آتاترک و موزه اش هست که " آنیت کابیر " گفته میشه تو مرکز شهر
_ ساختمان های بازسازی شده سلجوقی هستن که واقعا زیبان حتما اینجارو برین یک ساله ک افتتاح شده "hamamonu"
_ برای خرید برین " کیزیل آی مترو " از بقیه جاها ارزون تره.
من به پشتوانه میزبان هام به کلوب دانشجویان دانشگاه اورتودو تکنیک و کارکنان شرکت نفت آنکارا رفتم که جاهای خوبی برای گردش به حساب میومدن امکانات بیلیارد شنا نوشیدنی رقص و ... داشتن و برای اینا نرفتم جای دیگه و اطلاعاتی ندارم.
_ بهترین شکلات فروشی آنکارا که یکم گرونه "serender pastaneleri"
بالاخره روز مصاحبه 21 جولای بود که به همراه حبیبه خانم ساعت 7:40 صبح اونجا بودیم.. ما به صف گرین کارتی ها و توریستی و بقیه انواع ویزا تقسیم شدیم و نگهبان اول پاسپورتمون رو چک میگرد بعدش میگفت برو . داخل که شدیم اول خودمون و وسایلمون رو چک کردن بعد وارد یه اتاق دیگه شدیم که یه خانومه بهمون شماره میداد بعدش رفتیم تو اتاق انتظار 91 نفری و همه اینجا باهم بودیم انواع مختلف ویزا منتظر مصاحبه..
اینجا با خانوما و آقایون ایرانی آشنا شدم خیلی خوب بود... مانیتور 3 بار شمارتو میخونه
بار اول برای انگشت نگاری
بار دوم برای پول 819$
بار سوم برای مصاحبه
زمان مصاحبه سلام کرد و پرسید تو ایران چیکارمیکنم منم گفتم دانشجوام رشته امو پرسید بهش گفتم. بعدش پرسید کدوم زمینه اش رو بیشتر دوس داری...همین!
آخرش گفت موجودی بانکی شما کمه باید برین اسپانسر پیداکنین یا یه حساب دیگه نشون بدین ( موجودی من 11000$ بود که بعدا فهمیدم برای ویزای دانشجویی بوده و اشتباه متوجه شدیم) برگه آبی تکمیل پرونده داد و گفت همه کاراتون تمومه فقط فاکس موجودی بانک رو بیارین تا ویزا براتون صادر بشه.
روز جمعه براشون بردم اما گفتن فقط روزای 2شنبه تا 5 شنبه ساعت 1 تا 2 ظهر..روز 2 شنبه اونجا بودم و فاکس رو بهشون دادم و کارت سفید گرفتم بمن گفت برو منتظر باش.......
1روز- 2 روز - روز 4 ام رفتم سایت سفارت و مسج آنلاین زدم براشون و گفتم ویزای من چی شده من تنهام باید برگردم ایران (قبلش از سایت ups پاسپورتم رو چک کرده بودم گفته بود نیومده براشون) خبری نشد. روز پنجشنبه بود رفتم سفارت گفتم ویزای من نیومده باید برگردم ایران و ... منو راه ندادن داخل و گفتن برو منتظر باش آمریکایی ها میدونن چیکار دارن میکنن و ما نمیتونیم بهت کمک کنیم و اینا..تازه جواب درست ندادن که هیچ یکی از نگهبانا پرسید شما آذری هستییی!!!!!!
باز روز پنجم هم مسج آنلاین زدم ساعت 10:30 صبح با نا امیدی میخواستم برم بیرون و خودمو مثه روزای قبل تو خونه قرنتینه نکنم که حدود ساعت 2:30 یکی از افیسرها بهم ایمیل زد و گفت هرچه زودتر به دفتر من مراجعه کنید اگر نمیتونین بیایین حتما به ما خبر بدین..ساعت 3:30 اونجا بودم نگهبان تا پرینت ایمیل رو دید با خوشرویی گفت بفرمایید ایشون منتظرتون هستن و منو برد به سالن انتطار که بغیر از من یه آقای آمریکایی مراجعه کننده داشت!!
خلاصه گیت 6 خانم "هلن" منتظر من بود با قیافه آشفته و لبخند زورکی به ترکی گفت کپی ترجمه مدارک تحصیلی و شناسنامه و کارت شناسایی ( که قبلا تو ایمیل گفته بود بیاریم) بهم بدین. فرم 122 رو هم بهم گفتن دوباره پرکنم.. بعدش یه آقای آمریکایی به زبان فارسی گفت میدونید چه اتفاقی افتاده؟ گفتم نه! گفت : همه مدارکتون رو گم کردیم بخاطر این میتونیم کپی هاشو قبول کنیم میتونین برین بیرون و هروقت خواستین بیایین ویزاتون حاضره یا اینکه منتظر بمونبن تا ساعت 5 ویزاتون رو آماده کنیم..که گفتم منتظر میمونم . دوباره قسم خوردم و ....تا اینکه آخرین دقایق کاری پاسپورتمو دستم دادن و با پرواز شنبه شب ترکیش ایر اومدم تهران
روز شنبه 1ام مرداد رسیدم انکارا قرار بود با پدرم برم ک نشد و تنها رفتم .خوشبختانه هتل نبودم و خونه ی دوستای ترکم زندگی میکردم . روز دوشنبه 3ام مرداد با آقای عطا ( آشنای ترکمون) رفتم دکتر و بعد از مراحل عکس از قفسه سینه و خون که عادی بود ( 45 $ فکر کنم اینجا دادم) عصر رفتم پیش خانم دکتر که نذاشتم بهم واکسن آبله مرغون رو بزنه بهش گفتم جاشو بهش نشون میدم اما بعد از معاینه گفت " یک واکسن" پرسیدم چی؟؟ گفت " دیفتری کزاز چون 7 سال از روش گذشته" توی یک صدم ثانیه واکسنمو زد و گفت برو... (120$ هم اینجا شد. جمعا 185$ )
اون روز رفتم خونه یه خانم ترک به نام حبیبه تیزه ( حبیبه خاله) و قرار بود فرداش بریم جوابو بگیریم..فردا عصر ساعت 3:30 مطب بودیم و پرونده رو به همراه سی دی محرمانه بهم دادن خیلی منشی ها بامن خوب بودن و لبخند میزدن اما از دکتر زیاد خوشم نیومد.
_ پشت مطب دکتر یه پارک خیلی قدیمی هست به نام " قوله پارک" " پارک قو ها" و خیابونش هم جای باکلاس و شلوغ آنکارا به حساب میاد که شب ها جوونا میرن اونجا.
_ خیابون دیگه ای که پاتوق جووناست " باهچه لر اولری" " خونه های باغچه دار" اینجا عصرها خیلی شلوغه و اجناس هم خیلی ارزونه.
_ از مکان های توریستی مقبره آتاترک و موزه اش هست که " آنیت کابیر " گفته میشه تو مرکز شهر
_ ساختمان های بازسازی شده سلجوقی هستن که واقعا زیبان حتما اینجارو برین یک ساله ک افتتاح شده "hamamonu"
_ برای خرید برین " کیزیل آی مترو " از بقیه جاها ارزون تره.
من به پشتوانه میزبان هام به کلوب دانشجویان دانشگاه اورتودو تکنیک و کارکنان شرکت نفت آنکارا رفتم که جاهای خوبی برای گردش به حساب میومدن امکانات بیلیارد شنا نوشیدنی رقص و ... داشتن و برای اینا نرفتم جای دیگه و اطلاعاتی ندارم.
_ بهترین شکلات فروشی آنکارا که یکم گرونه "serender pastaneleri"
بالاخره روز مصاحبه 21 جولای بود که به همراه حبیبه خانم ساعت 7:40 صبح اونجا بودیم.. ما به صف گرین کارتی ها و توریستی و بقیه انواع ویزا تقسیم شدیم و نگهبان اول پاسپورتمون رو چک میگرد بعدش میگفت برو . داخل که شدیم اول خودمون و وسایلمون رو چک کردن بعد وارد یه اتاق دیگه شدیم که یه خانومه بهمون شماره میداد بعدش رفتیم تو اتاق انتظار 91 نفری و همه اینجا باهم بودیم انواع مختلف ویزا منتظر مصاحبه..
اینجا با خانوما و آقایون ایرانی آشنا شدم خیلی خوب بود... مانیتور 3 بار شمارتو میخونه
بار اول برای انگشت نگاری
بار دوم برای پول 819$
بار سوم برای مصاحبه
زمان مصاحبه سلام کرد و پرسید تو ایران چیکارمیکنم منم گفتم دانشجوام رشته امو پرسید بهش گفتم. بعدش پرسید کدوم زمینه اش رو بیشتر دوس داری...همین!
آخرش گفت موجودی بانکی شما کمه باید برین اسپانسر پیداکنین یا یه حساب دیگه نشون بدین ( موجودی من 11000$ بود که بعدا فهمیدم برای ویزای دانشجویی بوده و اشتباه متوجه شدیم) برگه آبی تکمیل پرونده داد و گفت همه کاراتون تمومه فقط فاکس موجودی بانک رو بیارین تا ویزا براتون صادر بشه.
روز جمعه براشون بردم اما گفتن فقط روزای 2شنبه تا 5 شنبه ساعت 1 تا 2 ظهر..روز 2 شنبه اونجا بودم و فاکس رو بهشون دادم و کارت سفید گرفتم بمن گفت برو منتظر باش.......
1روز- 2 روز - روز 4 ام رفتم سایت سفارت و مسج آنلاین زدم براشون و گفتم ویزای من چی شده من تنهام باید برگردم ایران (قبلش از سایت ups پاسپورتم رو چک کرده بودم گفته بود نیومده براشون) خبری نشد. روز پنجشنبه بود رفتم سفارت گفتم ویزای من نیومده باید برگردم ایران و ... منو راه ندادن داخل و گفتن برو منتظر باش آمریکایی ها میدونن چیکار دارن میکنن و ما نمیتونیم بهت کمک کنیم و اینا..تازه جواب درست ندادن که هیچ یکی از نگهبانا پرسید شما آذری هستییی!!!!!!
باز روز پنجم هم مسج آنلاین زدم ساعت 10:30 صبح با نا امیدی میخواستم برم بیرون و خودمو مثه روزای قبل تو خونه قرنتینه نکنم که حدود ساعت 2:30 یکی از افیسرها بهم ایمیل زد و گفت هرچه زودتر به دفتر من مراجعه کنید اگر نمیتونین بیایین حتما به ما خبر بدین..ساعت 3:30 اونجا بودم نگهبان تا پرینت ایمیل رو دید با خوشرویی گفت بفرمایید ایشون منتظرتون هستن و منو برد به سالن انتطار که بغیر از من یه آقای آمریکایی مراجعه کننده داشت!!
خلاصه گیت 6 خانم "هلن" منتظر من بود با قیافه آشفته و لبخند زورکی به ترکی گفت کپی ترجمه مدارک تحصیلی و شناسنامه و کارت شناسایی ( که قبلا تو ایمیل گفته بود بیاریم) بهم بدین. فرم 122 رو هم بهم گفتن دوباره پرکنم.. بعدش یه آقای آمریکایی به زبان فارسی گفت میدونید چه اتفاقی افتاده؟ گفتم نه! گفت : همه مدارکتون رو گم کردیم بخاطر این میتونیم کپی هاشو قبول کنیم میتونین برین بیرون و هروقت خواستین بیایین ویزاتون حاضره یا اینکه منتظر بمونبن تا ساعت 5 ویزاتون رو آماده کنیم..که گفتم منتظر میمونم . دوباره قسم خوردم و ....تا اینکه آخرین دقایق کاری پاسپورتمو دستم دادن و با پرواز شنبه شب ترکیش ایر اومدم تهران

از صمیم قلبم برای همه ی دوستای خوبم در مهاجرسرا دعا میکنم تا در این روزهای آخری که از لاتاری 2011 باقی مونده به هدفشون برسن و دست پر این تورنمنت طاقت فرسا رو به پایان برسونن.خدایا به ایمانی که بوجودت دارم به ما لطفی بکن تا به گفته ات عمل کنیم در جهانی که آفریدی سفر کنیم تا انسان باشیم و انسان بمانیم