کمي با تاخير ولي به هرجهت بهتر از ننوشتن است
خودتون رو برای یک سفرنامه ی مفصل آماده کنید(در نوع خودش و از نظر حجم، یک بالا-سفر است!)
من و همسرم(برنده) اوايل مرداد عازم ترکيه شديم
سفرمون رو زميني انتخاب کرديم
به توصيه يکي از دوستانمون که در آنکارا تحصيل ميکنه، بليط اتوبوس رويال سفر رو از ترمينال آرژانتين تهيه کرديم.
ترافيک اين مسير بالا و مسافرش زياده و به همين دليل ممکنه نتونيد براي برنامه هاي فوري ازش استفاده کنيد.
تهيه بليط اتوبوس آنکارا:
محل: تهران، ترمينال آرژانتين
قيمت: نفري 80 هزار تومان
مدارک لازم: پاسپورت
ما یه کاری کردیم، بلیتمون رو دادیم مدیریت رویال سفر مهر دوم رو زدن و فرداش بردیم بانک با نشون دادن بلیت ها و پاس ها و حضور خودمون، دوهزار دلار در کل، دلار 1055 تمنی از بانک سامان خریدیم.
اگه خواستيد مثل من تو شهراي مسير سوار شيد، بايد ته بليت رو برگردونید رویال سفر تا اتوبوس به شهر شما ميرسه، جاتون رو خالي نگه داره.
یک هفته زودتر بلیت رو خریده بودیم و هفته ی بعدش، تبريز، که برامون نزدیک تر بود و 7 ساعت از کل مسیر رو کاسته بودیم سوار شديم.
اتوبوس راحتي بود. از اين موسوم به VIP ها بود که صندلي هاي نسبتا راحتي داشت.
روکش صندلي يک بار مصرف، بالش يک بار مصرف، پذيرايي نوشنيدي گرم و سرد، توقف در مسير به اندازه ي خيلي کافي(تقريبا هر 4 ساعت يک بار)، اينترنت وايرلس در تمام مسير داخل ترکيه(3جي خريده بود و با wifi بهمون ميداد!)
ساعت 20:30 از تبريز سوار شديم
ساعت 1:30 به مرز بازرگان رسيد و همراه چمدون هامون از اتوبوس پياده شديم
ساعت 4:30 بعد از 3 ساعت انتظار در صف عوارض و مهر خروج و مهر ورود به ترکيه و ... از مرز خارج شديم.
ساعت 23:30 رسيدم آنکارا
انتخاب اتوبوس رو پیشنهاد میکنم، مناظر دیدنی زیادی داشتیم، و یه جورایی تونستیم با سرزمینشون ارتباط برقرار کنیم. چیزای عجیبی دیدیم یه مورد معماری یک دست مساجدشون و تعدد مساجد در دهات و شهر هاشون بود طوری که در یک ویو، می تونستم 100 تا مناره ی مسجد رو براتون بشمارم.(غلو نکردم، ارزروم رو ببینید) خونه هاشون اکثرا قدیمی هستن ولی هر ساله دیواراشو رنگ روشن میزنن و خیلی کارتونی بودن.
ما پل ....(اسمش یادم نیست. نمی دونم کی.کی خان) پياده شديم و از اونجا با يه تاکسي 20 ليري رفتيم هتل دنيز آتلانتا که از قبل رزو کرده بوديم
تذکر: براي پرداخت هاي غير از دکتر و سفارت حتما از پول رايج کشورشون استفاده کنيد چون نسبت هاي برابري ارز رو طوري حساب ميکنن که خيلي به ضررتون ميشه.
خسته و هلاک از 23 ساعت اتوبوس خوابي، رسيديم هتل
و عکس هایی که به واقعیت نزدیکتر است تصاویر سایتش:
شاید کمی تاریک و کثیف به نظر بیاید ولی اصلا اینطور نیست. این تصاویر رو از سایت تریپ ادویسور برداشتم:
![[عکس: bathroom.jpg]](https://www.mohajersara.org/forum/redirect.php?url=aHR0cDovL21lZGlhLWNkbi50cmlwYWR2aXNvci5jb20vbWVkaWEvcGhvdG8tcy8wMS9mNi83My9kYS9iYXRocm9vbS5qcGc=)
![[عکس: double-bed.jpg]](https://www.mohajersara.org/forum/redirect.php?url=aHR0cDovL21lZGlhLWNkbi50cmlwYWR2aXNvci5jb20vbWVkaWEvcGhvdG8tcy8wMS9mNi83My9kNy9kb3VibGUtYmVkLmpwZw==)
![[عکس: tv-and-make-up-table.jpg]](https://www.mohajersara.org/forum/redirect.php?url=aHR0cDovL21lZGlhLWNkbi50cmlwYWR2aXNvci5jb20vbWVkaWEvcGhvdG8tcy8wMS9mNi83My9kOC90di1hbmQtbWFrZS11cC10YWJsZS5qcGc=)
هتل سه ستارهي دنيز آتلانتا دقيقا هموني است که عکساشو ديدید. و من شکایتی ندارم.
در بدو ورود از ترس اينکه نکنه هتلش به درد نخوره يا هتل مناسب تري بتونيم گير بياريم، فقط هزينه سه شب رو پرداختيم اونم به دلار!(ضرر 30 لیری)
اتاقي که ما گرفته بوديم(دونفر - شبي 130 لير يا 68 دلار) پنجره خوبي رو به خيابان "آقاي نجاتي" داشت و همچنين کولر گازي
که من خيلي روش حساب کرده بودم و خوشبختانه از اين حيس خيلي خوشآيندمون شد.
سرويس بهداشتي نصبتا تميزي داشت و همه ي ملافه ها هر روز عوض ميشد.
صبح اول بعد از صرف صبحانه مفصل و مجاني
هتل، يک پرواز شناسايي در خيابون هاي اطراف به انجام رسونديم و باک حوصله مون ما رو تا ميدان کيزلاي پياده رسوند و برگردوند.
خيابان نجاتي بي يا همون آقاي نجاتي، خيلي به بلوار آتاترک که مرکز شهر محسوب ميشه نزديکه و اين يک حسن بود. از طرفي کمي با سفارت و دکتر فاصله داشت.
دور و بر هتل پر بود از فست فود هاي ترکي و غير ترکي که ما بيشتر ميرفتيم ABA و حداقل روزي يک عدد لاهماجون 2.5 ليري اونجا نوش ميکرديم!
فاصله ي هتل تا سفارت(مشاهده ی نقشه) و دکتر رو هم با 15 دقيقه پياده روي و يک کورس اتوبوس 1.5ليري و بازم 10 دقيقه پياده روي ميرفتيم.
اتوبوس خط 114(اگه اشتباه نکنم) رو ميدان کيزلاي سوار ميشديم و متاسفانه نزديکاي سفارت توقف نداشت و ما تا پارک قو باهاش ميرفتيم و بعد قسمتي از مسير رو برميگشتيم که هم فال بود و هم تماشا.
روز دوم اقامتمون رو با دوست دانشجومون رفتيم دکتر و چون آدرس رو فراموش کرده بوديم با خودمون ببريم!
رفتيم در سفارت و آدرس رو پرسيديم که اتفاقا يکي از بچه هاي همينجا رو اونجا ديدم و آدرس رو ازش گرفتيم.(اين سايت و اعضاش همه جا هستن. اتاق انتظار دکتر هم سه خانواده بودن. زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همـــــه جا)
نهايتا (مشاهده ی نقشه) و آزمايش داديم. هيچ واکسني نخورديم چون همه رو پاستور روي کارت آورده بوديم. براي دو نفر 230 دلار پياده شديم و قرار دو روز بعد رو براي گرفتن جواب گذاشتيم.
در طول چند روز اقامتمون علاوه به پرسه زني در شهر و فروشگاه ها و خريد پوشاک نه چندان باب ميل، يک بار رفتيم شهربازي و کمي هيجانات و استرس هايمان را دفع کرديم(يک بازي جالب به نام آدرنالين رو سوار شديم و کلي کيفور شديم) و يک روز هم رفتيم پيش پدر ترک!، آتاترک که مجموعه ي سرگرم کننده اي بود.
روز مصاحبه حدود ساعت 8 خودمونو رسونديم سفارت.
تقريبا شلوق بود
سه سته بوديم، ترکها، گرين کارتي ها و اگر اشتباه نکنم دانشجو ها
صف ما حدودا 15-20 نفر ايراني بوديم.
همه مشتاق و کمي عصبي
من با لباس راحت و خنک رفته بودم ولي بقيه ي ايراني ها همه کت و شلواري!
نگهبان هاي در ورودي اول همه ترک بودن و يکيشان پاس ها رو ميگرفت و ميبرد تو و با ليست خودش تطبيق ميداد.
درب هاي سفارت خيلي سنگين بودن و معمولا خانم ها وقتي ميخواستن بازش کنن، به طرفش کشيده ميشدن و اينم بگم که همه ي درهارو بايد از داخل با درب باز کن باز کنن بعد شما اون رو بکشيد طرف خودتون.
درب سنگين اول رو که رد کرديم از گيت نگهباني رد شديم و درب دوم و درب سوم رسيدم به اون خانمه که فارسيش مثل خودمونه. مدارک رو گرفت و کمي کاستي ها رو بررسي کرد و پرسيد ازمون که دوست داريم مصاحبه به چه زباني باشه که ما فارسي رو انتخاب کرديمو يک نوبت براي افسر فارس زبان ازش گرفتيم و بعد از گذشتن از در چهارم وارد سالن انتظار شديم.
راجع به وضعيت سالن بگم که خورد تو ذوقم. همه چي قديمي بود و اثري از نظم محيطي نبود. صندلي هاي فلزي که همه رو به ديوار بودن و پشت ما به مصاحبه کننده ها بود!
اين کمي استرس زا بود چون من پيش خودم ميگفتم اين کار چه لزومي داره و چرا بايد اين فاصله ايجاد بشه. اون جا بود که به حرف بچه هاي اينجا فکر ميکردم که ميگفتن با دوربين نگاتون ميکنن و ...
من و همسرم يه کيس خاص بوديم.
حدود نيم ساعت انتظار کشيديم تا شماره مونو خوندن
خانمي انگليسي زبان بود که گفت ما ترجمه ها رو چون نفرستاديم، بايد فردا برگرديم سفارت براي مصاحبه و همچنين فرم 230 رو هم براي من نداشتن!.
ما فرم 230 رو به علت نزديک بودن تاريخ ازدواج و مصاحبه نفرستاده بوديم و با خودمون برديم ترکيه و از اونجا با پست ptt فرستاديم سفارت که بعد از دو روز هنوز به دستشون نرسيده بود و من از اونجا که فکرش رو کرده بودم، کپي هايي که تهيه کرده بودم رو تحويل دادم. و از سفارت خارج شديم.
فرداي اون روز دوباره برگشتيم.
اينبار با کوله باري از تجربه
روال ديروزي رو دوباره رفتيم و اينبار مراحل انگشت نگاري، پرداخت پول و مصاحبه رو به انجام رسونديم
افسر ما هموني بود که امضاش شکل mبود و ريشش رو آنکارد کرده بود و منو ياد جاستين تمبرلينک مينداخت.
فارسي رو به زور حرف ميزد و اگه جملاتم کمي طولاني ميشد درکش ازش به وضوح کم ميشد و با سوال هايي سعي ميکرد جملات رو بشکنه و ساده کنه
اول راجع به تحصيلات خانمم پرسيد بعد سربازي من و سوال سومش راجع به منبع تهيه ي پولهاي حساب هامون بود.
سوال آخرش هم راجع به تاريخ و کيفيت ازدواجمون که مراسم داشتيم يا نه و چه زماني بوده و ...
در همه ي مدت اين جواب سوالا منو همسرم چشممون ميخکوب شده بود به برگه آبي روي ميز شيشه اي اين آقا
ما کلي سعي کرديم که اينقدر شفاف بريم اونجا که رنگ اين برگه ي آبي رو نبينيم ولي ديدم که به صورت مشکوکي انتظارمون رو ميکشه و کم کم شروع کرد به نوشتن و تيک زدن اون برگه
آخر سر برگه آبي و مدارک و پاسهامونو داد و برگه آبي رو به همراهش که اسم خانمم رو روش داشت!!!
خانم من هنوز دانشجوه و همه عمرش فقط درس خونده و نمي دونم چرا بايد برگه آبي ميگرفت
کمي در شک برگه آبي اومديم بيرون و رفتيم مستقيم روبروي سفارت نمايندگي سيروسفر و بليت بازگشت رو براي عصر همون روز تهيه کرديم
اتاق رو ساعت 12(دقيقه 90) تحويل داديم و عصر رو جند ساعتي خونه ي دوستمون سرکرديم و سوار اتوبوس شديم و راهي سرزمين پدري گشتيم
توي اتوبوس با سه نفر از بچه ها سر صحبت رو باز کرديم که يکي از اونا همون دوستي بود که به اتهام ابهام در نحوه ي اعلام کيس نامبرش عضويتش رو از سايت توقيف کرده بودن. آخه اون کيس نامبرش قبل از ماها و از طريق ايميل دريافت کرده بود.
دونفر هم دانشجو بودن که براي مصاحبه اومده بودن و همه کلير خورده و کمي دست از پا درازتر برگشتيم
البته ما خوشحال بوديم که کلير خورديم و برگه ي قرمز نگرفتيم
همون روز يکي از خانواده ها به خاطر ديپلم هنرستانش رد شد و جالب اينجا بود که چندين سال سابقه ي کارش رو ازش قبول نکرده بودن.
خانم ها اکثرا ويزا ميگرفتن و آقايان بدون استثنا کلير ميخوردن.
تجربه ای که من کسب کردم ولی فرصت استفاده ازش رو نداشتم اینکه که اگه با اتوبوس تشرف بردین آنکارا یا برگشتید ایران، با اتوبوس های "مترو" بیاییدو برید.
مترو اسم یکی از شرکت های مسافر بری ترکیه ست که اخیرا برای مسیر تبریز-آنکارا هم خط برقرار کرده.
فرقش با اتوبوس های رویال سفر و ... اینه که: همه شون اینترنت دارن، هر مسافر یک LCD جلوشه، می تونه گوشی بزاره و فیلم از لیست انتخاب کنه و نگا کنه یا موزیک گوش بده یا فلشش رو بزنه یا بره اینترنت گردی.
به نظر من همینا برای انتخاب این سرویس برای رفت و آمد کافیه
دوستم میگفت در برگشت، یک بار تورش خورده به جماعتی از اهالی دهات شرقی ترکیه و خیلی اذیت شده. هرچند که این به روحیات آدم و شانس شما بستگی داره.
بلیت تبریز به آنکارا رو می تونید از خیابان مولوی تبریز روبروی حسینه(دقیقا آدرس ندام) تهیه کنید.
امروز روز 21م از انتظار من براي دريافت کلير گذشته است و من هنوز آلوده هستم!!
به اميد اينکه همه هي از اول، تميز به نظر آقاي افسر بياييم و کلير نخوريم.
ببخشید طولانی شد. امیدوارم تونسته باشم تصویر درستی از آنکارا و چیزایی که در پیش رو دارید بهتون بدم.
موفق باشید و با آرزوی ساده ترین روال صدور ویزا برای شما
خودتون رو برای یک سفرنامه ی مفصل آماده کنید(در نوع خودش و از نظر حجم، یک بالا-سفر است!)
من و همسرم(برنده) اوايل مرداد عازم ترکيه شديم
سفرمون رو زميني انتخاب کرديم
به توصيه يکي از دوستانمون که در آنکارا تحصيل ميکنه، بليط اتوبوس رويال سفر رو از ترمينال آرژانتين تهيه کرديم.
ترافيک اين مسير بالا و مسافرش زياده و به همين دليل ممکنه نتونيد براي برنامه هاي فوري ازش استفاده کنيد.
تهيه بليط اتوبوس آنکارا:
محل: تهران، ترمينال آرژانتين
قيمت: نفري 80 هزار تومان
مدارک لازم: پاسپورت
ما یه کاری کردیم، بلیتمون رو دادیم مدیریت رویال سفر مهر دوم رو زدن و فرداش بردیم بانک با نشون دادن بلیت ها و پاس ها و حضور خودمون، دوهزار دلار در کل، دلار 1055 تمنی از بانک سامان خریدیم.
اگه خواستيد مثل من تو شهراي مسير سوار شيد، بايد ته بليت رو برگردونید رویال سفر تا اتوبوس به شهر شما ميرسه، جاتون رو خالي نگه داره.
یک هفته زودتر بلیت رو خریده بودیم و هفته ی بعدش، تبريز، که برامون نزدیک تر بود و 7 ساعت از کل مسیر رو کاسته بودیم سوار شديم.
اتوبوس راحتي بود. از اين موسوم به VIP ها بود که صندلي هاي نسبتا راحتي داشت.
روکش صندلي يک بار مصرف، بالش يک بار مصرف، پذيرايي نوشنيدي گرم و سرد، توقف در مسير به اندازه ي خيلي کافي(تقريبا هر 4 ساعت يک بار)، اينترنت وايرلس در تمام مسير داخل ترکيه(3جي خريده بود و با wifi بهمون ميداد!)
ساعت 20:30 از تبريز سوار شديم
ساعت 1:30 به مرز بازرگان رسيد و همراه چمدون هامون از اتوبوس پياده شديم
ساعت 4:30 بعد از 3 ساعت انتظار در صف عوارض و مهر خروج و مهر ورود به ترکيه و ... از مرز خارج شديم.
ساعت 23:30 رسيدم آنکارا

ما پل ....(اسمش یادم نیست. نمی دونم کی.کی خان) پياده شديم و از اونجا با يه تاکسي 20 ليري رفتيم هتل دنيز آتلانتا که از قبل رزو کرده بوديم
تذکر: براي پرداخت هاي غير از دکتر و سفارت حتما از پول رايج کشورشون استفاده کنيد چون نسبت هاي برابري ارز رو طوري حساب ميکنن که خيلي به ضررتون ميشه.
خسته و هلاک از 23 ساعت اتوبوس خوابي، رسيديم هتل
و عکس هایی که به واقعیت نزدیکتر است تصاویر سایتش:
شاید کمی تاریک و کثیف به نظر بیاید ولی اصلا اینطور نیست. این تصاویر رو از سایت تریپ ادویسور برداشتم:
هتل سه ستارهي دنيز آتلانتا دقيقا هموني است که عکساشو ديدید. و من شکایتی ندارم.
در بدو ورود از ترس اينکه نکنه هتلش به درد نخوره يا هتل مناسب تري بتونيم گير بياريم، فقط هزينه سه شب رو پرداختيم اونم به دلار!(ضرر 30 لیری)
اتاقي که ما گرفته بوديم(دونفر - شبي 130 لير يا 68 دلار) پنجره خوبي رو به خيابان "آقاي نجاتي" داشت و همچنين کولر گازي

سرويس بهداشتي نصبتا تميزي داشت و همه ي ملافه ها هر روز عوض ميشد.
صبح اول بعد از صرف صبحانه مفصل و مجاني

خيابان نجاتي بي يا همون آقاي نجاتي، خيلي به بلوار آتاترک که مرکز شهر محسوب ميشه نزديکه و اين يک حسن بود. از طرفي کمي با سفارت و دکتر فاصله داشت.
دور و بر هتل پر بود از فست فود هاي ترکي و غير ترکي که ما بيشتر ميرفتيم ABA و حداقل روزي يک عدد لاهماجون 2.5 ليري اونجا نوش ميکرديم!
فاصله ي هتل تا سفارت(مشاهده ی نقشه) و دکتر رو هم با 15 دقيقه پياده روي و يک کورس اتوبوس 1.5ليري و بازم 10 دقيقه پياده روي ميرفتيم.
اتوبوس خط 114(اگه اشتباه نکنم) رو ميدان کيزلاي سوار ميشديم و متاسفانه نزديکاي سفارت توقف نداشت و ما تا پارک قو باهاش ميرفتيم و بعد قسمتي از مسير رو برميگشتيم که هم فال بود و هم تماشا.
روز دوم اقامتمون رو با دوست دانشجومون رفتيم دکتر و چون آدرس رو فراموش کرده بوديم با خودمون ببريم!

نهايتا (مشاهده ی نقشه) و آزمايش داديم. هيچ واکسني نخورديم چون همه رو پاستور روي کارت آورده بوديم. براي دو نفر 230 دلار پياده شديم و قرار دو روز بعد رو براي گرفتن جواب گذاشتيم.
در طول چند روز اقامتمون علاوه به پرسه زني در شهر و فروشگاه ها و خريد پوشاک نه چندان باب ميل، يک بار رفتيم شهربازي و کمي هيجانات و استرس هايمان را دفع کرديم(يک بازي جالب به نام آدرنالين رو سوار شديم و کلي کيفور شديم) و يک روز هم رفتيم پيش پدر ترک!، آتاترک که مجموعه ي سرگرم کننده اي بود.
روز مصاحبه حدود ساعت 8 خودمونو رسونديم سفارت.
تقريبا شلوق بود
سه سته بوديم، ترکها، گرين کارتي ها و اگر اشتباه نکنم دانشجو ها
صف ما حدودا 15-20 نفر ايراني بوديم.
همه مشتاق و کمي عصبي
من با لباس راحت و خنک رفته بودم ولي بقيه ي ايراني ها همه کت و شلواري!
نگهبان هاي در ورودي اول همه ترک بودن و يکيشان پاس ها رو ميگرفت و ميبرد تو و با ليست خودش تطبيق ميداد.
درب هاي سفارت خيلي سنگين بودن و معمولا خانم ها وقتي ميخواستن بازش کنن، به طرفش کشيده ميشدن و اينم بگم که همه ي درهارو بايد از داخل با درب باز کن باز کنن بعد شما اون رو بکشيد طرف خودتون.
درب سنگين اول رو که رد کرديم از گيت نگهباني رد شديم و درب دوم و درب سوم رسيدم به اون خانمه که فارسيش مثل خودمونه. مدارک رو گرفت و کمي کاستي ها رو بررسي کرد و پرسيد ازمون که دوست داريم مصاحبه به چه زباني باشه که ما فارسي رو انتخاب کرديمو يک نوبت براي افسر فارس زبان ازش گرفتيم و بعد از گذشتن از در چهارم وارد سالن انتظار شديم.
راجع به وضعيت سالن بگم که خورد تو ذوقم. همه چي قديمي بود و اثري از نظم محيطي نبود. صندلي هاي فلزي که همه رو به ديوار بودن و پشت ما به مصاحبه کننده ها بود!
اين کمي استرس زا بود چون من پيش خودم ميگفتم اين کار چه لزومي داره و چرا بايد اين فاصله ايجاد بشه. اون جا بود که به حرف بچه هاي اينجا فکر ميکردم که ميگفتن با دوربين نگاتون ميکنن و ...
من و همسرم يه کيس خاص بوديم.
- کيس نامبر سه رقمي بوديم ولي در مرداد سر مصاحبه حاضر شديم
- نامه اول نگرفته بوديم و تا اواخر اسفند کاملا بلاتکليف بوديم
- فرم ها را از روي بي اطلاعي کامل، متاهلي پرکرده بوديم که درحالي که مجرد بوديم و عقد نامه نداشتيم
- ترديد هاي خيلي زيادي براي رفتن داشتيم و بعد از دو بار به تعويق انداخنت مصاحبه، براي اين روز آماده شده بوديم
- دانشگاه به من گواهي نميداد، کارت پايان خدمتم گم شده بود و چند هفته قبل مصاحبه المثني رسيد دستم، خانواده هامون با رفتنوم موافق نبودن و حمايتي نشديم، اول زندگي مشترکمون بود و خرج هاي ترکيه که ميتونست به گرفتن برگه قرمز منجر شه برامون سخت بود و ...
حدود نيم ساعت انتظار کشيديم تا شماره مونو خوندن
خانمي انگليسي زبان بود که گفت ما ترجمه ها رو چون نفرستاديم، بايد فردا برگرديم سفارت براي مصاحبه و همچنين فرم 230 رو هم براي من نداشتن!.
ما فرم 230 رو به علت نزديک بودن تاريخ ازدواج و مصاحبه نفرستاده بوديم و با خودمون برديم ترکيه و از اونجا با پست ptt فرستاديم سفارت که بعد از دو روز هنوز به دستشون نرسيده بود و من از اونجا که فکرش رو کرده بودم، کپي هايي که تهيه کرده بودم رو تحويل دادم. و از سفارت خارج شديم.
فرداي اون روز دوباره برگشتيم.
اينبار با کوله باري از تجربه

روال ديروزي رو دوباره رفتيم و اينبار مراحل انگشت نگاري، پرداخت پول و مصاحبه رو به انجام رسونديم
افسر ما هموني بود که امضاش شکل mبود و ريشش رو آنکارد کرده بود و منو ياد جاستين تمبرلينک مينداخت.
فارسي رو به زور حرف ميزد و اگه جملاتم کمي طولاني ميشد درکش ازش به وضوح کم ميشد و با سوال هايي سعي ميکرد جملات رو بشکنه و ساده کنه
اول راجع به تحصيلات خانمم پرسيد بعد سربازي من و سوال سومش راجع به منبع تهيه ي پولهاي حساب هامون بود.
سوال آخرش هم راجع به تاريخ و کيفيت ازدواجمون که مراسم داشتيم يا نه و چه زماني بوده و ...
در همه ي مدت اين جواب سوالا منو همسرم چشممون ميخکوب شده بود به برگه آبي روي ميز شيشه اي اين آقا
ما کلي سعي کرديم که اينقدر شفاف بريم اونجا که رنگ اين برگه ي آبي رو نبينيم ولي ديدم که به صورت مشکوکي انتظارمون رو ميکشه و کم کم شروع کرد به نوشتن و تيک زدن اون برگه
آخر سر برگه آبي و مدارک و پاسهامونو داد و برگه آبي رو به همراهش که اسم خانمم رو روش داشت!!!
خانم من هنوز دانشجوه و همه عمرش فقط درس خونده و نمي دونم چرا بايد برگه آبي ميگرفت
کمي در شک برگه آبي اومديم بيرون و رفتيم مستقيم روبروي سفارت نمايندگي سيروسفر و بليت بازگشت رو براي عصر همون روز تهيه کرديم
اتاق رو ساعت 12(دقيقه 90) تحويل داديم و عصر رو جند ساعتي خونه ي دوستمون سرکرديم و سوار اتوبوس شديم و راهي سرزمين پدري گشتيم
توي اتوبوس با سه نفر از بچه ها سر صحبت رو باز کرديم که يکي از اونا همون دوستي بود که به اتهام ابهام در نحوه ي اعلام کيس نامبرش عضويتش رو از سايت توقيف کرده بودن. آخه اون کيس نامبرش قبل از ماها و از طريق ايميل دريافت کرده بود.
دونفر هم دانشجو بودن که براي مصاحبه اومده بودن و همه کلير خورده و کمي دست از پا درازتر برگشتيم
البته ما خوشحال بوديم که کلير خورديم و برگه ي قرمز نگرفتيم
همون روز يکي از خانواده ها به خاطر ديپلم هنرستانش رد شد و جالب اينجا بود که چندين سال سابقه ي کارش رو ازش قبول نکرده بودن.
خانم ها اکثرا ويزا ميگرفتن و آقايان بدون استثنا کلير ميخوردن.
تجربه ای که من کسب کردم ولی فرصت استفاده ازش رو نداشتم اینکه که اگه با اتوبوس تشرف بردین آنکارا یا برگشتید ایران، با اتوبوس های "مترو" بیاییدو برید.
مترو اسم یکی از شرکت های مسافر بری ترکیه ست که اخیرا برای مسیر تبریز-آنکارا هم خط برقرار کرده.
فرقش با اتوبوس های رویال سفر و ... اینه که: همه شون اینترنت دارن، هر مسافر یک LCD جلوشه، می تونه گوشی بزاره و فیلم از لیست انتخاب کنه و نگا کنه یا موزیک گوش بده یا فلشش رو بزنه یا بره اینترنت گردی.
به نظر من همینا برای انتخاب این سرویس برای رفت و آمد کافیه
دوستم میگفت در برگشت، یک بار تورش خورده به جماعتی از اهالی دهات شرقی ترکیه و خیلی اذیت شده. هرچند که این به روحیات آدم و شانس شما بستگی داره.
بلیت تبریز به آنکارا رو می تونید از خیابان مولوی تبریز روبروی حسینه(دقیقا آدرس ندام) تهیه کنید.
امروز روز 21م از انتظار من براي دريافت کلير گذشته است و من هنوز آلوده هستم!!
به اميد اينکه همه هي از اول، تميز به نظر آقاي افسر بياييم و کلير نخوريم.
ببخشید طولانی شد. امیدوارم تونسته باشم تصویر درستی از آنکارا و چیزایی که در پیش رو دارید بهتون بدم.
موفق باشید و با آرزوی ساده ترین روال صدور ویزا برای شما