(2011-09-20 ساعت 21:25)rs232 نوشته: سعید را نیز خجسته نگارشی است بس در خور که مرتبت بر هفت بر شمرد و حکایت همی به پایان برد و لیک نداند نیک که این درازه سر دراز دارد و این دروازه دری باز دارد که هر که از آن به در آمد ز پنجره به در شد و فراموش آن کردی که عمرش به سر شد و بدان که چو باده سرکشی مستی به اختیار ز سر نشود و یاد دیار از سر به در نشود و مرتبت هر چه فزون شود از شوق بکاهد و به فراق بیافزاید.
آرش جان ! پاسخ شما را براي شيخ ايميل كردم و اينچنين جواب فرستاد كه براي اطلاع شما دوستان در ذيل مي آيد :
...... ما مرتبت هفتم را نيك برشمرديم و و همانا از راز دل شما خبر داريم ، نيك ميدانيم كه دل از بي تابي وطن به خون نشانده ايد و كام تلخ از دوري ياران گذشته داريد ؛ همي واقفيم به حالتان ، شنواييم به اخبارتان ، بيناييم به تصاويرتان در فيس بوك و خواناييم !! به نوشتارتان در مهاجر سرا !! و وبلاگهايتان. آنچه نام نهاديم مرتبت هفت ! دلخوشكني بود زبي تابي و هجران ، ترياك كمي بود بهر دل ياران ، كه خود خوب واقفيم هر كه را سرزمين ايران زمين ميهنست ، چه در غرب و چه در شرق چه حتي درون وطن ... دگر راه بيگانه بودن ، ز ايران گسسته شدن ، به غربت دلبسته شدن ! ندارد . ليك همي خوب واقفيم كه در زندگاني هنگام گسست و بريدن از همه چيز ، مي تواني بسياري از نداشته ها را در آغوش كشي ! پس در مرتبت هفت همانا نيكو تر به داشته هاي جديد خو كردن و ز داشته هاي قبلي ياد كردن ، كه بزرگان در كتب متاخره سنگي بسيار نوشته اند و بسيار ياد كرده اند.