2012-07-16 ساعت 12:53
دیروز منزل پدری بودم یک لحظه نشسته بودم چایی میخوردم بعد نگاهم به مامانم افتاد که مشغول تدارک شام بود و بابام که با پسرم بازی میکرد یک دفعه چنان بغضی گلومو گرفت که داشتم خفه میشدم به سختی جلوی اشکامو گرفتم
آخه این مدت همش مشغول روز شماری بودم و فکر این که چرا روزها نمیگذرن اما دیروز فهمیدم که چقدر در اشتباهم بالاخره این روزها میگذرن و اگه خدا بخواد ما رفتنی میشیم اونوقته که چقدر دلتنگ یک لحظه دیدار پدر و مادرمون بشیم و در حسرت یک چایی خوردن در کنارشون بغض کنیم .راستش همین الان که اینا رو مینویسم اشکام گلوله گلوله میریزه .دلم نمیخواست شما رو ناراحت کنم .فقط خواستم بگم که من دیگه به جای روز شماری میخوام ذره ذره وجودمو از در کنار عزیزانم بودن پر کنم .اصلا هم به این فکر نمیکنم که چند روز دیگه تا کارنت شدن ها مونده .
ببخشید ناراحتتون کردم گفتم شاید شما هم اگه اینطوری فکر کنید انتظار کشیدن نه تنها براتون سخت نباشه بلکه یک فرصت مغتنم باشه .
آخه این مدت همش مشغول روز شماری بودم و فکر این که چرا روزها نمیگذرن اما دیروز فهمیدم که چقدر در اشتباهم بالاخره این روزها میگذرن و اگه خدا بخواد ما رفتنی میشیم اونوقته که چقدر دلتنگ یک لحظه دیدار پدر و مادرمون بشیم و در حسرت یک چایی خوردن در کنارشون بغض کنیم .راستش همین الان که اینا رو مینویسم اشکام گلوله گلوله میریزه .دلم نمیخواست شما رو ناراحت کنم .فقط خواستم بگم که من دیگه به جای روز شماری میخوام ذره ذره وجودمو از در کنار عزیزانم بودن پر کنم .اصلا هم به این فکر نمیکنم که چند روز دیگه تا کارنت شدن ها مونده .
ببخشید ناراحتتون کردم گفتم شاید شما هم اگه اینطوری فکر کنید انتظار کشیدن نه تنها براتون سخت نباشه بلکه یک فرصت مغتنم باشه .
کیس نامبر :2013AS000068XX---تاریخ کارنت شدن :11 مارچ ---تاریخ مصاحبه :2 می ---محل مصاحبه :آنکارا -کلیرنس :2 می -تاریخ کلیر شدن : 18 june-مقصد :دالاس