دوستان خوبم. می دانم که به خاطر نوشته ام از من ناراحت شدید. ولی واقعیت این است که من دلم نمی خواهد که شما چیزهایی که من تجربه کرده ام را تجربه کنید حتی اگر نوشته ام ناراحت کننده و آزاردهنده باشد. من آخر این راه هستم و شما هنور اول راه هستید. ازدواج کردن با یک فردی که پاسپورت امریکایی دارد مشکلات خاص خودش را دارد. ازدواج من پس از ده سال به شکست خورد ولی لااقل مهاجرت کردم. من هم اصلا دلم نمی خواست جدا شوم و حتی می خواستم برگردم ولی این دیوار از اول کج بود و هر چه زمان می گذشت کج بودن آن بیشتر نمایان می شد. من هم یادم رفته بود که اصلا پاسپورت امریکایی در میان است و فقط برای عشق و علاقه زندگی می کردم و تا هفت سال هم در ایران زندگی کردیم. ولی بعدها که خودم و زندگی خودم را تجزیه و تحلیل کردم متوجه شدم که این طورها هم که من فکر می کردم نبوده است. اگر نطفه و ذهنیت آمدن به امریکا از بچگی در من شکل نگرفته بود اصلا مسیر زندگی من از اول می توانست متفاوت باشد. به هر حال من از اینکه نوشتید مورد شما متفاوت است و فرق می کند نه تنها ناراحت نیستم بلکه خیلی هم خوشحال هستم که آمدن به امریکا هیچ تاثیری در انتخاب شما نداشته است.
متاسفانه من به غیر از خودم موارد بسیار زیادی دیده ام که از این طریق به امریکا آمده اند و به مشکل خانوادگی برخورده اند. آنها به خاطر این که من این تجربه را گذرانده ام با من تماس می گیرند و راهنمایی می خواهند. دیگر نمی دانند که خودم هم در این ماجرا وا مانده ام و کمکی از دست من بر نمی آید. بیشتر آنها یا کاربران همین سایت بوده اند که نوشته های پرشور آنها در پست های قدیمی موجود است و یا خواننده وبلاگ من بوده اند. متاسفانه حجب و حیا و یا ترس از آبرو هم اجازه نمی دهد که آنها بیایند و ماجراهای خودشان در چند سال گذشته که پایشان به امریکا رسیده است را به طور شفاف بنویسند. برای همین من اصولا نسبت به این نوع ازدواج بدبین شده ام مگر این که آمدن به امریکا مد نظر باشد. ولی شاید بسیار آدم های زیادی هم باشند که به مشکل بر نمی خورند و کاری هم با من ندارند! به هر حال آرزو می کنم که همه شما هم از همان دسته از کسانی باشید که با آگاهی از مشکلات و با چشمان باز تمام این سختی ها را پشت سر بگذارید و پس از مدتی به یک زندگی شیرین و دلخواه خودتان دست پیدا کنید.
متاسفانه من به غیر از خودم موارد بسیار زیادی دیده ام که از این طریق به امریکا آمده اند و به مشکل خانوادگی برخورده اند. آنها به خاطر این که من این تجربه را گذرانده ام با من تماس می گیرند و راهنمایی می خواهند. دیگر نمی دانند که خودم هم در این ماجرا وا مانده ام و کمکی از دست من بر نمی آید. بیشتر آنها یا کاربران همین سایت بوده اند که نوشته های پرشور آنها در پست های قدیمی موجود است و یا خواننده وبلاگ من بوده اند. متاسفانه حجب و حیا و یا ترس از آبرو هم اجازه نمی دهد که آنها بیایند و ماجراهای خودشان در چند سال گذشته که پایشان به امریکا رسیده است را به طور شفاف بنویسند. برای همین من اصولا نسبت به این نوع ازدواج بدبین شده ام مگر این که آمدن به امریکا مد نظر باشد. ولی شاید بسیار آدم های زیادی هم باشند که به مشکل بر نمی خورند و کاری هم با من ندارند! به هر حال آرزو می کنم که همه شما هم از همان دسته از کسانی باشید که با آگاهی از مشکلات و با چشمان باز تمام این سختی ها را پشت سر بگذارید و پس از مدتی به یک زندگی شیرین و دلخواه خودتان دست پیدا کنید.
با آرزوی موفقیت برای شما