کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
ثانیه شمار
دلمان خوش بود که مرتقع شدیم نگو که فقط حمالی به کارم اضافه شده است و پول مولی در کار نیست. رئیسم گفت وضعمان که بهتر شود حتما اضافه حقوق هم برایت اعمال می کنیم. گفتم ای بابا الآن پنج سال آزگار است که همه همین وعده را به من داده اند و آخر هم یا اخراج شدند و یا این که با پای خودشان از این اداره رفتند. این وسط هم تمام وعده و عیدهایشان مالیده شد و رفت در پی کارش. دیروز برای اولین بار سعی کردم حرفم را به رئیسم بزنم و رودربایستی نکنم ولی با این حال باز هم به او اطمینان خاطر دادم که در هر صورت کار لنگ نمی ماند و من آن را انجام می دهم حتی اگر حقوقم را اضافه نکنید. نمی دانم طرف دلش سوخت یا چه شد که گفت باشد حالا گریه نکن لااقل بگذار یک یا دو ماه بگذرد و من حتما در این مورد تجدید نظر می کنم. در واقع به او حالی کردم که من را به آخرت حواله ندهد و تا دو ماه دیگر تصمیم خودش را در مورد اضافه حقوق من اعلام کند. البته یک بودجه کلانی هم در اختیار من است که باید آن را در راه اهداف عالیه خرج کنم. حیف که ایران نیست اگرنه هاپولی می کردم و لااقل نصف آن پول کلان را هاپولی می کردم بدون این که حتی کسی متوجه شود. آخر ما ایرانی ها وقتی به خارج می آییم خیلی مقید به تمام موازین اخلاقی و ارزشی می شویم ولی به محض این که پایمان را در خاک ایران می گذاریم به همان حالت اولیه ریست می شویم. نمی دانم شاید علت این باشد که برای ما ایرانی ها خیلی مهم است که خارجی ها چگونه در مورد ما قضاوت کنند. مثلا الآن اگر من هاپولی کنم آنها تا ابد الدهر یادشان نمی رود که یک ایرانی کلاه آنها را برداشته است و به نوعی آبروی چند هزار و چند صد ساله ما بر باد می رود. شاید هم علت دیگر این باشد که ما ایرانی ها هم نژادی های خودمان را خودمانی می دانیم و می گوییم پول من و پول تو ندارد و پول ایرانی ها مال همه ایرانی ها است و خوب اگر من این پول را نخورم بغل دستی می خورد. خلاصه نمی دانم چطور است که آدم فقط وقتی در ایران است هوس هاپولی می کند و جای دیگری این کار حال نمی دهد. خوب در ایران یک حس رقابت و چشم و هم چشمی هم در مورد هاپولی وجود دارد و همه سعی می کنند رقم های هاپولی خودشان را از دیگری بالاتر ببرند و همیشه هم دست بالای دست بسیار است.

امروز صبح وقتی که از حمام آمدم بیرون داشتم جلوی آینه ریشم را با ماشین چمن زنی می تراشیدم که ناگهان چشمم افتاد به موهای سفید اطراف و جلوی سرم. قبلا که عینکی بودم چشمم بدون عینک این چیزها را نمی دید و خیالم راحت بود که هنوز خیلی جوان هستم ولی امروز صبح یک مرتبه زنگ ها به صدا در آمدند و به خودم گفتم که ای داد بیداد دیدی چه شد؟ آب عمرت را کشیدند و ولو شد. تا همین دیروز داشتم دعا می کردم که ای خدا یعنی می شود یک روزی برسد که من دیگر مجبور نباشم مشق بنویسم. آخر چه زمانی این درس و مدرسه من تمام می شود تا بتوانم شب ها راحت تلویزیون تماشا کنم و نگران امتحان و این چیزها نباشم. تا آنجایی که از درس فارغ شدم حساب و کتاب زمان دستم بود و هر ثانیه و دقیقه را وزن می کردم و پشت سرم می گذاشتم ولی بعدش نمی دانم چه شد که یک مرتبه افسار از دستم رها شد و ثانیه ها و روزها و سالها همین طور از جلوی چشمانم گذشتند. لامذهب چنان سراشیبی تیزی است که دیگر ترمز هم کار نمی کند و دنده سنگین هم صدای دستگاه آب هویج گیری از خودش در می آورد و جا نمی رود. مثل این که هر چقدر سن آدم بالاتر می رود سرعت گذشت زمان هم بیشتر می شود. یادم می آید که وقتی بچه بودم سه ماه تابستان خیلی طولانی بود و هر روز و هر دقیقه برای خودش وزنی داشت و هر ماجرایی که در آن اتفاق می افتاد یک خاطره را برای ما رقم می زد. از یک ساعت بعدازظهر گرم تابستانی که مجبور بودم بخوابم و خوابم نمی برد و با سنجاق قفلی های مادربزرگم بر روی راه های فرش کهنه بازی می کردم بیشتر از پنج سال گذشته خاطره در ذهنم باقی مانده است. چشمانم به ثانیه شمار ساعت قدیمی چوبی بود تا ببینم چه زمانی می تواند کوچکترین عقربه را به سمت عدد چهار ببرد و من به کوچه بروم تا بازی کنم. ولی ثانیه شمار خیلی تنبل بود و تازه هر ذره ای هم که به جلو می رفت یک مقداری به عقب بر می گشت تا جایش را در موقعیت فعلی خودش تثبیت کند. بعد تا دوباره تصمیم بگیرد یک قدم به جلو برود نفس آدم را در می آورد. ساعت برای من خیلی اسرار آمیز بود و همیشه ترکیب چرخ دنده ها با یکدیگر و حرکت متوازن آنها من را افسون می کرد. عباس دماغو هم در خانه اش همین وضعیت را داشت و می بایست سنگینی ثانیه های گرم آن بعدازظهر تابستانی را تا رسیدن به ساعت مقدس چهار تحمل کند.

اصلا نمی فهمیدم که بزرگ ترها برای چه بعدازظهرها می خوابند. سردرد را هم درک نمی کردم و نمی دانستم چرا وقتی من سر و صدا می کنم دیگران سردرد می گیرند. خنده ام می گرفت و پیش خودم می گفتم که مگر سرشان به جایی خورده است که درد بگیرد. من هم وقتی سرم به در و دیوار می خورد درد می گرفت ولی آن را می مالیدم و زود خوب می شد ولی بزرگ ترها وقتی سردرد می گرفتند قیافه شان مچاله می شد و اخم می کردند و بداخلاق می شدند. فکر می کردم مسخره بازی در می آوردند و می خواهند ژست بگیرند و بزرگتر بودن خودشان را به رخ من بکشند. بابا این همه امکانات و پول دارید بروید پارک بروید شمال برای خودتان عشق و حال کنید آخر این خواب بعدازظهر چه لذتی دارد که من نمی فهمم! در همین فکرها بودم که مادربزرگم غرولند کنان یک چشمش را باز می کرد و می گفت اگر گذاشتی من پنج دقیقه بخوابم اه تازه چشمانم گرم شده بود. تازه فهمیدم که داشتم با انگشت پایم با قلمبه ورآمده در کمد قدیمی که فلزی هم بود بازی می کردم. وقتی فشارش می دادی می گفت بومب و می رفت تو و وقتی ولش می کردی می گفت بامب و می آمد بیرون. بعد دوباره به ساعت نگاه کردم و پیش خودم گفتم که ای بابا الآن بیش از نیم ساعت است که خوابیده ای نه پنج دقیقه. حوصله ام سر می رفت و دوباره به سنجاق قفلی پناه می بردم و فرض می کردم که یک موتورسیکلت پر سرعت است و با آن در راه های پر پیچ و خم فرش نخ نما ویراژ می دادم و گاهی هم به شدت ترمز می کردم که صدای ساییده شدن لاستیک آن بر سطح خیابان از سقف گلوی من خارج می شد. وقتی یک مرتبه گاز می دادم جلوی سنجاق قفلی می رفت بالا و تک چرخ می زدم. یاد ماشین کورسی کوچکی افتادم که از خانه یکی از بستگان پولدارمان دزدیده بودم و آن را در زیر پله آشپزخانه قایم کرده بودم. یک لحظه وسوسه می شدم که بروم و آن را بیاورم و بازی کنم ولی همیشه ترس بر من غلبه می کرد که مبادا کسی متوجه شود و آبروی من برود. شب های زیادی کابوس دیده بودم که همه دارند با انگشت من را نشان می دهند و می گویند آرش یک دزد پست فطرت است. وقتی از خواب می پریدم از اینکه آن ماشین در زیر انبوه خرت و پرت های زیر پله دفن شده است احساس راحتی و خوشحالی می کردم. هیچ وقت نتوانستم با آن ماشین بازی کنم و فقط عذاب وجدان آن برایم باقی ماند. کولر آبی با سر و صدای زیاد سعی می کرد اطاق را خنک نگه دارد. یک قمری هم در بالای کانال آن لانه ساخته بود و وقتی که راه می رفت صدای کشیده شدن ناخن پایش بر روی سطح فلزی کانال شنیده می شد. بغبغو هم می کرد. اصولا بغبغوی قمری ها همیشه موزیک متن بعدازظهرهای گرم تابستانی ما بود. هوا آن قدر گرم می شد که حتی گنجشک ها هم نمی خواندند. قبلا بعدازظهرها هم بیرون می رفتم ولی از زمانی که در زیر نور خورشید خون دماغ شدم دیگر مادربزرگم اجازه نمی داد بیرون بروم. لااقل در حیاط کلی سرگرمی وجود داشت و می توانستم با مورچه ها ور بروم و یا به عنکبوت های ریزی که در فاصله میان آجرهای دیوار تار تنیده بودند سرکشی کنم. اگر خوش شانس بودم شاید هم یک مارمولکی سر و کله اش پیدا می شد و من می توانستم به دنبال او بدوم و وقتی که او از ترسش دمش را رها می کند با آن بازی کنم. این ساعت لعنتی هم اصلا راه نمی رفت شاید به خاطر این بود که خیلی قدیمی شده بود و احتمالا اگر یک ساعت نو می خریدند تندتر راه می رفت.

الآن وقتی به عقربه های ساعت نگاه می کنم انگار که فنرشان در رفته است و همین طور به دور صفحه ساعت می چرخند. حتی روزها و ماه ها هم برای خودشان می روند بدون این که اثری از خود به جای بگذارند. لابد سیستم آدمیزاد همین طوری طراحی شده است که وقتی پا به سن می گذارد ساعت هم برایش سریع تر بگذرد. به نظر من که واحد زمان یکسان نیست و متناسب است با سن گذراننده آن. من که باور نمی کنم یک ثانیه الآن من با یک ثانیه سی سال پیش یکی باشد. خلاصه ریشم را تراشیدم و لباسم را پوشیدم. همه این فکرها در همان زمان ریش تراشیدن در ذهن من گذشت. البته می گویند موی جو گندمی مد است. خوب این حرف ها را برای دلخوشی آدم می زنند و لابد فردا هم می گویند موی سفید مد است و بعد هم پای چلاق و عصا و دندان مصنوعی مد می شود. من خودم وقتی بچه بودم به یک آدم چهل ساله می گفتم پیری و پیش خودم می گفتم ای بابا او دیگر عمر خودش را کرده است و یک پایش لب گور است. الآن خیلی با احتیاط به سن پنجاه و شصت و هفتاد نگاه می کنم چون می دانم با این سرعتی که دارم به پیش می روم در یک چشم به هم زدن خودم را در مقابل همین آینه می بینم که صورتم چروکیده شده است و دستانم بر روی عصا می لرزد و لثه هایم را بر روی هم فشار می دهم و لبانم به سمت جلو جمع می شود و از توی دماغ و گوشهایم یک کپه مو بیرون زده است و کله ام مثل کالباس مارتادلا نقش و نگار دارد و برق می زند و فقط چهار تا شوید موی سفید از لابلای آن بیرون زده است. من از بچگی دوست داشتم در زمان پیری نویسنده بشوم و هنوز هم تنها چیزی که من را برای رسیدن به سنین کهنسالی دلخوش می کند این است که بازنشسته شوم و در یک جای خوش آب و هوا بنشینم و برای خلایق داستان بنویسم. از داستان های شیرین خیلی خوشم می آید از همان هایی که شاهزاده ای سوار بر اسب به راه می افتد و با دیو پلید می جنگد و در آخر هم دختر زیبایی را از چنگال او نجات می دهد و با هم عروسی می کنند. دوست دارم فقط برای بچه ها بنویسم چون هنوز هم زبان آنها را بهتر از زبان بزرگترها می فهمم.


صدای مشکوک در شب
دیشب خیلی خسته بودم و تقریبا زود به رختخواب رفتم تا کمی مطالعه کنم. خودم را مجبور کرده ام که قبل از خواب حتما یک ساعت مطالعه کنم و چون مثل مرغ زود خوابم می برد باید ساعت نه شب شروع به مطالعه کنم که تا ساعت ده کرکره هایم به پایین کشیده شود. البته با این که مجبور نیستم صبح زود به سر کار بروم ولی زود بیدار می شوم و آنقدر معطل می کنم تا بالاخره زمانش برسد و به سمت شرکت راه بیفتم و پس از پنج دقیقه رانندگی و یا راندن موتور ساعت هشت یا هشت و نیم به آنجا برسم. تازه با این حال باز هم جزو نفرات اول هستم. ظهرها هم ساعت دوازده به خانه می آیم و پس از غذا نیم ساعت چرت می زنم و سپس ساعت یک بعدازطهر به سر کار بر می گردم و در نهایت ساعت پنج از اداره بیرون می آیم و پنج دقیقه بعد در خانه هستم. حالا همه این چیزهایی که نوشتم به کنار داشتم می گفتم که دیشب زود به رختخواب رفتم و داشتم مطالعه می کردم. هوا کمی ابری بود و باد می وزید ولی همه جا تاریک بود و فقط نور چراغ مطالعه بالای سرم صفحات کتاب را روشن کرده بود. اطاق من طبقه بالا است و چون دیشب کمی گرم بود من در اطاق را باز گذاشتم تا هوا جریان پیدا کند ولی معمولا در اطاقم را می بندم چون بر خلاف بسیاری از آدمها همیشه در فضاهای بسته و تاریک احساس امنیت بیشتری می کنم. مثلا اگر نصف شب از یک خیابان عبور می کنم و بخشی از آن تاریک مطلق است ترجیح می دهم که از تاریک ترین نقطه آن عبور کنم. شاید در ناخودآگاهم چنین احساس می کنم که اگر در تاریکی مطلق باشم من همه چیز را می بینم در حالی که کسی متوجه حضور من نمی شود. کم کم چشمانم از خواندن کتاب خسته شد و چراغ مطالعه را خاموش کردم و چشمانم را بستم. با اینکه پنجره های اطاقم بسته بود ولی صدای زوزه باد در برخورد با شاخه درختان به گوش می رسید. داشتم برای خودم رویا می دیدم که اوباما در یک مراسم پخش مستقیم در سی ان ان دارد پاسپورت امریکایی را که یک نخ از بالای آن عبور داده بود به گردن من می اندازد و همه هم مرا تشویق می کنند و هورا می کشند.


در همین افکار بودم که ناگهان صدایی از طبقه پایین شنیدم. چشمانم را باز کردم و سعی کردم که صدا را تجزیه و تحلیل کنم. معمولا در خانه های چوبی صداهای مختلفی به گوش می رسد که پس از یک مدت به گوش آدم عادی می شود. مثلا وقتی که یک نفر در یکی از اطاق ها راه می رود می شود صدای چوب را در کل خانه احساس کرد. به نظرم صدا غیر عادی آمد و مثل این بود که یک نفر سعی دارد در ورودی خانه را باز کند. پیش خودم مرور کردم و متوجه شدم که در ورودی خانه طبق معمول همیشه قفل است و زنجیر آن هم از پشت انداخته است. من معمولا از در پشت حیاط رفت و آمد می کنم که یک در کشویی تمام شیشه است و به حیاط باز می شود. درب حیاط هم که به پارکینگ می رسد فقط یک نرده چوبی است که همیشه هم باز است. محله ما بسیار امن است ولی در مجموع امریکا جایی است که هر لحظه ممکن است در هر نقطه ای از آن یک جنایت هولناک روی دهد. سعی کردم که به خودم بقبولانم که آن صدا عادی بوده است و دوباره چشمانم را بستم ولی اینبار کمی از حواسم به این بود که آیا دوباره چنین صدایی را خواهم شنید یا خیر. تا اینکه دوباره همان صدا آمد و این بار شدیدتر از گذشته. واقعا مثل این بود که یک نفر سعی دارد در ورودی خانه را به زور باز کند. من یک تفنگ کلت ساچمه ای دارم که تقریبا قوی است چون توسط کپسول فشرده هوا کار می کند و گلوله های گرد فلزی آن حتی به درون یک تخته چوبی هم نفوذ می کند و از درون یک قوطی حلبی نوشابه عبور می کند. در جلوی این کلت یک نشانه گر لیزری وجود دارد که بسیار دقیق است و محل شلیک را با یک نور باریک قرمز مشخص می کند. من معمولا این تفنگ را در نزدیک رختخواب دونفره ام قرار می دهم چون قیافه اش شبیه اسلحه های واقعی است و حتی اگر گلوله های آن مهاجم را از پای در نیاورد می تواند او را بترساند. پس از اینکه صدای دوم را شنیدم دیگر نتوانستم در رختخواب بمانم و خیلی آرام از جای خودم بلند شدم.


اگر بگویم نترسیده بودم دروغ گفته ام چون من از دزد به مراتب بیشتر از روح و جن و پری و هیولاهای مختلف می ترسم و تصور اینکه با یک آدم هیکل گنده نخراشیده مواجه شوم برایم ترسناک بود. آرام به سمت اسلحه رفتم و در تاریکی ضامن آن را آزاد کردم. از قبل به اندازه کافی گلوله در خشاب آن قرار داده یودم. نور لیزری آن را روشن کردم و خیلی آرام به سمت در اطاق حرکت کردم. سپس به بالای راه پله رسیدم و در تاریکی مطلق نور قرمز اسلحه را از آن بالا به سمت پایین گرفتم تا آنجا را بررسی کنم. بعد یواش یواش به سمت پایین پله حرکت کردم و در اولین فرصت نور را به سمت در ورودی گرفتم تا ببینم که آیا باز است یا نه. خوشبختانه دیدم که هنوز زنجیر پشت آن انداخته شده است و معلوم بود که از آن طرف کسی وارد خانه نشده است. صدای زوزه باد بیشتر از پیش به گوش می رسید و مثل این بود که بیرون از خانه طوفانی به راه بود. اطراف را کمی بررسی کردم و سپس در تاریکی به سمت در پشت حیاط حرکت کردم و پرده را کنار زدم تا ببینم که آیا در کشویی هنوز قفل است یا خیر. اشتباه من اینجا بود که خیالم راحت شد و لیزر اسلحه ام را خاموش کردم و ضامن آن را انداختم چون با دیدن بسته بودن در ورودی و در پشتی اصلا فکر نمی کردم که کسی وارد خانه شده باشد. در آن لحظه اصلا به فکر پنجره ورودی خانه نبودم که در همان سمت جلوی خانه بود. این پنجره ها کشویی است و فقط یک ضامن کوچک دارد و اگر کسی یک مقداری به آن فشار بیاورد پنجره باز می شود و به راحتی می تواند وارد خانه شود. داشتم از پشت پرده به حیاط نگاه می کردم که ناگهان دوباره از پشت سر صدایی شنیدم. پرده را کشیدم چون نمی خواستم نوری که از بیرون به درون خانه می تابد من را روشن کند.


ناگهان به یاد پنجره جلوی خانه افتادم و متوجه شدم که من اصلا آنجا را چک نکرده ام. باز دوباره یک صدایی از هال شنیده شد و من خیلی آرام بدون این که سر و صدایی بکنم ضامن اسلحه را آزاد کردم ولی اینبار نور لیزری آن را روشن نکردم. آن نور می توانست توجه فرد غریبه را به سمت من جلب کند و من می خواستم تا جایی که امکان دارد در یک نقطه تاریک و بدون سر و صدا قرار بگیرم تا بتوانم او را شناسایی کنم. اسلحه بادی را جلوی خودم گرفتم و خیلی آرام و بی صدا به سمت هال به راه افتادم. احساس می کردم که یک نفر در خانه است و او هم منتظر است تا واکنش اهالی خانه را در مقابل سر و صدایی که قبلا ایجاد کرده است ببیند و بعد برای انجام اهداف شوم خود حرکت کند. نفسم در سینه حبس شده بود و صدای ضربان قلب خودم را می شنیدم. همه جا تاریکی مطلق بود و من سعی می کردم که با چیزی برخورد نکنم تا صدایی ایجاد شود. خیلی آرام از نهارخوری وارد هال شدم و از کناره های دیوار به آن سمت اطاق رفتم. اگر کسی از پله ها بالا می رفت من حتما متوجه می شدم چون صدای پله های چوبی کاملا مشخص است و نمی شود بدون ایجاد صدا از آن بالا رفت. پس آن فرد غریبه می بایست خیلی به من نزدیک باشد. در آن تاریکی هیچ چیزی را نمی دیدم و هیچ چاره ای نداشتم جز اینکه در یک لحظه چراغ اطاق را روشن کنم و در حالی که اسلحه را جلوی خودم گرفته بودم چراغ هال را روشن کردم. هیچ کسی در آنجا نبود و من با احتیاط و در حالی که حواسم به پشت سرم بود به سمت پنجره جلوی خانه حرکت کردم و آنها را چک کردم. خوشبختانه آنها هم بسته بودند و من قانع شدم که هیچ کسی وارد خانه نشده است. صدای زوزه باد همچنان به گوش می رسید و بیرون از خانه غوغایی بر پا بود. چراغ را خاموش کردم و به طبقه بالا رفتم. اصلا فکر نمی کردم که کسی در آن مدت کوتاه توانسته باشد خودش را به طبقه بالا برساند و در ضمن تمام درها بسته بود و اصلا به عقلم نمی رسید که یک نفر از چه راه دیگری ممکن است به درون خانه آمده باشد. به درون اطاق رفتم و در را پشت سر خودم بستم و داشتم به رختخواب می رفتم که دوباره آن صدا را شنیدم. اسلحه را بر روی میز کنار دستم گذاشتم و خیالم راحت بود که در بسته است و اگر کسی در را باز کند یک گلوله در مغزش خالی می کنم تا درس عبرتی برای آیندگانش شود. در ضمن به این نتیجه رسیدم که اگر یک نفر بخواهد دزدی کند همان بهتر که جلوی راهش سد نشوم زیرا آنها اسلحه واقعی دارند و ممکن است پس از دیدن اسلحه بادی من همان جا یک تیر در مغز من خالی کنند و با خیال راحت به ادامه کارشان بپردازند.


خلاصه درهمین فکرها بودم که خوابم برد و صبح وقتی بیدار شدم به طبقه پایین آمدم و در کمال ناباوری دیدم که همه چیز سر جایش است و دزد نیامده است. حتی تلویزیونم را هم وجب کردم تا ببینم که از اینچش کم نشده باشد ولی همان 60 اینچ بود و تغییری نکرده بود. هنوز باد می وزید و من در جلوی خانه را باز کردم و پس از کمی تحقیق متوجه شدم که یکی از شاخه های یک درخت در نزدیکی دیوار خانه من است و وقتی که باد آن را به دیوار چوبی می کوبید چنان به نظر می آمد که یک نفر دارد به در خانه می کوبد. حالا این آخر هفته باید آن را ور بچینم تا دیگر چنین ماجراهایی برای من ایجاد نکند.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ


پیام‌های این موضوع
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا - توسط rs232 - 2009-09-28 ساعت 09:46
RE: ديدگاه عمومي درباره خارج !! - توسط saied-k - 2011-09-07 ساعت 13:04
تعادل روانی در امریکا - توسط rs232 - 2011-09-07 ساعت 22:29
RE: تعادل روانی در امریکا - توسط saied-k - 2011-09-08 ساعت 13:42
RE: ایرانیان مقیم در امریکا - توسط NarcisJ - 2012-08-10 ساعت 18:08
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط j-e - 2012-10-15 ساعت 17:32
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط mehD - 2013-04-18 ساعت 11:54
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rs232 - 2012-11-20 ساعت 21:54
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط nora - 2012-11-21 ساعت 00:35
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط MPU - 2012-12-02 ساعت 12:21
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط Asy - 2013-03-31 ساعت 22:41
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط nora - 2013-05-10 ساعت 23:01
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط Rock - 2013-05-17 ساعت 00:50
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط ojee - 2013-05-26 ساعت 22:47
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط Rock - 2013-07-13 ساعت 02:03
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط daad - 2013-07-30 ساعت 00:00
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط ziza - 2013-09-24 ساعت 00:37
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-04 ساعت 16:35
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-04 ساعت 21:17
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-06 ساعت 13:16
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-06 ساعت 13:06
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-06 ساعت 20:47
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-06 ساعت 20:55
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-06 ساعت 22:04
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rbb - 2014-02-08 ساعت 15:25
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط Aero - 2014-04-05 ساعت 03:42
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط yami - 2014-08-12 ساعت 03:30
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط yami - 2014-08-15 ساعت 04:30
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط yami - 2014-08-19 ساعت 03:21
RE: دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط yami - 2014-09-26 ساعت 06:15
RE: دیدگاه های آرش در مورد آمریکا - توسط ps5 - 2014-12-19 ساعت 01:42
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا - توسط sak - 2015-07-08 ساعت 01:15
RE: دیدگاه های آرش در مورد آمریکا - توسط Pay - 2023-08-12 ساعت 14:05
کمی در مورد امریکایی ها - توسط rs232 - 2009-10-01 ساعت 23:56
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط admiral.arash - 2013-01-22 ساعت 22:09
روزهای اول در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-02 ساعت 04:33
RE: ایرانیان مقیم در امریکا - توسط sara77 - 2009-10-03 ساعت 16:18
پس از ورود به امریکا - توسط rs232 - 2009-10-06 ساعت 02:37
RE: پس از ورود به امریکا - توسط mohsen324 - 2009-10-06 ساعت 12:20
چرا احساس دلتنگی میکنیم؟ - توسط rs232 - 2009-10-07 ساعت 03:47
RE: ایرانیان مقیم در امریکا - توسط sousangerd - 2009-10-07 ساعت 14:28
RE: پس از ورود به امریکا - توسط homeless - 2009-10-07 ساعت 20:44
آداب گفتگو در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-08 ساعت 03:06
آن روی سکه - توسط rs232 - 2009-10-08 ساعت 04:35
RE: آداب گفتگو در امریکا - توسط leili - 2009-10-10 ساعت 14:29
RE: آداب گفتگو در امریکا - توسط amiry - 2011-10-22 ساعت 12:17
RE: آداب گفتگو در امریکا - توسط SANI HAGHIGHI - 2011-10-30 ساعت 23:15
RE: آداب گفتگو در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-11 ساعت 06:38
RE: آداب گفتگو در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-12 ساعت 22:08
رانندگی در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-14 ساعت 04:22
RE: رانندگی در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-15 ساعت 04:17
رفتن به رستوران در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-15 ساعت 23:01
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط ramin2010 - 2009-10-16 ساعت 00:58
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-16 ساعت 03:00
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط payam_prz - 2009-10-16 ساعت 22:01
سفر به لس آنجلس - توسط rs232 - 2009-10-17 ساعت 12:37
RE: سفر به لس آنجلس - توسط Parslottery - 2009-10-17 ساعت 13:29
RE: سفر به لس آنجلس - توسط usa.lover - 2009-10-18 ساعت 00:10
RE: سفر به لس آنجلس - توسط ramin2010 - 2009-10-18 ساعت 03:03
RE: سفر به لس آنجلس - توسط rs232 - 2009-10-18 ساعت 21:46
RE: سفر به لس آنجلس - توسط ChairMan - 2009-10-19 ساعت 00:29
RE: سفر به لس آنجلس - توسط rs232 - 2009-10-19 ساعت 00:34
تاثیر قضاوت بد در زندگی انسان - توسط rs232 - 2009-10-20 ساعت 22:01
ماهیگیری در امریکا 1 - توسط rs232 - 2009-10-21 ساعت 04:37
RE: ماهیگیری در امریکا 1 - توسط Parslottery - 2009-10-21 ساعت 09:32
RE: ماهیگیری در امریکا 1 - توسط soma - 2009-10-21 ساعت 10:31
RE: ماهیگیری در امریکا 1 - توسط m.memari - 2009-10-21 ساعت 10:59
RE: ماهیگیری در امریکا 1 - توسط ChairMan - 2009-10-21 ساعت 11:00
RE: ماهیگیری در امریکا 1 - توسط kavoshgarnet - 2009-10-21 ساعت 12:52
RE: سفر به لس آنجلس - توسط ChairMan - 2009-10-21 ساعت 21:46
ماهیگیری در امریکا 2 - توسط rs232 - 2009-10-22 ساعت 04:33
RE: ماهیگیری در امریکا 2 - توسط matrix - 2009-10-22 ساعت 11:03
RE: ماهیگیری در امریکا 2 - توسط m.memari - 2009-10-22 ساعت 11:13
RE: رانندگی در امریکا - توسط kavoshgarnet - 2009-10-22 ساعت 17:55
RE: آن روی سکه - توسط kavoshgarnet - 2009-10-22 ساعت 18:17
RE: رانندگی در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-22 ساعت 21:32
RE: آن روی سکه - توسط lexington - 2009-10-22 ساعت 21:54
RE: ماهیگیری در امریکا 2 - توسط rs232 - 2009-10-23 ساعت 00:32
RE: ماهیگیری در امریکا 2 - توسط usa.lover - 2009-10-23 ساعت 01:02
RE: ماهیگیری در امریکا 2 - توسط ramin2010 - 2009-10-23 ساعت 04:00
RE: ماهیگیری در امریکا 2 - توسط rs232 - 2009-10-23 ساعت 22:46
RE: ماهیگیری در امریکا 2 - توسط rs232 - 2009-10-24 ساعت 01:47
روابط اجتماعی در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-24 ساعت 11:26
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط ChairMan - 2009-10-24 ساعت 11:51
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط indmehdi - 2009-10-24 ساعت 12:33
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط manhamidam - 2022-02-11 ساعت 14:09
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط homeless - 2009-10-24 ساعت 21:08
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط ChairMan - 2009-10-24 ساعت 22:10
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط lexington - 2009-10-24 ساعت 22:16
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط usa.lover - 2009-10-25 ساعت 02:06
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-25 ساعت 05:44
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط ChairMan - 2009-10-25 ساعت 10:09
RE: آن روی سکه - توسط ashkan73n - 2009-10-25 ساعت 12:31
خشونت در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-26 ساعت 11:21
RE: خشونت در امریکا - توسط Hojjat - 2009-10-26 ساعت 13:45
RE: خشونت در امریکا - توسط ChairMan - 2009-10-26 ساعت 13:58
RE: خشونت در امریکا - توسط Hojjat - 2009-10-26 ساعت 15:04
RE: خشونت در امریکا - توسط usa.lover - 2009-10-26 ساعت 15:25
RE: خشونت در امریکا - توسط lexington - 2009-10-26 ساعت 20:00
RE: خشونت در امریکا - توسط homeless - 2009-10-26 ساعت 22:00
RE: خشونت در امریکا - توسط kavoshgarnet - 2009-10-27 ساعت 01:14
RE: خشونت در امریکا - توسط homeless - 2009-10-27 ساعت 01:31
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط saeedhei - 2009-10-27 ساعت 01:44
RE: خشونت در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-27 ساعت 01:59
RE: خشونت در امریکا - توسط kavoshgarnet - 2009-10-27 ساعت 02:04
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-27 ساعت 08:53
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط usa.lover - 2009-10-27 ساعت 14:25
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط indmehdi - 2009-10-27 ساعت 15:02
RE: خشونت در امریکا - توسط Hojjat - 2009-10-27 ساعت 19:23
دزدی اطلاعات شخصی در امریکا - توسط rs232 - 2009-10-29 ساعت 10:40
RE: دزدی اطلاعات شخصی در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-02 ساعت 06:55
RE: آن روی سکه - توسط rs232 - 2009-11-02 ساعت 07:25
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-02 ساعت 07:31
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط rs232 - 2009-11-02 ساعت 07:40
پارتی شبانه هالوین - توسط rs232 - 2009-11-02 ساعت 09:39
RE: پارتی شبانه هالوین - توسط honareirani - 2009-11-02 ساعت 10:25
RE: پارتی شبانه هالوین - توسط soma - 2009-11-02 ساعت 11:40
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط soma - 2009-11-02 ساعت 12:12
RE: آن روی سکه - توسط soma - 2009-11-02 ساعت 12:21
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط indmehdi - 2009-11-02 ساعت 13:34
RE: پارتی شبانه هالوین - توسط lexington - 2009-11-02 ساعت 21:40
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط lexington - 2009-11-03 ساعت 00:21
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط Hamid55 - 2009-11-03 ساعت 13:49
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط soma - 2009-11-03 ساعت 14:59
RE: سفر به لس آنجلس - توسط stiw - 2009-11-03 ساعت 17:28
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط lexington - 2009-11-03 ساعت 20:34
RE: سفر به لس آنجلس - توسط rs232 - 2009-11-03 ساعت 22:01
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-04 ساعت 23:00
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط hvm - 2009-11-05 ساعت 03:28
RE: رفتن به رستوران در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-06 ساعت 02:00
RE: خشونت در امریکا - توسط ChairMan - 2009-11-06 ساعت 15:32
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط lexington - 2009-11-06 ساعت 22:05
RE: خشونت در امریکا - توسط matrix - 2009-11-06 ساعت 23:05
RE: خشونت در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-06 ساعت 23:14
RE: خشونت در امریکا - توسط homeless - 2009-11-07 ساعت 00:44
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط ChairMan - 2009-11-07 ساعت 01:16
RE: آن روی سکه - توسط ChairMan - 2009-11-07 ساعت 01:29
RE: کمی در مورد امریکایی ها - توسط hvm - 2009-11-07 ساعت 01:59
RE: خشونت در امریکا - توسط matrix - 2009-11-07 ساعت 02:38
RE: خشونت در امریکا - توسط homeless - 2009-11-07 ساعت 15:38
RE: خشونت در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-07 ساعت 21:22
RE: خشونت در امریکا - توسط laili - 2009-11-07 ساعت 22:11
RE: خشونت در امریکا - توسط Hojjat - 2009-11-08 ساعت 00:28
RE: خشونت در امریکا - توسط summery_armin - 2009-11-08 ساعت 00:50
RE: خشونت در امریکا - توسط honareirani - 2009-11-08 ساعت 01:53
RE: خشونت در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-08 ساعت 10:17
RE: خشونت در امریکا - توسط matrix - 2009-11-08 ساعت 10:51
RE: خشونت در امریکا - توسط Hojjat - 2009-11-09 ساعت 01:08
RE: خشونت در امریکا - توسط honareirani - 2009-11-09 ساعت 02:10
RE: خشونت در امریکا - توسط fairwall - 2009-11-09 ساعت 02:47
RE: خشونت در امریکا - توسط lexington - 2009-11-09 ساعت 09:34
RE: خشونت در امریکا - توسط lexington - 2009-11-09 ساعت 20:53
RE: خشونت در امریکا - توسط hvm - 2009-11-10 ساعت 02:55
فردگرایی در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-14 ساعت 13:08
RE: فردگرایی در امریکا - توسط sam_sabz - 2012-11-28 ساعت 13:09
RE: فردگرایی در امریکا - توسط fairwall - 2009-11-14 ساعت 15:03
RE: فردگرایی در امریکا - توسط mohsen324 - 2009-11-14 ساعت 15:38
RE: فردگرایی در امریکا - توسط usa.lover - 2009-11-14 ساعت 16:06
RE: فردگرایی در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-15 ساعت 01:04
RE: فردگرایی در امریکا - توسط hvm - 2009-11-15 ساعت 01:14
RE: فردگرایی در امریکا - توسط lexington - 2009-11-15 ساعت 02:28
RE: فردگرایی در امریکا - توسط Xman - 2009-11-15 ساعت 08:06
RE: فردگرایی در امریکا - توسط pooyan - 2009-11-18 ساعت 19:24
باز هم شغل در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-22 ساعت 10:45
RE: باز هم شغل در امریکا - توسط soroush2031 - 2009-11-22 ساعت 12:08
رابطه تحصیل و شغل در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-22 ساعت 12:16
RE: باز هم شغل در امریکا - توسط usa.lover - 2009-11-22 ساعت 13:35
RE: باز هم شغل در امریکا - توسط mohsen324 - 2009-11-22 ساعت 17:35
RE: رابطه تحصیل و شغل در امریکا - توسط jMaster - 2009-11-22 ساعت 17:40
RE: باز هم شغل در امریکا - توسط WIKIMAN - 2009-11-22 ساعت 18:01
RE: رابطه تحصیل و شغل در امریکا - توسط pooyan - 2009-11-22 ساعت 19:26
RE: باز هم شغل در امریکا - توسط pooyan - 2009-11-23 ساعت 02:08
RE: باز هم شغل در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-23 ساعت 02:18
RE: رابطه تحصیل و شغل در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-23 ساعت 02:31
RE: رابطه تحصیل و شغل در امریکا - توسط hvm - 2009-11-23 ساعت 03:27
RE: باز هم شغل در امریکا - توسط hvm - 2009-11-23 ساعت 03:47
RE: رابطه تحصیل و شغل در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-23 ساعت 22:23
بازداشتگاه در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-23 ساعت 23:42
RE: بازداشتگاه در امریکا - توسط payam_prz - 2009-11-23 ساعت 23:54
RE: بازداشتگاه در امریکا - توسط homeless - 2009-11-24 ساعت 00:25
RE: بازداشتگاه در امریکا - توسط ChairMan - 2009-11-24 ساعت 00:43
RE: بازداشتگاه در امریکا - توسط usa.lover - 2009-11-24 ساعت 00:55
RE: بازداشتگاه در امریکا - توسط hvm - 2009-11-24 ساعت 01:32
RE: بازداشتگاه در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-24 ساعت 02:01
RE: رابطه تحصیل و شغل در امریکا - توسط rs232 - 2009-11-24 ساعت 02:13
غرغر کردن و مهاجرت به امریکا - توسط rs232 - 2009-12-01 ساعت 00:47
RE: غرغر کردن و مهاجرت به امریکا - توسط hvm - 2009-12-01 ساعت 00:57
RE: غرغر کردن و مهاجرت به امریکا - توسط laili - 2009-12-01 ساعت 01:07
RE: غرغر کردن و مهاجرت به امریکا - توسط rs232 - 2009-12-01 ساعت 03:47
مدیریت زمان در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-02 ساعت 02:53
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط fairwall - 2009-12-02 ساعت 03:00
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط hvm - 2009-12-02 ساعت 03:36
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط m.memari - 2009-12-02 ساعت 10:34
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط amirbakhshi - 2009-12-02 ساعت 11:27
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط Monica - 2009-12-02 ساعت 14:42
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط indmehdi - 2009-12-02 ساعت 16:28
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط usa.lover - 2009-12-02 ساعت 17:48
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط amirbakhshi - 2009-12-02 ساعت 20:33
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط honareirani - 2009-12-02 ساعت 22:50
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-03 ساعت 02:52
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط matrix - 2009-12-03 ساعت 12:42
آزادی فردی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-07 ساعت 10:30
RE: آزادی فردی در امریکا - توسط Xman - 2009-12-07 ساعت 11:36
RE: آزادی فردی در امریکا - توسط amirbakhshi - 2009-12-07 ساعت 14:56
RE: آزادی فردی در امریکا - توسط Ali Sepehr - 2009-12-07 ساعت 23:37
RE: آزادی فردی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-08 ساعت 01:49
تساوی حقوق زن و مرد در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-08 ساعت 03:54
RE: تساوی حقوق زن و مرد در امریکا - توسط Xman - 2009-12-08 ساعت 11:55
RE: آزادی فردی در امریکا - توسط soroush2031 - 2009-12-09 ساعت 01:21
RE: تساوی حقوق زن و مرد در امریکا - توسط hvm - 2009-12-09 ساعت 01:25
RE: تساوی حقوق زن و مرد در امریکا - توسط hvm - 2009-12-09 ساعت 02:56
روزمره گی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-11 ساعت 11:39
RE: روزمره گی در امریکا - توسط hany - 2009-12-11 ساعت 12:52
RE: روزمره گی در امریکا - توسط merdax - 2009-12-11 ساعت 13:37
RE: روزمره گی در امریکا - توسط mohsen324 - 2009-12-11 ساعت 13:39
RE: روزمره گی در امریکا - توسط payam_prz - 2009-12-11 ساعت 13:47
RE: روزمره گی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-11 ساعت 15:05
RE: روزمره گی در امریکا - توسط WIKIMAN - 2009-12-11 ساعت 15:07
RE: روزمره گی در امریکا - توسط Spiritual - 2009-12-11 ساعت 16:43
RE: روزمره گی در امریکا - توسط honareirani - 2009-12-11 ساعت 17:30
RE: روزمره گی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-11 ساعت 21:09
کفگیر به ته دیگ خورد - توسط rs232 - 2009-12-12 ساعت 06:52
RE: کفگیر به ته دیگ خورد - توسط ChairMan - 2009-12-12 ساعت 09:38
RE: کفگیر به ته دیگ خورد - توسط homeless - 2009-12-12 ساعت 09:55
RE: کفگیر به ته دیگ خورد - توسط hvm - 2009-12-13 ساعت 00:16
RE: کفگیر به ته دیگ خورد - توسط merdax - 2009-12-13 ساعت 00:35
حریم شخصی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-14 ساعت 09:16
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط honareirani - 2009-12-14 ساعت 11:30
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط Ali Sepehr - 2009-12-14 ساعت 11:38
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط indmehdi - 2009-12-14 ساعت 12:40
RE: مدیریت زمان در امریکا - توسط indmehdi - 2009-12-14 ساعت 13:06
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط honareirani - 2009-12-14 ساعت 13:15
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط یه مهاجر - 2009-12-14 ساعت 13:22
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط leilabakht - 2009-12-14 ساعت 14:04
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط Xman - 2009-12-14 ساعت 15:23
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط honareirani - 2009-12-14 ساعت 21:22
RE: حریم شخصی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-15 ساعت 00:08
ارتباط کلامی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-15 ساعت 06:39
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط indmehdi - 2009-12-15 ساعت 12:24
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط یه مهاجر - 2009-12-15 ساعت 14:46
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط hassan1358arab - 2009-12-15 ساعت 14:47
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-15 ساعت 22:22
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط یه مهاجر - 2009-12-15 ساعت 23:08
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-16 ساعت 02:18
امنیت اجتماعی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-16 ساعت 06:28
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط pegah - 2009-12-16 ساعت 13:00
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط یه مهاجر - 2009-12-16 ساعت 14:59
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-16 ساعت 23:11
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط matrix - 2009-12-17 ساعت 01:22
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-17 ساعت 01:32
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط Ali Sepehr - 2009-12-17 ساعت 01:44
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط pi30 - 2009-12-17 ساعت 01:51
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط pi30 - 2009-12-17 ساعت 01:59
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-17 ساعت 02:01
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط pi30 - 2009-12-17 ساعت 02:05
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-17 ساعت 02:12
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط pi30 - 2009-12-17 ساعت 02:16
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-17 ساعت 02:25
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط royal - 2009-12-17 ساعت 02:33
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط pi30 - 2009-12-17 ساعت 02:34
RE: امنیت اجتماعی در امریکا - توسط Ali Sepehr - 2009-12-17 ساعت 02:37
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط soroush2031 - 2009-12-17 ساعت 12:19
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط honareirani - 2009-12-17 ساعت 12:33
چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط rs232 - 2009-12-17 ساعت 21:54
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط joseph - 2009-12-17 ساعت 22:55
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط laili - 2009-12-17 ساعت 23:20
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط pegah - 2009-12-18 ساعت 01:18
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط hvm - 2009-12-18 ساعت 01:21
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط matrix - 2009-12-18 ساعت 02:06
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط hvm - 2009-12-18 ساعت 04:03
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط laili - 2009-12-18 ساعت 05:13
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط payam_prz - 2009-12-18 ساعت 08:20
RE: ارتباط کلامی در امریکا - توسط یه مهاجر - 2009-12-18 ساعت 15:06
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط ChairMan - 2009-12-18 ساعت 17:06
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط ana - 2009-12-19 ساعت 00:20
فرهنگ و قانون در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-22 ساعت 04:20
RE: فرهنگ و قانون در امریکا - توسط babakped - 2009-12-22 ساعت 08:26
RE: فرهنگ و قانون در امریکا - توسط royal - 2009-12-22 ساعت 12:34
RE: فرهنگ و قانون در امریکا - توسط indmehdi - 2009-12-22 ساعت 23:56
RE: فرهنگ و قانون در امریکا - توسط hvm - 2009-12-23 ساعت 00:43
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط Monica - 2009-12-23 ساعت 13:39
RE: چگونه احساس رضایت می کنیم؟ - توسط indmehdi - 2009-12-23 ساعت 17:58
RE: فرهنگ و قانون در امریکا - توسط hassan1358arab - 2009-12-24 ساعت 21:55
سیستم کارمندی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-30 ساعت 00:03
RE: سیستم کارمندی در امریکا - توسط lexington - 2009-12-30 ساعت 09:36
RE: سیستم کارمندی در امریکا - توسط mohsen324 - 2009-12-30 ساعت 14:16
RE: سیستم کارمندی در امریکا - توسط ChairMan - 2009-12-30 ساعت 14:51
RE: سیستم کارمندی در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-31 ساعت 02:16
زندگی مشترک در امریکا - توسط rs232 - 2009-12-31 ساعت 02:56
RE: زندگی مشترک در امریکا - توسط hvm - 2009-12-31 ساعت 03:10
RE: سیستم کارمندی در امریکا - توسط ChairMan - 2009-12-31 ساعت 11:27
RE: سیستم کارمندی در امریکا - توسط meweadl - 2010-01-03 ساعت 00:37
RE: سیستم کارمندی در امریکا - توسط Hamid55 - 2010-01-04 ساعت 12:15
تربیت کودکان در امریکا - توسط rs232 - 2010-01-07 ساعت 04:04
RE: تربیت کودکان در امریکا - توسط laili - 2010-01-07 ساعت 11:40
RE: تربیت کودکان در امریکا - توسط ana - 2010-01-07 ساعت 19:28
RE: تربیت کودکان در امریکا - توسط hvm - 2010-01-08 ساعت 01:11
RE: تربیت کودکان در امریکا - توسط shr.jafari - 2010-01-08 ساعت 01:12
اصغر آقا مکانیک - توسط rs232 - 2010-01-12 ساعت 11:43
RE: اصغر آقا مکانیک - توسط admin - 2010-01-12 ساعت 14:49
RE: اصغر آقا مکانیک - توسط mary joon - 2010-01-12 ساعت 23:13
وسایل نقلیه عمومی در امریکا - توسط rs232 - 2010-01-13 ساعت 00:24
RE: اصغر آقا مکانیک - توسط lexington - 2010-01-13 ساعت 01:28
RE: وسایل نقلیه عمومی در امریکا - توسط rs232 - 2010-01-14 ساعت 03:21
مهاجرت و دوباره نگری - توسط rs232 - 2010-01-22 ساعت 11:56
از رویا به توهم تا واقعیت - توسط rs232 - 2010-01-22 ساعت 12:02
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط hvm - 2010-01-22 ساعت 13:18
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط lexington - 2010-01-22 ساعت 19:45
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط mohsen324 - 2010-01-22 ساعت 20:30
RE: مهاجرت و دوباره نگری - توسط Hamid55 - 2010-01-22 ساعت 22:50
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط rasarasa - 2010-01-23 ساعت 04:38
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط rs232 - 2010-01-23 ساعت 04:48
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط Hojjat - 2010-01-23 ساعت 12:05
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط shr.jafari - 2010-01-24 ساعت 00:55
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط laili - 2010-01-24 ساعت 04:22
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط shr.jafari - 2010-01-25 ساعت 17:19
RE: از رویا به توهم تا واقعیت - توسط rs232 - 2010-01-26 ساعت 05:13
کوهنوردی و مهاجرت - توسط rs232 - 2010-01-26 ساعت 05:30
RE: کوهنوردی و مهاجرت - توسط amiry - 2011-11-02 ساعت 14:43
RE: کوهنوردی و مهاجرت - توسط sam_sabz - 2012-11-30 ساعت 16:34
RE: کوهنوردی و مهاجرت - توسط nochen - 2010-01-26 ساعت 06:08
RE: کوهنوردی و مهاجرت - توسط rasarasa - 2010-01-26 ساعت 07:05
RE: کوهنوردی و مهاجرت - توسط Ali Sepehr - 2010-01-26 ساعت 11:29
RE: کوهنوردی و مهاجرت - توسط rs232 - 2010-01-26 ساعت 22:03
RE: کوهنوردی و مهاجرت - توسط hvm - 2010-01-27 ساعت 01:38
همخانه های من در امریکا - توسط rs232 - 2010-01-30 ساعت 02:25
RE: همخانه های من در امریکا - توسط soroush2031 - 2010-01-30 ساعت 10:50
RE: همخانه های من در امریکا - توسط idn - 2010-01-30 ساعت 12:01
RE: همخانه های من در امریکا - توسط m.memari - 2010-01-30 ساعت 13:11
RE: همخانه های من در امریکا - توسط ChairMan - 2010-01-30 ساعت 13:44
RE: همخانه های من در امریکا - توسط ahmad2020 - 2010-01-30 ساعت 22:15
RE: همخانه های من در امریکا - توسط honareirani - 2010-01-31 ساعت 00:29
نظافت در امریکا - توسط rs232 - 2010-02-06 ساعت 00:05
RE: نظافت در امریکا - توسط hvm - 2010-02-06 ساعت 01:04
RE: نظافت در امریکا - توسط lexington - 2010-02-06 ساعت 01:05
RE: نظافت در امریکا - توسط nnazi_2005 - 2010-02-06 ساعت 02:52
نظم در امریکا - توسط rs232 - 2010-02-12 ساعت 21:30
RE: نظم در امریکا - توسط سارا کوچولو - 2010-02-12 ساعت 21:38
دست و پا چلفتی شدن در امریکا - توسط rs232 - 2010-02-12 ساعت 22:28
RE: دست و پا چلفتی شدن در امریکا - توسط laili - 2010-02-13 ساعت 01:49
RE: دست و پا چلفتی شدن در امریکا - توسط rs232 - 2010-02-13 ساعت 02:14
RE: دست و پا چلفتی شدن در امریکا - توسط Hojjat - 2010-02-13 ساعت 03:26
RE: دست و پا چلفتی شدن در امریکا - توسط hvm - 2010-02-13 ساعت 03:49
RE: دست و پا چلفتی شدن در امریکا - توسط soltan - 2010-02-14 ساعت 19:03
مهمانی شنبه شب - توسط rs232 - 2010-02-21 ساعت 12:30
RE: مهمانی شنبه شب - توسط ChairMan - 2010-02-21 ساعت 13:18
RE: مهمانی شنبه شب - توسط سارا کوچولو - 2010-02-21 ساعت 21:23
RE: مهمانی شنبه شب - توسط rs232 - 2010-02-21 ساعت 21:51
RE: مهمانی شنبه شب - توسط یه مهاجر - 2010-02-21 ساعت 21:58
RE: مهمانی شنبه شب - توسط fairwall - 2010-02-25 ساعت 03:12
کمی در مورد امریکا - توسط rs232 - 2010-03-11 ساعت 09:26
RE: کمی در مورد امریکا - توسط honareirani - 2010-03-11 ساعت 13:01
RE: کمی در مورد امریکا - توسط ChairMan - 2010-03-11 ساعت 14:08
RE: کمی در مورد امریکا - توسط hvm - 2010-03-11 ساعت 19:46
RE: کمی در مورد امریکا - توسط usa.lover - 2010-03-12 ساعت 01:51
RE: کمی در مورد امریکا - توسط rs232 - 2010-03-12 ساعت 04:48
RE: کمی در مورد امریکا - توسط یه مهاجر - 2010-03-12 ساعت 14:52
عید در روستا - توسط rs232 - 2010-03-18 ساعت 22:56
RE: عید در روستا - توسط nefarioos - 2010-03-19 ساعت 00:47
RE: عید در روستا - توسط hvm - 2010-03-19 ساعت 01:48
RE: عید در روستا - توسط soroush2031 - 2010-03-19 ساعت 02:04
RE: عید در روستا - توسط shr.jafari - 2010-03-19 ساعت 21:59
RE: عید در روستا - توسط ChairMan - 2010-03-20 ساعت 01:04
RE: عید در روستا - توسط rasarasa - 2010-03-20 ساعت 14:53
RE: آن روی سکه - توسط گریت کش - 2010-04-12 ساعت 23:27
روایتی دیگر از رویا تا واقعیت - توسط rs232 - 2010-06-01 ساعت 09:43
RE: روایتی دیگر از رویا تا واقعیت - توسط hvm - 2010-06-03 ساعت 01:38
ماشین جیپ من - توسط rs232 - 2010-06-03 ساعت 00:57
RE: ماشین جیپ من - توسط R.F - 2010-06-03 ساعت 01:24
RE: ماشین جیپ من - توسط laili - 2010-06-03 ساعت 04:32
RE: ماشین جیپ من - توسط khabaloo - 2010-06-03 ساعت 06:26
RE: ماشین جیپ من - توسط Ashkan78 - 2010-06-03 ساعت 06:39
RE: ماشین جیپ من - توسط Ali Sepehr - 2010-06-03 ساعت 11:28
رویای مهاجرت و انگیزه مهاجرت - توسط rs232 - 2010-06-05 ساعت 03:14
RE: ماشین جیپ من - توسط Hojjat - 2010-06-06 ساعت 10:30
RE: ماشین جیپ من - توسط senator274@gmail.com - 2010-06-06 ساعت 17:14
RE: مهمانی شنبه شب - توسط امی - 2010-06-24 ساعت 02:18
RE: مهمانی شنبه شب - توسط rs232 - 2010-06-25 ساعت 04:42
انطباق مهاجرتی - توسط rs232 - 2010-07-08 ساعت 23:24
RE: سفر به لس آنجلس - توسط online27H - 2010-07-28 ساعت 03:23
RE: ایرانیان مقیم در امریکا - توسط online27H - 2010-07-28 ساعت 03:31
RE: ایرانیان مقیم در امریکا - توسط lexington - 2010-07-28 ساعت 04:51
RE: ایرانیان مقیم در امریکا - توسط mohsen324 - 2010-07-28 ساعت 12:02
RE: سفر به لس آنجلس - توسط Hossein81 - 2010-07-28 ساعت 19:37
RE: روزهای اول در امریکا - توسط Ali Sepehr - 2010-09-03 ساعت 13:23
RE: روزهای اول در امریکا - توسط free_free - 2010-09-03 ساعت 14:27
RE: روزهای اول در امریکا - توسط mahmood_eng - 2010-09-03 ساعت 15:58
RE: روزهای اول در امریکا - توسط sina619 - 2010-09-18 ساعت 10:45
RE: روزهای اول در امریکا - توسط rs232 - 2010-09-21 ساعت 22:29
RE: روزهای اول در امریکا - توسط hamedrouhi - 2010-09-21 ساعت 22:54
RE: روزهای اول در امریکا - توسط AmericanHamid - 2010-09-23 ساعت 04:12
RE: سفر به لس آنجلس - توسط maryam_goli - 2010-09-28 ساعت 00:44
RE: سفر به لس آنجلس - توسط kaveh1979 - 2010-09-28 ساعت 02:58
RE: سفر به لس آنجلس - توسط Hossein81 - 2010-09-28 ساعت 04:30
RE: فردگرایی در امریکا - توسط farshidkhalafi - 2010-10-04 ساعت 19:46
RE: انطباق مهاجرتی - توسط jalaldaiy - 2010-11-18 ساعت 23:42
RE: نظم در امریکا - توسط jalaldaiy - 2010-11-19 ساعت 01:14
RE: همخانه های من در امریکا - توسط oghab - 2010-12-19 ساعت 17:32
RE: همخانه های من در امریکا - توسط Iman-gta - 2010-12-24 ساعت 17:27
RE: روابط اجتماعی در امریکا - توسط danialfx - 2011-02-19 ساعت 17:20
جبر و اختیار در مهاجرت - توسط rs232 - 2011-04-19 ساعت 00:04
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط free_free - 2011-04-19 ساعت 00:53
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط soheilbadami - 2011-04-19 ساعت 04:37
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط farzad24 - 2011-04-19 ساعت 08:25
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط frozen mind - 2011-04-19 ساعت 09:11
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط anab - 2011-04-19 ساعت 20:58
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط shahrzad_a - 2011-04-19 ساعت 21:52
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط rs232 - 2011-04-19 ساعت 23:41
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط Haghighat - 2011-04-20 ساعت 00:27
RE: جبر و اختیار در مهاجرت - توسط shahrzad_a - 2011-04-21 ساعت 00:57
پندنامه مهاجرتی - توسط rs232 - 2011-05-09 ساعت 22:58
RE: سفر به لس آنجلس - توسط tinam - 2011-05-16 ساعت 12:04
دو هفته در رویای امریکا - توسط rs232 - 2011-05-17 ساعت 20:08
RE: دو هفته در رویای امریکا - توسط amir53 - 2011-05-17 ساعت 21:08
RE: دو هفته در رویای امریکا - توسط soheilbadami - 2011-05-18 ساعت 13:45
RE: دو هفته در رویای امریکا - توسط frozen mind - 2011-05-18 ساعت 14:24
RE: دو هفته در رویای امریکا - توسط Shiva7223 - 2011-05-18 ساعت 18:17
RE: دو هفته در رویای امریکا - توسط rs232 - 2011-05-19 ساعت 04:26
RE: دو هفته در رویای امریکا - توسط aminiani - 2011-05-20 ساعت 12:53
RE: دو هفته در رویای امریکا - توسط Hossein81 - 2011-05-22 ساعت 03:57
احترام در معاملات امریکا - توسط rs232 - 2011-06-28 ساعت 04:09
RE: سفر به لس آنجلس - توسط علیرضا م - 2011-09-12 ساعت 18:15
دیدگاههای آرش در مورد آمریکا - توسط rs232 - 2012-11-27 ساعت 21:56



کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان