ادامه داستان...
خواندیم که آرش خان داستان ما به سوی سرزمین مادری گام برداشت و در بین راه اتفاقات جالبی برای او اتفاق افتاد و در راه بازگشت به خانه است....
خلاصه شما سوار ماشین میشوید البته میدونید که چجوری؟
بله شما در یک ماشین به صورت کمپوتی نشسته اید.
شما و اصغر آقا روی صندلی شاگرد و راننده آقا همایون هم روی صندلی راننده نشستند و اقدس خانم و زری خانم و 5-6 نفر دیگه روی صندلی عقب نشسته اید .
خلاصه در بین راه هی از شما در باره بلاد کفر سوال میپرسند .
ناگهان مامور راهنمایی رانندگی شما را متوقف کرده و قصد داره شما رو جریمه کنه .
هرچی آقای راننده صحبت میکنه و التماس مامور میخواهد جریمه کنه که یک دفعه راننده قاطی میکنه (برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به خشونت در آمریکا)
شروع میکنه به کتک زدن آقا پلیسه اصغر آقا و همایون هم میرند کمک و داد میزند آرش اون چماق رو از توی ماشین بیار ...
خلاصه اینجوری قانون رو دور میزنید تمام برگ جریمه آقای پلیس هم پاره میشه .کاری نداریم.
خلاصه میاید خونه و اول بدبختی ..
یه چیزی حدود 7-8 هزار دلاری سوغاتی از شما مطالبه میشه .
شما هم که اینا براتون پولی نیست ؟ هست؟
خلاصه از فردا دقیقه یک بار زنگ خونه زده میشه و همه میاند درباره آمریکا اطلاعات کسب کنند.
میگزره یه دفعه سرو کله یه آقای مهربون پیدا میشه از همون (سانسور) ها .
میگه آرش جون یه دقیقه میشه مزاحمت بشم ؟
شما هم میگی اختیار داری قربان .!!!
خلاصه سوار یک ماشین میشی یه دفعه تو راه یه دونی گونی میکشن رو سرت .
میگی ا این چه کاریه ؟؟؟
آقای مهرورز هم میگه چیزی نیست . میخواهیم قایم موشک بازی کنیم .
شما میگید اااا من که بازیم نمیاد یه دفعه یه چیزی میگه : تَ تَ تَ تَ تق تو پهلوتون .
آخ مادر جان برق 120000000 ولت میزنن بهتون .
خلاصه میرید توی یک خونه .)از نوع سانسور
آقاهه میگه مگه من نگفتم اگه بنویسی کیبوردو میکنم ....... .
شما میگی آقا کی ؟ من ؟ من نبودم !!!
به جان شما این آمریکایی های خون خوار منو مجبور کردند .
میگه پس کی این چیزا رو تو مهاجرسرا مینوشت ؟
شپلق: این صدای پس گردنی از نوع سادیسمی بود.
شما هم سرتون میندازید پایین.
میگه فلانی شما هم بیا یه فیضی ببر .
خلاصه شروع میکنن فیض بردن .
بعد آقای X میگه فلانی در فیضیه رو ببند.
خلاصه بعد از کلی کتک خوردن شما ثابت میکنید در ازای گرفتن پول از صدرا این مطالب رو مینوشتید .
شما را آزاد و صدرا جون رو مورد عنایت قرار میدهند و
شما رو با هزار شرط به حال خود رها و ممنوع الخروج میکنند.
خلاصه آرش جون یک زنگ میزنه ""اوباما """ مسئله رو تشریح میکنه .
فردا به جای بسته پیشنهادی یه بسته دیگه میاد ایران میگه یا آرش جونمون رو ول میکنید یا میام اونجا حالتو میگیرم .
خلاصه تصویب نمیشه و فرداش
اوباما با برو بچ های کماندو میریزن ایران .
خلاصه جنگ جهانی سوم شروع میشه .
درگیری ها حدود 450 روز طول میکشه و شهیدان زیادی جان خود را در راه آرش عزیز فدا میکنند و متحدین بر متفقین چیره میشوند و ایران تبدیل به یک ... میشود و
(آقا ما شنیده بودیم بعضی از جنگهای بزرگ تاریخ سر یک زن بوده ولی تا به حال نشنیده بودیم سر یک مرد باشه!!!!!!)
![[عکس: 28_Pic_Funny_Seri3_www_Tafrihi_com.jpg]](https://www.mohajersara.org/forum/redirect.php?url=aHR0cDovL3Bob3RvLnRhZnJpaGkuY29tL1BpY19GdW5ueV9TZXJpMy8yOF9QaWNfRnVubnlfU2VyaTNfd3d3X1RhZnJpaGlfY29tLmpwZw==)
یک عکس از حضور نیروهای آمریکایی با تجهیزات پیشرفته.
خلاصه آرش خان ما پس گرفته میشود و در نهایت طی سخنرانی آرش در سازمان های بین المملی و بی بی سی آرش ابراز ندامت و پشیمانی مینماید .
![[عکس: 1254961409_tn.jpg]](https://www.mohajersara.org/forum/redirect.php?url=aHR0cDovL3d3dy5pcmFuaWFuLmZpL3VwbG9hZHMvcG9zdHMvMjAwOS0xMC8xMjU0OTYxNDA5X3RuLmpwZw==)
سخنرانی آرش در سازمان ملل و اشاره به نقشه ایران .
خواندیم که آرش خان داستان ما به سوی سرزمین مادری گام برداشت و در بین راه اتفاقات جالبی برای او اتفاق افتاد و در راه بازگشت به خانه است....
خلاصه شما سوار ماشین میشوید البته میدونید که چجوری؟
بله شما در یک ماشین به صورت کمپوتی نشسته اید.
شما و اصغر آقا روی صندلی شاگرد و راننده آقا همایون هم روی صندلی راننده نشستند و اقدس خانم و زری خانم و 5-6 نفر دیگه روی صندلی عقب نشسته اید .
خلاصه در بین راه هی از شما در باره بلاد کفر سوال میپرسند .
ناگهان مامور راهنمایی رانندگی شما را متوقف کرده و قصد داره شما رو جریمه کنه .
هرچی آقای راننده صحبت میکنه و التماس مامور میخواهد جریمه کنه که یک دفعه راننده قاطی میکنه (برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به خشونت در آمریکا)
شروع میکنه به کتک زدن آقا پلیسه اصغر آقا و همایون هم میرند کمک و داد میزند آرش اون چماق رو از توی ماشین بیار ...
خلاصه اینجوری قانون رو دور میزنید تمام برگ جریمه آقای پلیس هم پاره میشه .کاری نداریم.
خلاصه میاید خونه و اول بدبختی ..
یه چیزی حدود 7-8 هزار دلاری سوغاتی از شما مطالبه میشه .
شما هم که اینا براتون پولی نیست ؟ هست؟
خلاصه از فردا دقیقه یک بار زنگ خونه زده میشه و همه میاند درباره آمریکا اطلاعات کسب کنند.
میگزره یه دفعه سرو کله یه آقای مهربون پیدا میشه از همون (سانسور) ها .
میگه آرش جون یه دقیقه میشه مزاحمت بشم ؟
شما هم میگی اختیار داری قربان .!!!
خلاصه سوار یک ماشین میشی یه دفعه تو راه یه دونی گونی میکشن رو سرت .
میگی ا این چه کاریه ؟؟؟
آقای مهرورز هم میگه چیزی نیست . میخواهیم قایم موشک بازی کنیم .
شما میگید اااا من که بازیم نمیاد یه دفعه یه چیزی میگه : تَ تَ تَ تَ تق تو پهلوتون .
آخ مادر جان برق 120000000 ولت میزنن بهتون .
خلاصه میرید توی یک خونه .)از نوع سانسور
آقاهه میگه مگه من نگفتم اگه بنویسی کیبوردو میکنم ....... .
شما میگی آقا کی ؟ من ؟ من نبودم !!!
به جان شما این آمریکایی های خون خوار منو مجبور کردند .
میگه پس کی این چیزا رو تو مهاجرسرا مینوشت ؟
شپلق: این صدای پس گردنی از نوع سادیسمی بود.
شما هم سرتون میندازید پایین.
میگه فلانی شما هم بیا یه فیضی ببر .
خلاصه شروع میکنن فیض بردن .
بعد آقای X میگه فلانی در فیضیه رو ببند.
خلاصه بعد از کلی کتک خوردن شما ثابت میکنید در ازای گرفتن پول از صدرا این مطالب رو مینوشتید .
شما را آزاد و صدرا جون رو مورد عنایت قرار میدهند و
شما رو با هزار شرط به حال خود رها و ممنوع الخروج میکنند.
خلاصه آرش جون یک زنگ میزنه ""اوباما """ مسئله رو تشریح میکنه .
فردا به جای بسته پیشنهادی یه بسته دیگه میاد ایران میگه یا آرش جونمون رو ول میکنید یا میام اونجا حالتو میگیرم .
خلاصه تصویب نمیشه و فرداش
اوباما با برو بچ های کماندو میریزن ایران .
خلاصه جنگ جهانی سوم شروع میشه .
درگیری ها حدود 450 روز طول میکشه و شهیدان زیادی جان خود را در راه آرش عزیز فدا میکنند و متحدین بر متفقین چیره میشوند و ایران تبدیل به یک ... میشود و
(آقا ما شنیده بودیم بعضی از جنگهای بزرگ تاریخ سر یک زن بوده ولی تا به حال نشنیده بودیم سر یک مرد باشه!!!!!!)
یک عکس از حضور نیروهای آمریکایی با تجهیزات پیشرفته.
خلاصه آرش خان ما پس گرفته میشود و در نهایت طی سخنرانی آرش در سازمان های بین المملی و بی بی سی آرش ابراز ندامت و پشیمانی مینماید .
سخنرانی آرش در سازمان ملل و اشاره به نقشه ایران .