سفرنامه شومپت به آنکارا
من بلیط و هتل رو از آژانس جزیره بهشت گرفتم و 16 دسامبر باید میرفتم ترکیه. 4 شنبه ساعت 2 ظهر رسیدم فرودگاه امام. اول رفتیم بار و بلیط رو تحویل دادیم و بعد هم رسیدیم به قسمتی که باید گذرنامه رو نشون میدادیم تا مهر بزنند. افسری که پاسپورت من دستش بود گیر داده بود به سربازیه من. چپ و راست سئوال میکرد, سربازی رفتی؟ کجا رفتی؟ کی رفتی؟ چرا رفتی؟ چرا معاف شدی؟ آخر سر هم گفتم بابا کارتم همراهم هست بدم بهت؟ گفت آره بده, یه چند دقیقه هم با کارت ور رفت و خلاصه رضایت داد مهر رو بزنه و ما بریم. ساعت تقریباً 2:30 بود و پرواز هم ساعت 5 بود. من هم همینجوری توی فرودگاه چرخ میزدم تا وقت بگذره.
ساعت تقریباً 4:30 شده بود و من هم منتظر که پرواز آنکارا رو اعلام کنند. ولی خبری نشد! گفتم نکنه زود تر گازشو گرفتن رفتن آنکارا! خب از ایران هیچی بعید نیست دیگه. رفتم نزدیکه ورودی گیت و به یه ماموره گفتم برادر, پرواز انکارا پوکیده؟ گفت نه برو داخل! ما هم رفتیم و بعد از بازرسی بدنی رسیدیم دمه گیت. دیدم یه عالمه مسافر همینجوری دارن میچرخن و منتظرهستند تا سوار هواپیما بشند. ولی خب ظاهراً هواپیما پوکیده بود و ساعت نزدیک 5 که شد گفتن بیاین توی. خلاصه همه از روی سر و کله همدیگه رد میشدند تا بتونند برسن جلوی صف. سوار اتوبوس شدیم و تمام باند فرودگاه رو با اتوبوس چرخیدیم تا رسیدیم پیشه ضایع ترین و مزخرف ترین هواپیمای فرودگاه! یه فوکر 100 !! دقیقاً شبیه اتوبوسی بود که بهش 2 تا بال وصل کرده باشند. درهای اتوبوس باز شد و باز کتک کاری مردم شروع شد تا زود تر سوار هواپیما بشند. فکر میکردند اگر آخره صف باشند مجبور هستند تا ترکیه سر پا وایسن. بالاخره سوار هواپیما شدیم! چقــــــدر ضایع بود این هواپیما. آخره داغون و کثیف. منکه هیچ امیدی نداشتم به انکارا برسیم.
ماشالاه توی هواپیما هم کلی امکانات داشتن!! همش 2 تا بالشت و پتو داشتند فقط. غذا هم که چیزی دربارش نگم بهتره. خلاصه یه 2 ساعتی گذشت و نزدیکه فرودگاه آنکارا شدیم. این مهماندار ه بیچاره هم بلند گو رو ورداشت تا سخنرانی کنه و ساعت و اینا رو اعلام کنه. بیچاره فرق بین شامگاه و بامداد رو نمیدونست و 2 بار اومد ساعت رو اعلام کنه که هر 2 بار هم سوتی داد. بالاخره فرود اومدیم و وارد فرودگاه شدیم.
تا وارد فرودگاه شدیم همه با فرهنگ شدند و دیگه رو سر و کله همدیگه راه نمیرفتن. پشت اون خط قرمز صبر میکردند تا افسره پاسپورت ها رو چک کنه و مهر بزنه. ما هم کارمون تموم شد و رفتیم سراغ چمدون. چمدون رو ورداشتیم و راه افتادیم. داشتیم میرفتیم بیرون که دیدم یه پسره یه کاغذ گرفته دستش و اسمه من رو روش نوشته. رفتم پیشش و گفتم عمو من این اسمه بیدم! اسمه من رو خط زد و گفت برو اونجا وایسا. ما هم صبر کردیم تا همه اومدند و راه افتادیم رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم هتل.
ساعت نزدیک 9 بود که رسیدیم هتل. من بودم و یه پسره دیگه که اسمش کسری بود و از بچه های همین مهاجر سرا. یه برگه دادند دسته ما و گفتن اسممون رو بنویسیم و امضا کنیم. راستی, هتل هم اسمش رویال بود. یه هتله چهار ستاره نزدیکه ددمان و سفارت. رفتیم توی اتاق و 10 دقیقه بعد کسری اومد در زد و با هم رفتیم بیرون یه دور بزنیم. همون شب محله اختفای سفارت رو پیدا کردیم. خیلی نزدیکه هتل بود. ساعت 11 هم برگشتیم توی هتل و حسابی هم گشنه بودیم. از هتل دو تا چیز برگر سفارش دادیم. اینقدر کوچیک بود که با یه گاز تموم شد! آخرش هم 32 لیر از ما گرفتن برای این 2 تا ساندویچ!
صبح روز اول هم رفتیم سراغ دکتر. من کلی نقشه از گوگل ورداشته بودم و پرینت کرده بودم تا گم نشم! ولی هیچ کدوم بدرد نخورد! همه چیز راحت بود. فقط توی پیدا کردنه محل دکتر مشکل داشتیم. چون هیچ کس نگفته بود که مطبه دکتر داخل یه ساختمونه شبیه پاساژ بید! جلوی ساختمون هم یه کتاب فروشی هست به اسمه دوستان. خلاصه وارد مطب شدیم. یه خدمت کار بد اخلاق هم نشسته بود. هی به ترکی به ما میگفت بشینید ما هم نمی فهمیدیم. بالاخره یکی از منشی های دکتر اومد و از ما پرسد گرین کارت؟ ما هم گفتیم اره. منکه از قبل از توی سایت وقت گرفته بودم ولی اصلاً به درد نخورد. پاسپورت ما رو + یه عکسه 5 در 5 گرفت و یه نسخه داد و گفت برید طبقه پنجم و وقتی کارتون تموم شد بیاید اینجا. در ضمن کسری هم عکسه 5 در 5 نداشت رفتیم زیرزمین عکس انداختیم و دوباره برگشتیم.
رفتیم طبقه پنجم دیدیم واویلا! چقدر شلوغ! همه اونجا بودند تا آزمایش بدن. ما هم پاسپورت + عکس + نسخه رو گذاشتیم جلوی منشی و پشته عکس هم کیس نامبر رو نوشتیم. من اخرین نفر بودم. یه 2 ساعتی صبر کردیم تا همه رفتن و نوبته من شد. اول رفتیم آستین رو زدیم بالا, یه 2-3 لیتر خون از ما گرفتن و دوباره نشستیم. 5 دقیقه بعد هم یه نفر دیگه اومد اسمه من رو صدا زد و رفتیم برای عکسه قفسه سینه. رفتیم توی یه اتاق و لباسمون رو در آوردیم و وایسادیم تا عکس بگیرند. بعد هم یه فرم گذاشتن جلوی من و گفتن امضا کن. بعد هم از ما 85 دلار گرفتن و گفتن به سلامت. ما هم برگشتیم پیشه دکتر اونگان. برگه ای که آزمایشگاه داده بود رو نشون دادیم و برای ساعت 5:30 عصر به ما وقت دادند. ما هم برگشتیم هتل.
وقتی رسیدیم هتل من رفتم یه خورده بخوابم. یهو دیدم تلفن زنگ خورد. گوشی رو ورداشتم گفتم کی بید؟ دیدم کسری بید میگه نمیای بریم دکتر؟ ساعت رو نگاه کردم دیدم 5:15 عصره! سریع پا شدم لباس پوشیدم و با کسری رفتیم. رسیدیم توی مطب. بعد از چند دقیقه منشی من رو صدا زد و گفت بیا بریم. رفتیم پیش آقای اونگان! یه فرم دیگه امضا کردیم و نشستیم. تمام سئوال ها رو هم به فارسی از من پرسید. گفت جراحی داشتی؟ گفتم آره. گفت سیگار میکشی؟ گفتم نه! قرص, مرض, وبا, جزام, سل و از اینا نداری؟ گفتم نه. بعد گفت بیا بخواب اینجا. من هم خوابیدم و اومد فشار من رو گرفت و اینا, گفت قلبت تند میزنه چرا؟ گفتم دکی, تو هتل خواب موندم تا اینجا دویدم. بعد پا شدیم و رفت سراغ واکسن. من هم داشتم بهش اول دوم سوم رو به فارسی بهش یاد میدادم که نفهمیدم کی به من 2 تا آمپول زد! بعد گفت تموم. رفتم بیرون و نشستم تا منشی من رو صدا زد و گفت 160 دلار بده! پول رو دادم و یه پاکت داد گفت بازش نکن. از کسری هم 80 دلار گرفتن چون بهش واکسن نزده بودند. بعد هم برگشتیم هتل.
روز بعد هم جمعه بود و من باید میرفتم بانک فورتیس تا 131 دلار بریزم به حسابه سفارت. بانک هم یه خورده بالاتر از در ورودیه سفارت هست. بالاتر از ایران ایر. رفتیم تو بانک. هیچ کس نبود و خلوت بود. پول رو دادم و یه فیش گرفتم و اومدم بیرون. خب, کار من تموم شده بود و تا 2 شنبه بیکار بودم تا برم مصاحبه. این چند روز هم گذشت تا اینکه 1 شنبه شب شد. از بس استرس داشتم خوابم نمیبرد. ساعت 5 صبح خوابیدم و 8 پا شدم رفتم سراغ کسری, رفتیم صبحونه خوردیم و آماده شدیم بریم سفارت.
2 شنبه صبح بود, بارون هم میومد شدید. یه تاکسی گرفتیم و 3 لیر دادیم تا دم سفارت. جلوی در هم یه عالمه وایساده بودند. هیچ خبری از صف مخصوص لاتاری و ویزا و این چیزا نبود. سمت چپ ترکها بودند سمت راست هم ایرانی ها. همه رفتن تا نوبت من شد. پاسپورت رو دادم به نگهبان و از توی لیست اسم من رو نگاه کرد و گفت برو تو. پشت در وایسادیم تا در صدا بده! در رو باز کردم و رفتم تو, کت رو در آوردم با کیفم گذاشتم توی دستگاه و رو شدیم بالاخره. بمب با خودم نیاورده بودم. گوشی هم نیاوردم. خلاصه از در دوم هم رفتیم تو. یه حیاط کوچیک بود. رفتیم جلوی در وایسادیم. کسری زود تر از من رفت تو. نوبت من شد رفتم تو. یه دختره ایرانی بود, گفت پاسپورت کارت ملی شناسنامه کارت پایان خدمت 2 تا عکس 5 در 5 و ترجمه ها رو بده. بعد هم گفت, پرینت ایمیلی عکسی چیزی که برای ثابت کردن نامزدیتون داری بده. من هم کیف رو باز کردم و یه کتاب 200 صفحه ای گذاشتم جلوش. تا چشمش به مدارک خورد گفت وای!! چرا اینقدر زیاده! من نمیتونم اینا رو بزارم تو این پاکت. قبلاً اینا رو قرستادی سفارت؟ گفتم آره, اصل اینا دست سفارته, اینا که من دارم همه کپی هست. گفت باشه پس نمیخواد. (قابل توجه کسانی که میگن اصل مدارک رو نباید بفرستید سفارت) بعد گفت اگر مدرکه جدید داری بده. من هم یه آلبوم عکس + یه سری فرم دادم بهش. بعد بهم یه شماره داد گفت برو داخل + یه برگه که آموزش انگشت نگاری بود.
رفتم داخل و منتظر نشستم. بعد از 1 ساعت شماره من روی تابلو اومد و رفتم باجه 7 برای انگشت نگاری. یه خانوم آمریکائی بسیار خوش اخلاق و خنده رو بود. اصل مدارک من هم کنارش بود, بیچاره زورش نمیرسید مدارک رو بزاره روی میزش!! بعد بهم گفت وای چقدر زیاد هستن اینا! بعد هم 4 تا انگشت دست چپ رو غیر از شصت گذاشتم روی دستگاه. بعد 4 تا انگشت دست راست بعد هم 2 تا شصت ها رو و تموم شد. گفت بشین تا نوبتت بشه برای مصاحبه.
رفتم نشستم تا نوبت کسری شد. رفت باجه 6 و مصاحبه کرد. 5 دقیقه بعد با برگه آبی اومد. اون روز همه از دم کلیرنس خوردند. من هم نشستم تا نوبت من بشه. شدیداً استرس داشتم. ساعت شد 11:30 تا نوبت من شد بالاخره. رفتم باجه 5. یه زن بد اخلاق! گفت دست راستت رو بیار بالا. گفتم عمراً. من چند تا مشکل دارم توی فرمها. گفت چیه؟ گفتم اسم من توی فرمها با فاصله نوشته شده ولی توی پاسپورت بدونه فاصله نوشته شده. یه نگاه به فرمها و پاس کرد, چیزی نفهمید و گفت باشه اوکی بید. بعد دست راست رو بردم بالا و قسم خوردم. مصاحبه شروع شد.
اول لیست سئوالها رو مینویسم:
1- چرا میخوای بیای آمریکا؟
2- چه کاره ای؟ شغلت چیه؟
3- با کی زندگی میکنی؟
4- با نامزدت چطور آشنا شدی؟
5- نامزدت با کی زندگی میکنه؟
6- چند سالته؟
7- چرا دانشگاه نرفتی؟
8- آخرین بار کی نامزدت رو دیدی؟
9- نامزدت غذا چی دوست داره؟
10- شغل نامزدت چیه؟
11- تحصیلات نامزدت چیه؟
12- نامزدت وقتی میاد خونه, چی کار میکنه؟!
13- وقتی بیای آمریکا, میخوای توی آمریکا زندگی کنی؟
14- یه سئوال دیگه از من کرد ولی یادم نیست الان سئوالش چی بود. فقط یادمه در جواب بهش گفتم یادم نیست چیزی!
فارسی خیلی بد حرف میزد. درست نمیتونست سئوال بپرسه. من وقتی به هر سوالش جواب میدادم, میگفت باز هم توضیح بده!! تقریباً داشت بازجوئی میکرد. من هم وقتی اولین سئوال رو کرده بود, تمام استرسم از بین رفته بود و برای هر سئوال 3 دقیقه جواب میدادم بهش. من چون با نامزدم خیلی وقته با هم هستیم خیلی راحت میتونستم وقتی از من توضیح بیشتر میخواد, 2 ساعت براش حرف بزنم و اطلاعات بدم بهش. وسط مصاحبه هم افیسره باجه 6 رو هم صدا کرد و از اون هم یه چیزی پرسید. یکی از افیسر های اون پشت هم صدا کرد اومد. هر چی هم جواب میدادم توی کامپیوتر یه چیزی تایپ میکرد. مصاحبه من نزدیک 30 دقیقه طول کشید. من آخرین ایرانیه اون روز بودم برای مصاحبه. خلاصه, روی مدارک من 2 تا برگه آبی بود. من هیچ امیدی نداشتم اون روز ویزا بگیرم وقتی اون برگه ها رو دیدم. روی یکی از برگه های آبی هم 2 تا چیز نوشت. میکروفون هم قطع کرده بود. بعد یهو دیدم داره دنبال یه چیزی میگرده. 3 نفری بسیج شدند و شروع کردند به گشتن تا آخره سر اون یکی آفیسره از زیره میز یه کارتون آورد بالا. درش رو باز کرد, یه عالمه فیش های سفید رنگ بود!
بعد یهو میکروفون رو روشن کرد و فیش رو داد به من! گفت برو قسمت یو پی اس و آدرس و مشخصات بده. پاسپورتت پیشه ما میمونه بین 2 تا 5 روز برات میفرستیم! من هم کلی خوشحال! بعد گفتم عمو جون من هنوز سر اسمم مشکل دارم. بعد بهش ایمیلی که قبلاً زده بودم سفارت رو نشون دادم, گفتم اسم من مشکل داره ها. بعد از اون یکی افیسره پرسید که بین اسمه من فاصله میبینه؟ اون هم گفت آره. بعد زنه پاسپورته من رو نشون داد و گفت پاسپورتت درسته؟ گفتم اره. گفت مثل پاسپورتت ویزا رو میزنیم. من هم گفتم باشه و آلبوم عکس و بقیه مدارک رو ازش گرفتم و رفتم باجه یو پی اس مزخرف. کارت هتل رو دادم آدرس رو نوشت یه فیش داد و پولش رو هم گرفت و از سفارت اومدم بیرون.
سره راه هم کسری رو دیدم که منتظر بود من بهش بگم کلیرنس خوردم. ولی خب خدا رو شکر ما راحت ویزا گرفتیم.
4 شنبه هم پرواز داشتم. ولی پاسپورت نیومد! رفتم ایران ایر و پرواز رو کنسل کردم. هتل هم تمدید کردم. چپ و راست هم سایت یو پی اس مزخرف رو چک میکردم. ولی خبری نبود. تا اینکه 5 شنبه عصر دیدم اسمه من هم اومد توی سایت. میدونستم جمعه ویزا میاد. صبحه جمعه نامزدم زنگ زد یو پی اس و گفت ما عجله داریم, اونا هم گفتن زنگ میزنیم راننده تا اول ویزا شما رو بیاره. ساعت 2 شد و از لابی زنگ زدن اتاق گفتن یو پی اس اومده. سریع اومدم پائین و بسته رو تحویل گرفتم, پاسپورت رو هم گرفتم و اومدم بالا. پاکت زرد رو از توی بسته یو پی اس در آوردم! دیدم واویلا! بسته کاملاً باز شده! اعصاب ریخت بهم! دوباره باید توی آنکارا میموندم. کریسمس هم بود همش تعطیل. زنگ زدیم یو پی اس گفتیم چرا اینجوری شده؟ گفتن چک میکنیم زنگ میزنیم بهتون. هیچ وقت هم زنگ نزدند.
نامزدم زنگ زد سفارت, تعطیل بود خب ولی یه نیم ساعت باهاشون حرف زد و شماره نامزده من رو گرفتن تا بهش زنگ بزنند. 10 دقیقه بعد یکی از افیسرها از خونش زنگ زد به نامزده من, گفت به هیچ عنوان نمیشه کاری کرد, اگر مسئله مرگ و زندگی باشه فقط میتونیم الان کاری کنیم. باید تا دوشنبه صبر کنید. خلاصه, رفتم ایران ایر دوباره پرواز رو کنسل کردم و هتل رو هم تمدید کردم. تا اینکه 2 شنبه بشه برم سفارت.
صبحه دوشنبه هم رفتم سفارت, به ماموره جلوی در ویزا رو نشون دادم و پاکت زرد رو گفتم باز شده. با هم رفتیم تو اونجا که کیف و اینا رو چک میکنند. ماموره بسته رو دید گفت چرا بازش کردی؟ گفتم من نکردم. پست اینجوریش کرده. بعد زنگ زد تو و به من گفت برو داخل. رفتم پیش همون دختر ایرانیه و بسته رو دادم بهش. گفت چرا بازش کردی؟ گفتم به جونه بچت من بازش نکردم! گفت برو داخل بشین تا صدات کنم. بعد اومد با بسته رفت جلوی یکی از باجه ها بعد دوباره برگشت بیرون من رو صدا زد یه شماره داد بهم گفت با این شماره صدات میکنند. بعد یکی از آفیسر ها رفت بسته من رو گرفت. همینجوری نشسته بودم که یه افیسر اومد پاسپورته من رو نشون داد گفت این ماله توئه؟ گفتم آره. بعد بسته رو بهم تحویل داد و گفت دیگه بازش نکن! منم گفتم باشه. اومدم بیرون بعدشم رفتم هتل. این هم خلاصه این 14 روزی که من توی آنکارا بودم.
چندتا نکته بگم:
اول اینکه از هتل غذا نگیرید هیچ وقت, خیلی گرونه, ما هر روز میرفتیم بیرون کلی غذا میخوردیم بینه 10 تا 15 لیر میدادیم. به هیچ عنوان رستورانه شبهای تهران, روبروی ددمان نرید. غذا بسیار مزخرف و کم هست و قیمتش زیاد.
به این تور لیدر ها و آژانس پوله الکی ندید تا شما رو ببرن سفارت یا دکتر. اگر بچه کوچیک ندارید, جواب همه آزمایش ها رو توی یه روز میگیرید. گوله تور لیدر ها رو نخورید, بهتون میگن پول بدید تا ما براتون توی یه روز جواب ها رو بگیریم.
اگر براتون امکان داره, با ایران ایر نرید. پشیمون میشید.
نگرانه پیدا کردنه سفارت و مطب نباشید. خیلی راحت پیدا میکنید. پوله تاکسی هم نمیخواد بدید. یه خورده پیاده اینور اونور برید همه جا رو راحت یاد میگیرید.
هتل رویال هتله خوبیه. خیلی ساکته. اینترنت وایرلس هم داره. 2 تا کامپیوتر هم داره میتونید استفاده کنید مجانی. سرعته اینترنتش هم 4 مگ هستش. توی اتاق ها هم همه جور امکانات داره فقط چائی ساز نداره! صبحونه هم بسیار مفصل هست. اگر مثله کسری صبحونه بخورید تا شام نیازی به غذا ندارید. غذا هم میتونید ببرید داخله هتل. فارسی هم بلد نیستند.
من خیلی خلاصه کردم سفرنامه رو. خسته شدم از بس نوشتم. ولی اگر سئواله خاصی داشتید بپرسید کمکتون میکنم. اگر هم چیزه خاصی یادم اومد, به همین سفرنامه اضافه میکنم.
ممنون.
ویرایش ها:
1- این مسئله رو یادم رفته بود بگم. من سربازی رفته بودم 7 ماه و بعد معافیت پزشکی گرفتم. توی مدارک هم نوشته بودم سربازی نرفتم. شغلمم دولتی نبود و به افیسره گفتم چون نیازی به پول ندارم کار نمیکنم. سفرهای خارجی هم نداشتم. اصله تمام مدارکم هم 4-5 ماه پیش برای سفارت فرستاده بودم.
2- من سیم کارت اعتباری ایرانسل برده بودم با خودم. 40 تومن هم شارژ کرده بودمش. وقتی به ایران زنگ میزدم هر دقیقه 3 هزار و خورده ای کم میشد. با آمریکا هم تماس میگرفتم هر دقیقه 4 هزار و خورده ای کم میشد. ولی وقتی با من تماس میگرفتن مبلغی از شارژ من کم نمیشد.
3- هتل رویال هم برای یک نفر هر شب 60 دلار و برای 2 نفر هر شب 80 دلار میگیره. البته اگر با تور برید.
4- برای لباس پوشیدن هم زیاد به خودتون سخت نگیرید. فقط مرتب و تر تمیز برید. موقع مصاحبه هم فقط تا 1 وجب پائین تر از گردنتون رو آفیسر میبینه!
Chicago