(2013-07-06 ساعت 10:51)شاپرک نوشته: ببخشید تو این تاپیک می نویسم، اما چون بحثش اینجا پیش اومده می پرسم.
فرشید و Blaze عزیز،
میشه چند تا از دلیل هایی که شما رو به ایران برمی گردونه بگین؟ وابستگی به خانواده؟ کار و پول؟ موقعیت اجتماعی؟ غربت؟ چی؟
مرسی
من برنگشتم (هنوز!) چون:
به قول آرش آدم نباید دلایل مهاجرت رو فراموش کنه و فقط چون جلوی چشم نیستن نباید فکر کنه برگرده همه چی حله.
موقعیت اجتماعی که اگر درست نشه که عمرا آدم بتونه تحمل کنه! یعنی مرگه مرگه.
خانواده
غربت
فرهنگ متفاوت،
بعد چند ماه تازه میفهمی فرهنگی که همش تو ایران ازش می گرفتی و مسخرش می کردی برات بازم جالبه،همش هم بد نبوده، با یه چیزهایی بزرگ شدی و تو خون و گوشتت رفته.
خوبی های اینجا رو هم صد البته آدم میبینه چون اصلا کم نیست!
غربت سخته، بدون خانواده خیلی سخته
اینها هم فقط قابل درکه قابل شنیدن و گفتن نیست. باید بود تا فهمید.
برای بدست آوردن چیزی باید چیز دیگری فدا بشه.
فهم این قضیه برای من خیلی دشواره...
تعبیر من از کلمه مهاجرت :
م = مرگ تدریجی اونچه بودی << مقاومت تو این مرحله هست که خیلی از من انرژی برده و میبره و مثل اینکه هر کسی بناچار تسلیم میشه...
ه= هست شدن آدم جدید
ا = انسان شدن!
ج = تعابیر مختلفی از ج میشه کرد!
ر= راه های جدید و بعضا" ناشناخته... >> امان از اینکه راه زندگی تو پیدا نکنی یا دیر بهش برسی...
ت= تواناییهای خودت رو به خودت خوببببببببب میشناسونه! کنکور زندگیه...
به قول سعدی عزیز:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی